انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : غلط، نا درست، نا صحیح، ناخوش، ناسالم <hr> معانی دیگر : بیمار، معیوب، سست، ناپابرجا، فاسد، خراب، آسیب دیده، نامستدل، نامعقول، غیر منطقی، (اقتصادی و غیره) پر مخاطره، بد، خلاف رویه

معنی : غلط، نا درست، نا صحیح، ناخوش، ناسالم معانی دیگر : بیمار، معیوب، سست، ناپابرجا، فاسد، خراب، آسیب دیده، نامستدل، نامعقول، غیر منطقی، (اقتصادی و غیره) پر مخاطره، بد، خلاف رویه

unsound

unsound mind

unsoundly

unsoundness

unsown

<hr> معنی : سخت، ظالم، بی دریغ، اسراف کننده <hr> معانی دیگر : پر سخاوت، پر ریخت و پاش، بی مضایقه، دست و دل باز، فراوان

معنی : سخت، ظالم، بی دریغ، اسراف کننده معانی دیگر : پر سخاوت، پر ریخت و پاش، بی مضایقه، دست و دل باز، فراوان

unsparing

unsparingly

unsparingness

<hr> معنی : توصیف ناپذیر، غیر قابل بیان، نا گفتنی <hr> معانی دیگر : بیان ناپذیر، وصف نکردنی، نگفتنی، وصف ناپذیر، خارج از قوه ی بیان انسان

معنی : توصیف ناپذیر، غیر قابل بیان، نا گفتنی معانی دیگر : بیان ناپذیر، وصف نکردنی، نگفتنی، وصف ناپذیر، خارج از قوه ی بیان انسان

unspeakable

unspeakably

unspecialised

unspecialized

unspecific

unspecifically

unspecified

unspecified date

unspecified reasons

unspectacular

unspent

unspiritual

unspoiled

unspoilt

unspoken

unspontaneous

unspool

unsporting

unsportsmanlike

<hr> معنی : بی لکه، لکه دار نشده، بدون الودگی، ننگین نشده <hr> معانی دیگر : بی لکه، لکه دار نشده، بدون الودگی، ننگین نشده

معنی : بی لکه، لکه دار نشده، بدون الودگی، ننگین نشده معانی دیگر : بی لکه، لکه دار نشده، بدون الودگی، ننگین نشده

unspotted

unsprayed

<hr> معنی : نا پایدار، ناپایا، زود گذر، نااستوار، بی ثبات، متزلزل، بی پایه، لرزان <hr> معانی دیگر : ناثابت، ناپابرجا، سست، شل، لق، در تغییر، متغیر، دمدمی، متلون

معنی : نا پایدار، ناپایا، زود گذر، نااستوار، بی ثبات، متزلزل، بی پایه، لرزان معانی دیگر : ناثابت، ناپابرجا، سست، شل، لق، در تغییر، متغیر، دمدمی، متلون

unstable

unstable equilibrium

unstableness

unstably

unstainable

unstained

unstamped

unstandardised

unstandardized

unstapled

unstarched

unstated

unsteadily

unsteadiness

<hr> معنی : متغیر، لق، لرزان <hr> معانی دیگر : متزلزل، ناپابرجا، نایکنواخت، ورتناک، جزنده، متلون، نا ثابت، بی ثبات، دمدمی، بی رویه، لرزان کردن، لرزاندن، متزلزل کردن، رجوع شود به: unstable، بی ثبات کردن

معنی : متغیر، لق، لرزان معانی دیگر : متزلزل، ناپابرجا، نایکنواخت، ورتناک، جزنده، متلون، نا ثابت، بی ثبات، دمدمی، بی رویه، لرزان کردن، لرزاندن، متزلزل کردن، رجوع شود به: unstable، بی ثبات کردن

unsteady

unsterile

unsterilised

unsterilized

<hr> (چیز گیر کرده یا گرفته و غیره را) آزاد کردن، از گیر درآوردن

(چیز گیر کرده یا گرفته و غیره را) آزاد کردن، از گیر درآوردن

واژه های حرف "u" - انگلیسی به انگلیسی