جملات نمونه

<hr> معنی : زیرک، با هوش، مطلع، بصیر، قابل درک، وارد بکار <hr> معانی دیگر : دانا، باخبر، آگاه، وارد، فاضل

معنی : زیرک، با هوش، مطلع، بصیر، قابل درک، وارد بکار معانی دیگر : دانا، باخبر، آگاه، وارد، فاضل

knowledgeable

knowlege

<hr> دانسته، واثق، شناخته، شخیص، شناسا، معروف، اسم مفعول: know

دانسته، واثق، شناخته، شخیص، شناسا، معروف، اسم مفعول: know

known

known as

knows

<hr> جان ناکس (اصلاح گر مذهبی ـ اسکاتلندی)

جان ناکس (اصلاح گر مذهبی ـ اسکاتلندی)

knox

<hr> معنی : بند انگشت، برامدگی یا گره گیاه، قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان، تسلیم شدن، مشت زدن <hr> معانی دیگر : بند انگشت (به ویژه آنکه دست را به انگشت وصل می کند)، کوژه، برجستگی بند انگشت، (مکانیک ـ هر چیز قوزک مانند) سگک، لولای مفصل، نوعی سگدست، لولای بنددار، سگدست فرمان، زانویی، (قصابی) زانو، قوزک پا (ی خوک یا گوسفند یا گاو)، پاچه، (جمع) پنجه بکس (brass knuckles هم می گویند)، (معماری ـ در بام های شیروانی چهار ترک) محل اتصال تیرهای شیروانی، با بند انگشت زدن یا تماس حاصل کردن یا فشار دادن، بند انگشت مخصوصا برامدگی پنج انگشت، قرحه روده، تن در دادن به

معنی : بند انگشت، برامدگی یا گره گیاه، قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان، تسلیم شدن، مشت زدن معانی دیگر : بند انگشت (به ویژه آنکه دست را به انگشت وصل می کند)، کوژه، برجستگی بند انگشت، (مکانیک ـ هر چیز قوزک مانند) سگک، لولای مفصل، نوعی سگدست، لولای بنددار، سگدست فرمان، زانویی، (قصابی) زانو، قوزک پا (ی خ

knuckle

<hr> 1- (در تیله بازی) بند انگشتان را روی زمین قرار دادن 2- تقلا و کوشش کردن، جانفشانی کردن، سخت کوشیدن

1- (در تیله بازی) بند انگشتان را روی زمین قرار دادن 2- تقلا و کوشش کردن، جانفشانی کردن، سخت کوشیدن

knuckle down

<hr> تسلیم شدن، زه زدن، ای والله گفتن، دست کشیدن

تسلیم شدن، زه زدن، ای والله گفتن، دست کشیدن

knuckle under

<hr> (امریکا ـ عامیانه) احمق، پخمه، خنگ

(امریکا ـ عامیانه) احمق، پخمه، خنگ

knucklehead

knuckles

<hr> معنی : دانه، تپه، بر امدگی، گره، کنگره، قبه، الت کنگره سازی، کنگره دار کردن <hr> معانی دیگر : ورقلمبیدگی، غده، دژپیه، گرهک، گرهچه، هریک از برجستگی های کوچک یا شیارهای دور سکه و غیره، (اسکاتلند) آدم کوتاه قد و پهن اندام، خپله

معنی : دانه، تپه، بر امدگی، گره، کنگره، قبه، الت کنگره سازی، کنگره دار کردن معانی دیگر : ورقلمبیدگی، غده، دژپیه، گرهک، گرهچه، هریک از برجستگی های کوچک یا شیارهای دور سکه و غیره، (اسکاتلند) آدم کوتاه قد و پهن اندام، خپله

knurl

<hr> معنی : ضربه فنی، ضربه فنی کردن <hr> معانی دیگر : (مخفف: knock out ـ عامیانه ـ مشت بازی) ضربه ی فنی کردن، ضربه ی فنی (.k.o و .k.o هم می نویسند)، دربوکس با ضربات متوالی از میدان بدرکردن، مغلوب کردن

معنی : ضربه فنی، ضربه فنی کردن معانی دیگر : (مخفف: knock out ـ عامیانه ـ مشت بازی) ضربه ی فنی کردن، ضربه ی فنی (.k.o و .k.o هم می نویسند)، دربوکس با ضربات متوالی از میدان بدرکردن، مغلوب کردن

