انگلیسی به فارسی

take pride

<hr> ریشه گرفتن، مستقر شدن

take root

take shape

take stage

<hr> 1- صورت موجودی را تهیه کردن، (از موجودی انبار یا مغازه و غیره) فهرست تهیه کردن 2- ارزیابی کردن، برآورد کردن

1- صورت موجودی را تهیه کردن، (از موجودی انبار یا مغازه و غیره) فهرست تهیه کردن 2- ارزیابی کردن، برآورد کردن

take stock

take the Fifth Amendment

take the air

<hr> خطر کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن، از خطر نترسیدن

خطر کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن، از خطر نترسیدن

take the bull by the horns

take the count

take the field

take the fifth

<hr> 1- برخاستن و سخنرانی خود را آغاز کردن 2- روی پهنه ی رقص رفتن

1- برخاستن و سخنرانی خود را آغاز کردن 2- روی پهنه ی رقص رفتن

take the floor

take the road

<hr> (دادگاه) در جایگاه شهود قرار گرفتن و شهادت دادن

(دادگاه) در جایگاه شهود قرار گرفتن و شهادت دادن

take the stand

<hr> راهبه شدن، تارک دنیا شدن

راهبه شدن، تارک دنیا شدن

take the veil

take through

<hr> 1- عادت کردن، خوگرفتن 2- پناه بردن به، (به محلی) رفتن 3- (به کار یا مطالعه و غیره) پرداختن 4- (از کسی) خوش آمدن، به دل راه دادن

1- عادت کردن، خوگرفتن 2- پناه بردن به، (به محلی) رفتن 3- (به کار یا مطالعه و غیره) پرداختن 4- (از کسی) خوش آمدن، به دل راه دادن

take to

take to be

<hr> 1- (با دقت) گوش فرا دادن، (حرف کسی را) به گوش گرفتن، بر دل (خود) نشاندن، مورد ملاحظه ی جدی قرار دادن 2- رنجیده شدن، (حرف کسی را) به دل گرفتن

1- (با دقت) گوش فرا دادن، (حرف کسی را) به گوش گرفتن، بر دل (خود) نشاندن، مورد ملاحظه ی جدی قرار دادن 2- رنجیده شدن، (حرف کسی را) به دل گرفتن

take to heart

take to task

<hr> به نوبت (کاری را) انجام دادن، نوبتی کردن

به نوبت (کاری را) انجام دادن، نوبتی کردن

take turns

<hr> 1- افراشتن، بلند کردن، بالابردن 2- (لباس و غیره) تو گرفتن، کوتاه کردن، تنگ کردن 3- جذب کردن، در آشامیدن 4- پذیرفتن، به عهده گرفتن 5- ادامه دادن 6- علاقمند شدن به 7- جاگرفتن

1- افراشتن، بلند کردن، بالابردن 2- (لباس و غیره) تو گرفتن، کوتاه کردن، تنگ کردن 3- جذب کردن، در آشامیدن 4- پذیرفتن، به عهده گرفتن 5- ادامه دادن 6- علاقمند شدن به 7- جاگرفتن

take up

<hr> 1- طغیان کردن، به جنگ متوسل شدن 2- در مشاجره یا مرافعه ای شرکت کردن

1- طغیان کردن، به جنگ متوسل شدن 2- در مشاجره یا مرافعه ای شرکت کردن

take up arms

<hr> (عامیانه) دوست کسی شدن، همدم شدن، هم نشینی کردن

(عامیانه) دوست کسی شدن، همدم شدن، هم نشینی کردن

take up with

<hr> 1- مسئولیت کاری را پذیرفتن، به عهده گرفتن، تقبل کردن 2- انجام کاری را آغاز کردن

1- مسئولیت کاری را پذیرفتن، به عهده گرفتن، تقبل کردن 2- انجام کاری را آغاز کردن

take upon oneself

take water

take-away

take-away or takeaway

take-charge

take-home

take-home pay

take-in

take-up

takeable

takeaway

taked

takedown

takedownable

takeful

takeing

<hr> <b>معنی</b> : ماخوذ <hr> <b>معانی دیگر</b> : مورد قبول، مورد تحسین، پذیرفته، اسم مفعول: take، قسمت سوم فعل take

معنی : ماخوذ معانی دیگر : مورد قبول، مورد تحسین، پذیرفته، اسم مفعول: take، قسمت سوم فعل take

واژه های حرف "t" - انگلیسی به فارسی