جملات نمونه

kelvin scale

<hr> معنی : جنگجو، ادم ژولیده و ناهنجار <hr> معانی دیگر : پهلوان

معنی : جنگجو، ادم ژولیده و ناهنجار معانی دیگر : پهلوان

kemp

<hr> تمیز و مرتب،تروتمیز

kempt

<hr> معنی : نظر، بصیرت، بینش <hr> معانی دیگر : فهم، دریافت، ادراک، (اسکاتلند) دانستن، (قدیمی) دیدن، مشاهده کردن، (محلی) تشخیص دادن، (نادر) میدان دید، دیدرس

معنی : نظر، بصیرت، بینش معانی دیگر : فهم، دریافت، ادراک، (اسکاتلند) دانستن، (قدیمی) دیدن، مشاهده کردن، (محلی) تشخیص دادن، (نادر) میدان دید، دیدرس

<hr> جان فیتزجرالد کندی (سی و پنجمین رئیس جمهور امریکا)، نام سابق: cape canaveral

جان فیتزجرالد کندی (سی و پنجمین رئیس جمهور امریکا)، نام سابق: cape canaveral

kennedy

<hr> معنی : جوی، کانال، ناودان، مجرایاب خیابان، مجرای کوچک، لانهسگ یا روباه، در لانه قرار دادن، در لانه سگ زیستن، در لانه زیستن، لانه کردن <hr> معانی دیگر : دسته ی سگ، گله ی سگ، در سگدانی جا دادن، (در سگخانه) جا کردن، (مجازی) در جای بد زندگی کردن، در سگدانی زیستن یا جا دادن، خودداری کردن، مهار کردن، افسار کردن، لگام کردن، سگدانی، لانه ی سگ، خانه ی سگ، سگخانه، (معمولا جمع) پرورشگاه سگ، محل نگهداری سگ ها، (قدیمی) جوی، فاضلاب روباز، گنداب راه، n جوی

معنی : جوی، کانال، ناودان، مجرایاب خیابان، مجرای کوچک، لانهسگ یا روباه، در لانه قرار دادن، در لانه سگ زیستن، در لانه زیستن، لانه کردن معانی دیگر : دسته ی سگ، گله ی سگ، در سگدانی جا دادن، (در سگخانه) جا کردن، (مجازی) در جای بد زندگی کردن، در سگدانی زیستن یا جا دادن، خودداری کردن، مهار کردن، افسار کرد

kennel

kennels

<hr> اسم خاص مذکر (مخفف: ken و kenny)

اسم خاص مذکر (مخفف: ken و kenny)

kenneth

<hr> معنی : معرفت، نگاه، نوعی استعاره، دانش، قدرت بینایی <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند) دانش، تشخیص، شناسایی، (اسکاتلند) کمی، یک ذره، ادبیات کهن المان نوعی استعاره مثلا gt;دریارو lt;بجای gt;کشتی lt;

معنی : معرفت، نگاه، نوعی استعاره، دانش، قدرت بینایی معانی دیگر : (اسکاتلند) دانش، تشخیص، شناسایی، (اسکاتلند) کمی، یک ذره، ادبیات کهن المان نوعی استعاره مثلا gt;دریارو lt;بجای gt;کشتی lt;

kenning

<hr> (نوع قمار بازی که شبیه bingo است) کینو، نوعی بازی شبیه لوتو

(نوع قمار بازی که شبیه bingo است) کینو، نوعی بازی شبیه لوتو

keno

<hr> کنت (نام بخشی از جنوب خاوری انگلیس که در عهد باستان کشور پادشاهی بود)

کنت (نام بخشی از جنوب خاوری انگلیس که در عهد باستان کشور پادشاهی بود)

kent

<hr> ایالت کنتاکی (در شرق ایالات متحده ـ مرکز: frankfort ـ مخفف: ky یا ky ـ 104623 کیلومتر مربع)

ایالت کنتاکی (در شرق ایالات متحده ـ مرکز: frankfort ـ مخفف: ky یا ky ـ 104623 کیلومتر مربع)

kentucky

<hr> کشور کنیا (در مرکز و شرق افریقا ـ پایتخت: نایروبی ـ 582649 کیلومتر مربع)

کشور کنیا (در مرکز و شرق افریقا ـ پایتخت: نایروبی ـ 582649 کیلومتر مربع)

kenya

kenyan

<hr> یوهانس کپلر (ریاضی دان و منجم آلمانی)

یوهانس کپلر (ریاضی دان و منجم آلمانی)

kepler

<hr> (معشوقه ای که مرد برایش خانه می گیرد و خرجی می دهد) موله ی نشانده، زمان گذشته و اسم مفعول: keep، گذشته وقسمت سوم peek

