انگلیسی به انگلیسی

in two voices

in twos

in type

<hr> 1- (دارای دونت مشابه و همزمان) همنوا، با همنوایی 2- (قطعه ی موسیقی - در حالی که همه ی خوانندگان و نوازندگان بخش معینی رابا هم اجرا می کنند) همنوا، هم صدا، هم آواز، 3- (مجازی) همدل و همصدا، متفق القول، همه باهم، متحدالقول

1- (دارای دونت مشابه و همزمان) همنوا، با همنوایی 2- (قطعه ی موسیقی - در حالی که همه ی خوانندگان و نوازندگان بخش معینی رابا هم اجرا می کنند) همنوا، هم صدا، هم آواز، 3- (مجازی) همدل و همصدا، متفق القول، همه باهم، متحدالقول

in unison

<hr> مورد استفاده، اشغال، در حال کارکردن

مورد استفاده، اشغال، در حال کارکردن

in use

<hr> (لاتین) در زهدان، نازاده، زاییده نشده

(لاتین) در زهدان، نازاده، زاییده نشده

in utero

in utter despair

in utter disarray

<hr> (لاتین) در خلا، در خلاء

in vacuo

<hr> 1- بیهوده، (به طور) بی نتیجه، 2- با بی حرمتی، کفرآمیز، سرسری

1- بیهوده، (به طور) بی نتیجه، 2- با بی حرمتی، کفرآمیز، سرسری

in vain

<hr> 1- در مد نظر، مورد بررسی، تحت مطالعه 2- جلو چشم، در معرض دید 3- هدف

1- در مد نظر، مورد بررسی، تحت مطالعه 2- جلو چشم، در معرض دید 3- هدف

in view

<hr> به خاطر، به دلیل، با در نظر گرفتن

به خاطر، به دلیل، با در نظر گرفتن

in view of

<hr> (لاتین: حقیقت در شراب است) مستی و راستی

(لاتین: حقیقت در شراب است) مستی و راستی

in vino veritas

<hr> (لاتین: در شیشه) مجزا شده، نگهداری شده در آزمایشگاه، در لوله ی آزمایش، به طور آزمایشگاهی، آزمایشگاهی، آزمایشگاهی in vitro fertilization باروری سازی آزمایشگاهی، زیست شناسى : در ازمایشگاه

(لاتین: در شیشه) مجزا شده، نگهداری شده در آزمایشگاه، در لوله ی آزمایش، به طور آزمایشگاهی، آزمایشگاهی، آزمایشگاهی in vitro fertilization باروری سازی آزمایشگاهی، زیست شناسى : در ازمایشگاه

in vitro

in vitro fertilization

<hr> (لاتین: در موجود زنده) روی دهنده یا موجود در سازواره ی زنده، درزیوه، در داخل بدن، در دورن موجود زنده، درون تنی، زیست شناسى : جاندار

(لاتین: در موجود زنده) روی دهنده یا موجود در سازواره ی زنده، درزیوه، در داخل بدن، در دورن موجود زنده، درون تنی، زیست شناسى : جاندار

in vivo

in vogue

<hr> در خدمت (سلطان یاشخص اشرافی)، ملتزم رکاب

در خدمت (سلطان یاشخص اشرافی)، ملتزم رکاب

in waiting

in whispers

in wide circulation

in word and deed

in years

in your interest

ina bauer

<hr> معنی : نا توانی، عجز، فروماندگی، درماندگی، بی لیاقتی <hr> معانی دیگر : عدم قدرت

معنی : نا توانی، عجز، فروماندگی، درماندگی، بی لیاقتی معانی دیگر : عدم قدرت

inability

inability to pay

inability to withstand disappointment

<hr> معنی : دوری، استبعاد، عدم دسترسی، دستنارسی <hr> معانی دیگر : عدم دسترسی، دست نارسی، استبعاد، دوری

معنی : دوری، استبعاد، عدم دسترسی، دستنارسی معانی دیگر : عدم دسترسی، دست نارسی، استبعاد، دوری

inaccessibility

<hr> معنی : خارجاز دسترس، منیع <hr> معانی دیگر : دور از دسترسی، حصول ناپذیر، دست نیافتنی، عدم دسترسی

معنی : خارجاز دسترس، منیع معانی دیگر : دور از دسترسی، حصول ناپذیر، دست نیافتنی، عدم دسترسی

inaccessible

<hr> بطور غیر قابل دسترسى

inaccessibly

<hr> معنی : غلط، اشتباه، نا درستی، عدم دقت، عدم صحت، چیز ناصحیح و غلط <hr> معانی دیگر : خطا، لغزش، بی دقتی

معنی : غلط، اشتباه، نا درستی، عدم دقت، عدم صحت، چیز ناصحیح و غلط معانی دیگر : خطا، لغزش، بی دقتی

inaccuracy

<hr> معنی : غلط، نا درست <hr> معانی دیگر : بی دقت، ناصحیح، خطا، لغزش، دارای اشتباه، غیر دقیق

معنی : غلط، نا درست معانی دیگر : بی دقت، ناصحیح، خطا، لغزش، دارای اشتباه، غیر دقیق

inaccurate

inaccurate statement

<hr> بطور نادرست، نه ازروی دقت، بطورغلط

بطور نادرست، نه ازروی دقت، بطورغلط

inaccurately

<hr> معنی : رکود، بیهودگی، بی حرکتی، تنبلی، ناکنش، بی اثری، بی حالی، بی کاری <hr> معانی دیگر : ناکنشوری، عدم فعالیت، کاهلی، ناکنایی، بدون فعالیت، سستی، سکون، فعال، در حال کار، در حال عمل

معنی : رکود، بیهودگی، بی حرکتی، تنبلی، ناکنش، بی اثری، بی حالی، بی کاری معانی دیگر : ناکنشوری، عدم فعالیت، کاهلی، ناکنایی، بدون فعالیت، سستی، سکون، فعال، در حال کار، در حال عمل

inaction

<hr> معنی : سست کردن، غیر فعال کردن، ناکنش ور ساختن، بی کار کردن <hr> معانی دیگر : (زیست شیمی) ناکنا کردن، نابیماری زا کردن، ناکنشور کردن، از کار انداختن، عقیم کردن، بی اثر کردن، (ارتش) از رده خارج کردن، بلا استفاده کردن، نابسیج کردن

معنی : سست کردن، غیر فعال کردن، ناکنش ور ساختن، بی کار کردن معانی دیگر : (زیست شیمی) ناکنا کردن، نابیماری زا کردن، ناکنشور کردن، از کار انداختن، عقیم کردن، بی اثر کردن، (ارتش) از رده خارج کردن، بلا استفاده کردن، نابسیج کردن

inactivate

inactivated

inactivation

inactivator

<hr> معنی : سست، تنبل، بی کاره، بی اثر، بی جنبش، غیر فعال، بدون فعالیت، کساد، ناکنش ور، بی حال <hr> معانی دیگر : خوابیده، ساکن، بلاحرکت، بی جنب وجوش، ناکنا، بلااستعمال، کنارگذاشته، بلااستفاده، (ارتش) خارج از رده، نابسیج، خنثی

معنی : سست، تنبل، بی کاره، بی اثر، بی جنبش، غیر فعال، بدون فعالیت، کساد، ناکنش ور، بی حال معانی دیگر : خوابیده، ساکن، بلاحرکت، بی جنب وجوش، ناکنا، بلااستعمال، کنارگذاشته، بلااستفاده، (ارتش) خارج از رده، نابسیج، خنثی

inactive

inactive corporation

inactive participation

inactive window

<hr> ازروی بیکاری، بطور بیکار، بطورغیر فعال

ازروی بیکاری، بطور بیکار، بطورغیر فعال

inactively

inactiveness

<hr> معنی : سستی، سکون، رکود، عدم فعالیت <hr> معانی دیگر : رکود، عدم فعالیت

معنی : سستی، سکون، رکود، عدم فعالیت معانی دیگر : رکود، عدم فعالیت

inactivity

<hr> عدم قابلیت توافق، ناسازگاری

عدم قابلیت توافق، ناسازگاری

inadaptability

<hr> معنی : نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو <hr> معانی دیگر : عدم کفایت، نابسندیدگی، کمبود، کمداشت، ناکافی بودن

معنی : نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو معانی دیگر : عدم کفایت، نابسندیدگی، کمبود، کمداشت، ناکافی بودن

واژه های حرف "i" - انگلیسی به انگلیسی