<hr> معنی : هیکل، معبد، پرستشگاه، شقیقه، گیجگاه <hr> معانی دیگر : سر ویلیام تمپل (دولتمرد و نویسنده ی انگلیسی)، مصلی، دیر، فرخار، ساختمان (معمولا ساختمان بزرگ و پر ابهت)، کلیسا، کنیسه، (t بزرگ) هریک از دو دسته ساختمانی که مقر سازمان های حقوقی و آموزش حقوق در انگلیس هستند: تمپل درونی inner temple و تمپل میانی middle temple (رجوع شود به: inns of court)، (دستگاه پارچه بافی) پهن نگهدار، پهنساز

معنی : هیکل، معبد، پرستشگاه، شقیقه، گیجگاه معانی دیگر : سر ویلیام تمپل (دولتمرد و نویسنده ی انگلیسی)، مصلی، دیر، فرخار، ساختمان (معمولا ساختمان بزرگ و پر ابهت)، کلیسا، کنیسه، (t بزرگ) هریک از دو دسته ساختمانی که مقر سازمان های حقوقی و آموزش حقوق در انگلیس هستند: تمپل درونی inner temple و تمپل میانی 

temple

<hr> معنی : گام، وقت، میزان سرعت <hr> معانی دیگر : میزان و سرعت فعالیت، شتاب، آهنگ، (موسیقی) ضرب، مومان، سرعت اجرا، زمان

معنی : گام، وقت، میزان سرعت معانی دیگر : میزان و سرعت فعالیت، شتاب، آهنگ، (موسیقی) ضرب، مومان، سرعت اجرا، زمان

tempo

<hr> معنی : جسمانی، عرفی، دنیوی، موقتی، غیر روحانی، زمانی، وابسته به گیجگاه، شقیقهای، زودگذرفانی <hr> معانی دیگر : این جهانی، ناسوتی، گذرا، زود گذر، پایان پذیر، زمانمند، زمانگیر، گیجگاهی، وابسته بگیجگاه

معنی : جسمانی، عرفی، دنیوی، موقتی، غیر روحانی، زمانی، وابسته به گیجگاه، شقیقهای، زودگذرفانی معانی دیگر : این جهانی، ناسوتی، گذرا، زود گذر، پایان پذیر، زمانمند، زمانگیر، گیجگاهی، وابسته بگیجگاه

temporal

temporal law

<hr> معنی : زود گذری، جسمانیت، عرفیت، بیدوامی، دارایی دینوی، درامد روحانیون <hr> معانی دیگر : گذرایی، پایان پذیری، زمانمندی

معنی : زود گذری، جسمانیت، عرفیت، بیدوامی، دارایی دینوی، درامد روحانیون معانی دیگر : گذرایی، پایان پذیری، زمانمندی

temporality

<hr> معنی : تسکین دادن، وقت گذراندن، بدفع الوقت گذراندن <hr> معانی دیگر : مطابق مقتضیات وقت عمل کردن

معنی : تسکین دادن، وقت گذراندن، بدفع الوقت گذراندن معانی دیگر : مطابق مقتضیات وقت عمل کردن

temporalize

<hr> معنی : موقتا <hr> معانی دیگر : بطورموقت

معنی : موقتا معانی دیگر : بطورموقت

temporarily

<hr> معنی : زود گذر، سپنج، انی، موقتی، موقت، سپنجی <hr> معانی دیگر : گریزا، ناپا، گذرا، دم گذر، ناجاوید

معنی : زود گذر، سپنج، انی، موقتی، موقت، سپنجی معانی دیگر : گریزا، ناپا، گذرا، دم گذر، ناجاوید

temporary

<hr> معنی : وقتگذرانی <hr> معانی دیگر : وقت گذرانی

معنی : وقتگذرانی معانی دیگر : وقت گذرانی

temporization

<hr> معنی : وقت گذراندن، بدفع الوقت گذراندن <hr> معانی دیگر : ابن الوقت بودن، فرصت طلبی کردن

معنی : وقت گذراندن، بدفع الوقت گذراندن معانی دیگر : ابن الوقت بودن، فرصت طلبی کردن

temporize

<hr> معنی : فرصت طلب ومسامحه کار <hr> معانی دیگر : فرصت طلب ومسامحه کار

معنی : فرصت طلب ومسامحه کار معانی دیگر : فرصت طلب ومسامحه کار

temporizer

<hr> معنی : فریفتن، اغوا کردن، دچار وسوسه کردن <hr> معانی دیگر : وسوسه کردن، تحریک جنسی کردن، انگیزاندن، بر انگیختن، تطمیع کردن، گمراه کردن، از راه به در کردن، به خود هموار کردن، تقبل کردن، (در اصل) آزمودن، امتحان کردن

معنی : فریفتن، اغوا کردن، دچار وسوسه کردن معانی دیگر : وسوسه کردن، تحریک جنسی کردن، انگیزاندن، بر انگیختن، تطمیع کردن، گمراه کردن، از راه به در کردن، به خود هموار کردن، تقبل کردن، (در اصل) آزمودن، امتحان کردن

tempt

<hr> معنی : فریب، اغوا، ازمایش، امتحان، خواست، فریبندگی، فتنه، وسوسه <hr> معانی دیگر : تحریک جنسی، انگیزش، اغواگری، وسوسه انگیزی

معنی : فریب، اغوا، ازمایش، امتحان، خواست، فریبندگی، فتنه، وسوسه معانی دیگر : تحریک جنسی، انگیزش، اغواگری، وسوسه انگیزی

temptation

<hr> معنی : شیطان، اغوا کننده، وسوسه گر <hr> معانی دیگر : اغواگر، وسوسه انگیز، فریبا، تطمیع کننده، فریبنده

معنی : شیطان، اغوا کننده، وسوسه گر معانی دیگر : اغواگر، وسوسه انگیز، فریبا، تطمیع کننده، فریبنده

tempter

<hr> معنی : اغوا کننده، وسوسه انگیز، هوس انگیز <hr> معانی دیگر : فریبا، دلربا، اغواگر

معنی : اغوا کننده، وسوسه انگیز، هوس انگیز معانی دیگر : فریبا، دلربا، اغواگر

tempting

<hr> معنی : عشر، ده، شماره 10 <hr> معانی دیگر : ده عدد، ده تا، (در ترکیب) ده، عدد ده (10)، (ورق بازی) ده لو، (امریکا - عامیانه) اسکناس ده دلاری، رجوع شود به: teno- (پیش از واکه می آید)، شماره 01، درجمع چندین، خیلی

معنی : عشر، ده، شماره 10 معانی دیگر : ده عدد، ده تا، (در ترکیب) ده، عدد ده (10)، (ورق بازی) ده لو، (امریکا - عامیانه) اسکناس ده دلاری، رجوع شود به: teno- (پیش از واکه می آید)، شماره 01، درجمع چندین، خیلی

<hr> (انجیل) ده فرمان، احکام عشره ی حضرت موسی، ده فرمان موسی

(انجیل) ده فرمان، احکام عشره ی حضرت موسی، ده فرمان موسی

ten commandments

ten-cent store

<hr> معنی : قابل تصرف، نگاه داشتنی، قابل مدافعه <hr> معانی دیگر : قابل دفاع، پذیرفتنی

معنی : قابل تصرف، نگاه داشتنی، قابل مدافعه معانی دیگر : قابل دفاع، پذیرفتنی

tenable

<hr> معنی : سفت، محکم، چسبنده، سر سخت، استوار، مستحکم <hr> معانی دیگر : نگهدار(نده)، رها نکننده، قرص، حافظ، از یاد نرفتنی، پر یاد، (حافظه) قوی، پایا، سخت، چسبناک، مقاوم، یکدنده، پیگیر، مصر، نستوه