<hr> (گیاه شناسی) کوه (نوعی درخت اقاقیا بومی هاوایی به نام acacia koa که چوب آن در مبل سازی و غیره و پوست آن در دباغی کاربرد دارد)

(گیاه شناسی) کوه (نوعی درخت اقاقیا بومی هاوایی به نام acacia koa که چوب آن در مبل سازی و غیره و پوست آن در دباغی کاربرد دارد)

<hr> (جانور شناسی) کوالا (جانور بومی استرالیا که بی دم و درخت زی و از گونه ی phascolarctos cinereus و تیره ی phascolarticidae است)

(جانور شناسی) کوالا (جانور بومی استرالیا که بی دم و درخت زی و از گونه ی phascolarctos cinereus و تیره ی phascolarticidae است)

koala

koala bear

koan

<hr> (جانورشناسی) کاب (kobus kob نوعی غزال به رنگ قرمز نارنجی و بومی جنوب افریقا)

(جانورشناسی) کاب (kobus kob نوعی غزال به رنگ قرمز نارنجی و بومی جنوب افریقا)

<hr> بندر کوبه (در کرانه ی جنوبی هونشو ـ ژاپن)

بندر کوبه (در کرانه ی جنوبی هونشو ـ ژاپن)

kobe

<hr> معنی : با دوربین کداک عکس برداشتن <hr> معانی دیگر : کداک، دوربین عکاسی

معنی : با دوربین کداک عکس برداشتن معانی دیگر : کداک، دوربین عکاسی

kodak

<hr> جزیره ی کودیاک (در جنوب غربی آلاسکا)

جزیره ی کودیاک (در جنوب غربی آلاسکا)

kodiak

<hr> معنی : سرمه، کحل، اسب اصیل عربی <hr> معانی دیگر : (عربی) کحل

معنی : سرمه، کحل، اسب اصیل عربی معانی دیگر : (عربی) کحل

kohl

<hr> معنی : کلم قمری <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) کلم قمری (brassica oleracea به ویژه gongylodes از خانواده ی crucifer)

معنی : کلم قمری معانی دیگر : (گیاه شناسی) کلم قمری (brassica oleracea به ویژه gongylodes از خانواده ی crucifer)

kohlrabi

<hr> معنی : درخت کولا، مغز قهوه سودانی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: cola

معنی : درخت کولا، مغز قهوه سودانی معانی دیگر : رجوع شود به: cola

kola

<hr> (روسی) کلخوز (مزرعه ی اشتراکی در شوروی سابق)

(روسی) کلخوز (مزرعه ی اشتراکی در شوروی سابق)

kolkhoz

<hr> معنی : کنگو، کنگویی <hr> معانی دیگر : سیاهپوست کنگو (مردمان کنگو در اطراف رود کنگو congo و شمال کشور آنگولا زندگی می کنند)

معنی : کنگو، کنگویی معانی دیگر : سیاهپوست کنگو (مردمان کنگو در اطراف رود کنگو congo و شمال کشور آنگولا زندگی می کنند)

kongo

<hr> (امریکا ـ خودمانی) خل، غیرعادی، کسی که یک تخته اش کم است

(امریکا ـ خودمانی) خل، غیرعادی، کسی که یک تخته اش کم است

kook

<hr> (جانورشناسی) کوکابورا (گونه ای مرغ ماهیخوار استرالیایی به نام dacelo gigas که آوای تیز و قهقهه مانند دارد)

(جانورشناسی) کوکابورا (گونه ای مرغ ماهیخوار استرالیایی به نام dacelo gigas که آوای تیز و قهقهه مانند دارد)

kookaburra

kooky

kopeck

<hr> معنی : قران، فرقان <hr> معانی دیگر : (عربی) قرآن مجید، alcoran : قران

معنی : قران، فرقان معانی دیگر : (عربی) قرآن مجید، alcoran : قران

koran

<hr> معنی : قرانی، وابسته بقران <hr> معانی دیگر : قرانی، وابسته بقران

معنی : قرانی، وابسته بقران معانی دیگر : قرانی، وابسته بقران

koranic

<hr> معنی : کشور کره <hr> معانی دیگر : کشور جمهوری کره ی شمالی (پایتخت: pyongyang ـ 121129 کیلومتر مربع)

