انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : هافبک، بازیکن میانه، میان بازیکن <hr> معانی دیگر : (فوتبال امریکایی - فوتبال) هافبک، بازیکن خط میانی، فوتبال میان بازیکن، (دربازى فوتبال ) میان بازى کن، میان

معنی : هافبک، بازیکن میانه، میان بازیکن معانی دیگر : (فوتبال امریکایی - فوتبال) هافبک، بازیکن خط میانی، فوتبال میان بازیکن، (دربازى فوتبال ) میان بازى کن، میان

halfback

halfling

<hr> (سابقا - سکه ی انگلیسی) نیم پنی، انگلیسی سکه نیم پنی

(سابقا - سکه ی انگلیسی) نیم پنی، انگلیسی سکه نیم پنی

halfpenny

<hr> انچه به نیم پنى خریده شود، ارزش نیم پنى

انچه به نیم پنى خریده شود، ارزش نیم پنى

halfpennyworth

halfpipe

<hr> (نقاشی) میان رنگ (رنگی که میان تیره و روشن است)، میان سایه، نیم سایه، (موسیقی) رجوع شود به: semitone، مو، نیم پرده، رنگ متوسط، سایه رنگ

(نقاشی) میان رنگ (رنگی که میان تیره و روشن است)، میان سایه، نیم سایه، (موسیقی) رجوع شود به: semitone، مو، نیم پرده، رنگ متوسط، سایه رنگ

halftone

halftone image

<hr> کامپیوتر : سایه رنگ زدن

کامپیوتر : سایه رنگ زدن

halftoning

<hr> معنی : نیمه راه، نصفه کاره، نیم راه، اندکی <hr> معانی دیگر : نصف راه، در وسط هر چیز، ناتمام، نیمه تمام، ناقص

معنی : نیمه راه، نصفه کاره، نیم راه، اندکی معانی دیگر : نصف راه، در وسط هر چیز، ناتمام، نیمه تمام، ناقص

halfway

<hr> منزل نیمه راه (مثلا در مسافرت)

منزل نیمه راه (مثلا در مسافرت)

halfway house

halhoul

<hr> معنی : نوعی ماهی پهن بزرگ، هالیبوت <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی هالیبوت (جنس hippoglossus از تیره ی pleuronectidae - بومی آبهای شمالی به ویژه شمال اقیانوس اطلس)

معنی : نوعی ماهی پهن بزرگ، هالیبوت معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی هالیبوت (جنس hippoglossus از تیره ی pleuronectidae - بومی آبهای شمالی به ویژه شمال اقیانوس اطلس)

halibut

<hr> (شیمی) هالید (ترکیبی که در آن یک هالوژن با یک بنیان یا عامل آمیخته شده است)

(شیمی) هالید (ترکیبی که در آن یک هالوژن با یک بنیان یا عامل آمیخته شده است)

halide

halifax

halifax explosion

<hr> معنی : نمک طعام، نمک اصلی کلرورسدیم <hr> معانی دیگر : (شیمی) کلرید سدیم طبیعی، سنگ نمک، هالیت (که گرد آن نمک طعام است)

معنی : نمک طعام، نمک اصلی کلرورسدیم معانی دیگر : (شیمی) کلرید سدیم طبیعی، سنگ نمک، هالیت (که گرد آن نمک طعام است)

halite

<hr> معنی : گند دهان، تنفس بدبو <hr> معانی دیگر : (بوی بد دهان) پیاستو

معنی : گند دهان، تنفس بدبو معانی دیگر : (بوی بد دهان) پیاستو

halitosis

halitzah

halitzah certificate

<hr> معنی : راهرو، تالار، دالان، سالن، اتاق بزرگ، سال <hr> معانی دیگر : (در اصل) تالار اصلی کاخ (که مهمانی ها و بازی و رقص در آن برگزار می شد)، شبستان کاخ، سرا، سرمنزل، (گاهی h بزرگ) ساختمان اصلی (سازمان یا بنگاه و غیره)، (گاهی h بزرگ) خوابگاه دانشگاه، کافه تریا یا رستوران دانشگاه، خورشگاه، ساختمانی که کلاس ها در آن قرار دارند، سرسرا، کریاس، دهلیز، تالار همگانی، سالن عمومی، آمفی تئاتر، محل گردهمایی، اتاق اجتماعات، تالار غذاخوری، عمارت

معنی : راهرو، تالار، دالان، سالن، اتاق بزرگ، سال معانی دیگر : (در اصل) تالار اصلی کاخ (که مهمانی ها و بازی و رقص در آن برگزار می شد)، شبستان کاخ، سرا، سرمنزل، (گاهی h بزرگ) ساختمان اصلی (سازمان یا بنگاه و غیره)، (گاهی h بزرگ) خوابگاه دانشگاه، کافه تریا یا رستوران دانشگاه، خورشگاه، ساختمانی که کلاس ه

hall

<hr> (امریکا) تالار افتخار (تالاری که در آن مجسمه یا نام مشاهیر رشته ی ویژه ای را قرار می دهند)

(امریکا) تالار افتخار (تالاری که در آن مجسمه یا نام مشاهیر رشته ی ویژه ای را قرار می دهند)

hall of fame

hall of fame classic

hall of residence

halleluiah

<hr> معنی : تسبیح <hr> معانی دیگر : هللویا یعنی خدا را حمد باد

معنی : تسبیح معانی دیگر : هللویا یعنی خدا را حمد باد

hallelujah

halley

<hr> (نجوم) ستاره ی دنباله دار هالی

(نجوم) ستاره ی دنباله دار هالی

halley's comet

<hr> معنی : ریسمان بادبان، طناب پرچم <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: halyard

معنی : ریسمان بادبان، طناب پرچم معانی دیگر : رجوع شود به: halyard

halliard

halliburton

hallier

<hr> معنی : نشان، انگ <hr> معانی دیگر : (مجازی - نشان یا نماد خوبی و اصالت) انگ، نماد، مهر تضمین، (در اصل) مهر ضمانت (که سابقا به اشیا طلا و نقره ی ساخت انگلیس می زدند و عیار و اصالت جنس را تضمین می کرد)، عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود، نشان عیارکه ازطرف زرگرخانه و دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن

معنی : نشان، انگ معانی دیگر : (مجازی - نشان یا نماد خوبی و اصالت) انگ، نماد، مهر تضمین، (در اصل) مهر ضمانت (که سابقا به اشیا طلا و نقره ی ساخت انگلیس می زدند و عیار و اصالت جنس را تضمین می کرد)، عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود، نشان عیارکه ازطرف زرگرخانه و دولت روی سیم

hallmark

hallmarked

<hr> معنی : هی، هالو، اهای، اهوی، یاالله، ای، هالو گفتن <hr> معانی دیگر : اهوی، ای هنگام دیدن کسی گفته میشود، یاالله، هی، اهای، هالوگفتن

معنی : هی، هالو، اهای، اهوی، یاالله، ای، هالو گفتن معانی دیگر : اهوی، ای هنگام دیدن کسی گفته میشود، یاالله، هی، اهای، هالوگفتن

hallo

hallo to you too

<hr> معنی : هی، هالو، اهای، اهوی، یاالله، ای، هالو گفتن <hr> معانی دیگر : (با داد زدن توجه کسی را جلب کردن) ندا دادن، آهای گفتن، هی گفتن، بانگ زدن، (در تشویق و تشجیع تازی شکاری و غیره) کیش کردن، (در خوشامدگویی یا هنگام شگفتی) داد زدن، های و هوی کردن، آخ و واخ کردن، اهوی، ای هنگام دیدن کسی گفته میشود، یاالله، هالوگفتن

معنی : هی، هالو، اهای، اهوی، یاالله، ای، هالو گفتن معانی دیگر : (با داد زدن توجه کسی را جلب کردن) ندا دادن، آهای گفتن، هی گفتن، بانگ زدن، (در تشویق و تشجیع تازی شکاری و غیره) کیش کردن، (در خوشامدگویی یا هنگام شگفتی) داد زدن، های و هوی کردن، آخ و واخ کردن، اهوی، ای هنگام دیدن کسی گفته میشود، یاالله، 

halloo

<hr> معنی : تقدیس کردن، مقدس کردن <hr> معانی دیگر : مقدس (اعلام) کردن، اشو خواندن، سپنتا کردن، رجوع شود به: halloo

معنی : تقدیس کردن، مقدس کردن معانی دیگر : مقدس (اعلام) کردن، اشو خواندن، سپنتا کردن، رجوع شود به: halloo

hallow

<hr> مقدس، سپنتا، اشو، پر ارج، تعالی، ستوده، ستوده the hallowed memory of our martyrs خاطرهی پرارج شهدای ما

مقدس، سپنتا، اشو، پر ارج، تعالی، ستوده، ستوده the hallowed memory of our martyrs خاطرهی پرارج شهدای ما

hallowed

<hr> معنی : هالووین، شب اولیاء، اخرین شب ماه اکتبر <hr> معانی دیگر : هالووین، شب اولیاء، اخرین شب ماه اکتبر، شب اولیاء :اخرین شب ماه اکتبر

معنی : هالووین، شب اولیاء، اخرین شب ماه اکتبر معانی دیگر : هالووین، شب اولیاء، اخرین شب ماه اکتبر، شب اولیاء :اخرین شب ماه اکتبر

halloween

hallower

<hr> معنی : عید اولیاء <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: all saints' day

معنی : عید اولیاء معانی دیگر : رجوع شود به: all saints' day

hallowmas

hallstand

<hr> معنی : اشتباه کردن، هذیان گفتن، حالت هذیانی پیدا کردن، هذیانی شدن، گرفتار اوهام و خیالات شدن <hr> معانی دیگر : دچار توهم کردن یا شدن، وهم زده شدن یا کردن، نهازیدن، به عالم هپروت رفتن

معنی : اشتباه کردن، هذیان گفتن، حالت هذیانی پیدا کردن، هذیانی شدن، گرفتار اوهام و خیالات شدن معانی دیگر : دچار توهم کردن یا شدن، وهم زده شدن یا کردن، نهازیدن، به عالم هپروت رفتن

hallucinate

<hr> معنی : خیال، تجسم، اغفال، وهم، خطای حس، تو هم <hr> معانی دیگر : نهازش، تصور باطل، انگاراک، هپروت

معنی : خیال، تجسم، اغفال، وهم، خطای حس، تو هم معانی دیگر : نهازش، تصور باطل، انگاراک، هپروت

hallucination

hallucinational

hallucinative

<hr> توهمی، وهمی، نهازشی، کژ انگاشتی، خیالی، خیال اور، اغفال امیز

توهمی، وهمی، نهازشی، کژ انگاشتی، خیالی، خیال اور، اغفال امیز

واژه های حرف "h" - انگلیسی به انگلیسی