مترادف و متضاد

try it on

<hr> 1- (لباس) امتحانا پوشیدن، پرو کردن 2- (ساعت و جواهر و غیره) امتحانا زدن، به خود آویختن، به مچ بستن

1- (لباس) امتحانا پوشیدن، پرو کردن 2- (ساعت و جواهر و غیره) امتحانا زدن، به خود آویختن، به مچ بستن

try on

try out

<hr> معنی : سخت، کوشا <hr> معانی دیگر : آزار دهنده، ستوهنده، بدقلق، طاقت فرسا، بی تاب کننده، ساعی

معنی : سخت، کوشا معانی دیگر : آزار دهنده، ستوهنده، بدقلق، طاقت فرسا، بی تاب کننده، ساعی

trying

<hr> معنی : ازمایش، ازمایش درجه استعداد <hr> معانی دیگر : (عامیانه - برای شرکت در تیم ورزشی یا نمایش و غیره)مسابقه ی گزینش، ازمون برای گزیدن نامزد مسابقات یانمایش وغیره، 1- (از طریق به کار بردن) آزمودن، امتحان کردن 2- (برای شرکت در تئاتر یا تیم ورزشی وغیره) در آزمون شرکت کردن، درمسابقه ی گزینشی شرکت کردن

معنی : ازمایش، ازمایش درجه استعداد معانی دیگر : (عامیانه - برای شرکت در تیم ورزشی یا نمایش و غیره)مسابقه ی گزینش، ازمون برای گزیدن نامزد مسابقات یانمایش وغیره، 1- (از طریق به کار بردن) آزمودن، امتحان کردن 2- (برای شرکت در تئاتر یا تیم ورزشی وغیره) در آزمون شرکت کردن، درمسابقه ی گزینشی شرکت کردن

tryout

<hr> معنی : قرار ملاقات، میعادگاه، قرار ملاقات گذاشتن <hr> معانی دیگر : وعده ی ملاقات (به ویژه سری و توسط عشاق)، میعاد، قرار دیدار، محل ملاقات سری، پاتوق (trysting place هم می گویند)، (اسکاتلند) جمعه بازار، بازار خرید و فروش دام، نامزدی

معنی : قرار ملاقات، میعادگاه، قرار ملاقات گذاشتن معانی دیگر : وعده ی ملاقات (به ویژه سری و توسط عشاق)، میعاد، قرار دیدار، محل ملاقات سری، پاتوق (trysting place هم می گویند)، (اسکاتلند) جمعه بازار، بازار خرید و فروش دام، نامزدی

tryst

<hr> معنی : تزار، امپراطور روسیه قدیم، امپراتور روسیه <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: czar، tzar : تزار

معنی : تزار، امپراطور روسیه قدیم، امپراتور روسیه معانی دیگر : رجوع شود به: czar، tzar : تزار

tsar

<hr> معنی : وان، حمام فرنگی، طشت، تغار چوبی، تغار رخت شویی، هر چیزی بشکل تغاهر، شستشو کردن، شسته شدن <hr> معانی دیگر : تشت، تغار، لگن، لگنچه، (حمام) وان ( bathtub هم می گویند)، (کان زغالسنگ و غیره) سطل، طبق، (انگلیس - عامیانه) استحمام در وان (در برابر: استحمام زیردوش)، (عامیانه - کشتی یا قایق) کندرو، لکنته، (عامیانه) رخت شستن (در تشت)

معنی : وان، حمام فرنگی، طشت، تغار چوبی، تغار رخت شویی، هر چیزی بشکل تغاهر، شستشو کردن، شسته شدن معانی دیگر : تشت، تغار، لگن، لگنچه، (حمام) وان ( bathtub هم می گویند)، (کان زغالسنگ و غیره) سطل، طبق، (انگلیس - عامیانه) استحمام در وان (در برابر: استحمام زیردوش)، (عامیانه - کشتی یا قایق) کندرو، لکنته، (

<hr> معنی : شیپور بزرگ <hr> معانی دیگر : (روم باستان) شیپور نظامی، بوق، کرنا

معنی : شیپور بزرگ معانی دیگر : (روم باستان) شیپور نظامی، بوق، کرنا

tuba

<hr> معنی : لولهای، لوله رحم <hr> معانی دیگر : لولی، وابسته به لوله (به ویژه لوله ی فالوپ)، وابسته به لوله رحمی یا گذرگاه تخم

