جملات نمونه

<hr> مخفف:، مخفف عبارات زیر lliw ehs

مخفف:، مخفف عبارات زیر lliw ehs

she'll

she's

she-

<hr> معنی : یک بسته، بغل، دسته، بافه، دسته یا بافه گندم، دسته گل یا گیاه، بافه ردن، دسته کردن <hr> معانی دیگر : (کاغذ و غیره) بسته، بقچه، بافه (دسته ی گندم و غیره ی درو شده)، بسدک

معنی : یک بسته، بغل، دسته، بافه، دسته یا بافه گندم، دسته گل یا گیاه، بافه ردن، دسته کردن معانی دیگر : (کاغذ و غیره) بسته، بقچه، بافه (دسته ی گندم و غیره ی درو شده)، بسدک

sheaf

<hr> معنی : چیدن پشم گوسفند و غیره، ماشین برش، چیدن مو، اسباب برش قیچی، چیدن پشم گوسفند و غیره، بریدن، شکاف دادن، قیچی کردن <hr> معانی دیگر : (پشم گوسفند و غیره) چیدن، (مو یا پشم را با قیچی) زدن، (از فرش یا مخمل و غیره) پرزگیری کردن، پرز بری کردن، (با فشار یا چیز تیز) دریدن، چاک دادن، قطع کردن، گسلیدن، شکافتن (و با سرعت پیش رفتن)، (از حق یا سلامتی یا قدرت و غیره) محروم کردن، گرفتن، بازستاندن، (در اثر برش یا فشار) دریده شدن، ترک برداشتن، متلاشی شدن، داغون شدن، واآمدن، پشم چینی (به ویژه برای نشان دادن سن گوسفند به کار می رود)، (با قیچی باغبانی) بریدن، هرس کردن، (محلی) با داس درو کردن، داس زدن، (نادر) رجوع شود به: shears، هر یک از دو بخش قیچی (که به هم لولا شده اند)، تیغه ی قیچی، دستگاه برش (فلزات)، آهن بر، دستگاه ساختن آهن ورق

معنی : چیدن پشم گوسفند و غیره، ماشین برش، چیدن مو، اسباب برش قیچی، چیدن پشم گوسفند و غیره، بریدن، شکاف دادن، قیچی کردن معانی دیگر : (پشم گوسفند و غیره) چیدن، (مو یا پشم را با قیچی) زدن، (از فرش یا مخمل و غیره) پرزگیری کردن، پرز بری کردن، (با فشار یا چیز تیز) دریدن، چاک دادن، قطع کردن، گسلیدن، شکافتن

shear

<hr> معنی : چیده شده، قیچی شده <hr> معانی دیگر : پشم چینی شده، پرز گرفته، (خز - با قیچی یا ماشین) صاف شده

معنی : چیده شده، قیچی شده معانی دیگر : پشم چینی شده، پرز گرفته، (خز - با قیچی یا ماشین) صاف شده

sheared

<hr> معنی : پشم چین <hr> معانی دیگر : پشم چین

معنی : پشم چین معانی دیگر : پشم چین

shearer

<hr> پشم چینی، پشم زنی، موزنی، مقدار پشم چیده شده

پشم چینی، پشم زنی، موزنی، مقدار پشم چیده شده

shearing

<hr> قیچی بزرگ (برای هرس کردن گیاه یا چیدن پشم و غیره - pair of shears هم می گویند)، قیچی باغبانی، قیچی پشم زنی (shears sheep هم می گویند)، ماشین آهن بری، آهن بر، قیچی بزرگ :قیچی پشم چینی، قیچی فلزبری

قیچی بزرگ (برای هرس کردن گیاه یا چیدن پشم و غیره - pair of shears هم می گویند)، قیچی باغبانی، قیچی پشم زنی (shears sheep هم می گویند)، ماشین آهن بری، آهن بر، قیچی بزرگ :قیچی پشم چینی، قیچی فلزبری

shears

<hr> (جانور شناسی) مرغ آبشکاف (جنس puffinus تیره ی procellariidae - پرنده ی دریایی که هنگام پرواز خود را به آب می زند)

(جانور شناسی) مرغ آبشکاف (جنس puffinus تیره ی procellariidae - پرنده ی دریایی که هنگام پرواز خود را به آب می زند)

shearwater

<hr> معنی : جلد، غلاف، نیام، پوش، مهبل <hr> معانی دیگر : (شمشیر و چاقو و غیره) نیام، غلاف (scabbard هم می گویند)، (زیست شناسی) نیام، پوشش، (پنبه) جوزغه، گوژه، جدار، پوشگر، (زنانه) پیراهن تنگ، لباس چسبان، sheathe نیام، غلافدار کردن، پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن

معنی : جلد، غلاف، نیام، پوش، مهبل معانی دیگر : (شمشیر و چاقو و غیره) نیام، غلاف (scabbard هم می گویند)، (زیست شناسی) نیام، پوشش، (پنبه) جوزغه، گوژه، جدار، پوشگر، (زنانه) پیراهن تنگ، لباس چسبان، sheathe نیام، غلافدار کردن، پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن

sheath

<hr> معنی : پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن، غلافدار کردن <hr> معانی دیگر : روکش کردن، پوشاندن (با چیزی)، نیام دار کردن، (شمشیر و غیره) غلاف کردن، نیام کردن، (شمشیر و یا شاخ و غیره را در بدن) فرو کردن، غلاف، جلد

معنی : پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن، غلافدار کردن معانی دیگر : روکش کردن، پوشاندن (با چیزی)، نیام دار کردن، (شمشیر و غیره) غلاف کردن، نیام کردن، (شمشیر و یا شاخ و غیره را در بدن) فرو کردن، غلاف، جلد

sheathe

sheathed

<hr> معنی : پوشش، غلاف، مصالح مخصوص غلاف یا پوشش <hr> معانی دیگر : عمل غلاف کردن، نیام دارسازی، روکش، پوشانه، (خانه های چوبی) لایه ی پاد آب، دیواره ی ضد آب

معنی : پوشش، غلاف، مصالح مخصوص غلاف یا پوشش معانی دیگر : عمل غلاف کردن، نیام دارسازی، روکش، پوشانه، (خانه های چوبی) لایه ی پاد آب، دیواره ی ضد آب

sheathing

<hr> معنی : چرخ قرقره، چرخ طناب خور، بصورت بافه دراوردن، دسته کردن <hr> معانی دیگر : چرخ گوفیه، قرقره ی شیاردار (که طناب در شیار آن قرار می گیرد)، شیار چرخ، (گندم درو شده و غیره را دسته کردن) بافه کردن، بسدک کردن (رجوع شود به: sheaf)، در قرقره چر&nbsp; طناب خور، چر&nbsp; قرقره

معنی : چرخ قرقره، چرخ طناب خور، بصورت بافه دراوردن، دسته کردن معانی دیگر : چرخ گوفیه، قرقره ی شیاردار (که طناب در شیار آن قرار می گیرد)، شیار چرخ، (گندم درو شده و غیره را دسته کردن) بافه کردن، بسدک کردن (رجوع شود به: sheaf)، در قرقره چر طناب خور، چر قرقره

sheave

<hr> معنی : کار، تعبیه، ابتکار، امر مورد علاقه <hr> معانی دیگر : کلبه، آلونک، بیغوله، (خودمانی) معامله، قضیه، چیز

معنی : کار، تعبیه، ابتکار، امر مورد علاقه معانی دیگر : کلبه، آلونک، بیغوله، (خودمانی) معامله، قضیه، چیز

shebang

<hr> معنی : الونک، کپر، ریختن، افکندن، پوست ریختن، جاری ساختن، خون جاری ساختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن <hr> معانی دیگر : اتاقک (برای انبار کردن ماشین چمن زنی و ابزار باغ و غیره) آلونک، - دان، بیرون ریختن، بیرون دادن، فشاندن، (پرنده) تو لک رفتن، کریچ، پر ریختن، (مار و غیره) پوست انداختن، (ماهی و غیر) تخم ریختن، تخم پراکندن، (سگ و گربه و انسان و غیره) مو ریختن، پشم ریختن، (گیاه) تخم ریختن، تخم افشاندن، برگ ریختن، گلاندن، گلانیدن، خزان کردن، (مجازی) ساطع کردن، رخشاندن، تراواندن، پس زدن، پاد آب بودن، آب را در خود راه ندادن، دور ریختن، (از شر چیزی یا کسی) راحت شدن، رجوع شود به: watershed، (ماشین بافندگی) خط تار، شکاف تار، (که ماکو در آن رفت و آمد می کند)، انداختن افشاندن، پوست انداختن

