<hr> معنی : اپارتمان، مستغلات، ملک استیجاری <hr> معانی دیگر : ملک کرایه ای، مسکن، خانه، ساختمان آپارتمانی، آپارتمان

معنی : اپارتمان، مستغلات، ملک استیجاری معانی دیگر : ملک کرایه ای، مسکن، خانه، ساختمان آپارتمانی، آپارتمان

tenement

<hr> معنی : مرام، عقیده، اصول، انگاره، انگاشته، متعقدات مذهبی، پایه تفکر <hr> معانی دیگر : آغازه، اصل (اصول)، (اندیشه و غیره) پایه، مبنا، انگاره (انگارگان)، انگاشته (انگاشتگان)، افراس، افراه

معنی : مرام، عقیده، اصول، انگاره، انگاشته، متعقدات مذهبی، پایه تفکر معانی دیگر : آغازه، اصل (اصول)، (اندیشه و غیره) پایه، مبنا، انگاره (انگارگان)، انگاشته (انگاشتگان)، افراس، افراه

tenet

<hr> معنی : ده برابر، ده چندان <hr> معانی دیگر : ده مرتبه

معنی : ده برابر، ده چندان معانی دیگر : ده مرتبه

tenfold

<hr> معنی : تنیس <hr> معانی دیگر : (ورزش) تنیس

معنی : تنیس معانی دیگر : (ورزش) تنیس

tennis

<hr> معنی : کفش کتانی، تنیس <hr> معانی دیگر : کفش تنیس، کفش کتانی (sneaker هم می گویند)

معنی : کفش کتانی، تنیس معانی دیگر : کفش تنیس، کفش کتانی (sneaker هم می گویند)

tennis shoe

<hr> معنی : زبانه، زبانه دار کردن <hr> معانی دیگر : (نجاری) زبانه (که در کام جا می گیرد)، زبانه ساختن

معنی : زبانه، زبانه دار کردن معانی دیگر : (نجاری) زبانه (که در کام جا می گیرد)، زبانه ساختن

tenon

<hr> معنی : تمایل، نیت، رویه، مفهوم، مفاد، فحوا، صدای زیر مردانه <hr> معانی دیگر : تمایل کلی، گرایش، مسیر معمولی، گذرراه، معنی کلی، چم، (موسیقی) تنور، (مهجور) نهاد، طبیعت، سرشت، (سند رسمی) متن دقیق، مفاد (رجوع شود به: transcript)، (موسیقی) وابسته به صدای تنور

معنی : تمایل، نیت، رویه، مفهوم، مفاد، فحوا، صدای زیر مردانه معانی دیگر : تمایل کلی، گرایش، مسیر معمولی، گذرراه، معنی کلی، چم، (موسیقی) تنور، (مهجور) نهاد، طبیعت، سرشت، (سند رسمی) متن دقیق، مفاد (رجوع شود به: transcript)، (موسیقی) وابسته به صدای تنور

tenor

<hr> معنی : زمان فعل، تصریف زمان فعل، سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده، وخیم شدن، تشدید یافتن <hr> معانی دیگر : تنگ، تنیده، منقبض، نگران، دلواپس، عصبی، نگران کننده، پر تنش، (آواشناسی) تنیده، تنیده شدن یا کردن، کشیده کردن یا شدن، منقبض شدن یا کردن، (دستور زبان) زمان، عصب یا طناب کشیده

معنی : زمان فعل، تصریف زمان فعل، سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده، وخیم شدن، تشدید یافتن معانی دیگر : تنگ، تنیده، منقبض، نگران، دلواپس، عصبی، نگران کننده، پر تنش، (آواشناسی) تنیده، تنیده شدن یا کردن، کشیده کردن یا شدن، منقبض شدن یا کردن، (دستور زبان) زمان، عصب یا طناب کشیده

tense

<hr> معنی : تشنج <hr> معانی دیگر : سفتی

معنی : تشنج معانی دیگر : سفتی

tenseness

<hr> معنی : کش دار، قابل انبساط <hr> معانی دیگر : وابسته به یا دارای تنیدگی، تنش پذیر، کششی