معنی : لولهای، لوله رحم معانی دیگر : لولی، وابسته به لوله (به ویژه لوله ی فالوپ)، وابسته به لوله رحمی یا گذرگاه تخم

tubal

<hr> معنی : شستشو دهنده، گازر، تغار ساز <hr> معانی دیگر : طشت ساز

معنی : شستشو دهنده، گازر، تغار ساز معانی دیگر : طشت ساز

tubber

<hr> معنی : فربه، چاق، خمره وار، بشکل وان <hr> معانی دیگر : تشت مانند، تغار مانند، لگنی

معنی : فربه، چاق، خمره وار، بشکل وان معانی دیگر : تشت مانند، تغار مانند، لگنی

tubby

<hr> معنی : مجرا، نای، نی، لوله، دودکش، ناودان، لامپ، تونل، لوله خمی رریش و غیره، لوله دار کردن، از لوله رد کردن <hr> معانی دیگر : نایژه، هر چیز لول مانند: استوانه، (تایر دوچرخه و غیره) تویی، تیوب، (انگلیس) مترو، ترن زیرزمینی (امریکا: subway)، کنده راه، آهون، سمج، رجوع شود به: vacuum tube، (گیاه شناسی - بخش زیرین کاسه گل یا جام گل) آوندک، آوند، (برق) لامپ الکترونیکی (field tube هم می گویند)، دارای لوله یا مجرا کردن، لول دار کردن، تویی دار کردن، با لوله رساندن، لوله سان کردن، گرد و لول مانند کردن، لاستیک تویی اتومبیل ودوچرخه وغیره

معنی : مجرا، نای، نی، لوله، دودکش، ناودان، لامپ، تونل، لوله خمی رریش و غیره، لوله دار کردن، از لوله رد کردن معانی دیگر : نایژه، هر چیز لول مانند: استوانه، (تایر دوچرخه و غیره) تویی، تیوب، (انگلیس) مترو، ترن زیرزمینی (امریکا: subway)، کنده راه، آهون، سمج، رجوع شود به: vacuum tube، (گیاه شناسی - بخش ز

tube

<hr> معنی : تکمه، دکمه، سیبک، زگیل، برامدگی زگیل مانند، برجستگی قارچ دنبلان <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - کالبد شناسی) تکمه، برجستگی، زگیل (wart هم می گویند)، تکمیزه، بادکردگی، تورم، برآمدگی، برجستگی گ، قارچ دنبلان

معنی : تکمه، دکمه، سیبک، زگیل، برامدگی زگیل مانند، برجستگی قارچ دنبلان معانی دیگر : (گیاه شناسی - کالبد شناسی) تکمه، برجستگی، زگیل (wart هم می گویند)، تکمیزه، بادکردگی، تورم، برآمدگی، برجستگی گ، قارچ دنبلان

tuber

<hr> معنی : دکمه، برامدگی گرد، زگیل، ازخ، برامدگی دندان اسیاب، برجستگی روی استخوان <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - کالبد شناسی) ریز تکمه، سیبکچه، برجستگی کوچک، زگیلچه، برآمدگی کوچک (به ویژه روی استخوان)-2 (پزشکی) تکمیزه

معنی : دکمه، برامدگی گرد، زگیل، ازخ، برامدگی دندان اسیاب، برجستگی روی استخوان معانی دیگر : (گیاه شناسی - کالبد شناسی) ریز تکمه، سیبکچه، برجستگی کوچک، زگیلچه، برآمدگی کوچک (به ویژه روی استخوان)-2 (پزشکی) تکمیزه

tubercle

<hr> معنی : مسلول، سلی، ازخی، ازخ دار، برامدگی دار <hr> معانی دیگر : سل مانند، تکمیزاکی، وابسته به بیماری سل، از&nbsp; دار

معنی : مسلول، سلی، ازخی، ازخ دار، برامدگی دار معانی دیگر : سل مانند، تکمیزاکی، وابسته به بیماری سل، از دار

tubercular

<hr> معنی : مرض سل <hr> معانی دیگر : (پزشکی) سل، تکمیزاک، طب مر­ سل

معنی : مرض سل معانی دیگر : (پزشکی) سل، تکمیزاک، طب مر­ سل

tuberculosis

<hr> معنی : مسلول، سلی، دارای برامدگی یا دکمه <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: tubercular

معنی : مسلول، سلی، دارای برامدگی یا دکمه معانی دیگر : رجوع شود به: tubercular

tuberculous

<hr> معنی : لوله اب، لوله گذاری، لوله سازی، نصب لوله، لوله بدون درز، مصالح لوله سازی ولوله کشی <hr> معانی دیگر : لوله، نای، نایژه

معنی : لوله اب، لوله گذاری، لوله سازی، نصب لوله، لوله بدون درز، مصالح لوله سازی ولوله کشی معانی دیگر : لوله، نای، نایژه

tubing

<hr> معنی : مجوف، لولهای، ساخته شده از لوله، لوله مانند، سیگاری شکل <hr> معانی دیگر : وابسته به یا همانند لوله، لوله سان، نایژه ای، حمل شده یا رسانده شده توسط لوله، لوله دار

معنی : مجوف، لولهای، ساخته شده از لوله، لوله مانند، سیگاری شکل معانی دیگر : وابسته به یا همانند لوله، لوله سان، نایژه ای، حمل شده یا رسانده شده توسط لوله، لوله دار

tubular

<hr> معنی : لوله کوچک، ناسور <hr> معانی دیگر : لولچه، لوله ی کوچک، نایچه

معنی : لوله کوچک، ناسور معانی دیگر : لولچه، لوله ی کوچک، نایچه

tubule

<hr> معنی : نیرو، چین، زور، سجاف، تاه، تو گذاری، شیرینی مربا، بالازدگی، بالازنی، شدت زومندی، شمشیر نازک، تو گذاشتن <hr> معانی دیگر : بالا زدن، تا کردن و تو زدن، تو کردن، (به طور گرم و نرم) در بستر (و غیره) قرار دادن، خوب بسته بندی کردن، خوب جا دادن، (راحت) جا گرفتن، غنودن، (سر کیسه یا لب ها وغیره را) چروکاندن، چروکیده کردن، چین انداختن (pucker هم می گویند)، (برای کوتاه کردن یا تزیین جامه) چین، تو گذاشتگی، تو گرفتن، (انگلیس - زبان دبستانی ها) خوراک، قاقا، شیرینی، (جامه) چین دوختن، پلیسه دار کردن، تا کردن و دوختن، (لبه ی پتو یا ملافه و غیره) دولا کردن، برگرداندن، (به ویژه در بستر یا هنگام شیرجه در آب) زانو را به سینه چسباندن، این عمل، (درون کشتی) عقبگاه، پسگاه (محلی که تیرهای کف کشتی در پاشنه به هم می رسند)، (قدیمی) شمشیر، (اسکاتلند)، طبل زدن، رنگ گرفتن، مخفف: tuxedo، روحیه، چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب، درجای دنجقرارگرفتن یاقرار دادن

معنی : نیرو، چین، زور، سجاف، تاه، تو گذاری، شیرینی مربا، بالازدگی، بالازنی، شدت زومندی، شمشیر نازک، تو گذاشتن معانی دیگر : بالا زدن، تا کردن و تو زدن، تو کردن، (به طور گرم و نرم) در بستر (و غیره) قرار دادن، خوب بسته بندی کردن، خوب جا دادن، (راحت) جا گرفتن، غنودن، (سر کیسه یا لب ها وغیره را) چروکاندن

tuck

<hr> معنی : خوراک، شمشیر ساز، تامین غذا کردن <hr> معانی دیگر : (شخص یا دستگاه) چین ساز، تا انداز، (زنانه - سده های 17 و 18) شانه پوش، شال، (عامیانه) خسته کردن، فرسوده کردن، از حال بردن

معنی : خوراک، شمشیر ساز، تامین غذا کردن معانی دیگر : (شخص یا دستگاه) چین ساز، تا انداز، (زنانه - سده های 17 و 18) شانه پوش، شال، (عامیانه) خسته کردن، فرسوده کردن، از حال بردن

tucker

<hr> معنی : سهشنبه <hr> معانی دیگر : سه شنبه (مخفف: tu یا t)

معنی : سهشنبه معانی دیگر : سه شنبه (مخفف: tu یا t)

tuesday

<hr> معنی : دسته، منگوله، طره، کلاله، ریش بزی، ته ریش، ریشه پارچه، طره دار یا پرزدارکردن <hr> معانی دیگر : (دسته ی مو یا علف یا پر و غیره که ریشه های پیوسته دارند یا نزدیک هم روییده اند) کوفک، کاکل، مرغ، گندله، بافه، تکمه ی تشک (یا کاناپه و غیره)، گره ی لحاف (یا تشک و غیره)، (لحاف یا تشک یا مبل و غیره) تکمه دار کردن، گره دار کردن

معنی : دسته، منگوله، طره، کلاله، ریش بزی، ته ریش، ریشه پارچه، طره دار یا پرزدارکردن معانی دیگر : (دسته ی مو یا علف یا پر و غیره که ریشه های پیوسته دارند یا نزدیک هم روییده اند) کوفک، کاکل، مرغ، گندله، بافه، تکمه ی تشک (یا کاناپه و غیره)، گره ی لحاف (یا تشک و غیره)، (لحاف یا تشک یا مبل و غیره) تکمه د

tuft

<hr> معنی : تقلا، کوشش، کشش، زحمت، یدک کش، بزحمت کشیدن، بازور کشیدن، تقلا کردن، کوشیدن <hr> معانی دیگر : (معمولا با: at - محکم) کشیدن، وا زدن، (با کشتی یا قایق یدک کش) یدک کشیدن، به دنبال خود کشیدن، عمل کشیدن، فشار، تکاپو کردن، تلاش کردن، سخت کوشیدن، (برای مسابقه ی طناب کشی) طناب، زنجیر، (اسب) افسار

معنی : تقلا، کوشش، کشش، زحمت، یدک کش، بزحمت کشیدن، بازور کشیدن، تقلا کردن، کوشیدن معانی دیگر : (معمولا با: at - محکم) کشیدن، وا زدن، (با کشتی یا قایق یدک کش) یدک کشیدن، به دنبال خود کشیدن، عمل کشیدن، فشار، تکاپو کردن، تلاش کردن، سخت کوشیدن، (برای مسابقه ی طناب کشی) طناب، زنجیر، (اسب) افسار

<hr> مسابقه ی طناب کشی، مسابقه طناب کشی، مسابقه برای برتری یافتن

مسابقه ی طناب کشی، مسابقه طناب کشی، مسابقه برای برتری یافتن

tug of war

tugging

<hr> معنی : تعلیم، تدریس، شهریه، حق تدریس، اموزانه <hr> معانی دیگر : (دانشگاه و مدرسه و غیره) شهریه، (نادر) آموزش، tuitional شهریه

معنی : تعلیم، تدریس، شهریه، حق تدریس، اموزانه معانی دیگر : (دانشگاه و مدرسه و غیره) شهریه، (نادر) آموزش، tuitional شهریه

tuition

<hr> معنی : تعلیم، تدریس، شهریه، حق تدریس، اموزانه <hr> معانی دیگر : tuition شهریه

معنی : تعلیم، تدریس، شهریه، حق تدریس، اموزانه معانی دیگر : tuition شهریه

tuitional

<hr> معنی : گل لاله، لاله <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی)، (گیاه شناسی) لاله (جنس tulipa)

معنی : گل لاله، لاله معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی)، (گیاه شناسی) لاله (جنس tulipa)

tulip

<hr> معنی : اشفتگی، بهم ریختگی، افتادن، چرخش، غلت خوردن، لغزیدن، ناگهان افتادن، رقصیدن، پریدن، جست و خیز کردن <hr> معانی دیگر : (ناگهان یا به طور ناجور) افتادن، ساقط شدن، فرو افتادن، فرو ریختن، معلق شدن، نزول کردن، رمبیدن، شخیدن، هجوم بردن، (به محلی) ریختن، (از محلی) بیرون ریختن، (عامیانه - با: to) فهمیدن، حالی شدن، شیرفهم شدن، انداختن، پرت کردن، سرنگون کردن، فرو افکندن، غلتاندن، سقوط، افت، شخش، (ورزش های آکروباتیک و سیرک) کله معلق زدن، حرکات آکروباتیک کردن، پشتک زدن، ورجه کردن، سکندری، سکندری خوردن، وول خوردن، غلت زدن، (کاشانی) لوشیدن، وول زنی، پخش و پلا کردن، درهم ریختن، نامرتب کردن، درهم و برهمی، نابسامانی، آشفتگی، در ماشین رخت خشک کن گذاشتن، کله معلق، وارو، توده ی درهم و برهم، معلق خوردن

معنی : اشفتگی، بهم ریختگی، افتادن، چرخش، غلت خوردن، لغزیدن، ناگهان افتادن، رقصیدن، پریدن، جست و خیز کردن معانی دیگر : (ناگهان یا به طور ناجور) افتادن، ساقط شدن، فرو افتادن، فرو ریختن، معلق شدن، نزول کردن، رمبیدن، شخیدن، هجوم بردن، (به محلی) ریختن، (از محلی) بیرون ریختن، (عامیانه - با: to) فهمیدن، حا

tumble

<hr> معنی : فرو ریختن <hr> معانی دیگر : (به ویژه ساختمان) مخروبه، ویران، فرو ریخته، در حال فروریزی، خراب، لغزان

معنی : فرو ریختن معانی دیگر : (به ویژه ساختمان) مخروبه، ویران، فرو ریخته، در حال فروریزی، خراب، لغزان

tumble down

<hr> معنی : لیوان، بازیگر شیرین کار، معلق زن <hr> معانی دیگر : آکروبات، ماهر در پشتک و خیز، (سابقا) سگ خرگوش گیر، کبوتر پشتک زن، کفتر معلقی، (سابقا) لیوان ته گنبدی، پیاله، محتویات پیاله، (قفل - سلاح آتشین) زبانه، واگردان، رها ساز، (اتومبیل) دنده جا انداز

معنی : لیوان، بازیگر شیرین کار، معلق زن معانی دیگر : آکروبات، ماهر در پشتک و خیز، (سابقا) سگ خرگوش گیر، کبوتر پشتک زن، کفتر معلقی، (سابقا) لیوان ته گنبدی، پیاله، محتویات پیاله، (قفل - سلاح آتشین) زبانه، واگردان، رها ساز، (اتومبیل) دنده جا انداز

tumbler

<hr> معنی : تاج خروس <hr> معانی دیگر : (انواع بوته های تیغ که در پاییز باد آنها را می کند و به اطراف می غلتاند) خار غلتان

معنی : تاج خروس معانی دیگر : (انواع بوته های تیغ که در پاییز باد آنها را می کند و به اطراف می غلتاند) خار غلتان

tumbleweed

tumbling

<hr> معنی : گاری، گیوتین، الت شکنجه، قایق ته صاف، ادم مست و تلوتلو خور <hr> معانی دیگر : tumbril الت شکنجه

معنی : گاری، گیوتین، الت شکنجه، قایق ته صاف، ادم مست و تلوتلو خور معانی دیگر : tumbril الت شکنجه

tumbrel

<hr> معنی : گاری، گیوتین، الت شکنجه، قایق ته صاف، ادم مست و تلوتلو خور <hr> معانی دیگر : tumbrel الت شکنجه

معنی : گاری، گیوتین، الت شکنجه، قایق ته صاف، ادم مست و تلوتلو خور معانی دیگر : tumbrel الت شکنجه

tumbril

<hr> معنی : متورم <hr> معانی دیگر : آماس انگیز، تورم آور

معنی : متورم معانی دیگر : آماس انگیز، تورم آور

tumefacient

<hr> معنی : ورم، اماس، حالت تورم <hr> معانی دیگر : آماس، تورم، باد کردگی، آماسیدگی

معنی : ورم، اماس، حالت تورم معانی دیگر : آماس، تورم، باد کردگی، آماسیدگی

tumefaction

<hr> معنی : اماس دار <hr> معانی دیگر : متورم

معنی : اماس دار معانی دیگر : متورم

tumefactive

<hr> معنی : ورم، اماس، حالت تورم <hr> معانی دیگر : باد کردگی، آماس، آماسیدگی

معنی : ورم، اماس، حالت تورم معانی دیگر : باد کردگی، آماس، آماسیدگی

tumescence

<hr> معنی : ورم کرده، باد کرده، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده <hr> معانی دیگر : tumid بادکرده، متورم، مطنطن

معنی : ورم کرده، باد کرده، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده معانی دیگر : tumid بادکرده، متورم، مطنطن

tumescent

<hr> معنی : ورم کرده، باد کرده، متورم، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده <hr> معانی دیگر : آماسیده، آماس کرده، ورم دار، tumescent بادکرده، مطنطن

معنی : ورم کرده، باد کرده، متورم، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده معانی دیگر : آماسیده، آماس کرده، ورم دار، tumescent بادکرده، مطنطن

tumid

<hr> معنی : بادکردگی، ورم، اماس <hr> معانی دیگر : غرور

معنی : بادکردگی، ورم، اماس معانی دیگر : غرور

tumidity

<hr> معنی : شکم، معده <hr> معانی دیگر : (عامیانه) شکم، دل

معنی : شکم، معده معانی دیگر : (عامیانه) شکم، دل

tummy

<hr> معنی : خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور <hr> معانی دیگر : آمو، دشپل، دشپیل، گوک، گرهک

معنی : خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور معانی دیگر : آمو، دشپل، دشپیل، گوک، گرهک

tumor

<hr> معنی : گستاخ، متورم، غدهای، دشپل دار، دشپلی <hr> معانی دیگر : مغرور، گستا

معنی : گستاخ، متورم، غدهای، دشپل دار، دشپلی معانی دیگر : مغرور، گستا

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد