جملات نمونه

<hr> معنی : از وسط، از این سو بان سو، از طرفی بطرف دیگر، برخلاف، مخالف، برضد <hr> معانی دیگر : از یک سو به سوی دیگر، سرتاسر، از یک طرف تا طرف دیگر، اریب وار (قطع کردن یا رد شدن)، در مقابل، جلوگیر، بندآورنده

معنی : از وسط، از این سو بان سو، از طرفی بطرف دیگر، برخلاف، مخالف، برضد معانی دیگر : از یک سو به سوی دیگر، سرتاسر، از یک طرف تا طرف دیگر، اریب وار (قطع کردن یا رد شدن)، در مقابل، جلوگیر، بندآورنده

athwart

<hr> معنی : یک ور، بطور کج، با حالت حمله <hr> معانی دیگر : کج، خم، با حالت حمله در نیزه بازی سواره

معنی : یک ور، بطور کج، با حالت حمله معانی دیگر : کج، خم، با حالت حمله در نیزه بازی سواره

atilt

atingle

<hr> مخفف: اتلانتیک، اقیانوس اطلس، مخفف: اتلانتیک، اقیانوس اطلس

مخفف: اتلانتیک، اقیانوس اطلس، مخفف: اتلانتیک، اقیانوس اطلس

<hr> شهر آتلانتا (مرکز ایالت جورجیا - امریکا)

شهر آتلانتا (مرکز ایالت جورجیا - امریکا)

atlanta

<hr> اقیانوس اطلس، وابسته به کوه اطلس، دریای محیطغربی

اقیانوس اطلس، وابسته به کوه اطلس، دریای محیطغربی

atlantic

<hr> معنی : اقیانوس اطلس <hr> معانی دیگر : اقیانوس اطلس

معنی : اقیانوس اطلس معانی دیگر : اقیانوس اطلس

atlantic ocean

<hr> قاره ی اتلانتیس (که برخی معتقدند در اقیانوس اطلس قرار داشت و دارای تمدن درخشانی بود و به دریا فرو رفت)، جزیره ای که سابقا گویند در مغرب جبل الطارق وجودداشته و در اثر زلزله بدریا فرورفته است

قاره ی اتلانتیس (که برخی معتقدند در اقیانوس اطلس قرار داشت و دارای تمدن درخشانی بود و به دریا فرو رفت)، جزیره ای که سابقا گویند در مغرب جبل الطارق وجودداشته و در اثر زلزله بدریا فرورفته است

atlantis

<hr> معنی : مهرهء اطلس، کتاب نقشه جان <hr> معانی دیگر : کتاب مفصل و مجهز به جدول و تصویر و غیره، (اسطوره های یونان) اطلس (غولی که جهان را روی دوش خود دارد)، کسی که بار مسئولیت سنگینی به دوش دارد، (a کوچک) جهان نما، اطلس، کتاب نقشه های جغرافیایی، یونان باستان قهرمانی که دنیا را روی شانه هایش نگهداشته است، کتاب نقشه ء جهان

معنی : مهرهء اطلس، کتاب نقشه جان معانی دیگر : کتاب مفصل و مجهز به جدول و تصویر و غیره، (اسطوره های یونان) اطلس (غولی که جهان را روی دوش خود دارد)، کسی که بار مسئولیت سنگینی به دوش دارد، (a کوچک) جهان نما، اطلس، کتاب نقشه های جغرافیایی، یونان باستان قهرمانی که دنیا را روی شانه هایش نگهداشته است، کتاب

atlas

<hr> کوه های اطلس (در شمال افریقا که از مراکش تا تونس امتداد دارد)

کوه های اطلس (در شمال افریقا که از مراکش تا تونس امتداد دارد)

atlas mountains

<hr> (ماشینی که دریافت و پرداخت و انتقال پول را برای مشتریان انجام می دهد) بانک خودکار، مخفف: اتمسفر

(ماشینی که دریافت و پرداخت و انتقال پول را برای مشتریان انجام می دهد) بانک خودکار، مخفف: اتمسفر

<hr> روح یا خودیت، روح الارواح

روح یا خودیت، روح الارواح

atman

<hr> معنی : جو، کرهء هوا، پناد، واحد فشار هوا، فضای اطراف هر جسمی <hr> معانی دیگر : هوای هر جای بخصوص، حالت (در مورد مکان)، محیط، حالت و اثر کار هنری، (عامیانه) گیرایی، حالت بخصوص (در اثر مبلمان و تزئینات)، (هوایی که به ارتفاع هزار کیلومتر دور زمین را فرا گرفته است و هفتادوهشت درصد آن نیتروژن و بیست و یک درصد آن اکسیژن و یک درصد آن گازهای دیگر است) کره ی هوا، اتمسفر، هوا سپهر، نیوار، جو سایر ستاره ها و سیارات، (فیزیک) واحد فشار معادل با 101/325 نیوتون بر هر مترمربع، فضای اطراف هرجسمی مثل فضای الکتریکی ومغناطیسی

معنی : جو، کرهء هوا، پناد، واحد فشار هوا، فضای اطراف هر جسمی معانی دیگر : هوای هر جای بخصوص، حالت (در مورد مکان)، محیط، حالت و اثر کار هنری، (عامیانه) گیرایی، حالت بخصوص (در اثر مبلمان و تزئینات)، (هوایی که به ارتفاع هزار کیلومتر دور زمین را فرا گرفته است و هفتادوهشت درصد آن نیتروژن و بیست و یک درصد

atmosphere

<hr> معنی : هوایی، جوی <hr> معانی دیگر : وابسته به کره ی هوا، اتمسفری، ایجاد شده توسط جو، نیواری، ایجاد کننده یا دارای حالت خاص، هوایی <hr> atmospheric(al) هوایی

معنی : هوایی، جوی معانی دیگر : وابسته به کره ی هوا، اتمسفری، ایجاد شده توسط جو، نیواری، ایجاد کننده یا دارای حالت خاص، هوایی atmospheric(al) هوایی

atmospheric

<hr> فشار جو (فشاری که از وزن هوای دور زمین ناشی می شود و معادل است با 760 میلی متر در بارومتر جیوه)، فشار هوا، فشار جوی

فشار جو (فشاری که از وزن هوای دور زمین ناشی می شود و معادل است با 760 میلی متر در بارومتر جیوه)، فشار هوا، فشار جوی

atmospheric pressure

atmospherically

<hr> جزیره ی مرجانی (به شکل دایره یا نیم دایره) مرجانه، آبخست مرجانی، آب سنگ گرد، آبتل

جزیره ی مرجانی (به شکل دایره یا نیم دایره) مرجانه، آبخست مرجانی، آب سنگ گرد، آبتل

atoll

<hr> معنی : اتم، هسته، ذره تجزیه ناپذیر، جوهر فرد، جزء لایتجزی، کوچکترین ذره <hr> معانی دیگر : ذره، ریزه، خرده، خردیز، (فیزیک) اتم، بنماد، (مهجور) جز لایتجزا (که فلاسفه از آن به عنوان اصل ماده نام می برند)

معنی : اتم، هسته، ذره تجزیه ناپذیر، جوهر فرد، جزء لایتجزی، کوچکترین ذره معانی دیگر : ذره، ریزه، خرده، خردیز، (فیزیک) اتم، بنماد، (مهجور) جز لایتجزا (که فلاسفه از آن به عنوان اصل ماده نام می برند)

atom

<hr> معنی : بمب اتمی <hr> معانی دیگر : بمب اتمی (atomic bomb هم می گویند)

معنی : بمب اتمی معانی دیگر : بمب اتمی (atomic bomb هم می گویند)

atom bomb

<hr> معنی : اتمی، هستهای، تجزیه ناپذیر، ذره ای، ریز، مربوط به جوهر فرد <hr> معانی دیگر : اتم شکن (رجوع شود به: accelerator)، وابسته به نیروی اتمی، وابسته به جنگ افزارهای اتمی، دارای اتم های ناهمبسته، وابسته به اتم، بنمادی، بسیار ریز، خردیزسان، ذره مانند، خردیزه

معنی : اتمی، هستهای، تجزیه ناپذیر، ذره ای، ریز، مربوط به جوهر فرد معانی دیگر : اتم شکن (رجوع شود به: accelerator)، وابسته به نیروی اتمی، وابسته به جنگ افزارهای اتمی، دارای اتم های ناهمبسته، وابسته به اتم، بنمادی، بسیار ریز، خردیزسان، ذره مانند، خردیزه

atomic

<hr> معنی : بمب اتمی، بمب هستهای <hr> معانی دیگر : عصر اتم (که با نخستین واکنش زنجیره ای اتمی در دسامبر 1942 در امریکا آغاز شد)، بمب اتم، بمب اتمی (atom bomb هم می گویند)

معنی : بمب اتمی، بمب هستهای معانی دیگر : عصر اتم (که با نخستین واکنش زنجیره ای اتمی در دسامبر 1942 در امریکا آغاز شد)، بمب اتم، بمب اتمی (atom bomb هم می گویند)

atomic bomb

<hr> بمب اتم، بمب اتمی (atom bomb هم می گویند)، ساعت اتمی، گاهشمار اتمی

بمب اتم، بمب اتمی (atom bomb هم می گویند)، ساعت اتمی، گاهشمار اتمی

atomic clock

<hr> معنی : نیروی اتمی <hr> معانی دیگر : (فیزیک) ازهم پاشی اتمی، تلاشی اتمی، انرژی اتمی (nuclear energy هم می گویند)، تبدیل جرم به نیرو در تبادلات اتمی یک عنصر

معنی : نیروی اتمی معانی دیگر : (فیزیک) ازهم پاشی اتمی، تلاشی اتمی، انرژی اتمی (nuclear energy هم می گویند)، تبدیل جرم به نیرو در تبادلات اتمی یک عنصر

atomic energy

atomic energy commission

<hr> نیروی اتمی، انرژی اتمی (nuclear energy هم می گویند)، (فیزیک) جرم اتمی (وزن اتمی ضرب در واحد اتمی جرم)

نیروی اتمی، انرژی اتمی (nuclear energy هم می گویند)، (فیزیک) جرم اتمی (وزن اتمی ضرب در واحد اتمی جرم)

atomic mass

atomic nucleus

<hr> (فیزیک) واحد اتمی جرم (معادل یک دوازدهم جرم اتم خنثی ایزوتوپ کربن)، (شیمی) عدد اتمی، شماره ی اتمی (در جدول مندلیف)

(فیزیک) واحد اتمی جرم (معادل یک دوازدهم جرم اتم خنثی ایزوتوپ کربن)، (شیمی) عدد اتمی، شماره ی اتمی (در جدول مندلیف)

atomic number

<hr> (فیزیک) ساختمان اتمی، ساختمان اتم، (فیزیک) نظریه ی اتمی (کلیه ی چیزها از اتم ساخته شده اند و پدیده های گوناگون را می توان از راه شناخت اتم ها و ویژگی ها و فعل و انفعالات آنها توجیه کرد)، اتم گرایی، فرضیه ء اتمی که تمام مواد را ترکیبی از ذرات اتم میداند، تئوری انفصال ماده

(فیزیک) ساختمان اتمی، ساختمان اتم، (فیزیک) نظریه ی اتمی (کلیه ی چیزها از اتم ساخته شده اند و پدیده های گوناگون را می توان از راه شناخت اتم ها و ویژگی ها و فعل و انفعالات آنها توجیه کرد)، اتم گرایی، فرضیه ء اتمی که تمام مواد را ترکیبی از ذرات اتم میداند، تئوری انفصال ماده

atomic theory

<hr> جنگ افزار اتمی، (شیمی) وزن اتمی (وزن اتم هر جسم برحسب واحد اتمی جرم - وزن متوسط همه ی ایزوتوپ های هر جسم)، وزن اتمی یک عنصر که بر مبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است

جنگ افزار اتمی، (شیمی) وزن اتمی (وزن اتم هر جسم برحسب واحد اتمی جرم - وزن متوسط همه ی ایزوتوپ های هر جسم)، وزن اتمی یک عنصر که بر مبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است

atomic weight

<hr> (شیمی) وزن اتمی (وزن اتم هر جسم برحسب واحد اتمی جرم - وزن متوسط همه ی ایزوتوپ های هر جسم)، حالت اتمی، متشکل از اتم بودن، (شیمی) شمار اتم ها در یک ملکول، (شیمی) شمار اتم های قابل جابجایی در ملکول، ظرفیت اتمی، تعداد اتمهای یک مولکول

(شیمی) وزن اتمی (وزن اتم هر جسم برحسب واحد اتمی جرم - وزن متوسط همه ی ایزوتوپ های هر جسم)، حالت اتمی، متشکل از اتم بودن، (شیمی) شمار اتم ها در یک ملکول، (شیمی) شمار اتم های قابل جابجایی در ملکول، ظرفیت اتمی، تعداد اتمهای یک مولکول

atomicity

<hr> معنی : فیزیک هسته ای، علم تبدیل جرم بنیرو، فیزیک اتمی، مبحی اتم <hr> معانی دیگر : حالت اتمی، متشکل از اتم بودن، (شیمی) شمار اتم ها در یک ملکول، (شیمی) شمار اتم های قابل جابجایی در ملکول، دانش ساختمان اتم و نیروی اتمی، اتم شناسی، مبحک اتم

معنی : فیزیک هسته ای، علم تبدیل جرم بنیرو، فیزیک اتمی، مبحی اتم معانی دیگر : حالت اتمی، متشکل از اتم بودن، (شیمی) شمار اتم ها در یک ملکول، (شیمی) شمار اتم های قابل جابجایی در ملکول، دانش ساختمان اتم و نیروی اتمی، اتم شناسی، مبحک اتم

atomics

atomisation

atomise

<hr> دانش ساختمان اتم و نیروی اتمی، اتم شناسی، فیزیک اتمی، (این عقیده: همه چیز از اتم درست شده و اتم شکافت پذیر و یا نابود شدنی نیست) ذره گرایی، عقیده باینکه جهان مادی از ذرات ریز ساده تشکیل شده است، ذره گرایی

دانش ساختمان اتم و نیروی اتمی، اتم شناسی، فیزیک اتمی، (این عقیده: همه چیز از اتم درست شده و اتم شکافت پذیر و یا نابود شدنی نیست) ذره گرایی، عقیده باینکه جهان مادی از ذرات ریز ساده تشکیل شده است، ذره گرایی

atomism

<hr> معنی : مربوط به اتم، مربوط به جزء لایتجزی <hr> معانی دیگر : (این عقیده: همه چیز از اتم درست شده و اتم شکافت پذیر و یا نابود شدنی نیست) ذره گرایی، وابسته به اتم، وابسته به اتم گرایی

معنی : مربوط به اتم، مربوط به جزء لایتجزی معانی دیگر : (این عقیده: همه چیز از اتم درست شده و اتم شکافت پذیر و یا نابود شدنی نیست) ذره گرایی، وابسته به اتم، وابسته به اتم گرایی

atomistic

<hr> معنی : عمل بمباران اتمی، ریز سازی، عمل تبدیل جسم بذرات کوچک <hr> معانی دیگر : ریز سازی، عمل تبدیل جسم بذرات کوچک، عمل بمباران اتمی

معنی : عمل بمباران اتمی، ریز سازی، عمل تبدیل جسم بذرات کوچک معانی دیگر : ریز سازی، عمل تبدیل جسم بذرات کوچک، عمل بمباران اتمی

atomization

<hr> معنی : تبدیل به پودر کردن <hr> معانی دیگر : وابسته به اتم، وابسته به اتم گرایی، (با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، (آبگونه ای را به صورت ذرات ریز) افشاندن، پخشاندن، مایعات تبدیل به پودر کردن، مرکب از اتم یا ذرات ریز کردن

معنی : تبدیل به پودر کردن معانی دیگر : وابسته به اتم، وابسته به اتم گرایی، (با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، (آبگونه ای را به صورت ذرات ریز) افشاندن، پخشاندن، مایعات تبدیل به پودر کردن، مرکب از اتم یا ذرات ریز 

atomize

<hr> (با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، (آبگونه ای را به صورت ذرات ریز) افشاندن، پخشاندن، افشانه، افشانگر، عطر افشان، دارو افشان، ذره پاش، دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش

(با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، (آبگونه ای را به صورت ذرات ریز) افشاندن، پخشاندن، افشانه، افشانگر، عطر افشان، دارو افشان، ذره پاش، دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش

atomizer

atomizing

<hr> معنی : ذره، اتم، اسکلت انسان، کوتوله <hr> معانی دیگر : افشانه، افشانگر، عطر افشان، دارو افشان، ذره پاش، (قدیمی) استخوان بندی، اسکلت، خردیزه

معنی : ذره، اتم، اسکلت انسان، کوتوله معانی دیگر : افشانه، افشانگر، عطر افشان، دارو افشان، ذره پاش، (قدیمی) استخوان بندی، اسکلت، خردیزه

atomy

<hr> معنی : نا موزون، دارای عدم هم اهنگی و توازن <hr> معانی دیگر : (موسیقی) فاقد آهنگ اصلی یا کلید، فاقد آهنگ - مایه

معنی : نا موزون، دارای عدم هم اهنگی و توازن معانی دیگر : (موسیقی) فاقد آهنگ اصلی یا کلید، فاقد آهنگ - مایه

atonal

<hr> معنی : کفاره دادن، جبران کردن، جلب کردن، خشم کسی را فرونشاندن، جلب رضایت کردن <hr> معانی دیگر : (مهجور) موافق بودن، توافق داشتن، 1 - فورا، به تندی 2- در همان زمان، همدل، متوافق، متفق، یک دل و یک زبان، متحد

معنی : کفاره دادن، جبران کردن، جلب کردن، خشم کسی را فرونشاندن، جلب رضایت کردن معانی دیگر : (مهجور) موافق بودن، توافق داشتن، 1 - فورا، به تندی 2- در همان زمان، همدل، متوافق، متفق، یک دل و یک زبان، متحد

atone

<hr> معنی : اصلاح، جبران، کفاره، دیه <hr> معانی دیگر : غرامت، (مهجور) آشتی، توافق

معنی : اصلاح، جبران، کفاره، دیه معانی دیگر : غرامت، (مهجور) آشتی، توافق

atonement

<hr> معنی : ضعیف، سست، بی تکیه، بی صدا، بی قوت، مربوط بسستی و بی قوتی <hr> معانی دیگر : (زبان شناسی) هجا یا واژه ی غیر موکد، بی صدا در صحبت و تلفظ، طب بی قوت

معنی : ضعیف، سست، بی تکیه، بی صدا، بی قوت، مربوط بسستی و بی قوتی معانی دیگر : (زبان شناسی) هجا یا واژه ی غیر موکد، بی صدا در صحبت و تلفظ، طب بی قوت

atonic

<hr> معنی : سستی، ضعف، عدم اتکاء <hr> معانی دیگر : (پزشکی) فقدان توان یا قدرت طبیعی، شلی و سستی ماهیچه ها، تن سستی

معنی : سستی، ضعف، عدم اتکاء معانی دیگر : (پزشکی) فقدان توان یا قدرت طبیعی، شلی و سستی ماهیچه ها، تن سستی

atony

<hr> معنی : در بالا، بالا، در بالای، در روی، بطرف بالا <hr> معانی دیگر : روی، بر، برفراز

معنی : در بالا، بالا، در بالای، در روی، بطرف بالا معانی دیگر : روی، بر، برفراز

atop

<hr> (زیست شناسی - نوکلئوتیدی به فرمول: c10h16p3o13n5) اتی پی، آ تپ

(زیست شناسی - نوکلئوتیدی به فرمول: c10h16p3o13n5) اتی پی، آ تپ

واژه های حرف "a" - جملات نمونه