<hr> معنی : توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه <hr> معانی دیگر : قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه، سازشنامه، (دستور زبان) همخوانی از نظر صرفی

معنی : توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه معانی دیگر : قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه، سازشنامه، (دستور زبان) همخوانی از نظر صرفی

agreement

<hr> معنی : کشاورزی، زراعتی، فلاحتی <hr> معانی دیگر : فلاحتی، زراعتی، کشاورزی

معنی : کشاورزی، زراعتی، فلاحتی معانی دیگر : فلاحتی، زراعتی، کشاورزی

agricultural

<hr> معنی : کشاورز، دانشجوی دانشکدهء کشاورزی <hr> معانی دیگر : کشاورز، دانشجوی دانشکده ء کشاورزی

معنی : کشاورز، دانشجوی دانشکدهء کشاورزی معانی دیگر : کشاورز، دانشجوی دانشکده ء کشاورزی

agriculturalist

<hr> معنی : کشاورزی، زراعت، فلاحت، برزگری <hr> معانی دیگر : کشت و کار

معنی : کشاورزی، زراعت، فلاحت، برزگری معانی دیگر : کشت و کار

agriculture

<hr> معنی : کشاورز، دانشجوی دانشکدهء کشاورزی <hr> معانی دیگر : کارشناس کشاورزی

معنی : کشاورز، دانشجوی دانشکدهء کشاورزی معانی دیگر : کارشناس کشاورزی

agriculturist

<hr> معنی : غافی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) غافث (جنس agrimonia و تیره ی rose)، غافک، دوای جگر

معنی : غافی معانی دیگر : (گیاه شناسی) غافث (جنس agrimonia و تیره ی rose)، غافک، دوای جگر

agrimony

<hr> معنی : زیست شناسی خاک، مطالعهء مواد غذایی خاک <hr> معانی دیگر : زیست شناسی کشاورزی، کشت زیست شناسی

معنی : زیست شناسی خاک، مطالعهء مواد غذایی خاک معانی دیگر : زیست شناسی کشاورزی، کشت زیست شناسی

agrobiology

<hr> معنی : مربوط بخاکشناسی <hr> معانی دیگر : مربوط بخاکشناسی

معنی : مربوط بخاکشناسی معانی دیگر : مربوط بخاکشناسی

agrologic

<hr> معنی : خاک شناسی <hr> معانی دیگر : دانش انواع خاک های کشاورزی، کشت خاک شناسی، کشا

معنی : خاک شناسی معانی دیگر : دانش انواع خاک های کشاورزی، کشت خاک شناسی، کشا

agrology

<hr> معنی : کشاورزی، فلاحتی <hr> معانی دیگر : کشاورزی، فلاحتی

معنی : کشاورزی، فلاحتی معانی دیگر : کشاورزی، فلاحتی

agronomic

<hr> معنی : کشاورزی، فلاحتی

agronomical

<hr> معنی : کشاورز، برزشناس <hr> معانی دیگر : کشاورز، برزشناس

معنی : کشاورز، برزشناس معانی دیگر : کشاورز، برزشناس

agronomist

<hr> معنی : کشاورزی، برزشناسی <hr> معانی دیگر : (بخشی از دانش کشاورزی که با فراوری محصول و توجه از خاک سر و کار دارد) کشت شناسی، کشت ورزی، زراعت، علم برداشت محصول و بهره برداری از خاک

معنی : کشاورزی، برزشناسی معانی دیگر : (بخشی از دانش کشاورزی که با فراوری محصول و توجه از خاک سر و کار دارد) کشت شناسی، کشت ورزی، زراعت، علم برداشت محصول و بهره برداری از خاک

agronomy

<hr> معنی : بزمین، بگل نشسته، در زمین <hr> معانی دیگر : (در مورد کشتی) به گل نشسته، برساحل، در ته (دریا)، بر زمین، نشسته

