<hr> معنی : شاهرگ، ایورت، شریان بزرگ <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی - شریان بزرگی که خون را از دهلیز چپ قلب به شریان ها می رساند) آئورت، ابر سرخرگ، آورتا، بزرگ سرخرگ، pl تش، ائورت

معنی : شاهرگ، ایورت، شریان بزرگ معانی دیگر : (کالبدشناسی - شریان بزرگی که خون را از دهلیز چپ قلب به شریان ها می رساند) آئورت، ابر سرخرگ، آورتا، بزرگ سرخرگ، pl تش، ائورت

aorta

<hr> معنی : وابسته بشاهرگ <hr> معانی دیگر : وابسته بشاهرگ

معنی : وابسته بشاهرگ معانی دیگر : وابسته بشاهرگ

aortal

aortic

<hr> معنی : بی درنگ، باشتاب، باتندی، باسرعت زیاد <hr> معانی دیگر : به سرعت، تند، با گام های تند، سریعا

معنی : بی درنگ، باشتاب، باتندی، باسرعت زیاد معانی دیگر : به سرعت، تند، با گام های تند، سریعا

apace

<hr> معنی : دزد، یکی از قبایل سرخ پوست امریکا <hr> معانی دیگر : دزد و چاقوکش پاریسی، سرخپوست آپاچی (سرخپوستان آپاچی ـ بومی جنوب غربی امریکا و شمال مکزیک)، یکی از قبایل سر&nbsp; پوست امریکا

معنی : دزد، یکی از قبایل سرخ پوست امریکا معانی دیگر : دزد و چاقوکش پاریسی، سرخپوست آپاچی (سرخپوستان آپاچی ـ بومی جنوب غربی امریکا و شمال مکزیک)، یکی از قبایل سر پوست امریکا

apache

<hr> معنی : تابع، حوزه، ایالت، درامد اتفاقی، متعلقات، وقف <hr> معانی دیگر : امتیازات و اموالی که بفرزند ارشد شاهزاده اختصاصداشت، متعلفات، بخشش، احق، مستمری

معنی : تابع، حوزه، ایالت، درامد اتفاقی، متعلقات، وقف معانی دیگر : امتیازات و اموالی که بفرزند ارشد شاهزاده اختصاصداشت، متعلفات، بخشش، احق، مستمری

apanage

<hr> معنی : کنار، جدا، سوا، مجزا از <hr> معانی دیگر : در کنار، جنب، در فاصله ی کم، تنها، به غیر از، گذشته از، مجزا، غیرهمفکر

معنی : کنار، جدا، سوا، مجزا از معانی دیگر : در کنار، جنب، در فاصله ی کم، تنها، به غیر از، گذشته از، مجزا، غیرهمفکر

apart

<hr> معنی : سوا از <hr> معانی دیگر : به جز، به غیر از، قطع نظراز، صرف نظراز، مجزا از، سوا از

معنی : سوا از معانی دیگر : به جز، به غیر از، قطع نظراز، صرف نظراز، مجزا از، سوا از

apart from

<hr> (جمهوری افریقای جنوبی) نظام آپارتاید (که بر پایه ی جدا نگهداری نژادها و نابرابری آنها استوار بود)، نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی

(جمهوری افریقای جنوبی) نظام آپارتاید (که بر پایه ی جدا نگهداری نژادها و نابرابری آنها استوار بود)، نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی

apartheid

<hr> معنی : منزل، اپارتمان <hr> معانی دیگر : آپارتمانی، کاشانه

معنی : منزل، اپارتمان معانی دیگر : آپارتمانی، کاشانه

apartment

<hr> معنی : ساختمان اپارتمان <hr> معانی دیگر : ساختمان آپارتمانی، ساختمان آپارتمان (apartment house هم می گویند)، ساختمان اپارتمانی که house apartment نیز گفته میشود

معنی : ساختمان اپارتمان معانی دیگر : ساختمان آپارتمانی، ساختمان آپارتمان (apartment house هم می گویند)، ساختمان اپارتمانی که house apartment نیز گفته میشود

apartment building

<hr> معنی : بی تفاوت، بی احساس، بی روح <hr> معانی دیگر : بی علاقه، دلمرده، بی توجه، ناگرای، فاقد احساسات، بی شور، بی هیجان، بی واکنش، بی حال، بی غیرت

معنی : بی تفاوت، بی احساس، بی روح معانی دیگر : بی علاقه، دلمرده، بی توجه، ناگرای، فاقد احساسات، بی شور، بی هیجان، بی واکنش، بی حال، بی غیرت

apathetic

<hr> معنی : بی تفاوت، بی احساس، بی روح

معنی : بی تفاوت، بی احساس، بی روح

apathetical

<hr> معنی : بی حسی، بی علاقگی، بی عاطفگی <hr> معانی دیگر : فقدان علاقه، بی توجهی، ناگرایی، فقدان احساسات، بی شوری، بی هیجانی، بی واکنشی، بی جانی، بی سوهشی، بی غیرتی، خون سردی

معنی : بی حسی، بی علاقگی، بی عاطفگی معانی دیگر : فقدان علاقه، بی توجهی، ناگرایی، فقدان احساسات، بی شوری، بی هیجانی، بی واکنشی، بی جانی، بی سوهشی، بی غیرتی، خون سردی

apathy

<hr> معنی : میمون، بوزینه <hr> معانی دیگر : تقلید کردن، دست انداختن، تقلید کسی را درآوردن، ادا درآوردن، آدم گنده و زمخت و دست و پا چلفتی، نره غول، (جانورشناسی) بزرگ میمون، میمون انسان نما (تیره ی pongidae شامل نخستینیانی همانند گوریل و شامپانزه می گردد)، (عامیانه) میمون، انتر، مقلد

معنی : میمون، بوزینه معانی دیگر : تقلید کردن، دست انداختن، تقلید کسی را درآوردن، ادا درآوردن، آدم گنده و زمخت و دست و پا چلفتی، نره غول، (جانورشناسی) بزرگ میمون، میمون انسان نما (تیره ی pongidae شامل نخستینیانی همانند گوریل و شامپانزه می گردد)، (عامیانه) میمون، انتر، مقلد

<hr> معنی : راست، عمودی، قایم، بحالت عمودی <hr> معانی دیگر : (دریانوردی) در حالت عمود، قائم، بطور عمودی

معنی : راست، عمودی، قایم، بحالت عمودی معانی دیگر : (دریانوردی) در حالت عمود، قائم، بطور عمودی

apeak

<hr> معنی : میمون مانند <hr> معانی دیگر : میمون مانند

معنی : میمون مانند معانی دیگر : میمون مانند

apelike

<hr> معنی : ملین، مسهل، داروی ملین <hr> معانی دیگر : طب ملین

معنی : ملین، مسهل، داروی ملین معانی دیگر : طب ملین

aperient

<hr> معنی : نوشابه پیش غذا <hr> معانی دیگر : نوشابه ی الکلی که پیش از خوراک به عنوان اشتها آور نوشیده می شود، نوشابه ء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند

معنی : نوشابه پیش غذا معانی دیگر : نوشابه ی الکلی که پیش از خوراک به عنوان اشتها آور نوشیده می شود، نوشابه ء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند

aperitif

<hr> معنی : روزنه، دهانه، گشادگی، سوراخ، دهانه یا سوراخ <hr> معانی دیگر : گشودگی، (در دوربین عکاسی و تلسکوپ و غیره) منفذ (که نور از آن عبور می کند)، قطر این منفذ، دریچه، دیافراگم، دهانه یا سورا

