جملات نمونه

<hr> معنی : درمنه، برنجاسف <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) برنجاسپ (جنس artemisia از خانواده ی composite به ویژه big sagebrush یا a.tridentata که بومی ایالات متحده و علوفه ی چهارپایان است)، بشنیز، بشنیزه، یوشان، ترخ

معنی : درمنه، برنجاسف معانی دیگر : (گیاه شناسی) برنجاسپ (جنس artemisia از خانواده ی composite به ویژه big sagebrush یا a.tridentata که بومی ایالات متحده و علوفه ی چهارپایان است)، بشنیز، بشنیزه، یوشان، ترخ

sagebrush

<hr> معنی : خردمندانه

sagely

sagged

sagging

<hr> شکم داده، فروهشته، افت کرده، کیس کرده، شل و ول

شکم داده، فروهشته، افت کرده، کیس کرده، شل و ول

saggy

sagitta

<hr> معنی : سهمی، شبیه سهم یا تیر و کمان، وابسته به درز سهمی جمجمه <hr> معانی دیگر : وابسته به یا همانند پیکان یا سرتیر، پیکان مانند، تیرسان، پیکانی، خدنگ مانند، خدنگی

معنی : سهمی، شبیه سهم یا تیر و کمان، وابسته به درز سهمی جمجمه معانی دیگر : وابسته به یا همانند پیکان یا سرتیر، پیکان مانند، تیرسان، پیکانی، خدنگ مانند، خدنگی

sagittal

<hr> معنی : صورت فلکی قوس <hr> معانی دیگر : (نجوم) استارگان (مجمع الکواکب) کماندار، (ستاره خوانی) برج قوس (نهمین برج منطقه البروج)، کماندار، تیرانداز، نج صورت فلکی قوس

معنی : صورت فلکی قوس معانی دیگر : (نجوم) استارگان (مجمع الکواکب) کماندار، (ستاره خوانی) برج قوس (نهمین برج منطقه البروج)، کماندار، تیرانداز، نج صورت فلکی قوس

sagittarius

<hr> معنی : درخت نخل ساگو، پنیر خرما <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) نخل ساگو (metroxylon sagu - بومی مالایا - از آن نشاسته می گیرند)، شیرینی که با نشاسته ساگو تهیه شود

معنی : درخت نخل ساگو، پنیر خرما معانی دیگر : (گیاه شناسی) نخل ساگو (metroxylon sagu - بومی مالایا - از آن نشاسته می گیرند)، شیرینی که با نشاسته ساگو تهیه شود

sago

<hr> (گیاه شناسی) ساگوارو (کاکتوس بسیار بزرگ carnegiea gigantea - بومی شمال مکزیک و غرب ایالات متحده - sahuaro هم می نویسند)

(گیاه شناسی) ساگوارو (کاکتوس بسیار بزرگ carnegiea gigantea - بومی شمال مکزیک و غرب ایالات متحده - sahuaro هم می نویسند)

saguaro

<hr> (عربی) صحرای بزرگ آفریقا ( 9100000 کیلومتر مربع)

(عربی) صحرای بزرگ آفریقا ( 9100000 کیلومتر مربع)

sahara

sahara desert

<hr> معنی : آقا <hr> معانی دیگر : (عربی) صاحب، (در هند هنگام تسلط انگلیس ها) ارباب، اروپایی، درهند اقا درخطاب به خارجی ها

معنی : آقا معانی دیگر : (عربی) صاحب، (در هند هنگام تسلط انگلیس ها) ارباب، اروپایی، درهند اقا درخطاب به خارجی ها

sahib

<hr> معنی : مذکور، بیان شده، گفته شده <hr> معانی دیگر : گذشته و اسم مفعول فعل: say، ماضی واسم مفعول فعل say

معنی : مذکور، بیان شده، گفته شده معانی دیگر : گذشته و اسم مفعول فعل: say، ماضی واسم مفعول فعل say

said

<hr> شهر سایگون (در ویتنام - نام امروزی ho chi minh city)

شهر سایگون (در ویتنام - نام امروزی ho chi minh city)

saigon

<hr> معنی : بال، بادبان، شراع کشتی بادی، با ناز و عشوه حرکت کردن <hr> معانی دیگر : (کشتی) حرکت به کمک بادبان، مسافرت دریایی، گردش دریایی، ناو، (کشتی - با بادبان یا با موتور) حرکت کردن، کشتیرانی کردن، قایقرانی کردن، در هوا حرکت کردن، با باد به حرکت درآمدن، (با وقار و نرمش) حرکت کردن، (عامیانه - با: in یا into - با مشت یا حرف) حمله کردن، (آسیاب بادی) پره، (عامیانه) تند حرکت کردن، (عامیانه) با حرارت و اشتیاق آغاز کردن، سخت دست به کار شدن، هر وسیله ای که با بادبحرکت دراید، باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن

معنی : بال، بادبان، شراع کشتی بادی، با ناز و عشوه حرکت کردن معانی دیگر : (کشتی) حرکت به کمک بادبان، مسافرت دریایی، گردش دریایی، ناو، (کشتی - با بادبان یا با موتور) حرکت کردن، کشتیرانی کردن، قایقرانی کردن، در هوا حرکت کردن، با باد به حرکت درآمدن، (با وقار و نرمش) حرکت کردن، (عامیانه - با: in یا into 

sail

sail in

sail into

<hr> (با موفقیت یا سهولت) انجام دادن، گذراندن

(با موفقیت یا سهولت) انجام دادن، گذراندن

sail through

<hr> معنی : قایق بادبانی، کشتی بادبانی، کشتی بادی <hr> معانی دیگر : قایق بادبانی، کشتی بادبانی، کشتی بادی

معنی : قایق بادبانی، کشتی بادبانی، کشتی بادی معانی دیگر : قایق بادبانی، کشتی بادبانی، کشتی بادی

sailboat

<hr> معنی : بادبان، پارچه بادبانی، پارچه شراعی <hr> معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم که از آن بادبان و خیمه می سازند) پارچه ی بادبانی، برزنت، پارچه بادبانی یا شراعی

معنی : بادبان، پارچه بادبانی، پارچه شراعی معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم که از آن بادبان و خیمه می سازند) پارچه ی بادبانی، برزنت، پارچه بادبانی یا شراعی

sailcloth

<hr> معنی : ملوان، ملاح، دریا نورد، قایق بادبانی، ناوی <hr> معانی دیگر : (کشتی) - رو، - رونده، کشتی (به ویژه اگر بادبان داشته باشد)، ناو، sailor دریا نورد

معنی : ملوان، ملاح، دریا نورد، قایق بادبانی، ناوی معانی دیگر : (کشتی) - رو، - رونده، کشتی (به ویژه اگر بادبان داشته باشد)، ناو، sailor دریا نورد

sailer

<hr> معنی : انواع شمشیرماهیان دندان دار <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) ماهی بادبانی (انواع ماهیان جنس istiophorus تیره ی istiophoridae که استوایی هستند و پوزه ی نیزه مانند و پشت - باله ی بادبان مانند دارند)

معنی : انواع شمشیرماهیان دندان دار معانی دیگر : (جانورشناسی) ماهی بادبانی (انواع ماهیان جنس istiophorus تیره ی istiophoridae که استوایی هستند و پوزه ی نیزه مانند و پشت - باله ی بادبان مانند دارند)

sailfish

<hr> معنی : سفر دریایی، کشتیرانی <hr> معانی دیگر : حرکت (با) کشتی (به ویژه کشتی بادبانی)، قایقرانی، آغاز مسافرت یا گشت دریایی، وابسته به کشتی یا کشتیرانی یا شرایط کشتیرانی، علم دریانوردی، ناوبری، (ورزش) راندن قایق بادبانی، مسابقه ی قایق (بادبانی)رانی، بادبان دار، بادبانی، پارچه بادبانی

معنی : سفر دریایی، کشتیرانی معانی دیگر : حرکت (با) کشتی (به ویژه کشتی بادبانی)، قایقرانی، آغاز مسافرت یا گشت دریایی، وابسته به کشتی یا کشتیرانی یا شرایط کشتیرانی، علم دریانوردی، ناوبری، (ورزش) راندن قایق بادبانی، مسابقه ی قایق (بادبانی)رانی، بادبان دار، بادبانی، پارچه بادبانی

sailing

sailing boat

<hr> کشتی بادبانی، ناو بادبانی

کشتی بادبانی، ناو بادبانی

sailing ship

sailing vessel

<hr> معنی : ملوان، ملاح، دریا نورد، قایق بادبانی، ناوی <hr> معانی دیگر : مسافر کشتی (به ویژه در مورد دریازدگی)، کشتیبان، سرباز نیروی دریایی

معنی : ملوان، ملاح، دریا نورد، قایق بادبانی، ناوی معانی دیگر : مسافر کشتی (به ویژه در مورد دریازدگی)، کشتیبان، سرباز نیروی دریایی

sailor

sails

<hr> معنی : برکت دادن، تقدیس کردن <hr> معانی دیگر : (محلی) برکت دادن، علامت صلیب کشیدن (به نشان تقدیس)، علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن

معنی : برکت دادن، تقدیس کردن معانی دیگر : (محلی) برکت دادن، علامت صلیب کشیدن (به نشان تقدیس)، علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن

sain

<hr> معنی : اسپرس <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) اسپرس (onobrychis viciaefolia از خانواده ی pea)

معنی : اسپرس معانی دیگر : (گیاه شناسی) اسپرس (onobrychis viciaefolia از خانواده ی pea)

sainfoin

<hr> معنی : فرشته، ادم پرهیز کار، مقدس، مقدس شمردن <hr> معانی دیگر : آدم مقدس، اشو، ولی، آدم سازگار، آدم خوب و شکیبا، (به ویژه کلیسای کاتولیک) سنت، شخصی که رسما از سوی کلیسا ((مقدس)) شناخته شده است (این عنوان جلو اسم می آید و مخفف آن st است)، (جمع) آمرزیدگان، بهشتی ها، مغفوران، (انجیل عهد جدید) مسیحی، (s بزرگ) عضو کلیساهایی که عنوان saint به خود می دهند (مثلا latter-day saints)، ' اولیاء '، عنوان روحانیون مثل ' حضرت ' که در اول اسم انها میاید ومخفف ان stاست، جزو مقدسین واولیاء محسوب داشتن

معنی : فرشته، ادم پرهیز کار، مقدس، مقدس شمردن معانی دیگر : آدم مقدس، اشو، ولی، آدم سازگار، آدم خوب و شکیبا، (به ویژه کلیسای کاتولیک) سنت، شخصی که رسما از سوی کلیسا ((مقدس)) شناخته شده است (این عنوان جلو اسم می آید و مخفف آن st است)، (جمع) آمرزیدگان، بهشتی ها، مغفوران، (انجیل عهد جدید) مسیحی، (s بزرگ

saint

<hr> سگ سنت برنارد (بسیار درشت اندام)، سگ راهنمای کوهستان، نوعی سگ بزرگ

سگ سنت برنارد (بسیار درشت اندام)، سگ راهنمای کوهستان، نوعی سگ بزرگ

saint bernard

saint nicholas

saint patrick

saint paul

<hr> مقدس (اعلام شده)، اشو (شده)، تقدیس شده

مقدس (اعلام شده)، اشو (شده)، تقدیس شده

sainted

<hr> معنی : قدوسیت، تقدس، حضرت <hr> معانی دیگر : مقام سنت، قدوسیت (saintship هم می گویند)

معنی : قدوسیت، تقدس، حضرت معانی دیگر : مقام سنت، قدوسیت (saintship هم می گویند)

sainthood

<hr> تقدس، دینداری، تاسی بااولیاء

تقدس، دینداری، تاسی بااولیاء

saintliness

<hr> وابسته به یا سزاوار شخص مقدس، مقدسانه، ولی صفت، پیر صفت، دین دار، درخورمقدسین واولیاء

وابسته به یا سزاوار شخص مقدس، مقدسانه، ولی صفت، پیر صفت، دین دار، درخورمقدسین واولیاء

saintly

saints

<hr> معنی : جهت، دلیل <hr> معانی دیگر : (با: for) به خاطر، برای، (نوشابه ی الکلی ژاپنی که از تخمیر برنج به دست می آید - saki هم می نویسند) ساکی، منظور، خاطر، بمنظور

معنی : جهت، دلیل معانی دیگر : (با: for) به خاطر، برای، (نوشابه ی الکلی ژاپنی که از تخمیر برنج به دست می آید - saki هم می نویسند) ساکی، منظور، خاطر، بمنظور

sake

saki

<hr> (داروسازی) نمک، ملح، نمک

(داروسازی) نمک، ملح، نمک

<hr> معنی : سلام، سلام کردن <hr> معانی دیگر : تعظیم کردن، کرنش کردن، عرض ادب کردن، (عربی)، تعظیم و تکریم

معنی : سلام، سلام کردن معانی دیگر : تعظیم کردن، کرنش کردن، عرض ادب کردن، (عربی)، تعظیم و تکریم

salaam

<hr> معنی : قابل فروش، فروختنی، قابل خرید، معاملهای، قابل فروش حراج، فروشی <hr> معانی دیگر : عرضه کردنی (برای فروش)

معنی : قابل فروش، فروختنی، قابل خرید، معاملهای، قابل فروش حراج، فروشی معانی دیگر : عرضه کردنی (برای فروش)

salable

<hr> معنی : هرزه، شهوانی، شهوت پرست، شهوتران <hr> معانی دیگر : شهوانی، شهوتران، شهوت پرست، هرزه

معنی : هرزه، شهوانی، شهوت پرست، شهوتران معانی دیگر : شهوانی، شهوتران، شهوت پرست، هرزه

salacious

<hr> معنی : سالاد <hr> معانی دیگر : سبزیجات سالادی، (محلی) کاهو

معنی : سالاد معانی دیگر : سبزیجات سالادی، (محلی) کاهو

واژه های حرف "s" - جملات نمونه