انگلیسی به انگلیسی

undisclosed agency

undiscouraged

undiscoverable

undiscovered

undiscriminating

undiscriminatingly

undiscussed

<hr> (adjective) اشکار، بی تلبیس

undisguised

undismayed

undispelled

<hr> نامتمایل، بی علاقه، بی گرایش، ناگرای، ناخوش

نامتمایل، بی علاقه، بی گرایش، ناگرای، ناخوش

undisposed

undisputable

<hr> بی چون وچرابی، بحک ناپذیری، مسلم بودن

بی چون وچرابی، بحک ناپذیری، مسلم بودن

undisputed

undissolvable

undissolved

undistilled

undistinguishable

undistinguished

undistinguishing

undistinguishingly

undistorted

undistracted

undistractedly

undistributed

undisturbable

<hr> معنی : مختل نشده، غیر مختل <hr> معانی دیگر : غیر مختل، مختل نشده

معنی : مختل نشده، غیر مختل معانی دیگر : غیر مختل، مختل نشده

undisturbed

undivided

undivided capital

undivulged

<hr> معنی : باطل کردن، خنثی کردن، خراب کردن، بی اثر کردن، باز کردن، واچیدن، بیابرو کردن <hr> معانی دیگر : به حالت اول برگرداندن، واکردن (در برابر: کردن do)، جبران کردن، (بافتنی و غیره) شکافتن، (چفت در یا گره و غیره را) باز کردن، گشودن، تباه کردن، از هستی ساقط کردن، نیست کردن، نابود کردن، بدبخت کردن، از راه به در کردن، ضایع کردن

معنی : باطل کردن، خنثی کردن، خراب کردن، بی اثر کردن، باز کردن، واچیدن، بیابرو کردن معانی دیگر : به حالت اول برگرداندن، واکردن (در برابر: کردن do)، جبران کردن، (بافتنی و غیره) شکافتن، (چفت در یا گره و غیره را) باز کردن، گشودن، تباه کردن، از هستی ساقط کردن، نیست کردن، نابود کردن، بدبخت کردن، از راه به

undo

undo a belt

undo a button

undoable

undock

<hr> فاقد مدارک قانونی، بی سند، فاقد ویزا (یا پاسپورت)

فاقد مدارک قانونی، بی سند، فاقد ویزا (یا پاسپورت)

undocumented

undogmatic

<hr> علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو خواهد شد!

علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو خواهد شد!

undoing

undoing stitches

undomesticated

<hr> معنی : خام <hr> معانی دیگر : اسم مفعول: undo، فنا شده، نابود، نیست، تباه، انجام نشده، به پایان نرسیده، نکرده، ناکرده، ناتمام، خراب

معنی : خام معانی دیگر : اسم مفعول: undo، فنا شده، نابود، نیست، تباه، انجام نشده، به پایان نرسیده، نکرده، ناکرده، ناتمام، خراب

undone

undoubtable

<hr> معنی : مسلم، بدون شک، بدون تردید <hr> معانی دیگر : بی شک، بی تردید، محرز، بی چون و چرا

معنی : مسلم، بدون شک، بدون تردید معانی دیگر : بی شک، بی تردید، محرز، بی چون و چرا

undoubted

<hr> معنی : مسلما <hr> معانی دیگر : بدون شک، بلاتردید

واژه های حرف "u" - انگلیسی به انگلیسی