معنی : روزنه، دهانه، گشادگی، سوراخ، دهانه یا سوراخ معانی دیگر : گشودگی، (در دوربین عکاسی و تلسکوپ و غیره) منفذ (که نور از آن عبور می کند)، قطر این منفذ، دریچه، دیافراگم، دهانه یا سورا

aperture

<hr> معنی : اوج، سر، نوک، تارک، راس زاویه <hr> معانی دیگر : بالاترین نقطه، فرازینگاه، قله، راس، باریک گاه، (از نظر علاقه یا هیجان یا کیفیت و غیره) بالاترین مرحله

معنی : اوج، سر، نوک، تارک، راس زاویه معانی دیگر : بالاترین نقطه، فرازینگاه، قله، راس، باریک گاه، (از نظر علاقه یا هیجان یا کیفیت و غیره) بالاترین مرحله

apex

<hr> معنی : عدم قدرت تکلم، افازی <hr> معانی دیگر : (کمبود یا فقدان کامل قدرت به کار بردن یا فهم واژه ها معمولا در اثر آسیب مغزی)، زبان پریشی، طب عدم قدرت تکلم در نتیجه ضایعات دماغی

معنی : عدم قدرت تکلم، افازی معانی دیگر : (کمبود یا فقدان کامل قدرت به کار بردن یا فهم واژه ها معمولا در اثر آسیب مغزی)، زبان پریشی، طب عدم قدرت تکلم در نتیجه ضایعات دماغی

aphasia

<hr> معنی : شته، شپشه <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) شپشه، شپشه ی گیاهی (انواع حشرات نرم تن و چهارباله از تیره ی aphididae که شیره ی گیاه را می مکند)

معنی : شته، شپشه معانی دیگر : (جانورشناسی) شپشه، شپشه ی گیاهی (انواع حشرات نرم تن و چهارباله از تیره ی aphididae که شیره ی گیاه را می مکند)

aphid

<hr> معنی : شپشک گیاهی، یک نوع شته <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی - نوعی شپشه ی گیاهی از جنس aphis) شپشه، شته، یک نوع شته lice plant

معنی : شپشک گیاهی، یک نوع شته معانی دیگر : (جانورشناسی - نوعی شپشه ی گیاهی از جنس aphis) شپشه، شته، یک نوع شته lice plant

aphis

<hr> معنی : پند، پند و موعظه، کلمات قصار، سخن کوتاه، کلام موجز <hr> معانی دیگر : بیان موجز، شرح کوتاه، کوته کلام

معنی : پند، پند و موعظه، کلمات قصار، سخن کوتاه، کلام موجز معانی دیگر : بیان موجز، شرح کوتاه، کوته کلام

aphorism

<hr> داروی تقویت قوه باه، قوتی، مقوی باء، داروی مقوی غرایز جنسی

داروی تقویت قوه باه، قوتی، مقوی باء، داروی مقوی غرایز جنسی

aphrodisiac

<hr> معنی : الههء عشق و زیبایی، ونوس یونانی <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) آفرودیت (الهه ی زیبایی که رومی ها او را ونوس می نامیدند)

معنی : الههء عشق و زیبایی، ونوس یونانی معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) آفرودیت (الهه ی زیبایی که رومی ها او را ونوس می نامیدند)

aphrodite

<hr> معنی : بی شاخ و برگ، برهنه، بی برگ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) بی برگ (مانند اکثر کاکتوس ها)، بی شا&nbsp; و برگ

معنی : بی شاخ و برگ، برهنه، بی برگ معانی دیگر : (گیاه شناسی) بی برگ (مانند اکثر کاکتوس ها)، بی شا و برگ

aphyllous

<hr> معنی : وابسته به زنبور عسل یا مگس <hr> معانی دیگر : زنبور مانند، وابسته به زنبور، زنبوری

معنی : وابسته به زنبور عسل یا مگس معانی دیگر : زنبور مانند، وابسته به زنبور، زنبوری

apian

<hr> معنی : مربوط به پرورش زنبور عسل <hr> معانی دیگر : وابسته به زنبور و زنبورداری

معنی : مربوط به پرورش زنبور عسل معانی دیگر : وابسته به زنبور و زنبورداری

apiarian

<hr> معنی : پرورش دهندهء زنبور عسل <hr> معانی دیگر : زنبور پرور، زنبور دار

معنی : پرورش دهندهء زنبور عسل معانی دیگر : زنبور پرور، زنبور دار

apiarist

<hr> معنی : کندوی عسل، کندو <hr> معانی دیگر : پرورشگاه زنبور عسل، زنبور داری

معنی : کندوی عسل، کندو معانی دیگر : پرورشگاه زنبور عسل، زنبور داری

apiary

<hr> معنی : مربوط به نوک یا راس زاویه <hr> معانی دیگر : (زبان شناسی) نوک زبانی، وابسته به نوک زبان، وابسته به راس زاویه، وابسته به بالاترین نقطه، تارکی، قله ای

معنی : مربوط به نوک یا راس زاویه معانی دیگر : (زبان شناسی) نوک زبانی، وابسته به نوک زبان، وابسته به راس زاویه، وابسته به بالاترین نقطه، تارکی، قله ای

apical

<hr> معنی : هر کدام، برای هر شخص <hr> معانی دیگر : هر یک، هر نفر، هرچیز

معنی : هر کدام، برای هر شخص معانی دیگر : هر یک، هر نفر، هرچیز

apiece

<hr> معنی : پیرامون، گاو مقدس مصریان قدیم <hr> معانی دیگر : گاوآپیس (که توسط مصریان کهن به عنوان تجسم خدای ازیریس پرستش می شد)

معنی : پیرامون، گاو مقدس مصریان قدیم معانی دیگر : گاوآپیس (که توسط مصریان کهن به عنوان تجسم خدای ازیریس پرستش می شد)

apis

<hr> معنی : بوزینه صفت، نادان، حیله گر <hr> معانی دیگر : لوس، لوده، مثل میمون، میمون مانند، گوریل مانند، تقلیدی، کورکورانه

معنی : بوزینه صفت، نادان، حیله گر معانی دیگر : لوس، لوده، مثل میمون، میمون مانند، گوریل مانند، تقلیدی، کورکورانه

apish

<hr> معنی : اعتماد بنفس، حالت عمودی، اطمینان بخود <hr> معانی دیگر : (شخصیت و خو) توازن، اعتماد به نفس، متانت، وقار

معنی : اعتماد بنفس، حالت عمودی، اطمینان بخود معانی دیگر : (شخصیت و خو) توازن، اعتماد به نفس، متانت، وقار

aplomb

<hr> معنی : الهام <hr> معانی دیگر : هر یک از کتب کهن یهود و مسیحیان (از دو قرن پیش از میلاد تا سه قرن پس از میلاد) که شکست نهایی بدی و پیروزی نیکی را نوید می دادند، پیشگویی پیامبرانه، مکاشفه، کتاب مکاشفات یوحنا

معنی : الهام معانی دیگر : هر یک از کتب کهن یهود و مسیحیان (از دو قرن پیش از میلاد تا سه قرن پس از میلاد) که شکست نهایی بدی و پیروزی نیکی را نوید می دادند، پیشگویی پیامبرانه، مکاشفه، کتاب مکاشفات یوحنا

apocalypse

<hr> معنی : وابسته به کتاب مکاشفات یوحنا <hr> معانی دیگر : وابسته به کتاب مکاشفات یوحنا

معنی : وابسته به کتاب مکاشفات یوحنا معانی دیگر : وابسته به کتاب مکاشفات یوحنا

apocalyptic

<hr> معنی : کتب کاذبه <hr> معانی دیگر : (a بزرگ) چهارده کتاب از کتب هفتاده ی یهود که ازسوی عالم یهود مردود و کاذب شناخته شده است (مسیحیان پروتستان هم این چهارده کتاب را کاذب می شناسند ولی کاتولیک ها فقط چهار کتاب را قبول ندارند)، کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده

معنی : کتب کاذبه معانی دیگر : (a بزرگ) چهارده کتاب از کتب هفتاده ی یهود که ازسوی عالم یهود مردود و کاذب شناخته شده است (مسیحیان پروتستان هم این چهارده کتاب را کاذب می شناسند ولی کاتولیک ها فقط چهار کتاب را قبول ندارند)، کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده

apocrypha

<hr> معنی : جعلی، ساختگی، دارای اعتبار مشکوک <hr> معانی دیگر : (از نظر اصالت) مشکوک، مجعول، کاذب

معنی : جعلی، ساختگی، دارای اعتبار مشکوک معانی دیگر : (از نظر اصالت) مشکوک، مجعول، کاذب

apocryphal

<hr> معنی : اوج، نقطهء کمال، اعلی درجه، نقطهء اوج، ذروه <hr> معانی دیگر : (مجازی) اوج، (نجوم و فضاشناسی - مدار ماه و ماهواره ها) دورترین فاصله از زمین، اوج (در مقابل: حضیض یا perigee)

معنی : اوج، نقطهء کمال، اعلی درجه، نقطهء اوج، ذروه معانی دیگر : (مجازی) اوج، (نجوم و فضاشناسی - مدار ماه و ماهواره ها) دورترین فاصله از زمین، اوج (در مقابل: حضیض یا perigee)

apogee

<hr> معنی : غیر سیاسی، دارای شخصیت غیر سیاسی، بی علاقه بامور سیاسی <hr> معانی دیگر : بی علاقه به سیاست، ناوابسته به سیاست

معنی : غیر سیاسی، دارای شخصیت غیر سیاسی، بی علاقه بامور سیاسی معانی دیگر : بی علاقه به سیاست، ناوابسته به سیاست

apolitical

<hr> معنی : دفاعی، اعتذاری، پوزش امیز <hr> معانی دیگر : پوزش آمیز، پوزشی، معذرت آمیز، اعتذاری (apologetical هم می گویند)، (در نگارش و سخن) توجیه آمیز، تدافعی

معنی : دفاعی، اعتذاری، پوزش امیز معانی دیگر : پوزش آمیز، پوزشی، معذرت آمیز، اعتذاری (apologetical هم می گویند)، (در نگارش و سخن) توجیه آمیز، تدافعی

apologetic

<hr> معنی : مدافعهء استدلالی از مسیحیت <hr> معانی دیگر : (با فعل مفرد) بخشی از الهیات که با ایراد ادله و دفاع از مسیحیت سر و کار دارد

معنی : مدافعهء استدلالی از مسیحیت معانی دیگر : (با فعل مفرد) بخشی از الهیات که با ایراد ادله و دفاع از مسیحیت سر و کار دارد

apologetics

<hr> معنی : دفاع، پوزش ادبی <hr> معانی دیگر : دفاعیه ی رسمی (از عقیده یا مذهب یا رفتار شخصی)، دفاع نامه، مدافعه، توجیه

معنی : دفاع، پوزش ادبی معانی دیگر : دفاعیه ی رسمی (از عقیده یا مذهب یا رفتار شخصی)، دفاع نامه، مدافعه، توجیه

apologia

<hr> معنی : پوزش خواه، نویسندهء رسالهء دفاعی <hr> معانی دیگر : (کسی که رسما از عقیده یا مذهب یا رفتار بخصوصی دفاع می کند) دفاع نامه نویس، توجیه گر، مدافع، پوزشگر

معنی : پوزش خواه، نویسندهء رسالهء دفاعی معانی دیگر : (کسی که رسما از عقیده یا مذهب یا رفتار بخصوصی دفاع می کند) دفاع نامه نویس، توجیه گر، مدافع، پوزشگر

apologist

<hr> معنی : عذر خواهی کردن، پوزش خواستن، معذرت خواستن <hr> معانی دیگر : پوزیدن

معنی : عذر خواهی کردن، پوزش خواستن، معذرت خواستن معانی دیگر : پوزیدن

واژه های حرف "a" - مترادف و متضاد