پیشنهاد کاربران

university of medical sciences

university square

university student

university students

univocally

univore

unjammable

<hr> معنی : ستمگر، نا صحیح، ظالم، ستمکار، ناروا، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف، بی عدالت <hr> معانی دیگر : بی انصافانه، ستمگرانه

معنی : ستمگر، نا صحیح، ظالم، ستمکار، ناروا، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف، بی عدالت معانی دیگر : بی انصافانه، ستمگرانه

unjust

unjust enrichment

unjust war

<hr> معنی : ناحق، ناموجه <hr> معانی دیگر : ناموجه، ناحق

معنی : ناحق، ناموجه معانی دیگر : ناموجه، ناحق

unjustifiable

unjustifiably

unjustified

<hr> معنی : ظالمانه <hr> معانی دیگر : غیرعادلانه، بناحق

معنی : ظالمانه معانی دیگر : غیرعادلانه، بناحق

unjustly

<hr> معنی : ناهنجار، خشن، ژولیده، ناسترده، شانه نکرده <hr> معانی دیگر : کثیف، چرکین، نامرتب، در هم ریخته، (مو) وز کرده، کرک، گوریده

معنی : ناهنجار، خشن، ژولیده، ناسترده، شانه نکرده معانی دیگر : کثیف، چرکین، نامرتب، در هم ریخته، (مو) وز کرده، کرک، گوریده

unkempt

unkempt hair

unkept

<hr> معنی : بی عاطفه، نامهربان، بی مهر، بی محبت <hr> معانی دیگر : نامهربان، بی مهر، بی محبت، بی عاطفه

معنی : بی عاطفه، نامهربان، بی مهر، بی محبت معانی دیگر : نامهربان، بی مهر، بی محبت، بی عاطفه

unkind

unkindness

unkle

unknoun subject

unknowability

<hr> معنی : جاهل، بی اطلاع، ندانسته، ماورا تجربیات انسانی، ندانستی، غیر قابل ادراک و فهم <hr> معانی دیگر : ندانستنی، غیر قابل درک، نفهمیدنی، unknowing ندانسته

معنی : جاهل، بی اطلاع، ندانسته، ماورا تجربیات انسانی، ندانستی، غیر قابل ادراک و فهم معانی دیگر : ندانستنی، غیر قابل درک، نفهمیدنی، unknowing ندانسته

unknowable

unknowingly

unknowingness

<hr> معنی : نا معلوم، نا شناس، گمنام، مجهول، ناشناخته، بی شهرت <hr> معانی دیگر : نامشخص، آشوغ، باستار، غریبه، چیز یا امر ناشناخته

معنی : نا معلوم، نا شناس، گمنام، مجهول، ناشناخته، بی شهرت معانی دیگر : نامشخص، آشوغ، باستار، غریبه، چیز یا امر ناشناخته

unknown

unknown aircraft

<hr> مقدارمجهول یانامعلوم، کسیکه کردارش رانتوان پیش بینی کر د

مقدارمجهول یانامعلوم، کسیکه کردارش رانتوان پیش بینی کر د

unknown quantity

unknown threat category of species

unknown unknowns

unknowns

unlash

unlawful considerations

unlawful copying

unlawful force

unlawfulact

<hr> بطور نامشروع، برخلاف حق، من غیرحق

بطور نامشروع، برخلاف حق، من غیرحق

unlawfully

unlawfulness

unleached

<hr> معنی : بدون سرب، بی سرب <hr> معانی دیگر : (بنزین) بدون سرب، بدون سرب دربین حروف چاپ

معنی : بدون سرب، بی سرب معانی دیگر : (بنزین) بدون سرب، بدون سرب دربین حروف چاپ

unleaded

unlearnable

<hr> یاد گرفته نشده، نیاموخته، فطری، نا آموختنی، نهادی، جاهل، کم سواد، نا آموخته، نافرهیخته، نادانشمند، بی دانش، درس نخوانده، بی سواد، عام، امی، بیعلم

یاد گرفته نشده، نیاموخته، فطری، نا آموختنی، نهادی، جاهل، کم سواد، نا آموخته، نافرهیخته، نادانشمند، بی دانش، درس نخوانده، بی سواد، عام، امی، بیعلم

unlearned

unlearning

<hr> معنی : رها کردن، از بند باز کردن <hr> معانی دیگر : (مهار یا عنان را) برداشتن، (مجازی) فرو باریدن، فرو افکندن

معنی : رها کردن، از بند باز کردن معانی دیگر : (مهار یا عنان را) برداشتن، (مجازی) فرو باریدن، فرو افکندن

unleash

unleashed

unleavened bread

unlees

<hr> معنی : مگر، مگراینکه، جز اینکه <hr> معانی دیگر : جز، به جز

معنی : مگر، مگراینکه، جز اینکه معانی دیگر : جز، به جز

واژه های حرف "u" - پیشنهاد کاربران