معنی : کش دار، قابل انبساط معانی دیگر : وابسته به یا دارای تنیدگی، تنش پذیر، کششی

tensile

<hr> معنی : کشش سنج <hr> معانی دیگر : (وسیله ی سنجش میزان کشیدگی سیم یا الیاف پارچه و غیره) کشش سنج، tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

معنی : کشش سنج معانی دیگر : (وسیله ی سنجش میزان کشیدگی سیم یا الیاف پارچه و غیره) کشش سنج، tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

tensiometer

<hr> معنی : بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط، تحت فشار قرار دادن <hr> معانی دیگر : تنیدگی، کشیدگی، نگرانی، دلواپسی، حالت عصبی، فشار روحی، کشاکش، کدورت، ولتاژ، (گاز و بخار) قدرت انبساط، گسترش پذیری، (مقاومت مصالح) کشش، نیروی کششی، کش زور، توازن نیروها، هم زوری، امتداد

معنی : بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط، تحت فشار قرار دادن معانی دیگر : تنیدگی، کشیدگی، نگرانی، دلواپسی، حالت عصبی، فشار روحی، کشاکش، کدورت، ولتاژ، (گاز و بخار) قدرت انبساط، گسترش پذیری، (مقاومت مصالح) کشش، نیروی کششی، کش زور، توازن نیروها، هم زوری، امتداد

tension

<hr> معنی : کششی، انبساطی <hr> معانی دیگر : کششی، انبساطی

معنی : کششی، انبساطی معانی دیگر : کششی، انبساطی

tensional

<hr> معنی : بیفشار، بی کشش <hr> معانی دیگر : بیفشار، بی کشش

معنی : بیفشار، بی کشش معانی دیگر : بیفشار، بی کشش

tensionless

<hr> معنی : شدت، تشنج، قوه کشش، وخامت <hr> معانی دیگر : حالت کششی یا تنشی، سفتی

معنی : شدت، تشنج، قوه کشش، وخامت معانی دیگر : حالت کششی یا تنشی، سفتی

tensity

<hr> معنی : سفت کننده، کشیدنی، سفت شونده، کشیده شدنی، وخیم شونده <hr> معانی دیگر : وابسته به یا موجب تنش یا کشش، تنش انگیز، کششی، کشش آور

معنی : سفت کننده، کشیدنی، سفت شونده، کشیده شدنی، وخیم شونده معانی دیگر : وابسته به یا موجب تنش یا کشش، تنش انگیز، کششی، کشش آور

tensive

<hr> معنی : کشش سنج <hr> معانی دیگر : tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

معنی : کشش سنج معانی دیگر : tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

tensometer

<hr> معنی : عضله ممدده، تانسور <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) ماهیچه ی کشنده، عضله ی ممدده

معنی : عضله ممدده، تانسور معانی دیگر : (کالبدشناسی) ماهیچه ی کشنده، عضله ی ممدده

tensor

<hr> معنی : توجه، طاق، ساباط، سایبان، خیمه، چتر، چادر، نوعی شراب شیرین اسپانیولی، خیمه زدن، توجه کردن <hr> معانی دیگر : خرگاه، مظله، پرده سرای، کیان، هر چیز چادر مانند، خیمه مانند، چادر نشینی کردن، در چادر زندگی کردن، (زخم بندی) فتیله، باز نگهدار، زبانه، اموختن

معنی : توجه، طاق، ساباط، سایبان، خیمه، چتر، چادر، نوعی شراب شیرین اسپانیولی، خیمه زدن، توجه کردن معانی دیگر : خرگاه، مظله، پرده سرای، کیان، هر چیز چادر مانند، خیمه مانند، چادر نشینی کردن، در چادر زندگی کردن، (زخم بندی) فتیله، باز نگهدار، زبانه، اموختن

tent

tent dweller

<hr> معنی : شاخک حساس، موی حساس جانور، ریشه حساس، بازوچه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) شاخک، دواله، موی حساس جانور مثل موی سبیل گربه