معنی : بزمین، بگل نشسته، در زمین معانی دیگر : (در مورد کشتی) به گل نشسته، برساحل، در ته (دریا)، بر زمین، نشسته

aground

<hr> معنی : تب و لرز، تب نوبه، تب مالاریا <hr> معانی دیگر : (پزشکی) تب و لرز، لرز

معنی : تب و لرز، تب نوبه، تب مالاریا معانی دیگر : (پزشکی) تب و لرز، لرز

ague

<hr> معنی : جلو، پیش، در امتداد حرکت کسی، روبجلو <hr> معانی دیگر : مقدم، پیشاپیش، به سوی جلو، به پیش، به جلو، در آینده، بعد، (در مسابقه و نبرد و غیره) جلو، سربجلو

معنی : جلو، پیش، در امتداد حرکت کسی، روبجلو معانی دیگر : مقدم، پیشاپیش، به سوی جلو، به پیش، به جلو، در آینده، بعد، (در مسابقه و نبرد و غیره) جلو، سربجلو

ahead

<hr> معنی : سوار بر اسب

ahorse

<hr> معنی : شامل همه چیز <hr> معانی دیگر : مخفف: (کامپیوتر) هوش ساختگی، هوش ماشینی، هوش مصنوعی، (حرف ندا برای بیان درد و غم و تاسف و ترحم) آخ، آوخ، افسوس، (جانور شناسی) تنبل (bradypus tridactylus - بومی امریکای جنوبی)

معنی : شامل همه چیز معانی دیگر : مخفف: (کامپیوتر) هوش ساختگی، هوش ماشینی، هوش مصنوعی، (حرف ندا برای بیان درد و غم و تاسف و ترحم) آخ، آوخ، افسوس، (جانور شناسی) تنبل (bradypus tridactylus - بومی امریکای جنوبی)

<hr> معنی : هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مدد کار، معونت، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن <hr> معانی دیگر : همدستی، همیاری، معاضدت، ور دست، معاون، دستیار، پیشکار، وسیله ی کمک، مخفف: سازمان توسعه بین المللی، بردست

معنی : هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مدد کار، معونت، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن معانی دیگر : همدستی، همیاری، معاضدت، ور دست، معاون، دستیار، پیشکار، وسیله ی کمک، مخفف: سازمان توسعه بین المللی، بردست

<hr> معنی : بردست <hr> معانی دیگر : (ارتش) آجودان ویژه، پیشیار، وردست، معاون، پیشیار as luck and power are your aides بخت و دولت چو پیشیار تواند

معنی : بردست معانی دیگر : (ارتش) آجودان ویژه، پیشیار، وردست، معاون، پیشیار as luck and power are your aides بخت و دولت چو پیشیار تواند

aide

<hr> معنی : اجودان مخصوص <hr> معانی دیگر : اجودان مخصوص اجودان مخصوص

معنی : اجودان مخصوص معانی دیگر : اجودان مخصوص اجودان مخصوص

aide de camp

aide-de-camp

aiding

<hr> (پزشکی) بیماری ایدز، بیماری سیدا، سندرم نقص ایمنی اکتسابی

(پزشکی) بیماری ایدز، بیماری سیدا، سندرم نقص ایمنی اکتسابی

aids

<hr> معنی : نوک فلزی بند کفش، جوجهء عقاب یا شاهین، پولک، کویچ <hr> معانی دیگر : aglet : جوجه ء عقاب یا شاهین

معنی : نوک فلزی بند کفش، جوجهء عقاب یا شاهین، پولک، کویچ معانی دیگر : aglet : جوجه ء عقاب یا شاهین

aiglet

<hr> معنی : کرک یا ابریشم، کلاهپر، شاخهء جواهر، دستهء کرک <hr> معانی دیگر : مرهماهیخوار