معنی : سفت، محکم، چسبنده، سر سخت، استوار، مستحکم معانی دیگر : نگهدار(نده)، رها نکننده، قرص، حافظ، از یاد نرفتنی، پر یاد، (حافظه) قوی، پایا، سخت، چسبناک، مقاوم، یکدنده، پیگیر، مصر، نستوه

tenacious

<hr> معنی : چسبندگی، سختی، سفتی، سر سختی، اصرار <hr> معانی دیگر : محکمی، استحکام

معنی : چسبندگی، سختی، سفتی، سر سختی، اصرار معانی دیگر : محکمی، استحکام

tenacity

<hr> معنی : شریان گیر، الت چسبنده <hr> معانی دیگر : (جراحی) قلاب، رگ گیر، جلوکش، طب شریان گیر

معنی : شریان گیر، الت چسبنده معانی دیگر : (جراحی) قلاب، رگ گیر، جلوکش، طب شریان گیر

tenaculum

<hr> معنی : اجاره داری، مدت اجاره، مالکیت موقت <hr> معانی دیگر : اجاره نشینی، ملک اجاره ای

معنی : اجاره داری، مدت اجاره، مالکیت موقت معانی دیگر : اجاره نشینی، ملک اجاره ای

tenancy

<hr> معنی : اجاره دار، مستاجر، کرایه نشین، اجاره کردن، متصرف بودن <hr> معانی دیگر : (حقوق) متصرف، نشیمند

معنی : اجاره دار، مستاجر، کرایه نشین، اجاره کردن، متصرف بودن معانی دیگر : (حقوق) متصرف، نشیمند

tenant

<hr> معنی : خالی، بدون مستاجر، اشغال نشده <hr> معانی دیگر : در مورد املاک خالی

معنی : خالی، بدون مستاجر، اشغال نشده معانی دیگر : در مورد املاک خالی

tenantless

<hr> معنی : اجاره داری، کلیه مستاجرین یک ملک، اجاره نشینی <hr> معانی دیگر : مستاجران، کرایه نشینان

معنی : اجاره داری، کلیه مستاجرین یک ملک، اجاره نشینی معانی دیگر : مستاجران، کرایه نشینان

tenantry

<hr> معنی : ماهی گول اب شیرین اروپا واسیا <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) تنچ (ماهی ریز آبهای شیرین اروپا و امریکای شمالی: tinca tinca)

معنی : ماهی گول اب شیرین اروپا واسیا معانی دیگر : (جانورشناسی) تنچ (ماهی ریز آبهای شیرین اروپا و امریکای شمالی: tinca tinca)

tench

<hr> معنی : پرستاری کردن، گراییدن، مواظب بودن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، متمایل بودن به، گرایش داشتن <hr> معانی دیگر : پروردن، تیمار کردن، پرورش دادن، مراقبت کردن، پاییدن، نگهداری کردن، مواظبت کردن، توجه کردن (به)، رسیدگی کردن، پرداختن به، (کشتیرانی) آماده بودن، هشیار بودن، متمایل بودن، میل داشتن، رو به سویی داشتن، به طرفی متوجه بودن (یا رفتن)، آمادگی داشتن، احتمال داشتن، انجامیدن، رسیدن به، منتج شدن

معنی : پرستاری کردن، گراییدن، مواظب بودن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، متمایل بودن به، گرایش داشتن معانی دیگر : پروردن، تیمار کردن، پرورش دادن، مراقبت کردن، پاییدن، نگهداری کردن، مواظبت کردن، توجه کردن (به)، رسیدگی کردن، پرداختن به، (کشتیرانی) آماده بودن، هشیار بودن، متمایل بودن، میل داشتن، 

tend

<hr> معنی : توجه، مواظبت، حضور، پرستاری، مراقبت <hr> معانی دیگر : توجه، مراقبت، مواظبت، پرستاری، حضور