معنی : الونک، کپر، ریختن، افکندن، پوست ریختن، جاری ساختن، خون جاری ساختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن معانی دیگر : اتاقک (برای انبار کردن ماشین چمن زنی و ابزار باغ و غیره) آلونک، - دان، بیرون ریختن، بیرون دادن، فشاندن، (پرنده) تو لک رفتن، کریچ، پر ریختن، (مار و غیره) پوست انداختن، (ماهی و غیر) 

shed

shed blood

shed light on

shedding

<hr> معنی : زیبایی، درخشندگی، تابش، برق، درخشیدن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد پارچه و کاغذ) برق، درخشش، شید، براقی، جامه ی براق، جامه ی پر زرق و برق

معنی : زیبایی، درخشندگی، تابش، برق، درخشیدن معانی دیگر : (به ویژه در مورد پارچه و کاغذ) برق، درخشش، شید، براقی، جامه ی براق، جامه ی پر زرق و برق

sheen

<hr> معنی : گوسفند، چرم گوسفند، ادم ساده و مطیع <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) گوسفند، گوسفند (ovis aries)، گوسفندان، میشن، آدم بی آزار، آدم بی دفاع، آدم احمق، ساده لوح، آدم ترسو، آدم تسلیم

معنی : گوسفند، چرم گوسفند، ادم ساده و مطیع معانی دیگر : (جانورشناسی) گوسفند، گوسفند (ovis aries)، گوسفندان، میشن، آدم بی آزار، آدم بی دفاع، آدم احمق، ساده لوح، آدم ترسو، آدم تسلیم

sheep

<hr> معنی : سگ گله <hr> معانی دیگر : سگ گله (sheep-dog هم می نویسند)

معنی : سگ گله معانی دیگر : سگ گله (sheep-dog هم می نویسند)

sheepdog

<hr> معنی : اغل گوسفند <hr> معانی دیگر : آغل گوسفند، اغل گوسفند

معنی : اغل گوسفند معانی دیگر : آغل گوسفند، اغل گوسفند

sheepfold

<hr> معنی : چوپان، شبان بیابانی <hr> معانی دیگر : شبان، گوسفند چران

معنی : چوپان، شبان بیابانی معانی دیگر : شبان، گوسفند چران

sheepherder

<hr> معنی : کمرو، ترسو، گوسفندوار <hr> معانی دیگر : خجول، خیط، کنف، آزرم زده، ساده دل

معنی : کمرو، ترسو، گوسفندوار معانی دیگر : خجول، خیط، کنف، آزرم زده، ساده دل

sheepish

sheepishly

<hr> معنی : پوستین، پوست گوسفند <hr> معانی دیگر : چرم گوسفند، میشین، میشن، کاغذ پوستی، طومار از پوست بره

معنی : پوستین، پوست گوسفند معانی دیگر : چرم گوسفند، میشین، میشن، کاغذ پوستی، طومار از پوست بره

sheepskin

<hr> معنی : صرف، پارچه ظریف، حریری، راست، مطلق، خالص، پاک، محض، برگشتن، کنار زدن، کنار رفتن، انحراف حاصل کردن، بکلی، بطور عمودی، یک راست <hr> معانی دیگر : ویراژ دادن، (ناگهان) کج رفتن، پیچیدن (به یک سو)، چرخش، پیچش، کژ رفت، (پارچه) فرانما، نازک، بدن نما، تن نما، کامل، ناب، بی آمیغ، بی غش، پرشیب، پرتگاه، عمودی، سرراست، مستقیم، ازسر، تند، بطورعمود، مستقیما، ظریف

معنی : صرف، پارچه ظریف، حریری، راست، مطلق، خالص، پاک، محض، برگشتن، کنار زدن، کنار رفتن، انحراف حاصل کردن، بکلی، بطور عمودی، یک راست معانی دیگر : ویراژ دادن، (ناگهان) کج رفتن، پیچیدن (به یک سو)، چرخش، پیچش، کژ رفت، (پارچه) فرانما، نازک، بدن نما، تن نما، کامل، ناب، بی آمیغ، بی غش، پرشیب، پرتگاه، عمودی

sheer

sheer off

sheerly

<hr> معنی : پهنه، ملافه، تخته، ورق، صفحه، ورقه، فلز ورق، لت، ورقه کردن، ورق شدن، ملافه کردن <hr> معانی دیگر : (رختخواب) ملافه، (کاغذ) ورق، برگ، (عامیانه) روزنامه، (آهن) ورق، تاوه، تابه، (آب یا یخ یا شعله و غیره) رویه، لایه، سطح، (شیشه) جام، (چوب) تخته، (شعر قدیم) بادبان، (زمین شناسی) رسوب گسترده، لایه ی گسترده، صفحه ی تمبر (معمولا دارای 400 تمبر)، رجوع شود به: pane، با صفحه پوشاندن، ورق پوش کردن، طناب تحتانی بادبان، (جمع) دو انتهای باز قایق (که صندلی و غیره در آن نیست)، متورق، ورقه ورقه، ورق شده

معنی : پهنه، ملافه، تخته، ورق، صفحه، ورقه، فلز ورق، لت، ورقه کردن، ورق شدن، ملافه کردن معانی دیگر : (رختخواب) ملافه، (کاغذ) ورق، برگ، (عامیانه) روزنامه، (آهن) ورق، تاوه، تابه، (آب یا یخ یا شعله و غیره) رویه، لایه، سطح، (شیشه) جام، (چوب) تخته، (شعر قدیم) بادبان، (زمین شناسی) رسوب گسترده، لایه ی گسترد

sheet

<hr> معنی : نقطه اتکاء، لنگر سنگین کمر کشتی <hr> معانی دیگر : لنگر بزرگ (که فقط در مواقع اضطراری افکنده می شود)، لنگر اصلی

معنی : نقطه اتکاء، لنگر سنگین کمر کشتی معانی دیگر : لنگر بزرگ (که فقط در مواقع اضطراری افکنده می شود)، لنگر اصلی

sheet anchor

<hr> نت های موسیقی که روی صفحات جدا از هم چاپ شده است

نت های موسیقی که روی صفحات جدا از هم چاپ شده است

sheet music

sheet of paper

<hr> معنی : لفاف، هر چیزی بشکل ورقه، مصالح ورق سازی، ملافه وغیره <hr> معانی دیگر : روپوش، روکش، رویه، پوشانه، پارچه ی ملافه ای، پوششی

معنی : لفاف، هر چیزی بشکل ورقه، مصالح ورق سازی، ملافه وغیره معانی دیگر : روپوش، روکش، رویه، پوشانه، پارچه ی ملافه ای، پوششی

sheeting

sheets

<hr> معنی : سالار، رئیس، رئیس قبیله، شیخ، رئیس خانواده <hr> معانی دیگر : sheikh عربی شی

معنی : سالار، رئیس، رئیس قبیله، شیخ، رئیس خانواده معانی دیگر : sheikh عربی شی

sheik

<hr> معنی : سالار، رئیس، رئیس قبیله، مرشد، شیخ، رئیس خانواده <hr> معانی دیگر : sheik عربی شی

معنی : سالار، رئیس، رئیس قبیله، مرشد، شیخ، رئیس خانواده معانی دیگر : sheik عربی شی

sheikh

sheila

<hr> معنی : شکل، واحد وزن و پول بابل قدیم <hr> معانی دیگر : (یهودیان و بابلی های باستان - یکان وزن برابر با حدود نیم اونس) شکل، (یهودیان باستان) سکه ی طلا یا نقره به وزن نیم اونس، (یکان اصلی پول اسرائیل) شکل

معنی : شکل، واحد وزن و پول بابل قدیم معانی دیگر : (یهودیان و بابلی های باستان - یکان وزن برابر با حدود نیم اونس) شکل، (یهودیان باستان) سکه ی طلا یا نقره به وزن نیم اونس، (یکان اصلی پول اسرائیل) شکل

shekel

<hr> معنی : اردک وحشی دریایی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) اردک دریایی (انواع اردک های وحشی از جنس های tadorna و shelduck - casarca هم می گویند)

معنی : اردک وحشی دریایی معانی دیگر : (جانورشناسی) اردک دریایی (انواع اردک های وحشی از جنس های tadorna و shelduck - casarca هم می گویند)

sheldrake

<hr> معنی : طاقچه، فلات قاره، تاقچه، رف، هر چیز تاقچه مانند، در تاقچه گذاشتن، کنار گذاشتن <hr> معانی دیگر : هر چیز تاقچه مانند: جزیره ی مرجانی، تخته سنگ، سنار، پایاب شنی، تپه ی زیر آب، صخره ی آبگیر، فلات زیر آب، سنگ بستر، دریا پله، محتوای تاقچه، قفسه