(معشوقه ای که مرد برایش خانه می گیرد و خرجی می دهد) موله ی نشانده، زمان گذشته و اسم مفعول: keep، گذشته وقسمت سوم peek

kept

<hr> (جراحی) شاخینه برداری، برداشتن قرنیه، قرنیه برداری

(جراحی) شاخینه برداری، برداشتن قرنیه، قرنیه برداری

keratectomy

<hr> معنی : ماده شاخی <hr> معانی دیگر : شاخینه، کراتین (پروتئین سخت و غیرقابل حل که بخش اصلی مو و ناخن و شاخ را تشکیل می دهد)، ماده شاخی موجود در مو وناخن و شا

معنی : ماده شاخی معانی دیگر : شاخینه، کراتین (پروتئین سخت و غیرقابل حل که بخش اصلی مو و ناخن و شاخ را تشکیل می دهد)، ماده شاخی موجود در مو وناخن و شا

keratin

keratinization

<hr> (چشم پزشکی) آماس قرنیه، اماس قرنیه، التهاب قرنیه

(چشم پزشکی) آماس قرنیه، اماس قرنیه، التهاب قرنیه

keratitis

<hr> (چشم پزشکی ـ بیماری ارثی که موجب برآمدگی قرنیه و گاهی کوری می شود) قرنیه ی مخروطی

(چشم پزشکی ـ بیماری ارثی که موجب برآمدگی قرنیه و گاهی کوری می شود) قرنیه ی مخروطی

keratoconus

keratometer

<hr> (جراحی ـ پیوند زدن بافت تازه ی قرنیه به چشم) پیوند قرنیه، جراحی پلاستیک قرنیه

(جراحی ـ پیوند زدن بافت تازه ی قرنیه به چشم) پیوند قرنیه، جراحی پلاستیک قرنیه

keratoplasty

<hr> شاخی، شاخینه ای، شاخسان، دارای لیفهای شاخی، جسم شاخی اسفنج

شاخی، شاخینه ای، شاخسان، دارای لیفهای شاخی، جسم شاخی اسفنج

keratose

<hr> معنی : شاخی شدن پوست و غیره <hr> معانی دیگر : (پزشکی ـ زایده ی شاخی یا سخت روی پوست بدن) پینه، شاخاک، شاخندگی، آزخ

معنی : شاخی شدن پوست و غیره معانی دیگر : (پزشکی ـ زایده ی شاخی یا سخت روی پوست بدن) پینه، شاخاک، شاخندگی، آزخ

keratosis

<hr> معنی : حاشیه پیاده رو <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: curb، جدول

معنی : حاشیه پیاده رو معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: curb، جدول

kerb

kerberos

<hr> معنی : سرانداز، چپی، دستمال، روسری، دستمال سر، چارقد، زن روسری پوش <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: handkerchief

معنی : سرانداز، چپی، دستمال، روسری، دستمال سر، چارقد، زن روسری پوش معانی دیگر : رجوع شود به: handkerchief

kerchief

<hr> معنی : چاک، بریدگی، چاک دادن <hr> معانی دیگر : بریدگی ایجاد شده توسط اره، برش اره

معنی : چاک، بریدگی، چاک دادن معانی دیگر : بریدگی ایجاد شده توسط اره، برش اره

kerf

<hr> جنجال، شلوغ پلوغی، نابسامانی، الم شنگه

جنجال، شلوغ پلوغی، نابسامانی، الم شنگه

kerfuffle

<hr> شهر کرمان (در جنوب خاوری ایران)

شهر کرمان (در جنوب خاوری ایران)

kerman

<hr> شهر کرمانشاه (در باختر ایران)، باختران

شهر کرمانشاه (در باختر ایران)، باختران

kermanshah

<hr> معنی : دهاتی، روستایی، پیاده سبک اسحلهایرلندی <hr> معانی دیگر : (حروف چاپی) بخشی از حرف که از طول حروف عادی مانند o یا e بلندتر باشد، دهاتی <hr> kern(e) درتاری&nbsp; پیاده سبک اسلحه، درایرلندروستایی

معنی : دهاتی، روستایی، پیاده سبک اسحلهایرلندی معانی دیگر : (حروف چاپی) بخشی از حرف که از طول حروف عادی مانند o یا e بلندتر باشد، دهاتی kern(e) درتاری پیاده سبک اسلحه، درایرلندروستایی

kern

<hr> معنی : هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو <hr> معانی دیگر : (ذرت و گندم و غیره) دانه، (در هسته ی میوه یا گردو و بادام و غیره) مغز، (مطلب و اندیشه و غیره) لب، بخش اصلی، جان (کلام)، هسته ی مرکزی

معنی : هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو معانی دیگر : (ذرت و گندم و غیره) دانه، (در هسته ی میوه یا گردو و بادام و غیره) مغز، (مطلب و اندیشه و غیره) لب، بخش اصلی، جان (کلام)، هسته ی مرکزی

kernel

<hr> کامپیوتر : کاهش دادن فضاى خالى میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها

کامپیوتر : کاهش دادن فضاى خالى میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها

kerning

<hr> (کان شناسی) کروژن (ماده ی سخت قیردار که با گرم سازی از آن نفت به دست می آورند)

(کان شناسی) کروژن (ماده ی سخت قیردار که با گرم سازی از آن نفت به دست می آورند)

kerogen

<hr> معنی : نفت سفید، نفت چراغ، نفت لامپا <hr> معانی دیگر : نفت چراغ (kerosine هم می نویسند)، kerosine : نفت چراه

معنی : نفت سفید، نفت چراغ، نفت لامپا معانی دیگر : نفت چراغ (kerosine هم می نویسند)، kerosine : نفت چراه

kerosene

<hr> معنی : نفت سفید، نفت چراغ، نفت لامپا <hr> معانی دیگر : kerosene : نفت چراه

معنی : نفت سفید، نفت چراغ، نفت لامپا معانی دیگر : kerosene : نفت چراه

kerosine

<hr> (پارچه ی زبر پشمی یا پشم و پنبه که بافت نقش دار دارد) کرسی، صوف درشت وراه راه، برک درشت، برک راه راه، شال درشت

(پارچه ی زبر پشمی یا پشم و پنبه که بافت نقش دار دارد) کرسی، صوف درشت وراه راه، برک درشت، برک راه راه، شال درشت

kersey

<hr> معنی : چرخ <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی)، کسترل (هریک از دو گونه باز اروپایی که ریز اندام و به رنگ خاکستری مایل به قرمز بوده و در هوا دلنگان می مانند: falco tinnunculus و falco naumanni)، یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند

معنی : چرخ معانی دیگر : (جانورشناسی)، کسترل (هریک از دو گونه باز اروپایی که ریز اندام و به رنگ خاکستری مایل به قرمز بوده و در هوا دلنگان می مانند: falco tinnunculus و falco naumanni)، یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند

kestrel

<hr> معنی : کشتی دارای بادبان جلو و عقب <hr> معانی دیگر : (کشتی بادی دو دکله و کوچک) کتچ، کشتی دارای بادبان جلو و عقب <hr> ketch(yawl) ورزش : قایق بادى دو دکله

معنی : کشتی دارای بادبان جلو و عقب معانی دیگر : (کشتی بادی دو دکله و کوچک) کتچ، کشتی دارای بادبان جلو و عقب ketch(yawl) ورزش : قایق بادى دو دکله

ketch

<hr> معنی : سوس گوجه فرنگی، سس کچاپ، چاشنی غذا <hr> معانی دیگر : (رب گوجه فرنگی دارای پیاز و نمک و شکر و ادویه) کچاپ

معنی : سوس گوجه فرنگی، سس کچاپ، چاشنی غذا معانی دیگر : (رب گوجه فرنگی دارای پیاز و نمک و شکر و ادویه) کچاپ

ketchup

ketoacidosis

ketogenic

<hr> (شیمی) کتون (ترکیب آلی دارای گروه دو ظرفیتی کربونیل co و دو ریشه ی هیدروکربن)

(شیمی) کتون (ترکیب آلی دارای گروه دو ظرفیتی کربونیل co و دو ریشه ی هیدروکربن)

ketone

<hr> (پزشکی: زیاد بودن کتون ها در بدن) کتون زدگی، کتوز

(پزشکی: زیاد بودن کتون ها در بدن) کتون زدگی، کتوز

ketosis

<hr> معنی : دهل، کتری، نقاره، دیگچه، اب گرم کن، جعبه قطب نما <hr> معانی دیگر : قوری فلزی، دیگ، دیزی، رجوع شود به: teakettle

معنی : دهل، کتری، نقاره، دیگچه، اب گرم کن، جعبه قطب نما معانی دیگر : قوری فلزی، دیگ، دیزی، رجوع شود به: teakettle

kettle

<hr> معنی : کار، اختلال <hr> معانی دیگر : مخمصه، گرفتاری، افتضاح، مهمانی دانگی، اشفتگی، امر

معنی : کار، اختلال معانی دیگر : مخمصه، گرفتاری، افتضاح، مهمانی دانگی، اشفتگی، امر

واژه های حرف "k" - جملات نمونه