انگلیسی به انگلیسی

<hr> کنده کار، حکاک، گراوورساز

کنده کار، حکاک، گراوورساز

engraver

<hr> معنی : حکاکی <hr> معانی دیگر : کنده کاری، گودنگاری، ژرف نگاری، (هر چیز حکاکی شده) ژرف نگاشت، گودنگاشت، کتیبه، گراور، کلیشه

معنی : حکاکی معانی دیگر : کنده کاری، گودنگاری، ژرف نگاری، (هر چیز حکاکی شده) ژرف نگاشت، گودنگاشت، کتیبه، گراور، کلیشه

engraving

<hr> معنی : جلب کردن، اشغال کردن، درشت نوشتن، احتکار کردن <hr> معانی دیگر : (توجه و غیره را کاملا به خود) معطوف کردن، جذب، به سوی خود کشیدن، به خود جلب کردن، گیرایی داشتن، (سابقا) با حروف درشت نوشتن (اسناد و مکاتبات مهم و غیره)، (به ویژه لوایح پارلمانی) پاکنویس کردن، متن نهایی را نوشتن، به سبک رسمی و حقوقی نوشتن، مشغول، مجذوب

معنی : جلب کردن، اشغال کردن، درشت نوشتن، احتکار کردن معانی دیگر : (توجه و غیره را کاملا به خود) معطوف کردن، جذب، به سوی خود کشیدن، به خود جلب کردن، گیرایی داشتن، (سابقا) با حروف درشت نوشتن (اسناد و مکاتبات مهم و غیره)، (به ویژه لوایح پارلمانی) پاکنویس کردن، متن نهایی را نوشتن، به سبک رسمی و حقوقی نو

engross

<hr> معنی : مجذوب، کاملا اشغال شده، انحصار شده <hr> معانی دیگر : انحصارشده، کاملا اشغال شده، مجذوب

معنی : مجذوب، کاملا اشغال شده، انحصار شده معانی دیگر : انحصارشده، کاملا اشغال شده، مجذوب

engrossed

<hr> کسیکه اسنادرابخط درشت پاکنویس میکند، محرر، محتکر

کسیکه اسنادرابخط درشت پاکنویس میکند، محرر، محتکر

engrosser

<hr> معنی : جاذب <hr> معانی دیگر : گیرا، جذاب، (بسیار) سرگرم کننده

معنی : جاذب معانی دیگر : گیرا، جذاب، (بسیار) سرگرم کننده

engrossing

engrossingly

<hr> درشت نویسی، استنسا، بخط درشت، تحریر

درشت نویسی، استنسا، بخط درشت، تحریر

engrossment

<hr> معنی : فرا گرفتن، قورت دادن، غرق کردن در، توی چیزی فرو بردن <hr> معانی دیگر : احاطه کردن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گیرانداختن، غوطه ورساختن، خروشان کردن

معنی : فرا گرفتن، قورت دادن، غرق کردن در، توی چیزی فرو بردن معانی دیگر : احاطه کردن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گیرانداختن، غوطه ورساختن، خروشان کردن

engulf

engulfment

enhalo

<hr> معنی : افزودن، زیاد کردن، بالا بردن، بلند کردن <hr> معانی دیگر : (هزینه یا ارزش یا جذابیت) بالابردن، برافزودن، (وضع یا کیفیت) بهتر کردن، بهسازی کردن

معنی : افزودن، زیاد کردن، بالا بردن، بلند کردن معانی دیگر : (هزینه یا ارزش یا جذابیت) بالابردن، برافزودن، (وضع یا کیفیت) بهتر کردن، بهسازی کردن