معنی : طاقچه، فلات قاره، تاقچه، رف، هر چیز تاقچه مانند، در تاقچه گذاشتن، کنار گذاشتن معانی دیگر : هر چیز تاقچه مانند: جزیره ی مرجانی، تخته سنگ، سنار، پایاب شنی، تپه ی زیر آب، صخره ی آبگیر، فلات زیر آب، سنگ بستر، دریا پله، محتوای تاقچه، قفسه

shelf

<hr> (در فروشگاه و غیره - مدتی که می توان کالایی را پیش از اینکه خراب بشود در تاقچه نگاه داشت) دوام در فروشگاه، پایایی، پایایی pomegranates have a longer shelf life than cucumbers پایایی انار از خیار بیشتر است

(در فروشگاه و غیره - مدتی که می توان کالایی را پیش از اینکه خراب بشود در تاقچه نگاه داشت) دوام در فروشگاه، پایایی، پایایی pomegranates have a longer shelf life than cucumbers پایایی انار از خیار بیشتر است

shelf life

<hr> معنی : صدف، جلد، مرمی، گلوله توپ، کالبد، قشر، پوست، عایق، خمپاره، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک محافظ جانور، سبوس گیری کردن، مغز میوه را دراوردن، پوست کندن از، پوست انداختن <hr> معانی دیگر : (تخم مرغ یا حشره یا بذر یا میوه ی سخت و غیره) پوست، پوسته، لاک، سختپوست، کجی، پوکه، هر چیز پوسته مانند: بدنه ی کشتی، پوسته ی نان خامه ای، چارچوب ساختمان، اسطقس، گنبد، اسکلت، استخوان بندی، استگان، (مجازی) گوشه گیری، کمرویی، انزوا، کم حرفی، (سلاح) گلوله (اگر منفجر شونده باشد)، گلوله ی توپ، پرتابه، گرهه، پوسته یا صدف (و غیره ی) چیزی را گرفتن، مغز کردن، از پوست درآوردن، سبوس گرفتن، (با توپ یا خمپاره انداز و غیره) گلوله باران کردن، خمپاره باران کردن، رجوع شود به: conch، (زنانه) ژاکت بی آستین، بلوز بی آستین، (برای مسابقه) قایق باریک و پارویی، فشنگ (شامل پوکه و چاشنی و باروت و ساچمه یا گلوله)، ترقه، (جمع) رجوع شود به: shellfish، (فیزیک و شیمی) مدار گردش الکترون به دور هسته، گوش ماهی جمع کردن، صدف گیری کردن، (پوسته یا پوست صدف و غیره) افتادن، کنده شدن، درآمدن، کاسه یا لاک محافظ جانور مثل کاسه لاک پشت، مغز میوه را دراور

معنی : صدف، جلد، مرمی، گلوله توپ، کالبد، قشر، پوست، عایق، خمپاره، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک محافظ جانور، سبوس گیری کردن، مغز میوه را دراوردن، پوست کندن از، پوست انداختن معانی دیگر : (تخم مرغ یا حشره یا بذر یا میوه ی سخت و غیره) پوست، 

shell

<hr> تردستی با سه فنجان (که در زیر یکی از آنها چیزی قرار دارد)، گردو بازی، قمار با گردو

تردستی با سه فنجان (که در زیر یکی از آنها چیزی قرار دارد)، گردو بازی، قمار با گردو

shell game

<hr> معنی : پرداختن، هزینه چیزی را قبول کردن <hr> معانی دیگر : (خودمانی) پول دادن، سلفیدن، متحمل هزینه شدن، pay : پرداختن

معنی : پرداختن، هزینه چیزی را قبول کردن معانی دیگر : (خودمانی) پول دادن، سلفیدن، متحمل هزینه شدن، pay : پرداختن

shell out

<hr> رجوع شود به: combat fatigue، اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان، وحشت واضطراب حاصله از صدای انفجار

رجوع شود به: combat fatigue، اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان، وحشت واضطراب حاصله از صدای انفجار

واژه های حرف "s" - جملات نمونه