جملات نمونه

by then

by train

<hr> یکی پس از دیگری، به نوبت، متناوبا

یکی پس از دیگری، به نوبت، متناوبا

by turns

<hr> به خاطر، به واسطه ی، بنابر، طبق

به خاطر، به واسطه ی، بنابر، طبق

by virtue of

<hr> با کشتی، از راه دریا (یا رودخانه)

با کشتی، از راه دریا (یا رودخانه)

by water

<hr> 1- از طریق، از راه 2- به خاطر، منباب، برسبیل، بطریق، بعنوان، بجای

1- از طریق، از راه 2- به خاطر، منباب، برسبیل، بطریق، بعنوان، بجای

by way of

by weight

<hr> شفاها، زبانی، به طور شفاهی، دهان به دهان

شفاها، زبانی، به طور شفاهی، دهان به دهان

by word of mouth

<hr> معنی : چیزهای کناری یا ثانوی، خدا حافظ <hr> معانی دیگر : اتفاقی، فرعی، تصادفی، (در مسابقاتی که شمار شرکت کنندگان تاق است) معاف از شرکت در دور اول، خداحافظ

معنی : چیزهای کناری یا ثانوی، خدا حافظ معانی دیگر : اتفاقی، فرعی، تصادفی، (در مسابقاتی که شمار شرکت کنندگان تاق است) معاف از شرکت در دور اول، خداحافظ

<hr> (زبان کودکانه) خداحافظ، بای بای، خدا حافظ خدانگهدار

(زبان کودکانه) خداحافظ، بای بای، خدا حافظ خدانگهدار

bye bye

bye-bye

<hr> ایین نامه، نظامنامه، قانون ویژه، قانون فرعی وضمنی

ایین نامه، نظامنامه، قانون ویژه، قانون فرعی وضمنی

byelaw

<hr> معنی : گذشتهها، چیزهای گذشته، قدیمی، کهنه، گذشته، دیرین <hr> معانی دیگر : پیشین، گذشته، کهنه، قدیمی، گذشته ها، چیزهای گذشته

معنی : گذشتهها، چیزهای گذشته، قدیمی، کهنه، گذشته، دیرین معانی دیگر : پیشین، گذشته، کهنه، قدیمی، گذشته ها، چیزهای گذشته

bygone

<hr> معنی : ایین نامه، قانون فرعی و ضمنی، قانون ویژه، نظام نامه <hr> معانی دیگر : آیین نامه، قانون محلی (مقررات سازمان یا محل بخصوص)

معنی : ایین نامه، قانون فرعی و ضمنی، قانون ویژه، نظام نامه معانی دیگر : آیین نامه، قانون محلی (مقررات سازمان یا محل بخصوص)

bylaw

<hr> ایین نامه و مقررات داخلى بازرگانى : قانون و مقررات فرعى

ایین نامه و مقررات داخلى بازرگانى : قانون و مقررات فرعى

bylaws

<hr> (روزنامه و مجله و غیره) سطر زیر عنوان مقاله (که نام نویسنده را ذکر می کند)، نام نویسنده را (در زیر عنوان مقاله) ذکر کردن، خط دوم یافرعی، خط فرعی راه اهن، کار یاشغل اضافی وزائد

(روزنامه و مجله و غیره) سطر زیر عنوان مقاله (که نام نویسنده را ذکر می کند)، نام نویسنده را (در زیر عنوان مقاله) ذکر کردن، خط دوم یافرعی، خط فرعی راه اهن، کار یاشغل اضافی وزائد

byline

<hr> معنی : لقب، اسم فرعی، اسم دوم <hr> معانی دیگر : نام خانوادگی، کنیه

معنی : لقب، اسم فرعی، اسم دوم معانی دیگر : نام خانوادگی، کنیه

byname

<hr> معنی : گذرگاه، گذرگاه فرعی، گذشتن، کنار گذاشتن، از راه فرعی رفتن <hr> معانی دیگر : راه میان بر، راه فرعی، (راهی که به جای عبور از شهر و ترافیک سنگین آن را دور می زند) راه کمربندی، کنارگذر، (مانعی را) دور زدن، از میان بر رفتن، از پس راهه رفتن، از راه کمربندی رفتن، سلسله مراتب را طی نکردن، نادیده انگاشتن، (چراغ خوراک پزی و آبگرمکن و غیره) لوله ی فرعی (که آبگونه یا گاز را مثلا به پیلوت می رساند)، (برق) رجوع شود به: shunt، (جراحی) باز کردن مجرای جدید (برای خون وغیره - به ویژه اگر شاهرگی گرفته باشد - نام کامل آن: bypass operation)، دارای راه فرعی یا کمربندی کردن، سبب انشعاب شدن، تقاطع کردن، شنت کردن، باى پاس کردن، پل زدن راه فرعى ساختن، اتصال کوتاه کردن مجراى فرعى، گذرگاه فرعى مسیر فرعى، دور زدن مانع، گذرگاه فرعى، لوله فرعى علوم مهندسى : اتصال کوتاه عمران : گذرگاه فرعى علوم نظامى : لوله یدکى جا گذاشتن

معنی : گذرگاه، گذرگاه فرعی، گذشتن، کنار گذاشتن، از راه فرعی رفتن معانی دیگر : راه میان بر، راه فرعی، (راهی که به جای عبور از شهر و ترافیک سنگین آن را دور می زند) راه کمربندی، کنارگذر، (مانعی را) دور زدن، از میان بر رفتن، از پس راهه رفتن، از راه کمربندی رفتن، سلسله مراتب را طی نکردن، نادیده انگاشتن، 

bypass

byproduct or by-product

<hr> معنی : اغل گاو <hr> معانی دیگر : (انگلیس) طویله یا حصار گاوها، گاوسرا

معنی : اغل گاو معانی دیگر : (انگلیس) طویله یا حصار گاوها، گاوسرا

byre

<hr> معنی : پس کوچه، جاده فرعی، جاده کم امد وشد <hr> معانی دیگر : پس راهه، راه فرعی

معنی : پس کوچه، جاده فرعی، جاده کم امد وشد معانی دیگر : پس راهه، راه فرعی

byroad

byron

<hr> (از نظر سبک نویسندگی یا شخصیت عاشق پیشه و پرجوش و خروش) بایرونی، بایرون مانند

(از نظر سبک نویسندگی یا شخصیت عاشق پیشه و پرجوش و خروش) بایرونی، بایرون مانند

byronic

<hr> معنی : ناظر، تماشاچی، تماشاگر، بیننده <hr> معانی دیگر : (کسی که در خیابان ناظر رویدادی است) رهگذر، عابر تماشاچی، شاهد واقعه، ناظر، تماشاچى

معنی : ناظر، تماشاچی، تماشاگر، بیننده معانی دیگر : (کسی که در خیابان ناظر رویدادی است) رهگذر، عابر تماشاچی، شاهد واقعه، ناظر، تماشاچى

bystander

<hr> معنی : خیابان فرعی، خیابان کناری، کوچه پرت <hr> معانی دیگر : پس خیابان، کوچه پرت

معنی : خیابان فرعی، خیابان کناری، کوچه پرت معانی دیگر : پس خیابان، کوچه پرت

bystreet

<hr> معنی : هشت بیت <hr> معانی دیگر : (کامپیوتر) بایت، هشت بیت بایت

معنی : هشت بیت معانی دیگر : (کامپیوتر) بایت، هشت بیت بایت

byte

<hr> پس راه، بیراهه، کوره راه، میانبر، ترفنج، راه فرعی، جاده پرت، کوچه پرت، کوره راه، راه فرعی جاده پرت، میان بر

پس راه، بیراهه، کوره راه، میانبر، ترفنج، راه فرعی، جاده پرت، کوچه پرت، کوره راه، راه فرعی جاده پرت، میان بر

byway

<hr> معنی : ضرب المثل، گفته اخلاقی <hr> معانی دیگر : پند و امثال، گفته، آدم یا چیز زبان زد خاص و عام، هدف تمسخر یا تحقیر، عبرت، اشاره یانگاه مختصر

معنی : ضرب المثل، گفته اخلاقی معانی دیگر : پند و امثال، گفته، آدم یا چیز زبان زد خاص و عام، هدف تمسخر یا تحقیر، عبرت، اشاره یانگاه مختصر

byword

<hr> معنی : وابسته بروم شرقی <hr> معانی دیگر : ساکن شهر بیزانس (که پس از تسخیر توسط مسلمانان ترک به اسلامبول تغییر نام یافت)، بومی قسطنطنیه، وابسته به امپراطوری قسطنطنیه یا بیزانس و زبان و فرهنگ آن، وابسته به کلیسای ارتدکس شرقی، (گاهی با b کوچک) از نظر سیاسی شبیه به دستگاه امپراطوری بیزانس، پیچیده و پر تبانی، پر دسیسه

معنی : وابسته بروم شرقی معانی دیگر : ساکن شهر بیزانس (که پس از تسخیر توسط مسلمانان ترک به اسلامبول تغییر نام یافت)، بومی قسطنطنیه، وابسته به امپراطوری قسطنطنیه یا بیزانس و زبان و فرهنگ آن، وابسته به کلیسای ارتدکس شرقی، (گاهی با b کوچک) از نظر سیاسی شبیه به دستگاه امپراطوری بیزانس، پیچیده و پر تبانی،

byzantine

<hr> امپراطوری روم شرقی یا بیزانس (پایتخت: قسطنطنیه - 395-1453 میلادی)

امپراطوری روم شرقی یا بیزانس (پایتخت: قسطنطنیه - 395-1453 میلادی)

byzantine empire

<hr> شهر بیزانتیم (که حدود سال ششصد قبل از میلاد بنا نهاده شد و در سال 330 میلادی نام آن را به بیزانس تغییر دادند و سپس بعد از تسخیر آن توسط مسلمانان در سال 1453 به اسلامبول تغییر نام یافت)

شهر بیزانتیم (که حدود سال ششصد قبل از میلاد بنا نهاده شد و در سال 330 میلادی نام آن را به بیزانس تغییر دادند و سپس بعد از تسخیر آن توسط مسلمانان در سال 1453 به اسلامبول تغییر نام یافت)

واژه های حرف "b" - جملات نمونه