<hr> معنی : زارع، مستاجر، زارع سهم گیر <hr> معانی دیگر : زارع، مستاجر، زارع سهم گیر

معنی : زارع، مستاجر، زارع سهم گیر معانی دیگر : زارع، مستاجر، زارع سهم گیر

sharecropper

<hr> معنی : سهیم، سهم دار، صاحب سهم <hr> معانی دیگر : (در شرکت ها و غیره) سهام دار

معنی : سهیم، سهم دار، صاحب سهم معانی دیگر : (در شرکت ها و غیره) سهام دار

shareholder

<hr> معنی : شریک، سهیم، سهم دار <hr> معانی دیگر : سهیم، سهم دار، شریک

معنی : شریک، سهیم، سهم دار معانی دیگر : سهیم، سهم دار، شریک

sharer

shares

<hr> معنی : تسهیم، اشتراک <hr> معانی دیگر : اشتراک، تسهیم

معنی : تسهیم، اشتراک معانی دیگر : اشتراک، تسهیم

sharing

<hr> معنی : متقلب، سگ دریایی، کوسه ماهی، گوش بری، گوش بری کردن <hr> معانی دیگر : شیاد، گوشبر، دغل، کلاهبردار، (امریکا - خودمانی) زبردست، تردست، چیره دست، خبره، (جانورشناسی) کوسه ماهی (ماهی های رده ی chondrichtyes از پره غضروفیان)

معنی : متقلب، سگ دریایی، کوسه ماهی، گوش بری، گوش بری کردن معانی دیگر : شیاد، گوشبر، دغل، کلاهبردار، (امریکا - خودمانی) زبردست، تردست، چیره دست، خبره، (جانورشناسی) کوسه ماهی (ماهی های رده ی chondrichtyes از پره غضروفیان)

shark

<hr> معنی : سیاه بند، دیز، بران، هشیار، تند، زننده، نوک تیز، نوک دار، حاد، تیز، زیرک، باکله، تیز کردن <hr> معانی دیگر : بران (در برابر: کند blunt یا dull)، سر تیز، دارای گوشه یا لبه های تیز، برنده، لبه تیز، (زاویه یا خمیدگی و غیره) تند، واضح، آشکار، هویدا، مشخص، تیزهوش، زودآموز، زرنگ، تیزبین، دقیق، هشیارانه، نیشدار، تند و تیز، دردآور، شدید، ستهم، پرخشونت، سخت، پرکنش، فعال، فرز، پر حرارت، چالاک، (مزه - بو) تند، (گوش یا چشم) تیز، (صدا) زیر، گوشخراش، (نور و غیره) درخشان، (باد و سرما) تند، سوزدار، (خودمانی) شیک، خوش لباس، دقیقا، درست، زبر، خراشنده، نامرد، اهل نارو زدن، حیله گر، حقه باز، (موسیقی) نیم پرده زیرتر، ناهنجار، زیرتراز حد خوشایند، با تندی، به شدت، با تیزی، به طور بران، سوزن خیاطی (به ویژه سوزن بسیار تیز)، (عامیانه) خبره، کارشناس، ماهر، زبردست، (عامیانه) شیاد، دغل، گوشبر، کلاهبردار

معنی : سیاه بند، دیز، بران، هشیار، تند، زننده، نوک تیز، نوک دار، حاد، تیز، زیرک، باکله، تیز کردن معانی دیگر : بران (در برابر: کند blunt یا dull)، سر تیز، دارای گوشه یا لبه های تیز، برنده، لبه تیز، (زاویه یا خمیدگی و غیره) تند، واضح، آشکار، هویدا، مشخص، تیزهوش، زودآموز، زرنگ، تیزبین، دقیق، هشیارانه، 

sharp

<hr> معنی : کلاه برداری، گول زنی <hr> معانی دیگر : حقه بازی

معنی : کلاه برداری، گول زنی معانی دیگر : حقه بازی

sharp practice

sharp-tongued

<hr> معنی : تند کردن، تیز کردن، تقلب کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن <hr> معانی دیگر : تند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن

معنی : تند کردن، تیز کردن، تقلب کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن معانی دیگر : تند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن

sharpen

<hr> معنی : تیز کننده، مداد تراش، تیز گر <hr> معانی دیگر : تیز کننده، مداد تراش، تیز گر

معنی : تیز کننده، مداد تراش، تیز گر معانی دیگر : تیز کننده، مداد تراش، تیز گر

sharpener

<hr> معنی : مداد تراش، ادم دغل و کلاه بردار <hr> معانی دیگر : (به ویژه قمارباز) متقلب، شیاد، ورق جور کن

معنی : مداد تراش، ادم دغل و کلاه بردار معانی دیگر : (به ویژه قمارباز) متقلب، شیاد، ورق جور کن

sharper

<hr> معنی : تیزی، هشیاری، برندگی <hr> معانی دیگر : تیزی، هشیاری

معنی : تیزی، هشیاری، برندگی معانی دیگر : تیزی، هشیاری

sharpness

<hr> معنی : تیرانداز ماهر، زنجره دارای سر مخروطی <hr> معانی دیگر : تیرزن

معنی : تیرانداز ماهر، زنجره دارای سر مخروطی معانی دیگر : تیرزن

sharpshooter

<hr> معنی : کباب، ششلیک <hr> معانی دیگر : شیشلیک

معنی : کباب، ششلیک معانی دیگر : شیشلیک

shashlik

<hr> معنی : قطعات شکسته، خرد کردن، داغان کردن، شکستن <hr> معانی دیگر : (در اثر ضربه یا انفجار و غیره) خرد کردن یا شدن، داغون کردن یاشدن، خرد و خاک شیر کردن، متلاشی کردن یا شدن، درب و داغون کردن یا شدن، درهم کوبیدن، از هم پاشیدن، به هم پاشیدن، (جمع) قطعات شکسته، (در اصل) پراکندن، پخش کردن، درجمع قطعات شکسته

معنی : قطعات شکسته، خرد کردن، داغان کردن، شکستن معانی دیگر : (در اثر ضربه یا انفجار و غیره) خرد کردن یا شدن، داغون کردن یاشدن، خرد و خاک شیر کردن، متلاشی کردن یا شدن، درب و داغون کردن یا شدن، درهم کوبیدن، از هم پاشیدن، به هم پاشیدن، (جمع) قطعات شکسته، (در اصل) پراکندن، پخش کردن، درجمع قطعات شکسته

shatter

<hr> معنی : نشکن، ضد خرد شده، خرد نشو <hr> معانی دیگر : (به ویژه شیشه ی عینک و اتومبیل) نشکن، خرد نشدنی، ضد خرد شدن

معنی : نشکن، ضد خرد شده، خرد نشو معانی دیگر : (به ویژه شیشه ی عینک و اتومبیل) نشکن، خرد نشدنی، ضد خرد شدن

shatterproof

<hr> معنی : تراش، ریش تراشی، رنده کردن، تراشیدن، صاف کردن، ستردن <hr> معانی دیگر : (ریش یا مو) تراشیدن، زدن، اصلاح کردن، (چوب و غیره) تراشیدن، تراشه کردن، لایه لایه کردن (مثلا کالباس را)، خراشاندن، از نزدیک چیزی رد شدن، مالیدن و رد شدن، (سهام و اوراق قرضه) از حد معمول و قانونی تخفیف بیشتر دادن، (خودمانی - قیمت) کمی تخفیف دادن، ابزار تراش، تراشه ساز، هر چیز تراشیده و لایه لایه شده، اصلاح صورت

معنی : تراش، ریش تراشی، رنده کردن، تراشیدن، صاف کردن، ستردن معانی دیگر : (ریش یا مو) تراشیدن، زدن، اصلاح کردن، (چوب و غیره) تراشیدن، تراشه کردن، لایه لایه کردن (مثلا کالباس را)، خراشاندن، از نزدیک چیزی رد شدن، مالیدن و رد شدن، (سهام و اوراق قرضه) از حد معمول و قانونی تخفیف بیشتر دادن، (خودمانی - قیم

shave

<hr> معنی : کشیش، ادم اصلاح کرده، سر تراشیده <hr> معانی دیگر : (کشیش یا راهب - تحقیر آمیز) سر تراشیده

معنی : کشیش، ادم اصلاح کرده، سر تراشیده معانی دیگر : (کشیش یا راهب - تحقیر آمیز) سر تراشیده

shaveling

<hr> معنی : تراشنده، رنده، صورت تراش <hr> معانی دیگر : کسی که ریش می تراشد، ریش تراش (بویژه برقی)، (عامیانه) پسر بچه، سلمانی

معنی : تراشنده، رنده، صورت تراش معانی دیگر : کسی که ریش می تراشد، ریش تراش (بویژه برقی)، (عامیانه) پسر بچه، سلمانی

shaver

<hr> معنی : اصلاح، تراشه، تراش، صورت تراشی، چیز تراشیده، چیز تراشیده <hr> معانی دیگر : ریش تراشی، ریش زنی

معنی : اصلاح، تراشه، تراش، صورت تراشی، چیز تراشیده، چیز تراشیده معانی دیگر : ریش تراشی، ریش زنی

shaving

shavings

<hr> معنی : بیشه، درختستان، ردیف درختان <hr> معانی دیگر : (محلی) بیشه، جرج برنارد شاو (نویسنده ی انگلیسی - زاده ی ایرلند)

معنی : بیشه، درختستان، ردیف درختان معانی دیگر : (محلی) بیشه، جرج برنارد شاو (نویسنده ی انگلیسی - زاده ی ایرلند)

shaw

<hr> معنی : دستمال گردن، سرانداز، حجاب، چپی، شال، شال گردن بستن <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) شال، شال گردن

معنی : دستمال گردن، سرانداز، حجاب، چپی، شال، شال گردن بستن معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) شال، شال گردن

shawl

<hr> معنی : درشکه دو چرخه دو نفره <hr> معانی دیگر : (محلی) کالسکه ی سبک، chaise : درشکه دوچرخه دونفره

معنی : درشکه دو چرخه دو نفره معانی دیگر : (محلی) کالسکه ی سبک، chaise : درشکه دوچرخه دونفره

shay

<hr> معنی : جانور ماده، او، خودش، ان دختر یا زن <hr> معانی دیگر : (ضمیر فاعلی مونث، سوم شخص مفرد) او، آن، وی، دختر، زن، لاس، پیشوند (با هایفن): زن، ماده

معنی : جانور ماده، او، خودش، ان دختر یا زن معانی دیگر : (ضمیر فاعلی مونث، سوم شخص مفرد) او، آن، وی، دختر، زن، لاس، پیشوند (با هایفن): زن، ماده

<hr> معنی : یک بسته، بغل، دسته، بافه، دسته یا بافه گندم، دسته گل یا گیاه، بافه ردن، دسته کردن <hr> معانی دیگر : (کاغذ و غیره) بسته، بقچه، بافه (دسته ی گندم و غیره ی درو شده)، بسدک

معنی : یک بسته، بغل، دسته، بافه، دسته یا بافه گندم، دسته گل یا گیاه، بافه ردن، دسته کردن معانی دیگر : (کاغذ و غیره) بسته، بقچه، بافه (دسته ی گندم و غیره ی درو شده)، بسدک

sheaf

<hr> معنی : چیدن پشم گوسفند و غیره، ماشین برش، چیدن مو، اسباب برش قیچی، چیدن پشم گوسفند و غیره، بریدن، شکاف دادن، قیچی کردن <hr> معانی دیگر : (پشم گوسفند و غیره) چیدن، (مو یا پشم را با قیچی) زدن، (از فرش یا مخمل و غیره) پرزگیری کردن، پرز بری کردن، (با فشار یا چیز تیز) دریدن، چاک دادن، قطع کردن، گسلیدن، شکافتن (و با سرعت پیش رفتن)، (از حق یا سلامتی یا قدرت و غیره) محروم کردن، گرفتن، بازستاندن، (در اثر برش یا فشار) دریده شدن، ترک برداشتن، متلاشی شدن، داغون شدن، واآمدن، پشم چینی (به ویژه برای نشان دادن سن گوسفند به کار می رود)، (با قیچی باغبانی) بریدن، هرس کردن، (محلی) با داس درو کردن، داس زدن، (نادر) رجوع شود به: shears، هر یک از دو بخش قیچی (که به هم لولا شده اند)، تیغه ی قیچی، دستگاه برش (فلزات)، آهن بر، دستگاه ساختن آهن ورق

معنی : چیدن پشم گوسفند و غیره، ماشین برش، چیدن مو، اسباب برش قیچی، چیدن پشم گوسفند و غیره، بریدن، شکاف دادن، قیچی کردن معانی دیگر : (پشم گوسفند و غیره) چیدن، (مو یا پشم را با قیچی) زدن، (از فرش یا مخمل و غیره) پرزگیری کردن، پرز بری کردن، (با فشار یا چیز تیز) دریدن، چاک دادن، قطع کردن، گسلیدن، شکافتن

shear

<hr> معنی : چیده شده، قیچی شده <hr> معانی دیگر : پشم چینی شده، پرز گرفته، (خز - با قیچی یا ماشین) صاف شده

معنی : چیده شده، قیچی شده معانی دیگر : پشم چینی شده، پرز گرفته، (خز - با قیچی یا ماشین) صاف شده

sheared

<hr> معنی : پشم چین <hr> معانی دیگر : پشم چین

معنی : پشم چین معانی دیگر : پشم چین

shearer

<hr> معنی : جلد، غلاف، نیام، پوش، مهبل <hr> معانی دیگر : (شمشیر و چاقو و غیره) نیام، غلاف (scabbard هم می گویند)، (زیست شناسی) نیام، پوشش، (پنبه) جوزغه، گوژه، جدار، پوشگر، (زنانه) پیراهن تنگ، لباس چسبان، sheathe نیام، غلافدار کردن، پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن

معنی : جلد، غلاف، نیام، پوش، مهبل معانی دیگر : (شمشیر و چاقو و غیره) نیام، غلاف (scabbard هم می گویند)، (زیست شناسی) نیام، پوشش، (پنبه) جوزغه، گوژه، جدار، پوشگر، (زنانه) پیراهن تنگ، لباس چسبان، sheathe نیام، غلافدار کردن، پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن

sheath

<hr> معنی : پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن، غلافدار کردن <hr> معانی دیگر : روکش کردن، پوشاندن (با چیزی)، نیام دار کردن، (شمشیر و غیره) غلاف کردن، نیام کردن، (شمشیر و یا شاخ و غیره را در بدن) فرو کردن، غلاف، جلد

معنی : پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن، غلافدار کردن معانی دیگر : روکش کردن، پوشاندن (با چیزی)، نیام دار کردن، (شمشیر و غیره) غلاف کردن، نیام کردن، (شمشیر و یا شاخ و غیره را در بدن) فرو کردن، غلاف، جلد

sheathe

sheathed

<hr> معنی : پوشش، غلاف، مصالح مخصوص غلاف یا پوشش <hr> معانی دیگر : عمل غلاف کردن، نیام دارسازی، روکش، پوشانه، (خانه های چوبی) لایه ی پاد آب، دیواره ی ضد آب

معنی : پوشش، غلاف، مصالح مخصوص غلاف یا پوشش معانی دیگر : عمل غلاف کردن، نیام دارسازی، روکش، پوشانه، (خانه های چوبی) لایه ی پاد آب، دیواره ی ضد آب

sheathing

<hr> معنی : چرخ قرقره، چرخ طناب خور، بصورت بافه دراوردن، دسته کردن <hr> معانی دیگر : چرخ گوفیه، قرقره ی شیاردار (که طناب در شیار آن قرار می گیرد)، شیار چرخ، (گندم درو شده و غیره را دسته کردن) بافه کردن، بسدک کردن (رجوع شود به: sheaf)، در قرقره چر&nbsp; طناب خور، چر&nbsp; قرقره

معنی : چرخ قرقره، چرخ طناب خور، بصورت بافه دراوردن، دسته کردن معانی دیگر : چرخ گوفیه، قرقره ی شیاردار (که طناب در شیار آن قرار می گیرد)، شیار چرخ، (گندم درو شده و غیره را دسته کردن) بافه کردن، بسدک کردن (رجوع شود به: sheaf)، در قرقره چر طناب خور، چر قرقره

sheave

<hr> معنی : کار، تعبیه، ابتکار، امر مورد علاقه <hr> معانی دیگر : کلبه، آلونک، بیغوله، (خودمانی) معامله، قضیه، چیز

معنی : کار، تعبیه، ابتکار، امر مورد علاقه معانی دیگر : کلبه، آلونک، بیغوله، (خودمانی) معامله، قضیه، چیز

shebang

<hr> معنی : مشروب فروشی بدون پروانه <hr> معانی دیگر : (ایرلند) دکان مشروب فروشی بی جواز، مشروب فروش بدون پروانه

معنی : مشروب فروشی بدون پروانه معانی دیگر : (ایرلند) دکان مشروب فروشی بی جواز، مشروب فروش بدون پروانه

shebeen

<hr> معنی : الونک، کپر، ریختن، افکندن، پوست ریختن، جاری ساختن، خون جاری ساختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن <hr> معانی دیگر : اتاقک (برای انبار کردن ماشین چمن زنی و ابزار باغ و غیره) آلونک، - دان، بیرون ریختن، بیرون دادن، فشاندن، (پرنده) تو لک رفتن، کریچ، پر ریختن، (مار و غیره) پوست انداختن، (ماهی و غیر) تخم ریختن، تخم پراکندن، (سگ و گربه و انسان و غیره) مو ریختن، پشم ریختن، (گیاه) تخم ریختن، تخم افشاندن، برگ ریختن، گلاندن، گلانیدن، خزان کردن، (مجازی) ساطع کردن، رخشاندن، تراواندن، پس زدن، پاد آب بودن، آب را در خود راه ندادن، دور ریختن، (از شر چیزی یا کسی) راحت شدن، رجوع شود به: watershed، (ماشین بافندگی) خط تار، شکاف تار، (که ماکو در آن رفت و آمد می کند)، انداختن افشاندن، پوست انداختن

معنی : الونک، کپر، ریختن، افکندن، پوست ریختن، جاری ساختن، خون جاری ساختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن معانی دیگر : اتاقک (برای انبار کردن ماشین چمن زنی و ابزار باغ و غیره) آلونک، - دان، بیرون ریختن، بیرون دادن، فشاندن، (پرنده) تو لک رفتن، کریچ، پر ریختن، (مار و غیره) پوست انداختن، (ماهی و غیر) 

shed

<hr> معنی : ریزنده، ریزان، جانور پوست انداز <hr> معانی دیگر : (انسان یا حیوان) مو ریز، پشم ریز، تو لک رفته

معنی : ریزنده، ریزان، جانور پوست انداز معانی دیگر : (انسان یا حیوان) مو ریز، پشم ریز، تو لک رفته

shedder

<hr> معنی : زیبایی، درخشندگی، تابش، برق، درخشیدن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد پارچه و کاغذ) برق، درخشش، شید، براقی، جامه ی براق، جامه ی پر زرق و برق

معنی : زیبایی، درخشندگی، تابش، برق، درخشیدن معانی دیگر : (به ویژه در مورد پارچه و کاغذ) برق، درخشش، شید، براقی، جامه ی براق، جامه ی پر زرق و برق

sheen

<hr> معنی : براق، پر زرق و برق <hr> معانی دیگر : پر زرق وبرق، براق

معنی : براق، پر زرق و برق معانی دیگر : پر زرق وبرق، براق

sheeny

<hr> معنی : گوسفند، چرم گوسفند، ادم ساده و مطیع <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) گوسفند، گوسفند (ovis aries)، گوسفندان، میشن، آدم بی آزار، آدم بی دفاع، آدم احمق، ساده لوح، آدم ترسو، آدم تسلیم

معنی : گوسفند، چرم گوسفند، ادم ساده و مطیع معانی دیگر : (جانورشناسی) گوسفند، گوسفند (ovis aries)، گوسفندان، میشن، آدم بی آزار، آدم بی دفاع، آدم احمق، ساده لوح، آدم ترسو، آدم تسلیم

sheep

<hr> معنی : نگاه دزدکی، نگاه عاشقانه <hr> معانی دیگر : نگاه دزدکی نگاه عاشقانه

معنی : نگاه دزدکی، نگاه عاشقانه معانی دیگر : نگاه دزدکی نگاه عاشقانه

sheep's eye

<hr> معنی : اغل گوسفند <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: sheepcot) sheepfold هم می نویسند)، sheepfold اغل گوسفند، اغل گوسفند

معنی : اغل گوسفند معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: sheepcot) sheepfold هم می نویسند)، sheepfold اغل گوسفند، اغل گوسفند

sheepcote

<hr> معنی : سگ گله <hr> معانی دیگر : سگ گله (sheep-dog هم می نویسند)

معنی : سگ گله معانی دیگر : سگ گله (sheep-dog هم می نویسند)

sheepdog

<hr> معنی : اغل گوسفند <hr> معانی دیگر : آغل گوسفند، اغل گوسفند

معنی : اغل گوسفند معانی دیگر : آغل گوسفند، اغل گوسفند

sheepfold

<hr> معنی : چوپان، شبان بیابانی <hr> معانی دیگر : شبان، گوسفند چران

معنی : چوپان، شبان بیابانی معانی دیگر : شبان، گوسفند چران

sheepherder

<hr> معنی : چوپانی <hr> معانی دیگر : چوپانی

معنی : چوپانی معانی دیگر : چوپانی

واژه های حرف "s" - مترادف و متضاد