جملات نمونه

<hr> معنی : لاک مخصوص لاک الکل، با لاک جلا دادن، شکست مفتضحانه خوردن یا دادن <hr> معانی دیگر : shellack لاک مخصوص لاک والکل

معنی : لاک مخصوص لاک الکل، با لاک جلا دادن، شکست مفتضحانه خوردن یا دادن معانی دیگر : shellack لاک مخصوص لاک والکل

shellac

<hr> (امریکا - خودمانی)، کتک حسابی، شلاق زنی، شکست ننگ اور ومفتضحانه

(امریکا - خودمانی)، کتک حسابی، شلاق زنی، شکست ننگ اور ومفتضحانه

shellacking

<hr> معنی : پوست دار، غلاف دار، صدف دار <hr> معانی دیگر : صدف دار <hr> shelled _ پسوند: دارای نوعی گوش ماهی یا صدف بخصوص

معنی : پوست دار، غلاف دار، صدف دار معانی دیگر : صدف دار shelled _ پسوند: دارای نوعی گوش ماهی یا صدف بخصوص

shelled

<hr> (توپخانه و غیره) تیراندازی با گلوله های بزرگ، آتشباری

(توپخانه و غیره) تیراندازی با گلوله های بزرگ، آتشباری

shellfire

<hr> معنی : حلزون صدف دار، نرم تن صدف دار <hr> معانی دیگر : سخت پوست، جانور دریایی دارای صدف یا لاک یا پوسته ی سخت، ماهی صدف، جانور صدف

معنی : حلزون صدف دار، نرم تن صدف دار معانی دیگر : سخت پوست، جانور دریایی دارای صدف یا لاک یا پوسته ی سخت، ماهی صدف، جانور صدف

shellfish

shelling

shells

<hr> معنی : پوسته پوسته، صدفی <hr> معانی دیگر : صدفی، پوسته پوسته

معنی : پوسته پوسته، صدفی معانی دیگر : صدفی، پوسته پوسته

shelly

<hr> معنی : حمایت، پناه، پناه گاه، ساباط، جان پناه، سپنج، یتیم خانه، پناه دادن، محافظت کردن، منزل دادن <hr> معانی دیگر : گریختگاه، سرپناه، اندخسگاه، اندخسواره، جانبوز، پاساد، مامن، گریز، پناهندگی، (ابزار موسیقی و غیره) جلد، پوشانه، حفظ کردن، مصون داشتن، ایمن داشتن، حمایت کردن، زیر بال خود گرفتن، اندخسیدن، پناه بردن، پناه جستن، در خود داشتن، جادادن، ماوا بودن، محافظت

معنی : حمایت، پناه، پناه گاه، ساباط، جان پناه، سپنج، یتیم خانه، پناه دادن، محافظت کردن، منزل دادن معانی دیگر : گریختگاه، سرپناه، اندخسگاه، اندخسواره، جانبوز، پاساد، مامن، گریز، پناهندگی، (ابزار موسیقی و غیره) جلد، پوشانه، حفظ کردن، مصون داشتن، ایمن داشتن، حمایت کردن، زیر بال خود گرفتن، اندخسیدن، پنا

shelter

<hr> (امریکا) دیواری از درخت و بته (برای کاهش باد و سرما و غیره)، بادپناه

(امریکا) دیواری از درخت و بته (برای کاهش باد و سرما و غیره)، بادپناه

shelterbelt

sheltered

<hr> معنی : کنار گذاردن، ببعد موکول کردن، تاقچه دار کردن، در قفسه گذاردن، قفسه دار کردن، شیب دار کردن یا شدن <hr> معانی دیگر : تاقچه گذاشتن، روی تاقچه گذاشتن، در قفسه گذاشتن، به بعد موکول کردن، مسکوت گذاشتن

معنی : کنار گذاردن، ببعد موکول کردن، تاقچه دار کردن، در قفسه گذاردن، قفسه دار کردن، شیب دار کردن یا شدن معانی دیگر : تاقچه گذاشتن، روی تاقچه گذاشتن، در قفسه گذاشتن، به بعد موکول کردن، مسکوت گذاشتن

shelve

shelves

<hr> معنی : شیب، درجه شیب، تاقچه یا قفسه بندی، موادیکه از ان تاقچه میسازند <hr> معانی دیگر : تاقچه بندی، قفسه بندی، تاقچه ها، مصالح تاقچه سازی

معنی : شیب، درجه شیب، تاقچه یا قفسه بندی، موادیکه از ان تاقچه میسازند معانی دیگر : تاقچه بندی، قفسه بندی، تاقچه ها، مصالح تاقچه سازی

shelving

<hr> (انجیل) سام (پسر بزرگ نوح)، سام فرزند بزرگ نوح پیغمبر

(انجیل) سام (پسر بزرگ نوح)، سام فرزند بزرگ نوح پیغمبر

shem

shema

<hr> معنی : شیطنت <hr> معانی دیگر : (امریکا - عامیانه - معمولا جمع)، الم شنگه، مسخره بازی، چرندیات، حقه یا حیله برای عطف توجه

معنی : شیطنت معانی دیگر : (امریکا - عامیانه - معمولا جمع)، الم شنگه، مسخره بازی، چرندیات، حقه یا حیله برای عطف توجه

shenanigan

shepard

<hr> معنی : چوپان، شبان، چوپانی کردن <hr> معانی دیگر : گله چران، کشیش، رهبر روحانی

معنی : چوپان، شبان، چوپانی کردن معانی دیگر : گله چران، کشیش، رهبر روحانی

shepherd

shepherd dog

<hr> معنی : چوپان زن، شبان کلیسا که زن باشد <hr> معانی دیگر : (زن - به ویژه در شعرهای شبانی و روستایی) شبان، رهبر روحانی

معنی : چوپان زن، شبان کلیسا که زن باشد معانی دیگر : (زن - به ویژه در شعرهای شبانی و روستایی) شبان، رهبر روحانی

shepherdess

<hr> معنی : لیموناد، بستنی میوه <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی)، شربت، sherbert : از فارسی شربت بستنی میوه

معنی : لیموناد، بستنی میوه معانی دیگر : (از ریشه ی عربی)، شربت، sherbert : از فارسی شربت بستنی میوه

sherbet

<hr> (عربی)، شریف، شریف مکه، اولاد پیغمبر

(عربی)، شریف، شریف مکه، اولاد پیغمبر

sherif

<hr> معنی : کد خدا، کلانتر، داروغه، ضابط شهربانی <hr> معانی دیگر : (انگلیس - سابقا) بخشدار، کارمند بخش یا shire

معنی : کد خدا، کلانتر، داروغه، ضابط شهربانی معانی دیگر : (انگلیس - سابقا) بخشدار، کارمند بخش یا shire

sheriff

sherlock

<hr> (نام شخصیت رمان های جنایی کونان دویل) شرلوک هولمز

(نام شخصیت رمان های جنایی کونان دویل) شرلوک هولمز

sherlock holmes

sherman antitrust act

<hr> (نام هر یک از بومیان کوهپایه های جنوبی هیمالیا - از نژاد تبت) شرپا

(نام هر یک از بومیان کوهپایه های جنوبی هیمالیا - از نژاد تبت) شرپا

sherpa

<hr> معنی : شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی <hr> معانی دیگر : (شراب اسپانیولی به رنگ های سرخ یا زرد یا قهوه ای) شری، sherris شراب شیرین یا تل&nbsp; اسپانیولی

معنی : شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی معانی دیگر : (شراب اسپانیولی به رنگ های سرخ یا زرد یا قهوه ای) شری، sherris شراب شیرین یا تل اسپانیولی

sherry

<hr> معنی : جزایر شتلاند، اسب کوچک و یال بلند <hr> معانی دیگر : جزایر شتلند (در شمال اسکاتلند)، zetland : جزایر شتلاند

معنی : جزایر شتلاند، اسب کوچک و یال بلند معانی دیگر : جزایر شتلند (در شمال اسکاتلند)، zetland : جزایر شتلاند

shetland

<hr> (قدیمی) رجوع شود به: show، نشاندادن، ارائه در قدیم معادل show بوده

(قدیمی) رجوع شود به: show، نشاندادن، ارائه در قدیم معادل show بوده

shew

shi'ite

<hr> shiite شیعه، پیرو مذهب شیعه

shiite شیعه، پیرو مذهب شیعه

shia

<hr> (نوعی مشت و مال ژاپنی) شیاتسو

(نوعی مشت و مال ژاپنی) شیاتسو

shiatsu

<hr> معنی : امتحان، ازمون، اسم رمز، بیان رایج، اصطلاح پیش پا افتاده و مرسوم <hr> معانی دیگر : (انجیل) شبولت، نام شب، اسم عبور، محک

معنی : امتحان، ازمون، اسم رمز، بیان رایج، اصطلاح پیش پا افتاده و مرسوم معانی دیگر : (انجیل) شبولت، نام شب، اسم عبور، محک

shibboleth

<hr> معنی : حامی، سپر، پوشش، حفاظ، تخته، محفظه، پوشش محافظ، سپرشدن، بوسیله سپر حفظ کردن، حفاظ پیدا کردن <hr> معانی دیگر : (مجازی) حافظ، نگهدار، پشتیبان، پناه، سپر بلا، پاساد، جان بوز، جان پناه، نشان یا تابلو یا مدال به شکل سپر، (برای پوشاندن بخش های متحرک ماشین و غیره) قاب، پوشانه، غلاف، (برای حفاظت از تابش اتمی) دیواره، سپر شدن یا کردن، سپر بلا شدن، دفاع کردن، حفظ کردن، نگهداری کردن، سپر زینتی (که نشان های خانوادگی را روی آن می کشند)، (طاق یا آسمانه ی متحرک که در تونل ها و معادن و غیره کارگران را از آوار ایمن می کند) آوارگیر، سرپناه، (دیواره ی پولادی توپ برای ایمنی توپچی ها) زره توپ، اتاقک توپ، رجوع شود به: dress shield، (جانورشناسی) سپرچه، سپرک، لاک، صدف، سختپوست

معنی : حامی، سپر، پوشش، حفاظ، تخته، محفظه، پوشش محافظ، سپرشدن، بوسیله سپر حفظ کردن، حفاظ پیدا کردن معانی دیگر : (مجازی) حافظ، نگهدار، پشتیبان، پناه، سپر بلا، پاساد، جان بوز، جان پناه، نشان یا تابلو یا مدال به شکل سپر، (برای پوشاندن بخش های متحرک ماشین و غیره) قاب، پوشانه، غلاف، (برای حفاظت از تابش ا

shield

shielded

shielder

<hr> معنی : استحفاظ <hr> معانی دیگر : استحفاظ

معنی : استحفاظ معانی دیگر : استحفاظ

shielding

<hr> معنی : تغییر، تناوب، نوبت، استعداد، تعبیه، ابتکار، حقه، انتقال، توطئه، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت کار، مبدله، نقشه خائنانه، تعویض، عوض، تعویض کردن، تغییر مسیر دادن، تغییر دادن، انتقال دادن، تغییر مکان دادن، پخش کردن <hr> معانی دیگر : دگرگونی، دگرسویی، نوبت (کار)، داو، - کار، شیفت، جم خوردن، وول زدن، تکان خوردن یا دادن، حرکت دادن یا کردن، تغییر جهت دادن، دگرسو کردن یا شدن، تغییر کردن یا دادن، دگرگون کردن یا شدن، متوجه کردن یا شدن، معطوف کردن یا شدن، (دنده) عوض کردن، زدن، از گیر چیزی راحت شدن، زدودن، (از شر چیزی) خلاص شدن، (انگلیس - خودمانی) به سرعت حرکت کردن، مثل برق رفتن، (زبان شناسی) دگرگونی آوایی پیدا کردن، دگر آوا شدن، (زنانه) پیراهن گشاد، (قدیمی - زنانه) زیر پیراهنی بلند، زیرپوش بلند، (قدیمی - معمولا جمع) حیله، ترفند، فن، جابجایی، جنبش، دگرواری، (مخفف) gearshift، (محلی) تغییر لباس، لباس عوض کردن، (فیزیک - امواج صدا یا نور) جابجایی، فرا رفت، بوش، تعوی­، نوبتی، تعوی­ کردن

معنی : تغییر، تناوب، نوبت، استعداد، تعبیه، ابتکار، حقه، انتقال، توطئه، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت کار، مبدله، نقشه خائنانه، تعویض، عوض، تعویض کردن، تغییر مسیر دادن، تغییر دادن، انتقال دادن، تغییر مکان دادن، پخش کردن معانی دیگر : دگرگونی، دگرسویی، نوبت (کار)، داو، - کار، شیفت، جم خوردن، وول زدن، تکا

shift

<hr> دنده عوض کردن، تغییر روش دادن

دنده عوض کردن، تغییر روش دادن

shift gears

shift key

<hr> معنی : عیار، تعویض کننده <hr> معانی دیگر : تعوی­ کننده

معنی : عیار، تعویض کننده معانی دیگر : تعوی­ کننده

shifter

<hr> معنی : تغییر مکان دهی، چموش، بی ثبات، تغییرکننده <hr> معانی دیگر : تغییرمکان دهی، تغییرکننده

معنی : تغییر مکان دهی، چموش، بی ثبات، تغییرکننده معانی دیگر : تغییرمکان دهی، تغییرکننده

shifting

<hr> معنی : بی دست و پا، بی وسیله، بی چاره <hr> معانی دیگر : بی عرضه، بی کفایت

معنی : بی دست و پا، بی وسیله، بی چاره معانی دیگر : بی عرضه، بی کفایت

shiftless

<hr> معنی : زرنگ، عیار، متغیر، حیله گر، با تدبیر، فریب امیز، بی ثبات، دست و پادار، با ابتکار <hr> معانی دیگر : دغلباز، حرف عوض کن، بدقول، زیر حرف خودزن، حاشاگر

معنی : زرنگ، عیار، متغیر، حیله گر، با تدبیر، فریب امیز، بی ثبات، دست و پادار، با ابتکار معانی دیگر : دغلباز، حرف عوض کن، بدقول، زیر حرف خودزن، حاشاگر

shifty

<hr> (پزشکی) باسیل شیگلا (عامل اسهال)، میلیزه ی شیگلا

(پزشکی) باسیل شیگلا (عامل اسهال)، میلیزه ی شیگلا

واژه های حرف "s" - جملات نمونه