معنی : شاخک حساس، موی حساس جانور، ریشه حساس، بازوچه معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) شاخک، دواله، موی حساس جانور مثل موی سبیل گربه

tentacle

<hr> معنی : دارای شاخک حساس، بازوچهای، شبیه شاخک حساس <hr> معانی دیگر : بازوچه ای، دارای شاخک حساس، شبیه شاخک حساس

معنی : دارای شاخک حساس، بازوچهای، شبیه شاخک حساس معانی دیگر : بازوچه ای، دارای شاخک حساس، شبیه شاخک حساس

tentacular

<hr> معنی : چادر، وسایل چادر <hr> معانی دیگر : خیمه زنی

معنی : چادر، وسایل چادر معانی دیگر : خیمه زنی

tentage

<hr> معنی : تجربی، ازمایشی، امتحانی <hr> معانی دیگر : آزمایشی، احتمالی، شایدی، دودلانه، با دودلی، موقتی، غیر قطعی، عمل تجربی

معنی : تجربی، ازمایشی، امتحانی معانی دیگر : آزمایشی، احتمالی، شایدی، دودلانه، با دودلی، موقتی، غیر قطعی، عمل تجربی

tentative

<hr> معنی : چهارچوب پارچه خشک کنی <hr> معانی دیگر : (نساجی) دستگاه پارچه خشک کن، کشانه، قاب پارچه کش (tenter frame هم می گویند)، رجوع شود به: tenterhook، نساجی چهارچوب پارچه خشک کنی، نگهدار، مستحفظ، خیمه دار، خیمه دوز

معنی : چهارچوب پارچه خشک کنی معانی دیگر : (نساجی) دستگاه پارچه خشک کن، کشانه، قاب پارچه کش (tenter frame هم می گویند)، رجوع شود به: tenterhook، نساجی چهارچوب پارچه خشک کنی، نگهدار، مستحفظ، خیمه دار، خیمه دوز

tenter

<hr> معنی : گیره چهارچوب پارچه خشک کنی <hr> معانی دیگر : (نساجی) میخ قلاب دار (برای نگهداشتن پارچه روی دستگاه پارچه خشک کنی)، قلاب میخ، میخ کشانه، نساجی گیره چهارچوب پارچه خشک کنی

معنی : گیره چهارچوب پارچه خشک کنی معانی دیگر : (نساجی) میخ قلاب دار (برای نگهداشتن پارچه روی دستگاه پارچه خشک کنی)، قلاب میخ، میخ کشانه، نساجی گیره چهارچوب پارچه خشک کنی

tenterhook

<hr> معنی : عشر، ده یک، عشریه، دهم، دهمین <hr> معانی دیگر : یک دهم، یک دهم گالن

معنی : عشر، ده یک، عشریه، دهم، دهمین معانی دیگر : یک دهم، یک دهم گالن

tenth

<hr> معنی : خیمه دوز، خیام <hr> معانی دیگر : خیمه دوز، خیام

معنی : خیمه دوز، خیام معانی دیگر : خیمه دوز، خیام

tentmaker

<hr> معنی : سادگی، لطافت، قلت، رقت، باریکی <hr> معانی دیگر : کمی، نازکی، تنکی، ضعف، نارسایی

معنی : سادگی، لطافت، قلت، رقت، باریکی معانی دیگر : کمی، نازکی، تنکی، ضعف، نارسایی

tenuity

<hr> معنی : دقیق، نازک، لطیف، باریک، بدون نقطه اتکاء <hr> معانی دیگر : (هوا) رقیق، منبسط، قلیل، کم، نابسنده، ضعیف، رفیق

معنی : دقیق، نازک، لطیف، باریک، بدون نقطه اتکاء معانی دیگر : (هوا) رقیق، منبسط، قلیل، کم، نابسنده، ضعیف، رفیق

tenuous

<hr> معنی : علاقه، خواست، تصدی، اشغال، تصرف، نگهداری، اجاره داری، حق تصدی <hr> معانی دیگر : فر نشینی، فرداری، دوران تصدی، اجاره

معنی : علاقه، خواست، تصدی، اشغال، تصرف، نگهداری، اجاره داری، حق تصدی معانی دیگر : فر نشینی، فرداری، دوران تصدی، اجاره

tenure

<hr> معنی : خیمه مخروطی سرخ پوستان <hr> معانی دیگر : چادر سرخپوستان، تیپی، tipi خیمه مخروطی سر&nbsp; پوستان

معنی : خیمه مخروطی سرخ پوستان معانی دیگر : چادر سرخپوستان، تیپی، tipi خیمه مخروطی سر پوستان

tepee

<hr> معنی : نیم گرم، ولرم <hr> معانی دیگر : سست

معنی : نیم گرم، ولرم معانی دیگر : سست

tepid

<hr> معنی : تکیلا <hr> معانی دیگر : (مشروب الکلی مکزیکی) تکیلا

معنی : تکیلا معانی دیگر : (مشروب الکلی مکزیکی) تکیلا

tequila

<hr> معنی : مبحث شناسایی جنین ناقصالخلقه <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) علم شناخت عواملی که موجب ناقص الخلقه شدن می شوند، دیودیسگر شناسی، کژ ریختی شناسی، مبحک شناسایی جنین ناقصالخلقه

معنی : مبحث شناسایی جنین ناقصالخلقه معانی دیگر : (زیست شناسی) علم شناخت عواملی که موجب ناقص الخلقه شدن می شوند، دیودیسگر شناسی، کژ ریختی شناسی، مبحک شناسایی جنین ناقصالخلقه

teratology

<hr> معنی : تربیوم <hr> معانی دیگر : (شیمی) تربیم (عنصر نرم و خاکستری رنگ - نشان: tb، وزن اتمی: 158/925، شماره ی اتمی: 65، چگالی: 8/23، نقطه ی گداز: 1356 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3123 درجه سانتیگراد)، عنصر فلزی کمیاب بعلامت tb

معنی : تربیوم معانی دیگر : (شیمی) تربیم (عنصر نرم و خاکستری رنگ - نشان: tb، وزن اتمی: 158/925، شماره ی اتمی: 65، چگالی: 8/23، نقطه ی گداز: 1356 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3123 درجه سانتیگراد)، عنصر فلزی کمیاب بعلامت tb

terbium

<hr> معنی : سه قرن، سیصد سالگی، سه قرن، سیصد ساله <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: tercentennial) tricentennial هم می نویسند)، tercentennial جشن سیصد سالگی

معنی : سه قرن، سیصد سالگی، سه قرن، سیصد ساله معانی دیگر : رجوع شود به: tercentennial) tricentennial هم می نویسند)، tercentennial جشن سیصد سالگی

tercentenary

<hr> معنی : سه قرن، سیصد سالگی، سه قرن، سیصد ساله <hr> معانی دیگر : tercentenary جشن سیصد سالگی

معنی : سه قرن، سیصد سالگی، سه قرن، سیصد ساله معانی دیگر : tercentenary جشن سیصد سالگی

tercentennial

<hr> معنی : درخت بنه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت بنه (pistacia terebinthus از خانواده ی cashew - از پوست آن نوعی تربانتین می گیرند)، درخت سقز

معنی : درخت بنه معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت بنه (pistacia terebinthus از خانواده ی cashew - از پوست آن نوعی تربانتین می گیرند)، درخت سقز

terebinth

terebinthina

<hr> معنی : تربانتین، سقزی <hr> معانی دیگر : وابسته به درخت بنه، سقز

معنی : تربانتین، سقزی معانی دیگر : وابسته به درخت بنه، سقز

terebinthine

<hr> معنی : حلقوی، مدور، گرد، استوانهای شکل در برش عرضی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی - در برش عرضی یا مقطع برداری) گرد، استوانه ای