معنی : کشور کره معانی دیگر : کشور جمهوری کره ی شمالی (پایتخت: pyongyang ـ 121129 کیلومتر مربع)

korea

<hr> معنی : اهل کشور کره، زبان مردم کره <hr> معانی دیگر : وابسته به کره و مردم و فرهنگ آن، کره ای

معنی : اهل کشور کره، زبان مردم کره معانی دیگر : وابسته به کره و مردم و فرهنگ آن، کره ای

korean

<hr> معنی : پاک، حلال، تهیه شده برطبق شریعت یهود <hr> معانی دیگر : (در مذهب یهود) کوشر، وابسته به خوراک حلال یا گوشت حیوانی که طبق قانون یهود ذبح شده باشد، (امریکا ـ خودمانی) درست، صحیح، ستوده، بجا

معنی : پاک، حلال، تهیه شده برطبق شریعت یهود معانی دیگر : (در مذهب یهود) کوشر، وابسته به خوراک حلال یا گوشت حیوانی که طبق قانون یهود ذبح شده باشد، (امریکا ـ خودمانی) درست، صحیح، ستوده، بجا

kosher

kosovo

<hr> (موسیقی) کوتو (ساز زهی ژاپنی که زه های آن از ابریشم است)

(موسیقی) کوتو (ساز زهی ژاپنی که زه های آن از ابریشم است)

koto

<hr> سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن، (سابقا در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی برروی زمین، پیشانی برخاک نهادن

سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن، (سابقا در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی برروی زمین، پیشانی برخاک نهادن

kowtow

<hr> مخفف: (شیمی) نشان کریپتون (krypton)

مخفف: (شیمی) نشان کریپتون (krypton)

<hr> معنی : حصار، کلبه، اغل، دهکده بومیان افریقای جنوبی، در حصار محصور کردن، در دهکده مسکن دادن <hr> معانی دیگر : (افریقای جنوبی)، دهکده ی سیاه پوستان، جایگاه نرده دار گاو و گوسفند

معنی : حصار، کلبه، اغل، دهکده بومیان افریقای جنوبی، در حصار محصور کردن، در دهکده مسکن دادن معانی دیگر : (افریقای جنوبی)، دهکده ی سیاه پوستان، جایگاه نرده دار گاو و گوسفند

kraal

<hr> (کاغذ محکم قهوه ای رنگ ویژه ی پاکت سازی و بسته بندی) کاغذ گرافت، کاغذ محکم (kraft paper هم می گویند)، کاغذ محکم قهوه ای رنگ مخصوص بسته بندی

(کاغذ محکم قهوه ای رنگ ویژه ی پاکت سازی و بسته بندی) کاغذ گرافت، کاغذ محکم (kraft paper هم می گویند)، کاغذ محکم قهوه ای رنگ مخصوص بسته بندی

kraft

kraft paper

<hr> معنی : کلم ترش <hr> معانی دیگر : (خودمانی ـ ناخوشایند) آلمانی، سرباز آلمانی، آلمانی تبار، sauerkraut : کلم ترش

معنی : کلم ترش معانی دیگر : (خودمانی ـ ناخوشایند) آلمانی، سرباز آلمانی، آلمانی تبار، sauerkraut : کلم ترش

kraut

krebs

<hr> (زیست شیمی) چرخه ی کربس

krebs cycle

<hr> معنی : کاخ کرملین، دولت شوروی <hr> معانی دیگر : (روسی) قلعه ی شهر، دژ شهر، شهردژ، ارگ، کا&nbsp; کرملین

معنی : کاخ کرملین، دولت شوروی معانی دیگر : (روسی) قلعه ی شهر، دژ شهر، شهردژ، ارگ، کا کرملین

kremlin

<hr> (جانورشناسی) کریل (سخت پوستان بسیار کوچک و میگو مانند دریایی از راسته ی euphausiacea که خوراک عمده ی برخی وال ها است)

(جانورشناسی) کریل (سخت پوستان بسیار کوچک و میگو مانند دریایی از راسته ی euphausiacea که خوراک عمده ی برخی وال ها است)

واژه های حرف "k" - جملات نمونه