معنی : توجه، مواظبت، حضور، پرستاری، مراقبت معانی دیگر : توجه، مراقبت، مواظبت، پرستاری، حضور

tendance

<hr> معنی : متمایل، رسیدگی کننده، دارای گرایش ویژه و عمدی

معنی : متمایل، رسیدگی کننده، دارای گرایش ویژه و عمدی

tendencious

<hr> معنی : میل، تمایل، توجه، استعداد، گرایش، زمینه، علاقه مختصر <hr> معانی دیگر : رغبت

معنی : میل، تمایل، توجه، استعداد، گرایش، زمینه، علاقه مختصر معانی دیگر : رغبت

tendency

<hr> معنی : متمایل، رسیدگی کننده، دارای گرایش ویژه و عمدی <hr> معانی دیگر : سوگیرانه، جانبدارانه، به طرفداری (از چیزی یا کسی)، گرایش دار، مغرض، غیر بی طرف (tendencious هم می نویسند)، tendencious : دارای گرایش ویژه وعمدی، متوجه

معنی : متمایل، رسیدگی کننده، دارای گرایش ویژه و عمدی معانی دیگر : سوگیرانه، جانبدارانه، به طرفداری (از چیزی یا کسی)، گرایش دار، مغرض، غیر بی طرف (tendencious هم می نویسند)، tendencious : دارای گرایش ویژه وعمدی، متوجه

tendentious

<hr> معنی : طرفدارانه

tendentiously

<hr> معنی : انبار، پیشنهاد، پول رایج، مناقصه، مناقصه ومزایده، ترد و نازک، تنک، با ملاحظه، مشفق، محبت امیز، ترد، باریک، نازک، لطیف، دقیق، حساس، مهربان، ارائه دادن، عرضه کردن، تقدیم کردن، پیشنهاد دادن، ترد کردن، لطیف کردن، حساس بودن <hr> معانی دیگر : ظریف، ملایم، ملاطفت آمیز، پر ملاطفت، مهرآمیز، پر مهر، نوازشگر، پر نرمش، زود شکن، نرم، زود آسیب، پر سهش، زود رنج، (به ویژه به خاطر کم سالی) ضعیف، کم استقامت، کم -، کم طاقت، پر امساک، صرفه جو، (مهجور) عزیز، گرامی، دردناک (به ویژه در اثر دست زدن یا به کار بردن)، دادن، فرستادن، (برای رفع بدهی یا تعهد و غیره) پیشنهاد دادن، پول عرضه کردن، بازپرداخت کردن، پیشنهاد (پرداخت بدهی یا رفع تعهد)، پیشنهاد مناقصه، پیشنهاد رسمی (برای عقد قرارداد یا ازدواج و غیره)، کسی که از چیزی مواظبت یا سرپرستی می کند، مراقب، بپا، (در ترکیب) - پا، متصدی، (کشتی یا هواپیما و غیره) سوخت رسان، توشه رسان، کمک رسان، قایق ویژه ی حمل مسافر و بار از کشتی به ساحل

معنی : انبار، پیشنهاد، پول رایج، مناقصه، مناقصه ومزایده، ترد و نازک، تنک، با ملاحظه، مشفق، محبت امیز، ترد، باریک، نازک، لطیف، دقیق، حساس، مهربان، ارائه دادن، عرضه کردن، تقدیم کردن، پیشنهاد دادن، ترد کردن، لطیف کردن، حساس بودن معانی دیگر : ظریف، ملایم، ملاطفت آمیز، پر ملاطفت، مهرآمیز، پر مهر، نوازشگر

tender

<hr> معنی : تازه کار، ادم تازه وارد، پیش اهنگ تازه کار <hr> معانی دیگر : (امریکا)، تازه وارد، نازک نارنجی، سختی ندیده، مغرب امر

معنی : تازه کار، ادم تازه وارد، پیش اهنگ تازه کار معانی دیگر : (امریکا)، تازه وارد، نازک نارنجی، سختی ندیده، مغرب امر

tenderfoot

tenderhearted

tendering

<hr> معنی : ترقیق، نازک سازی <hr> معانی دیگر : ترقیق، نازک سازی

معنی : ترقیق، نازک سازی معانی دیگر : ترقیق، نازک سازی

tenderization

<hr> معنی : ترد کردن، حساس کردن <hr> معانی دیگر : (گوشت را با خواباندن در آب لیمو و غیره) ترد کردن، لطیف و نرم کردن، نازک کردن، خواباندن گوشت درماست وغیره برای ترد ونازک کردن ان

معنی : ترد کردن، حساس کردن معانی دیگر : (گوشت را با خواباندن در آب لیمو و غیره) ترد کردن، لطیف و نرم کردن، نازک کردن، خواباندن گوشت درماست وغیره برای ترد ونازک کردن ان

tenderize

<hr> معنی : فیله، عشرتکده، گوشت پشت مازو <hr> معانی دیگر : گوشت طرفین گرده ی گاو و خوک

معنی : فیله، عشرتکده، گوشت پشت مازو معانی دیگر : گوشت طرفین گرده ی گاو و خوک

tenderloin

<hr> معنی : مهربانی، محبت، عطوفت <hr> معانی دیگر : نازکی، تردی، دلسوزی، رقت، شفقت

معنی : مهربانی، محبت، عطوفت معانی دیگر : نازکی، تردی، دلسوزی، رقت، شفقت

tenderness

<hr> معنی : وتری، پی دار، گوشت پورهدار <hr> معانی دیگر : زردپی مانند، تنودی، بی مانند

معنی : وتری، پی دار، گوشت پورهدار معانی دیگر : زردپی مانند، تنودی، بی مانند

tendinous

<hr> معنی : وتر، عصب، پی، زردپی، پوره، اوتار <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) زردپی، تنود، تاندون، درگوشت پوره، تش پی، درجمع اوتار، خدمت کردن، دست به سینه جلوی کسی ایستادن، تیمار کردن

معنی : وتر، عصب، پی، زردپی، پوره، اوتار معانی دیگر : (کالبدشناسی) زردپی، تنود، تاندون، درگوشت پوره، تش پی، درجمع اوتار، خدمت کردن، دست به سینه جلوی کسی ایستادن، تیمار کردن

tendon

<hr> معنی : شفقت، دلسوزی، رقت <hr> معانی دیگر : مهربانی، ترد

معنی : شفقت، دلسوزی، رقت معانی دیگر : مهربانی، ترد

tendresse

<hr> معنی : پیچک، ریشه پیچک <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پیچک (بخش پیچنده ی گیاهانی مانند تاک مو)

معنی : پیچک، ریشه پیچک معانی دیگر : (گیاه شناسی) پیچک (بخش پیچنده ی گیاهانی مانند تاک مو)

tendril

<hr> معنی : تاریک کننده، تاریک و تیره، تاریکی اور <hr> معانی دیگر : تیره ساز، مبهم کننده، تاریک ساز، ظلمانی، tenebrious : tenebrous تاریک وتیره

معنی : تاریک کننده، تاریک و تیره، تاریکی اور معانی دیگر : تیره ساز، مبهم کننده، تاریک ساز، ظلمانی، tenebrious : tenebrous تاریک وتیره

tenebrific

<hr> معنی : ظلمانی، تاریک کننده، تاریک و تیره، تاریکی اور

معنی : ظلمانی، تاریک کننده، تاریک و تیره، تاریکی اور

tenebrious

<hr> معنی : ظلمانی، تاریک کننده، تاریک و تیره، تاریکی اور <hr> معانی دیگر : تیره، تاریک، ظلمانی (tenebrious هم می گویند)، tenebrious : تاریک وتیره

معنی : ظلمانی، تاریک کننده، تاریک و تیره، تاریکی اور معانی دیگر : تیره، تاریک، ظلمانی (tenebrious هم می گویند)، tenebrious : تاریک وتیره

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد