<hr> معنی : خودمانی، شان، خودشان، مال ایشان، مال انها <hr> معانی دیگر : مال آنها، - آنها، - شان، - آنان

معنی : خودمانی، شان، خودشان، مال ایشان، مال انها معانی دیگر : مال آنها، - آنها، - شان، - آنان

their

<hr> معنی : خودمانی <hr> معانی دیگر : (معمولا پس از: of) مال آنها، - آنها، - شان، مال ایشان

معنی : خودمانی معانی دیگر : (معمولا پس از: of) مال آنها، - آنها، - شان، مال ایشان

theirs

<hr> معنی : توحید، خدا شناسی، اعتقاد بخدا، یزدان گرایی <hr> معانی دیگر : اعتقاد به خدا، یکتاشناسی، یزدان باوری

معنی : توحید، خدا شناسی، اعتقاد بخدا، یزدان گرایی معانی دیگر : اعتقاد به خدا، یکتاشناسی، یزدان باوری

theism

<hr> معنی : خدا پرست، خدا شناس، موحد، یزدان گرای، معتقد بخدا <hr> معانی دیگر : یزدان گرای، معتقد بخدا، خدا شناس، موحد، خدا پرست

معنی : خدا پرست، خدا شناس، موحد، یزدان گرای، معتقد بخدا معانی دیگر : یزدان گرای، معتقد بخدا، خدا شناس، موحد، خدا پرست

theist

<hr> معنی : یزدان گرایانه <hr> معانی دیگر : خدا پرستانه <hr> theistic (al) مبنی بر خدا شناسی

معنی : یزدان گرایانه معانی دیگر : خدا پرستانه theistic (al) مبنی بر خدا شناسی

theistic

<hr> معنی : ایشان را، بایشان، بانها <hr> معانی دیگر : (حالت مفعولی: they) به آنها، آنها را، آنان را، برایشان، (عامیانه) به جای he یا she به کار می رود: به او، (محلی) به جای those به کار می رود: آنها، آن -

معنی : ایشان را، بایشان، بانها معانی دیگر : (حالت مفعولی: they) به آنها، آنها را، آنان را، برایشان، (عامیانه) به جای he یا she به کار می رود: به او، (محلی) به جای those به کار می رود: آنها، آن -

them

<hr> معنی : ریشهای، موضوعی، مربوط بموضوع، مطلبی، مقالهای <hr> معانی دیگر : وابسته به موضوع یا بن مایه، فرهشتی، بن مایه ای، (وابسته به ریشه ی واژه) واج ستاکی

معنی : ریشهای، موضوعی، مربوط بموضوع، مطلبی، مقالهای معانی دیگر : وابسته به موضوع یا بن مایه، فرهشتی، بن مایه ای، (وابسته به ریشه ی واژه) واج ستاکی

thematic

<hr> معنی : شاهد، ریشه، زمینه، انشاء، موضوع <hr> معانی دیگر : باره، جستار، فرهشت، مضمون، (امور هنری) تم، بن مایه، (امریکا - آموزش) انشا، رساله ی کوتاه، خود نوشت، (مخفف) رجوع شود به: theme song، مطلب، مقاله، مدار

معنی : شاهد، ریشه، زمینه، انشاء، موضوع معانی دیگر : باره، جستار، فرهشت، مضمون، (امور هنری) تم، بن مایه، (امریکا - آموزش) انشا، رساله ی کوتاه، خود نوشت، (مخفف) رجوع شود به: theme song، مطلب، مقاله، مدار

theme

<hr> (امریکا) پارک تفریحی که درباره ی موضوع خاص یا به سبک خاصی باشد

(امریکا) پارک تفریحی که درباره ی موضوع خاص یا به سبک خاصی باشد

theme park

<hr> معنی : قطعه تکراری <hr> معانی دیگر : (فیلم و نمایش و غیره) آواز یا آهنگ اصلی (که تکرار می شود و نمایشگر کل برنامه است)، ملودی یا قطعه موسیقی تکرار شونده

معنی : قطعه تکراری معانی دیگر : (فیلم و نمایش و غیره) آواز یا آهنگ اصلی (که تکرار می شود و نمایشگر کل برنامه است)، ملودی یا قطعه موسیقی تکرار شونده

theme song

<hr> معنی : خودشان <hr> معانی دیگر : (ضمیر تاکیدی و انعکاسی) خودشان، به خودشان، از خودشان، خودشانرا

معنی : خودشان معانی دیگر : (ضمیر تاکیدی و انعکاسی) خودشان، به خودشان، از خودشان، خودشانرا

themselves

<hr> معنی : بعد از، سپس، پس، بعد، انگاه، در ان هنگام، در انوقت، انوقتی <hr> معانی دیگر : در آنگاه، در آن وقت، آن وقت(ها)، در آن موقع، در آن هنگام، آنگاه، در آن صورت، بنابراین، به علاوه، اضافه بر آن، (با: now یا sometime و غیره) در وقت دیگر، لحظه ی دیگر، وابسته به آن زمان، وقت، تا آن موقع، آنگاه که فرا رسید، پس از ان، متعلق بان زمان

معنی : بعد از، سپس، پس، بعد، انگاه، در ان هنگام، در انوقت، انوقتی معانی دیگر : در آنگاه، در آن وقت، آن وقت(ها)، در آن موقع، در آن هنگام، آنگاه، در آن صورت، بنابراین، به علاوه، اضافه بر آن، (با: now یا sometime و غیره) در وقت دیگر، لحظه ی دیگر، وابسته به آن زمان، وقت، تا آن موقع، آنگاه که فرا رسید، پ

then

<hr> معنی : پس از ان، دیگر، از انجا، از ان زمان، از ان جهت <hr> معانی دیگر : از آن جا، ازآن مکان، (قدیمی)، بنابراین، به آن دلیل، از آن روی، از آن هنگام، از آن وقت

معنی : پس از ان، دیگر، از انجا، از ان زمان، از ان جهت معانی دیگر : از آن جا، ازآن مکان، (قدیمی)، بنابراین، به آن دلیل، از آن روی، از آن هنگام، از آن وقت

thence

<hr> معنی : از ان پس <hr> معانی دیگر : از آن وقت به بعد، پس از آن، از آن پس (thenceforward هم می گویند)، سپس

معنی : از ان پس معانی دیگر : از آن وقت به بعد، پس از آن، از آن پس (thenceforward هم می گویند)، سپس

thenceforth

<hr> معنی : از ان پس، از انجا ببعد، از ان وقت <hr> معانی دیگر : از ان پس، از انجا ببعد، از ان وقت

معنی : از ان پس، از انجا ببعد، از ان وقت معانی دیگر : از ان پس، از انجا ببعد، از ان وقت

thenceforward

<hr> معنی : حکومت روحانیون، یزدان سالاری، حکومت خدا <hr> معانی دیگر : خدا سالاری، آخوند سالاری

معنی : حکومت روحانیون، یزدان سالاری، حکومت خدا معانی دیگر : خدا سالاری، آخوند سالاری

theocracy

<hr> معنی : مربوط بحکومت خدایی، مربوط به خدا سالاری <hr> معانی دیگر : مربوط بحکومت خدایی، مربوط به خدا سالاری

معنی : مربوط بحکومت خدایی، مربوط به خدا سالاری معانی دیگر : مربوط بحکومت خدایی، مربوط به خدا سالاری

theocratic

<hr> معنی : تئودولیت، دوربین مهندسی، زاویهسنج طول یاب <hr> معانی دیگر : زاویه یاب، طول یاب

معنی : تئودولیت، دوربین مهندسی، زاویهسنج طول یاب معانی دیگر : زاویه یاب، طول یاب

theodolite

<hr> معنی : نسب نامه خدایان <hr> معانی دیگر : (به ویژه طبق روایت اسطوره ها و افسانه ها) سرچشمه و تبار نامه ی خدایان، خداتبار، مطالعه وشناسایی اجداد واعقاب خدایان

معنی : نسب نامه خدایان معانی دیگر : (به ویژه طبق روایت اسطوره ها و افسانه ها) سرچشمه و تبار نامه ی خدایان، خداتبار، مطالعه وشناسایی اجداد واعقاب خدایان

theogony

<hr> معنی : متخصص الهیات

theologaster

<hr> معنی : خدا شناس، متخصص الهیات، حکیم الهی <hr> معانی دیگر : عالم الهیات، دانشمند معقول و منقول، یزدان شناس

معنی : خدا شناس، متخصص الهیات، حکیم الهی معانی دیگر : عالم الهیات، دانشمند معقول و منقول، یزدان شناس

theologian

<hr> معنی : وابسته بعلوم الهی <hr> معانی دیگر : وابسته به الهیات، مذهبی، معقول و منقول (theologic هم می گویند)

معنی : وابسته بعلوم الهی معانی دیگر : وابسته به الهیات، مذهبی، معقول و منقول (theologic هم می گویند)

theological

theologician

<hr> معنی : دانشمند علم دین، طلبه علوم دینی <hr> معانی دیگر : theolog متخصص الهیات

معنی : دانشمند علم دین، طلبه علوم دینی معانی دیگر : theolog متخصص الهیات

theologue

<hr> معنی : الهیات، خدا شناسی، یزدان شناسی، حکمت الهی، علم دین، لا هوتی <hr> معانی دیگر : معقول و منقول

معنی : الهیات، خدا شناسی، یزدان شناسی، حکمت الهی، علم دین، لا هوتی معانی دیگر : معقول و منقول

theology

<hr> معنی : تجلی خدا به انسان، ظهور خدا به انسان <hr> معانی دیگر : تجلی خداوند (یا الهه)، یزدان نمود

معنی : تجلی خدا به انسان، ظهور خدا به انسان معانی دیگر : تجلی خداوند (یا الهه)، یزدان نمود

theophany

<hr> معنی : قضیه، قاعده <hr> معانی دیگر : گزاره، اصل، (منطق - ریاضی) قضیه، فردید، (ریاضی) قانون، فرمول، معادله، رجوع شود به: theory، برهان، مسئله، نکره

معنی : قضیه، قاعده معانی دیگر : گزاره، اصل، (منطق - ریاضی) قضیه، فردید، (ریاضی) قانون، فرمول، معادله، رجوع شود به: theory، برهان، مسئله، نکره

theorem

<hr> معنی : برهانی، قضیهای، متضمن برهان، مبنی بر قاعده <hr> معانی دیگر : برهانی، متضمن برهان، قضیه ای، مبنی بر قاعده

معنی : برهانی، قضیهای، متضمن برهان، مبنی بر قاعده معانی دیگر : برهانی، متضمن برهان، قضیه ای، مبنی بر قاعده

theorematic

<hr> معنی : علمی، نظری <hr> معانی دیگر : theoretic(al) نظری

معنی : علمی، نظری معانی دیگر : theoretic(al) نظری

theoretic

<hr> معنی : علمی، نظری <hr> معانی دیگر : نگره ای، دیدمانی، تئوریک، وابسته به یا از نظر تئوری

معنی : علمی، نظری معانی دیگر : نگره ای، دیدمانی، تئوریک، وابسته به یا از نظر تئوری

theoretical

<hr> معنی : نگرشگر، ویژه گرد در تئوری <hr> معانی دیگر : تئوریسین، نظریه پرداز، دیدمانگر، نگره پرداز (theorist هم می گویند)، theorist : نگرشگر، ویژه گر در تئوری

معنی : نگرشگر، ویژه گرد در تئوری معانی دیگر : تئوریسین، نظریه پرداز، دیدمانگر، نگره پرداز (theorist هم می گویند)، theorist : نگرشگر، ویژه گر در تئوری

theoretician

<hr> معنی : نگرشگر، ویژه گرد در تئوری، متخصص علوم نظری، طرفدار استدلال نظری <hr> معانی دیگر : متخصص علوم نظری، نگرشگر، طرفدار استدلال نظری

معنی : نگرشگر، ویژه گرد در تئوری، متخصص علوم نظری، طرفدار استدلال نظری معانی دیگر : متخصص علوم نظری، نگرشگر، طرفدار استدلال نظری

theorist

<hr> معنی : استدلال نظری، نگرشگری، تحقیقات نظری <hr> معانی دیگر : نگرشگری، تحقیقات نظری، استدلال نظری

معنی : استدلال نظری، نگرشگری، تحقیقات نظری معانی دیگر : نگرشگری، تحقیقات نظری، استدلال نظری

theorization

<hr> معنی : نگرشگری کردن، استدلال نظری کردن، تحقیقات نظری کردن، فرضیه بوجود اوردن، فرضیهای بنیاد نهادن <hr> معانی دیگر : نظریه پردازی کردن، دیدمانگری کردن، نگره دادن

معنی : نگرشگری کردن، استدلال نظری کردن، تحقیقات نظری کردن، فرضیه بوجود اوردن، فرضیهای بنیاد نهادن معانی دیگر : نظریه پردازی کردن، دیدمانگری کردن، نگره دادن

theorize

<hr> معنی : نگرشگر، تئوری باف <hr> معانی دیگر : نگرشگر، تئوری باف

معنی : نگرشگر، تئوری باف معانی دیگر : نگرشگر، تئوری باف

theorizer

<hr> معنی : اصل کلی، نظریه، تحقیقات نظری، نگره، نگرش، اصول نظری، علم نظری، فرض علمی <hr> معانی دیگر : دیدمان، فرا نگره (از قانون law ضعیفتر و از فرضیه یا پنداره hypothesis قویتر است)، عقیده، بینش، (عامیانه) حدس، گمان، انگار، (در اصل) بررسی فکری، ژرف اندیشی، فر­ علمی

معنی : اصل کلی، نظریه، تحقیقات نظری، نگره، نگرش، اصول نظری، علم نظری، فرض علمی معانی دیگر : دیدمان، فرا نگره (از قانون law ضعیفتر و از فرضیه یا پنداره hypothesis قویتر است)، عقیده، بینش، (عامیانه) حدس، گمان، انگار، (در اصل) بررسی فکری، ژرف اندیشی، فر­ علمی

theory

<hr> معنی : عرفانی، وابسته به عرفان <hr> معانی دیگر : وابسته به عرفان، عرفانی

معنی : عرفانی، وابسته به عرفان معانی دیگر : وابسته به عرفان، عرفانی

theosophical

<hr> معنی : اهل عرفان <hr> معانی دیگر : عارف

معنی : اهل عرفان معانی دیگر : عارف

theosophist

<hr> معنی : عرفان، خدا شناسی، حکمت الهی <hr> معانی دیگر : اشراق

معنی : عرفان، خدا شناسی، حکمت الهی معانی دیگر : اشراق

theosophy

<hr> معنی : متخصص درمان شناسی، درمانی، معالج، وابسته به درمانشناسی <hr> معانی دیگر : صحی، بهداشتی، برای حفظ سلامتی، وابسته به علاج، معالج <hr> therapeutic (al) وابسته بدرمان شناسی، مربوط بعلم علاج، شفا بخش

معنی : متخصص درمان شناسی، درمانی، معالج، وابسته به درمانشناسی معانی دیگر : صحی، بهداشتی، برای حفظ سلامتی، وابسته به علاج، معالج therapeutic (al) وابسته بدرمان شناسی، مربوط بعلم علاج، شفا بخش

therapeutic

<hr> معنی : درمانشناسی، مبحث تداوی <hr> معانی دیگر : (با فعل مفرد) بخشی از پزشکی که با درمان بیماری سر و کار دارد، عام معالجه، طب دارویی

معنی : درمانشناسی، مبحث تداوی معانی دیگر : (با فعل مفرد) بخشی از پزشکی که با درمان بیماری سر و کار دارد، عام معالجه، طب دارویی

therapeutics

<hr> معنی : درمانشناس <hr> معانی دیگر : therapist طب متخصص درمان شناسی

معنی : درمانشناس معانی دیگر : therapist طب متخصص درمان شناسی

therapeutist

<hr> معنی : متخصص درمان شناسی، درمانشناس <hr> معانی دیگر : متخصص درمان بخصوص، therapeutist طب متخصص درمان شناسی

معنی : متخصص درمان شناسی، درمانشناس معانی دیگر : متخصص درمان بخصوص، therapeutist طب متخصص درمان شناسی

therapist

<hr> معنی : مداوا، تداوی، درمان، مبحث تداوی، معالجه <hr> معانی دیگر : (در ترکیب) - درمانی، - درمان، طب درمان

معنی : مداوا، تداوی، درمان، مبحث تداوی، معالجه معانی دیگر : (در ترکیب) - درمانی، - درمان، طب درمان

therapy

<hr> معنی : در این جا، آنجا، به آنجا، در انجا، بدانجا، در این موضوع، ان مکان، بدانسو، انسو، انطرف <hr> معانی دیگر : در آنجا، (برای جلب توجه به چیزی)، در آن باره، در آن موضوع، در آن مورد، (در فارسی معادل ندارد) در آغاز جمله هایی که فاعل آنها پس از فعل می آید، (ندا به نشان خرسندی یا همدردی یا نومیدی یا عرض اندام و غیره)

معنی : در این جا، آنجا، به آنجا، در انجا، بدانجا، در این موضوع، ان مکان، بدانسو، انسو، انطرف معانی دیگر : در آنجا، (برای جلب توجه به چیزی)، در آن باره، در آن موضوع، در آن مورد، (در فارسی معادل ندارد) در آغاز جمله هایی که فاعل آنها پس از فعل می آید، (ندا به نشان خرسندی یا همدردی یا نومیدی یا عرض اندا

there

there is no such thing as a free lunch

there is no time like the present

<hr> معنی : تقریبا، در ان حدود، در همان نزدیکی <hr> معانی دیگر : دران حدود، درهمان نزدیکی، تقریبا

معنی : تقریبا، در ان حدود، در همان نزدیکی معانی دیگر : دران حدود، درهمان نزدیکی، تقریبا

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد