<hr> معنی : اگاهی، اطلاع، هشیاری، معرفت <hr> معانی دیگر : اگاهی، اطلاع، هشیاری

معنی : اگاهی، اطلاع، هشیاری، معرفت معانی دیگر : اگاهی، اطلاع، هشیاری

awareness

<hr> معنی : لبریز، مماس با سطح اب، سرگردان بر روی امواج دریا <hr> معانی دیگر : شناور (بر روی آب)، غوطه ور، سیل زده، آب گرفته، (مجازی) پر از، مملو، کمی بالاتر از سطح آب (به طوری که امواج و مد دریا از روی آن رد شوند)

معنی : لبریز، مماس با سطح اب، سرگردان بر روی امواج دریا معانی دیگر : شناور (بر روی آب)، غوطه ور، سیل زده، آب گرفته، (مجازی) پر از، مملو، کمی بالاتر از سطح آب (به طوری که امواج و مد دریا از روی آن رد شوند)

awash

<hr> معنی : کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار، دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی <hr> معانی دیگر : درجای دیگر، به سوی دیگر، بسیار (زمان یا فاصله)، در کنار، (از بین) رفتن، فورا، بی وقفه، غایب، در فاصله، (حرف ندا) برو!، برویم !، خارج، پیوسته، متصلا، مرتبا، ناج

معنی : کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار، دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی معانی دیگر : درجای دیگر، به سوی دیگر، بسیار (زمان یا فاصله)، در کنار، (از بین) رفتن، فورا، بی وقفه، غایب، در فاصله، (حرف ندا) برو!، برویم !

away

away from

<hr> معنی : وحشت، خوف، بیم، هیبت، ترس، هیبت دادن، ترساندن <hr> معانی دیگر : (آمیزه ای از ترس و احترام و شگفتی) حیرت، دچار ترس و احترام کردن، به ابهت چیزی پی بردن، (قدیمی) قدرت ایجاد ترس توام با احترام، (مهجور) وحشت، هراس، ترس امیخته با احترام

معنی : وحشت، خوف، بیم، هیبت، ترس، هیبت دادن، ترساندن معانی دیگر : (آمیزه ای از ترس و احترام و شگفتی) حیرت، دچار ترس و احترام کردن، به ابهت چیزی پی بردن، (قدیمی) قدرت ایجاد ترس توام با احترام، (مهجور) وحشت، هراس، ترس امیخته با احترام

awe-inspiring

<hr> معنی : خسته <hr> معانی دیگر : (شعر قدیم) خسته، درمانده، wearied : خسته

معنی : خسته معانی دیگر : (شعر قدیم) خسته، درمانده، wearied : خسته

aweary

<hr> معنی : تازه لنگر برداشته، دارای لنگر اویزان <hr> معانی دیگر : (دریانوردی - در مورد لنگری که در حال بلند شدن از ته دریاست) بلند شده، بالا

معنی : تازه لنگر برداشته، دارای لنگر اویزان معانی دیگر : (دریانوردی - در مورد لنگری که در حال بلند شدن از ته دریاست) بلند شده، بالا

aweigh

<hr> معنی : مایه هیبت یا حرمت، حاکی از ترس، ناشی از بیم، وحشتاور، ترس اور، پر از ترس و بیم <hr> معانی دیگر : انگیزنده ی بیم و احترام، پر ابهت، هراس انگیز

معنی : مایه هیبت یا حرمت، حاکی از ترس، ناشی از بیم، وحشتاور، ترس اور، پر از ترس و بیم معانی دیگر : انگیزنده ی بیم و احترام، پر ابهت، هراس انگیز

awesome

<hr> معنی : وحشت زده، خوف زده <hr> معانی دیگر : وحشت زده، خوف زده

معنی : وحشت زده، خوف زده معانی دیگر : وحشت زده، خوف زده

awestricken

<hr> معنی : وحشت زده، خوف زده <hr> معانی دیگر : وحشت زده، خوف زده، پر از ترس و احترام، بهت زده، هاج و واج، حیران (awestricken هم می گویند)

معنی : وحشت زده، خوف زده معانی دیگر : وحشت زده، خوف زده، پر از ترس و احترام، بهت زده، هاج و واج، حیران (awestricken هم می گویند)

awestruck

<hr> معنی : ترس، مهیب یا ترسناک <hr> معانی دیگر : انگیزنده ی ترس و احترام، اعجاب انگیز، بهت آور، ترس آور، هراس انگیز، بسیار بد، وحشتناک، (عامیانه) خیلی، عظمت

معنی : ترس، مهیب یا ترسناک معانی دیگر : انگیزنده ی ترس و احترام، اعجاب انگیز، بهت آور، ترس آور، هراس انگیز، بسیار بد، وحشتناک، (عامیانه) خیلی، عظمت

awful

<hr> بد، به طور وحشتناک، به طور زننده، (عامیانه) خیلی، بسیار، به طور ترسناک و احترام انگیز، بطورهیبت یاترسناک

بد، به طور وحشتناک، به طور زننده، (عامیانه) خیلی، بسیار، به طور ترسناک و احترام انگیز، بطورهیبت یاترسناک

awfully

<hr> معنی : یک چندی، اندکی <hr> معانی دیگر : برای مدتی، اندک زمانی، چند صباحی، مدتی

معنی : یک چندی، اندکی معانی دیگر : برای مدتی، اندک زمانی، چند صباحی، مدتی

awhile

<hr> معنی : گردابی، گردبادی <hr> معانی دیگر : گردابی، گردبادی

معنی : گردابی، گردبادی معانی دیگر : گردابی، گردبادی

awhirl

<hr> معنی : زشت، ناشی، بی لطافت، بی دست و پا، غیر استادانه، خامکار، سرهم بند، غیر ماهر <hr> معانی دیگر : (در مورد حرکات و قیافه و هیکل) دست و پا چلفتی، چلفت، بی قواره، بدقواره، فرخج، ناجور، حجب آفرین، خجول و کمرو، خجل کننده، بدساخت، سخت کاربرد، اسبابی که به کاربردنش سخت و ناراحت کننده باشد، ناراحت کننده، ناخوشایند

معنی : زشت، ناشی، بی لطافت، بی دست و پا، غیر استادانه، خامکار، سرهم بند، غیر ماهر معانی دیگر : (در مورد حرکات و قیافه و هیکل) دست و پا چلفتی، چلفت، بی قواره، بدقواره، فرخج، ناجور، حجب آفرین، خجول و کمرو، خجل کننده، بدساخت، سخت کاربرد، اسبابی که به کاربردنش سخت و ناراحت کننده باشد، ناراحت کننده، ناخو

awkward

<hr> معنی : درفش، سوراخ کن <hr> معانی دیگر : (کفش دوزی) درفش، (نجاری) سوراخ کن، نشگرده، سورا&nbsp; کن

معنی : درفش، سوراخ کن معانی دیگر : (کفش دوزی) درفش، (نجاری) سوراخ کن، نشگرده، سورا کن

<hr> معنی : ریشک، داسه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - خارهای انتهای خوشه ی گندم و جو و غیره) داسه، ریش گندم، سوک، داسه خار سر جو و گندم، الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها

معنی : ریشک، داسه معانی دیگر : (گیاه شناسی - خارهای انتهای خوشه ی گندم و جو و غیره) داسه، ریش گندم، سوک، داسه خار سر جو و گندم، الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها

<hr> معنی : پناه، پناه گاه، حفاظ، سایه بان، ساباط، سایبان کرباسی <hr> معانی دیگر : (در بالای پنجره یا در یا ویترین و غیره) سایبان (معمولا از پارچه با پایه های فلزی یا چوبی)

معنی : پناه، پناه گاه، حفاظ، سایه بان، ساباط، سایبان کرباسی معانی دیگر : (در بالای پنجره یا در یا ویترین و غیره) سایبان (معمولا از پارچه با پایه های فلزی یا چوبی)

awning

<hr> معنی : منحرف، غلط، زشت، چپ چپ، مورب، بدشکل، بطور مایل، چپ چپ، کج <hr> معانی دیگر : یک وری، کجکی، ناجور

معنی : منحرف، غلط، زشت، چپ چپ، مورب، بدشکل، بطور مایل، چپ چپ، کج معانی دیگر : یک وری، کجکی، ناجور

awry

<hr> معنی : تبر، تیشه، تبر زین، تبر دو دم، با تبر قطع کردن یا بریدن <hr> معانی دیگر : مخفف:، اصل بدیهی، حقیقت آشکار

معنی : تبر، تیشه، تبر زین، تبر دو دم، با تبر قطع کردن یا بریدن معانی دیگر : مخفف:، اصل بدیهی، حقیقت آشکار

<hr> معنی : تبر، تیشه، تبر زین، تبر دو دم، با تبر قطع کردن یا بریدن <hr> معانی دیگر : تبر، تیشه، تبر دو دم، تبرزین، با تبر قطع کردن یابریدن

معنی : تبر، تیشه، تبر زین، تبر دو دم، با تبر قطع کردن یا بریدن معانی دیگر : تبر، تیشه، تبر دو دم، تبرزین، با تبر قطع کردن یابریدن

<hr> معنی : محوری، واقع در محور <hr> معانی دیگر : محور مانند، آسه ای، تشکیل دهنده ی محور، محورساز

معنی : محوری، واقع در محور معانی دیگر : محور مانند، آسه ای، تشکیل دهنده ی محور، محورساز

axial

<hr> معنی : مربوط به زیر بغل، بغلی <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) وابسته یا نزدیک به زیربغل، زیربغلی، (گیاه شناسی) بغلی، کناری، واقع شده یا روییده در بغل یا گوشه

معنی : مربوط به زیر بغل، بغلی معانی دیگر : (کالبدشناسی) وابسته یا نزدیک به زیربغل، زیربغلی، (گیاه شناسی) بغلی، کناری، واقع شده یا روییده در بغل یا گوشه

axillary

<hr> معنی : ارزش شناسی، مبحی نوامیس اخلاقی، علم ارزش ها <hr> معانی دیگر : (بخشی از فلسفه که با ماهیت ارزش ها و انواع ارزش های مذهبی و اخلاقی و زیبا شناسی و غیره سر و کار دارد) ارزش شناسی، علم ارزش یا خواص و نوامیس ذاتی اجسام

معنی : ارزش شناسی، مبحی نوامیس اخلاقی، علم ارزش ها معانی دیگر : (بخشی از فلسفه که با ماهیت ارزش ها و انواع ارزش های مذهبی و اخلاقی و زیبا شناسی و غیره سر و کار دارد) ارزش شناسی، علم ارزش یا خواص و نوامیس ذاتی اجسام

axiology

<hr> معنی : اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی <hr> معانی دیگر : (منطق - ریاضی) بنداشت، اکسیوم، ورجاوند، بنشت، حکم، اصل متعارف، آنچه که همه صحت آن را قبول دارند، واقعیت، اصل بدیهی، راستین واژه، (علوم و هنرها و غیره) قانون (مورد قبول همه)، اصل اساسی، قاعده ی کلی، اندیش پایه، راست اندیشه

معنی : اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی معانی دیگر : (منطق - ریاضی) بنداشت، اکسیوم، ورجاوند، بنشت، حکم، اصل متعارف، آنچه که همه صحت آن را قبول دارند، واقعیت، اصل بدیهی، راستین واژه، (علوم و هنرها و غیره) قانون (مورد قبول همه)، اصل اسا

axiom

<hr> معنی : بدیهی، حاوی پند یا گفته های اخلاقی <hr> معانی دیگر : راستین واژه ای، اندیش پایه ای، بنداشتی، ورجاوندی، بنشتی

معنی : بدیهی، حاوی پند یا گفته های اخلاقی معانی دیگر : راستین واژه ای، اندیش پایه ای، بنداشتی، ورجاوندی، بنشتی

axiomatic

<hr> معنی : محور، میله، محور چرخ، قطب، محور تقارن، مهره اسه <hr> معانی دیگر : (خط واقعی یا تصوری که جسم به دور آن می چرخد) محور، آسه، خط واقعی یا تصوری که در اطراف آن اجزا یا اشیا یا اندام قرار گرفته اند، (در مورد کشورها) اتحاد، همبستگی (نظامی و اقتصادی و غیره)، خط یا راستای حرکت یا رشد و غیره، (هواپیمایی) هر یک از سه خط عمود بر هم (خط از دماغ تا دم هواپیما و از انتها به انتهای بال ها و از سقف تا زیر بدنه)، آسه ی هواپیما، (کالبدشناسی) مهره ی دوم ستون فقرات (که سر بر آن می چرخد)، هر یک از اندام های محوری، (گیاه شناسی) ساقه ی اصلی گیاه، ساختمان میانی خوشه، (هندسه) خط راست که از وسط سطح یا حجم رد شود، (در مختصات کارتزین) خط مرجع، خط سنجش، (نورشناسی) محور نوری، خطی که از مرکز هر دو سطح عدسی رد شود، خط فرضی که چشم را به شی در مد نظر وصل می کند، (جانورشناسی) آهوی آکسیس (جنسی از آهوهای کوچک اندام هند و آسیای جنوبی که شاخ های باریک و کم شاخه ای دارد)

معنی : محور، میله، محور چرخ، قطب، محور تقارن، مهره اسه معانی دیگر : (خط واقعی یا تصوری که جسم به دور آن می چرخد) محور، آسه، خط واقعی یا تصوری که در اطراف آن اجزا یا اشیا یا اندام قرار گرفته اند، (در مورد کشورها) اتحاد، همبستگی (نظامی و اقتصادی و غیره)، خط یا راستای حرکت یا رشد و غیره، (هواپیمایی) هر

axis

<hr> معنی : میل، محور، میله، چرخ، چرخه، اسه، دنده، میله چرخ فرمان <hr> معانی دیگر : میله ای که چرخ به دور آن می چرخد، آسه، وردنه، اشایه، اکسل

معنی : میل، محور، میله، چرخ، چرخه، اسه، دنده، میله چرخ فرمان معانی دیگر : میله ای که چرخ به دور آن می چرخد، آسه، وردنه، اشایه، اکسل

axle

<hr> معنی : محور، میله میان دو چرخ <hr> معانی دیگر : (گاری و واگن و غیره) میله ای که دو چرخ را به هم وصل می کند، اکسل، میله میان دو چر، میله میان دوچر

معنی : محور، میله میان دو چرخ معانی دیگر : (گاری و واگن و غیره) میله ای که دو چرخ را به هم وصل می کند، اکسل، میله میان دو چر، میله میان دوچر

axletree

<hr> معنی : برای همیشه، همیشه، ابد، بله، اری، رای مثبت، بلی، اه، افسوس <hr> معانی دیگر : (در شمال انگلیس - حرف ندای حاکی از غم) ای، aye : همیشه، افسوس

معنی : برای همیشه، همیشه، ابد، بله، اری، رای مثبت، بلی، اه، افسوس معانی دیگر : (در شمال انگلیس - حرف ندای حاکی از غم) ای، aye : همیشه، افسوس

<hr> معنی : برای همیشه، همیشه، بله، اری، رای مثبت، بلی، اه، افسوس <hr> معانی دیگر : (در شعر قدیم) همیشه، تاابد (ay هم می نویسند)، کسی که رای موافق می دهد (ay هم می نویسند)، آری، ay : بله

معنی : برای همیشه، همیشه، بله، اری، رای مثبت، بلی، اه، افسوس معانی دیگر : (در شعر قدیم) همیشه، تاابد (ay هم می نویسند)، کسی که رای موافق می دهد (ay هم می نویسند)، آری، ay : بله

<hr> معنی : اچالید، گیاه ازالیا، نوعی بوته از جنس خلنگ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، بته ی آزالیا (جنس rhododendron و خانواده ی heath)، گل آزالیا، آزاله، آچالیه، نوعی بوته از جنس خلنگ ericacea، گیاه ازالیه

معنی : اچالید، گیاه ازالیا، نوعی بوته از جنس خلنگ معانی دیگر : (گیاه شناسی)، بته ی آزالیا (جنس rhododendron و خانواده ی heath)، گل آزالیا، آزاله، آچالیه، نوعی بوته از جنس خلنگ ericacea، گیاه ازالیه

azalea

<hr> معنی : سمت، السمت، نقطه شمال، نقطه جنوب، ازیموت ستاره <hr> معانی دیگر : (مساحی و نجوم - از ریشه ی عربی) سمت، آزیموت، زاویه ی سمت، گوشه ی سمت، چنبر گوشه، قوس افقی در جهت گردش عقربه ی ساعت، سو، قوس افقی در جهت گردش عقربه ساعت واقع بین نقطه ثابتی، دایره قائمی که از مرکز جسم عبور میکند

معنی : سمت، السمت، نقطه شمال، نقطه جنوب، ازیموت ستاره معانی دیگر : (مساحی و نجوم - از ریشه ی عربی) سمت، آزیموت، زاویه ی سمت، گوشه ی سمت، چنبر گوشه، قوس افقی در جهت گردش عقربه ی ساعت، سو، قوس افقی در جهت گردش عقربه ساعت واقع بین نقطه ثابتی، دایره قائمی که از مرکز جسم عبور میکند

azimuth

<hr> معنی : خالی از حیات، فاقد نشان زندگی، بی زیوی <hr> معانی دیگر : (نادر) وابسته به دوران پرکامبرین اولیه قبل از به وجود آمدن حیات در کره ی زمین، بی زیوا، دوران ماقبل تاری

معنی : خالی از حیات، فاقد نشان زندگی، بی زیوی معانی دیگر : (نادر) وابسته به دوران پرکامبرین اولیه قبل از به وجود آمدن حیات در کره ی زمین، بی زیوا، دوران ماقبل تاری

azoic

<hr> معنی : دارای ازت، وابسته به نیتروژن ازت دار <hr> معانی دیگر : دارای ازت، وابسته به نیتروژن ازت دار

معنی : دارای ازت، وابسته به نیتروژن ازت دار معانی دیگر : دارای ازت، وابسته به نیتروژن ازت دار

azotic

aztec two-step

<hr> معنی : لاجورد، رنگ نیل، لاجوردی، آسمان نیلگون <hr> معانی دیگر : به رنگ آسمان، نیلگون، آبی آسمانی، نیلی، (از ریشه ی فارسی: لاژورد)، اسمان نیلگون، سنگ لاجورد

معنی : لاجورد، رنگ نیل، لاجوردی، آسمان نیلگون معانی دیگر : به رنگ آسمان، نیلگون، آبی آسمانی، نیلی، (از ریشه ی فارسی: لاژورد)، اسمان نیلگون، سنگ لاجورد

azure

<hr> معنی : سنگ لاجورد

واژه های حرف "a" - مترادف و متضاد