جملات نمونه

<hr> زیا گیتا شناسی، جغرافیای حیوانی، جغرافیای وحش

زیا گیتا شناسی، جغرافیای حیوانی، جغرافیای وحش

zoogeography

<hr> معنی : زیوه، جانورسان، شبیه جانوران، شبه جانور، شبه حیوان <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) زیاسا، زیست شناسی جانورسان

معنی : زیوه، جانورسان، شبیه جانوران، شبه جانور، شبه حیوان معانی دیگر : (زیست شناسی) زیاسا، زیست شناسی جانورسان

zooid

<hr> معنی : حیوانی، وابسته به جانورشناسی <hr> معانی دیگر : جانور شناسانه، حیوان به شوخی

معنی : حیوانی، وابسته به جانورشناسی معانی دیگر : جانور شناسانه، حیوان به شوخی

zoological

<hr> معنی : جانور شناس، ویژهگر جانورشناسی <hr> معانی دیگر : جانور شناس، ویژه گر جانورشناسی

معنی : جانور شناس، ویژهگر جانورشناسی معانی دیگر : جانور شناس، ویژه گر جانورشناسی

zoologist

<hr> معنی : جانور شناسی، حیوان شناسی <hr> معانی دیگر : جانوران یک ناحیه

معنی : جانور شناسی، حیوان شناسی معانی دیگر : جانوران یک ناحیه

zoology

<hr> معنی : زوم، با صدای وزوز حرکت کردن، بسرعت ترقی کردن یا بالا رفتن، فاصله عدسی را کم و زیاد کردن، وزوز <hr> معانی دیگر : (دوربین و غیره) دارای عدسی زوم، دارای قدرت زوم کردن، زوم دار، وز وز کردن، با صدای ((زز)) حرکت کردن، ((زز)) کردن، (هواپیما) با زاویه ی تقریبا عمود اوج گرفتن، راستاویز کردن، بلند شدن، بالا رفتن، (دوربین عکاسی و فیلم برداری و غیره) زوم کردن، متمرکز کردن روی-، صدای ((زز))، رجوع شود به: zoom lens، (دوربین و غیره) زوم، هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن، در فیلمبرداری فاصله عدسی را کم و زیادکردن

معنی : زوم، با صدای وزوز حرکت کردن، بسرعت ترقی کردن یا بالا رفتن، فاصله عدسی را کم و زیاد کردن، وزوز معانی دیگر : (دوربین و غیره) دارای عدسی زوم، دارای قدرت زوم کردن، زوم دار، وز وز کردن، با صدای ((زز)) حرکت کردن، ((زز)) کردن، (هواپیما) با زاویه ی تقریبا عمود اوج گرفتن، راستاویز کردن، بلند شدن، بالا

zoom

zoom in

<hr> (دوربین عکس برداری و غیره) عدسی زوم، عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر

(دوربین عکس برداری و غیره) عدسی زوم، عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر

zoom lens

zoom out

<hr> معنی : جانورسان، شبیه جانور، دارای خدایان مجسم بشکل جانور <hr> معانی دیگر : وابسته به یا به شکل حیوان، زیا ریخت، جانور دیس

معنی : جانورسان، شبیه جانور، دارای خدایان مجسم بشکل جانور معانی دیگر : وابسته به یا به شکل حیوان، زیا ریخت، جانور دیس

zoomorphic

<hr> رجوع شود به: zooid، ش تنها محصول یک نطفه واحد در مقابل zooid، هریک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب <hr> zoon_ پسوند: زیا، جانور، حیوان، جاندار

رجوع شود به: zooid، ش تنها محصول یک نطفه واحد در مقابل zooid، هریک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب zoon_ پسوند: زیا، جانور، حیوان، جاندار

zoon

<hr> (بیماری قابل سرایت از جانور مهره دار به انسان) بیماری جانور آورد، بیماری مشترک انسان و دام

(بیماری قابل سرایت از جانور مهره دار به انسان) بیماری جانور آورد، بیماری مشترک انسان و دام

zoonosis

<hr> معنی : جانور ریز شناور بر سطح دریا <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) زیا دروازی