معنی : کرک یا ابریشم، کلاهپر، شاخهء جواهر، دستهء کرک معانی دیگر : مرهماهیخوار

aigrette

<hr> معنی : ازردن، پریشان کردن، درد یا کسالتی داشتن <hr> معانی دیگر : کسالت داشتن، ناخوش بودن (به ویژه دراز مدت)، رنجور کردن یا بودن، سبب درد و رنجوری بودن، در مخمصه افکندن، اشکال ایجاد کردن، به درد آوردن، مانع شدن، عقب انداختن

معنی : ازردن، پریشان کردن، درد یا کسالتی داشتن معانی دیگر : کسالت داشتن، ناخوش بودن (به ویژه دراز مدت)، رنجور کردن یا بودن، سبب درد و رنجوری بودن، در مخمصه افکندن، اشکال ایجاد کردن، به درد آوردن، مانع شدن، عقب انداختن

<hr> معنی : عرعر <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت عرعر (تیره ی کاسیا - جنس ailantaus از خانواده ی quassia) (رجوع شود به:treeofheaven)، سماق چینی

معنی : عرعر معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت عرعر (تیره ی کاسیا - جنس ailantaus از خانواده ی quassia) (رجوع شود به:treeofheaven)، سماق چینی

ailanthus

<hr> معنی : قسمت متحرک بال هواپیما <hr> معانی دیگر : (هواپیما) شهپر (تیغه های متحرکی که در انتهای بال های هواپیما قرار دارند و از نوسان هواپیما جلوگیری می کنند) (با بالچه یا flap مقایسه شود)

معنی : قسمت متحرک بال هواپیما معانی دیگر : (هواپیما) شهپر (تیغه های متحرکی که در انتهای بال های هواپیما قرار دارند و از نوسان هواپیما جلوگیری می کنند) (با بالچه یا flap مقایسه شود)

aileron

<hr> معنی : مریض <hr> معانی دیگر : ناخوش، بیمار، بیمارگونه، علیل المزاج، رنجور، آزارمند

معنی : مریض معانی دیگر : ناخوش، بیمار، بیمارگونه، علیل المزاج، رنجور، آزارمند

ailing

<hr> معنی : درد، ناراحتی، بیماری مزمن <hr> معانی دیگر : ناخوشی (ممتد)، بیمار گونگی، علیلی، کسالت، رنجوری، آزار، طب بیماری مزمن

معنی : درد، ناراحتی، بیماری مزمن معانی دیگر : ناخوشی (ممتد)، بیمار گونگی، علیلی، کسالت، رنجوری، آزار، طب بیماری مزمن

ailment

<hr> معنی : راهنمایی، عمد، هدف، منظور، مقصود، جهت، مراد، مرام، حدس، گمان، رهبری، مقصد، نشان، ارزیابی کردن، نالی شدن، به نتیجه رسیدن، قصد داشتن، هدف گیری کردن، نشانه گرفتن، رسیدن، شمردن، دانستن، قراول رفتن <hr> معانی دیگر : (تیراندازی) نشانه گرفتن، هدف گرفتن، (توجه یا کوشش و غیره را) معطوف کردن، متوجه کردن، هدفگیری، نشانه - گیری، قراول روی، قصد، خواست، (مهجور) حدس زدن، آماج، vt : دانستن، فر­ کردن، نائل شدن به، n : حدس، میدان

معنی : راهنمایی، عمد، هدف، منظور، مقصود، جهت، مراد، مرام، حدس، گمان، رهبری، مقصد، نشان، ارزیابی کردن، نالی شدن، به نتیجه رسیدن، قصد داشتن، هدف گیری کردن، نشانه گرفتن، رسیدن، شمردن، دانستن، قراول رفتن معانی دیگر : (تیراندازی) نشانه گرفتن، هدف گرفتن، (توجه یا کوشش و غیره را) معطوف کردن، متوجه کردن، هد

aim at

aim to

<hr> معنی : بی اراده، بی مقصد، بی مرام <hr> معانی دیگر : بی هدف، بی منظور، بی مقصود

معنی : بی اراده، بی مقصد، بی مرام معانی دیگر : بی هدف، بی منظور، بی مقصود

aimless

<hr> معنی : هوا، باد، جریان هوا، فضا، نسیم، استنشاق، هر چیز شبیه هوا، نفس، شهیق، سیما، اوازه، اواز، اهنگ، نما، بادخور کردن، اشکار کردن <hr> معانی دیگر : (در مورد تایر) باد، ظاهر، محیط، ظاهر یا حالت شخص، (جمع) افاده، بیان، هوایی، با هواپیما، هوا دادن، باد دادن، خشکاندن، در معرض هوا قرار دادن یا قرار گرفتن، اعلام کردن، (توسط رادیو و تلویزیون) پخش کردن، رجوع شود به: air conditioning، آهنگ، تصنیف، نغمه، نوا، هر چیز شبیه هوا گاز، بخار

معنی : هوا، باد، جریان هوا، فضا، نسیم، استنشاق، هر چیز شبیه هوا، نفس، شهیق، سیما، اوازه، اواز، اهنگ، نما، بادخور کردن، اشکار کردن معانی دیگر : (در مورد تایر) باد، ظاهر، محیط، ظاهر یا حالت شخص، (جمع) افاده، بیان، هوایی، با هواپیما، هوا دادن، باد دادن، خشکاندن، در معرض هوا قرار دادن یا قرار گرفتن، اعل

<hr> معنی : پایگاه هوایی <hr> معانی دیگر : (ارتش) پایگاه هوایی

معنی : پایگاه هوایی معانی دیگر : (ارتش) پایگاه هوایی

air base

<hr> معنی : بادکنک، مثانهء هوا <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) کیسه ی باد، حباب

معنی : بادکنک، مثانهء هوا معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) کیسه ی باد، حباب

air bladder

<hr> معنی : ترمز بادی <hr> معانی دیگر : (اتومبیل و غیره) ترمز کمپرسی

معنی : ترمز بادی معانی دیگر : (اتومبیل و غیره) ترمز کمپرسی

air brake

<hr> معنی : تهویه مطبوع <hr> معانی دیگر : تهویه مطبوع

معنی : تهویه مطبوع معانی دیگر : تهویه مطبوع

air conditioning

<hr> معنی : توپخانه ضد هوایی

معنی : توپخانه ضد هوایی

air defense artillery

<hr> معنی : لشکر هوایی <hr> معانی دیگر : (نیروهای هوایی امریکا) لشکر هوایی

معنی : لشکر هوایی معانی دیگر : (نیروهای هوایی امریکا) لشکر هوایی

air division

<hr> معنی : پست هوایی <hr> معانی دیگر : پست هوایی

معنی : پست هوایی معانی دیگر : پست هوایی

air express

<hr> معنی : نیروی هوایی <hr> معانی دیگر : نیروی هوایی

معنی : نیروی هوایی معانی دیگر : نیروی هوایی

air force

<hr> معنی : تفنگ بادی <hr> معانی دیگر : سلاح بادی

معنی : تفنگ بادی معانی دیگر : سلاح بادی

air gun

<hr> معنی : بادگیر، چاه هوایی <hr> معانی دیگر : منفذ، سوراخ، سوراخی در سطح آب های یخزده، بادگیر، چاه هوایی

معنی : بادگیر، چاه هوایی معانی دیگر : منفذ، سوراخ، سوراخی در سطح آب های یخزده، بادگیر، چاه هوایی

air hole

<hr> هواپیما ربایی، گروگانگیری هواپیما (و معمولا سرنشینان آن)، گروگانگیر هواپیما

هواپیما ربایی، گروگانگیری هواپیما (و معمولا سرنشینان آن)، گروگانگیر هواپیما

air piracy

<hr> معنی : بادگیر، چاه هوایی <hr> معانی دیگر : دست انداز هوایی، hole air : منفذ

معنی : بادگیر، چاه هوایی معانی دیگر : دست انداز هوایی، hole air : منفذ

واژه های حرف "a" - مترادف و متضاد