انگلیسی به انگلیسی

make anything of

make arrangements

make as if

<hr> 1- دزدیدن، بلند کردن، کش رفتن 2- از شر چیزی راحت شدن 3- کشتن، وانمود کردن

1- دزدیدن، بلند کردن، کش رفتن 2- از شر چیزی راحت شدن 3- کشتن، وانمود کردن

make away with

make bad blood between

make bad weather

make before break

<hr> وانمود، تظاهر، افسانه، قصه، متظاهر، ساختگی

وانمود، تظاهر، افسانه، قصه، متظاهر، ساختگی

make believe

<hr> جرات کردن، به خود اجازه دادن، جسارت کردن

جرات کردن، به خود اجازه دادن، جسارت کردن

make bold

make both ends meet

<hr> بدون وسایل لازم اقدام به کاری کردن

بدون وسایل لازم اقدام به کاری کردن

make bricks without straw

<hr> حداکثر بهره را (از چیزی) گرفتن

حداکثر بهره را (از چیزی) گرفتن

make capital of

<hr> اطمینان به عمل آوردن، مطمئن شدن

اطمینان به عمل آوردن، مطمئن شدن

make certain

make contact

make corrections

make difficulties

<hr> با آنچه که در دسترس است کاری را انجام دادن، با کم ساختن، چاره موقتی، وسیله، تدبیر

با آنچه که در دسترس است کاری را انجام دادن، با کم ساختن، چاره موقتی، وسیله، تدبیر

make do

make do with

<hr> به اندازه ی درآمد خرج کردن، امساک کردن، از درآمد خود بیشتر خرج نکردن

به اندازه ی درآمد خرج کردن، امساک کردن، از درآمد خود بیشتر خرج نکردن

make ends meet

<hr> نگاه عاشقانه یا دعوت آمیز کردن به

نگاه عاشقانه یا دعوت آمیز کردن به

make eyes at

make faces

make fair weather

make familiar with

<hr> 1- بسوی جایی حرکت کردن، عازم شدن 2- حمله کردن به، برسرکسی ریختن 3- تمایل داشتن به

1- بسوی جایی حرکت کردن، عازم شدن 2- حمله کردن به، برسرکسی ریختن 3- تمایل داشتن به

make for

<hr> دوست شدن با، دوستی کردن با

دوست شدن با، دوستی کردن با

make friends

make friends with

<hr> مسخره کردن، دست انداختن، مچل کردن، منتر کردن

مسخره کردن، دست انداختن، مچل کردن، منتر کردن

make fun of

<hr> به باد تمسخر گرفتن، دست انداختن، مسخره کردن

به باد تمسخر گرفتن، دست انداختن، مسخره کردن

make game of

make gobs of money

<hr> معنی : موفق شدن <hr> معانی دیگر : (آمریکا) موفق شدن، برآوردن، اثبات کردن

معنی : موفق شدن معانی دیگر : (آمریکا) موفق شدن، برآوردن، اثبات کردن

make good

make good weather

make great strides

<hr> شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن

شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن

make haste

make hay of

<hr> تا تنور داغ است نان را بچسبان، از فرصت استفاده کن، تا تنور گرم است باید نان را پخت

تا تنور داغ است نان را بچسبان، از فرصت استفاده کن، تا تنور گرم است باید نان را پخت

make hay while the sun shines

make hay while the sun still shines

make head or tail of it

make headway

<hr> کار مهم کردن، کار قابل ذکر در تاریخ انجام دادن

کار مهم کردن، کار قابل ذکر در تاریخ انجام دادن

make history

make inquiries

<hr> معنی : موفق شدن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) 1- موفق شدن، نائل شدن 2- سپوختن

معنی : موفق شدن معانی دیگر : (عامیانه) 1- موفق شدن، نائل شدن 2- سپوختن

make it

make it one's business

<hr> (خودمانی) زود باش، یاالله !

(خودمانی) زود باش، یاالله !

make it snappy

make it with

<hr> دست کم گرفتن، ناچیز تلقی کردن، سرسری گرفتن

واژه های حرف "m" - انگلیسی به انگلیسی