معنی : جانور ریز شناور بر سطح دریا معانی دیگر : (زیست شناسی) زیا دروازی

zooplankton

<hr> (از ریشه ی فارسی) زرتشت، زردشت، زرتشت

(از ریشه ی فارسی) زرتشت، زردشت، زرتشت

zoroaster

<hr> معنی : پیرو زردشت، زرتشتی، زردشتی <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) زرتشتی، گبر

معنی : پیرو زردشت، زرتشتی، زردشتی معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) زرتشتی، گبر

zoroastrian

<hr> (از ریشه ی فارسی) آیین زرتشت، مذهب زردشتی، ایین زرتشتی

(از ریشه ی فارسی) آیین زرتشت، مذهب زردشتی، ایین زرتشتی

zoroastrianism

zoster

<hr> (شیمی) نشان زیرکونیم

<hr> معنی : کدو، کدو سبز، کدوی تابستانی <hr> معانی دیگر : زوکینی، کدو مسمایی

معنی : کدو، کدو سبز، کدوی تابستانی معانی دیگر : زوکینی، کدو مسمایی

zucchini

<hr> معنی : اهل ناتال در جنوب افریقا <hr> معانی دیگر : سیاهپوست زولو (زولوها در استان ناتال در افریقای جنوبی زیست می کنند)، ناتالی natal

معنی : اهل ناتال در جنوب افریقا معانی دیگر : سیاهپوست زولو (زولوها در استان ناتال در افریقای جنوبی زیست می کنند)، ناتالی natal

zulu

<hr> سرخپوست زونی (قبیله ی زونی در ایالت نیومکزیکو زیست می کند)

سرخپوست زونی (قبیله ی زونی در ایالت نیومکزیکو زیست می کند)

zuni

<hr> نام یکی از کانتون های سوئیس، شهر زوریخ (پایتخت این کانتون)

نام یکی از کانتون های سوئیس، شهر زوریخ (پایتخت این کانتون)

zurich

<hr> (در ملکول برخی پروتئین ها و آمینو اسیدها - یون دارای بار الکتریکی مثبت و منفی) دوباره، زویتریون

(در ملکول برخی پروتئین ها و آمینو اسیدها - یون دارای بار الکتریکی مثبت و منفی) دوباره، زویتریون

zwitterion

<hr> معنی : استخوان گونه، استخوان قوس وجنه <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی)، رجوع شود به: zygomatic arch، zygomatic ج

معنی : استخوان گونه، استخوان قوس وجنه معانی دیگر : (کالبد شناسی)، رجوع شود به: zygomatic arch، zygomatic ج

zygoma

<hr> zygoma ج، استخوان قوس وجنه، استخوان گونه

zygoma ج، استخوان قوس وجنه، استخوان گونه

zygomatic

<hr> معنی : تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده <hr> معانی دیگر : (یاخته ای که از اتحاد زامه های نر و ماده ایجاد می شود - یاخته ی بارور شده ی تخم) زیگوت، zygotic ج، ش تخم گشنیده شده، یاخته ای که از ترکیب دو سلول جنسی gamete بوجود اید

معنی : تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده معانی دیگر : (یاخته ای که از اتحاد زامه های نر و ماده ایجاد می شود - یاخته ی بارور شده ی تخم) زیگوت، zygotic ج، ش تخم گشنیده شده، یاخته ای که از ترکیب دو سلول جنسی gamete بوجود اید

zygote

<hr> معنی : تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده <hr> معانی دیگر : zygote ج، ش تخم گشنیده شده، یاخته ای که از ترکیب دو سلول جنسی gamete بوجود اید

معنی : تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده معانی دیگر : zygote ج، ش تخم گشنیده شده، یاخته ای که از ترکیب دو سلول جنسی gamete بوجود اید

zygotic

zymogen

<hr> معنی : تخمیر <hr> معانی دیگر : وزمان، گسترش بیماری های زیمازاد، تولید بیماری تخمیری

معنی : تخمیر معانی دیگر : وزمان، گسترش بیماری های زیمازاد، تولید بیماری تخمیری

zymosis

<hr> معنی : مسری، واگیردار، تخمیری، عفونی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا موجد تخمیر، وزمانی

معنی : مسری، واگیردار، تخمیری، عفونی معانی دیگر : وابسته به یا موجد تخمیر، وزمانی

واژه های حرف "z" - جملات نمونه