enhance

<hr> (verb transitive) بالابردن، افزودن، زیادکردن، بلندکردن

(verb transitive) بالابردن، افزودن، زیادکردن، بلندکردن

enhanced

enhanced disk drive

enhanced fighter maneuverability

enhanced graphic adaptor

enhanced graphics adapter

enhanced ide interface

enhanced integrated device electronics

<hr> معنی : افزایش، بالا بردن <hr> معانی دیگر : افزایش، بالابردن

معنی : افزایش، بالا بردن معانی دیگر : افزایش، بالابردن

enhancement

enhancer

enhancing

enhancing his prestige

<hr> (موسیقی) همدانگ، هم زیروبم

(موسیقی) همدانگ، هم زیروبم

enharmonic

<hr> ماشین حساب الکترونی

eniac

<hr> معنی : رمز، معما، چیستان، لغز، بیان مبهم <hr> معانی دیگر : سخن پیچیده

معنی : رمز، معما، چیستان، لغز، بیان مبهم معانی دیگر : سخن پیچیده

enigma

<hr> معنی : مبهم، مرموز، معمایی <hr> معانی دیگر : معماسان، پیچیده و گیج کننده، سردرگم کننده، توضیح ناپذیر، اسرارآمیز (enigmatical هم می گویند)

معنی : مبهم، مرموز، معمایی معانی دیگر : معماسان، پیچیده و گیج کننده، سردرگم کننده، توضیح ناپذیر، اسرارآمیز (enigmatical هم می گویند)

enigmatic

<hr> معمایی، رمزی، مبهم، تیره

معمایی، رمزی، مبهم، تیره

enigmatical

enigmatically

<hr> معنی : جدا کردن، بصورت جزیره دراوردن <hr> معانی دیگر : (شعر قدیم)، تبدیل به جزیره کردن، جزیره مانند کردن

معنی : جدا کردن، بصورت جزیره دراوردن معانی دیگر : (شعر قدیم)، تبدیل به جزیره کردن، جزیره مانند کردن

enisle

<hr> دنباله ء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن، دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن، ادامه ءمطلب

دنباله ء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن، دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن، ادامه ءمطلب

enjambment

<hr> معنی : مقرر داشتن، امر کردن، بهم متصل کردن، سفارش کردن به <hr> معانی دیگر : دستور دادن، حکمفرما کردن، (به ویژه با پشتیبانی قانون) منع کردن، ممنوع کردن، بازداری کردن، بازداشتن، (به ویژه بطور قانونی) به انجام کاری ملزم کردن، مجبور کردن، حکم صادر کردن

معنی : مقرر داشتن، امر کردن، بهم متصل کردن، سفارش کردن به معانی دیگر : دستور دادن، حکمفرما کردن، (به ویژه با پشتیبانی قانون) منع کردن، ممنوع کردن، بازداری کردن، بازداشتن، (به ویژه بطور قانونی) به انجام کاری ملزم کردن، مجبور کردن، حکم صادر کردن

enjoin

enjoinder

<hr> معنی : دارا بودن، لذت بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن از، برخوردار شدن از <hr> معانی دیگر : خوش آمدن از، بهره مند شدن، بهره ور شدن، برخوردار شدن یا بودن

معنی : دارا بودن، لذت بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن از، برخوردار شدن از معانی دیگر : خوش آمدن از، بهره مند شدن، بهره ور شدن، برخوردار شدن یا بودن

enjoy

enjoy a comfortable lead

enjoy a good reputation

enjoy a sizable lead

<hr> خوش گذراندن، خوش آمدن، تمتع بردن

خوش گذراندن، خوش آمدن، تمتع بردن

enjoy oneself

<hr> معنی : لذت بخش، لذت بردنی <hr> معانی دیگر : خوشایند، دلپذیر، مطبوع، دلنشین

معنی : لذت بخش، لذت بردنی معانی دیگر : خوشایند، دلپذیر، مطبوع، دلنشین

enjoyable

enjoyably

enjoyed himself extremely

enjoyed his food

enjoyed it tremendously

enjoyed the fruit of

enjoyer

<hr> معنی : لذت، خوشی، برخورداری، خوش وقتی <hr> معانی دیگر : خوشایندی، تمتع، بهره مندی، بهره وری، مایه ی خرسندی، مایه ی لذت، تفریح

معنی : لذت، خوشی، برخورداری، خوش وقتی معانی دیگر : خوشایندی، تمتع، بهره مندی، بهره وری، مایه ی خرسندی، مایه ی لذت، تفریح

enjoyment

enjoys every moment

<hr> (تنکرد شناسی) انکفالین (نوعی اندورفین که در انتهای عصب به وجود می آید)

(تنکرد شناسی) انکفالین (نوعی اندورفین که در انتهای عصب به وجود می آید)

واژه های حرف "e" - انگلیسی به انگلیسی