معنی : حلقوی، مدور، گرد، استوانهای شکل در برش عرضی معانی دیگر : (زیست شناسی - در برش عرضی یا مقطع برداری) گرد، استوانه ای

terete

<hr> معنی : پشتی، ظهری <hr> معانی دیگر : پشتی، ظهری

معنی : پشتی، ظهری معانی دیگر : پشتی، ظهری

tergal

<hr> معنی : مرتد شدن، از مسلک خود دست کشیدن <hr> معانی دیگر : (از عقیده یا دین و غیره) برگشتن

معنی : مرتد شدن، از مسلک خود دست کشیدن معانی دیگر : (از عقیده یا دین و غیره) برگشتن

tergiversate

<hr> معنی : ارتداد، برگشت، بی ثباتی، تناقض گویی <hr> معانی دیگر : تناق­ گویی

معنی : ارتداد، برگشت، بی ثباتی، تناقض گویی معانی دیگر : تناق­ گویی

tergiversation

<hr> معنی : مرتد <hr> معانی دیگر : طفره رو

معنی : مرتد معانی دیگر : طفره رو

tergiversator

<hr> معنی : مدت، هنگام، اصطلاح، شرایط، نیمسال، جمله، روابط، میعاد، دوره انتصاب، ثلث تحصیلی، دوره، شرط، لفظ، مهلت، نامیدن <hr> معانی دیگر : (اجاره یا وام و غیره) مدت، دیرند، تاریخ، تاریخ انقضا، سرآمد، دوران، (آموزش) سمستر، نیمسال تحصیلی، ترم، ثلث، پاره سال، (تصدی یا اشتغال و غیره) دوره، (جمع - قرارداد و غیره) شرایط، سامه ها، نهش ها، پیغانه ها، (جمع) روابط، مناسبات، داستارها، واژه (به ویژه اگر تخصصی باشد)، لغت، عبارت، گزاره، کلمه، کلام، لحن، روش، خواندن، (در اصل) نقطه ی پایانی یا آغازین، آغازگاه، پایانگاه، زایمان، دوران آبستنی، بارداری، (نادر) حد، مرز، محدوده، ته، (مهجور - جمع) وضعیت، اوضاع، چگونگی ها، (بنایی) ستون مرزنما (به ویژه ستون مرزنمایی که به شکل مجسمه باشد)، تیر مرز نما، (حقوق) مدت دادگاه، دوره ی دادگاه، جلسه ی دادگاه، (حقوق) ملک اعطایی از سوی دادگاه، (حقوق) ضرب العجل پرداخت دین (معین شده از سوی دادگاه)، (صغرا و کبرای منطقی) هر یک از سه عامل قیاس، حد، (ریاضی) جمله، سومه، مخفف:، پایانه، سمستر، ثلک تحصیلی، فصل، موقع

معنی : مدت، هنگام، اصطلاح، شرایط، نیمسال، جمله، روابط، میعاد، دوره انتصاب، ثلث تحصیلی، دوره، شرط، لفظ، مهلت، نامیدن معانی دیگر : (اجاره یا وام و غیره) مدت، دیرند، تاریخ، تاریخ انقضا، سرآمد، دوران، (آموزش) سمستر، نیمسال تحصیلی، ترم، ثلث، پاره سال، (تصدی یا اشتغال و غیره) دوره، (جمع - قرارداد و غیره) 

term

<hr> معنی : رساله کوتاه <hr> معانی دیگر : (آمریکا - آموزش) رساله ی کوتاه، مقاله ی پژوهشی، پژوهنامه

معنی : رساله کوتاه معانی دیگر : (آمریکا - آموزش) رساله ی کوتاه، مقاله ی پژوهشی، پژوهنامه

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد