جملات نمونه

<hr> (گیاه شناسی) گل استکانی (از تیره ی campanulaceae و خانواده ی bellflower)، گل استکان

(گیاه شناسی) گل استکانی (از تیره ی campanulaceae و خانواده ی bellflower)، گل استکان

campanula

<hr> معنی : جرسی، زنگ مانند، بشکل زنگ <hr> معانی دیگر : (شکل) استکانی، ناقوس دیس، زنگ دیس

معنی : جرسی، زنگ مانند، بشکل زنگ معانی دیگر : (شکل) استکانی، ناقوس دیس، زنگ دیس

campanulate

campbell

<hr> (کسی که برای تفریح یا ورزش در هوای آزاد بیتوته می کند) اردوزی، اردوزیستگر، کمپر

(کسی که برای تفریح یا ورزش در هوای آزاد بیتوته می کند) اردوزی، اردوزیستگر، کمپر

camper

<hr> معنی : آتش اردو <hr> معانی دیگر : آتش اردوگاه (آتشی که در اردوگاه روشن می کنند و دور آن گرد می آیند)

معنی : آتش اردو معانی دیگر : آتش اردوگاه (آتشی که در اردوگاه روشن می کنند و دور آن گرد می آیند)

campfire

<hr> معنی : اردوگاه <hr> معانی دیگر : محوطه ی اردوگاه، اردومیدان، محل گردهم آیی در اردوگاه، پرده سرا

معنی : اردوگاه معانی دیگر : محوطه ی اردوگاه، اردومیدان، محل گردهم آیی در اردوگاه، پرده سرا

campground

<hr> معنی : کافور، حنا <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی سانسکریت) کافور (کیتون فرار و بلورین به فرمول c10h16o)

معنی : کافور، حنا معانی دیگر : (از ریشه ی سانسکریت) کافور (کیتون فرار و بلورین به فرمول c10h16o)

camphor

<hr> معنی : خیل، اردو زدن <hr> معانی دیگر : بیتوته در هوای آزاد، اردو زیستی

معنی : خیل، اردو زدن معانی دیگر : بیتوته در هوای آزاد، اردو زیستی

camping

camping site

<hr> (گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر، کامپیون (انواع گیاهان گل آور از جنس های lychnis و silene از خانواده ی pink)

(گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر، کامپیون (انواع گیاهان گل آور از جنس های lychnis و silene از خانواده ی pink)

campion

<hr> معنی : اردوگاه <hr> معانی دیگر : محوطه ی اردوگاه یا خیمه سرا، مقر اردوگاه موقت

معنی : اردوگاه معانی دیگر : محوطه ی اردوگاه یا خیمه سرا، مقر اردوگاه موقت

campsite

<hr> معنی : فضای باز، پردیزه، زمین دانشکده و محوطه کالج <hr> معانی دیگر : محوطه ی دانشگاه، زمین و ساختمان های دانشگاه یا مدرسه، پردیز، پردیس، (برای تنبیه) دانشجو یا دانش آموز را به ماندن در محوطه ی مدرسه محدود کردن، وابسته به محدوده ی دانشگاه یا مدرسه، دانشگاهی

معنی : فضای باز، پردیزه، زمین دانشکده و محوطه کالج معانی دیگر : محوطه ی دانشگاه، زمین و ساختمان های دانشگاه یا مدرسه، پردیز، پردیس، (برای تنبیه) دانشجو یا دانش آموز را به ماندن در محوطه ی مدرسه محدود کردن، وابسته به محدوده ی دانشگاه یا مدرسه، دانشگاهی

campus

<hr> (خودمانی)، پرادا و اصول، مبتذل، پیش پا افتاده، دارای عشوهگری خرکی

(خودمانی)، پرادا و اصول، مبتذل، پیش پا افتاده، دارای عشوهگری خرکی

campy

<hr> معنی : محور بادامک <hr> معانی دیگر : (مکانیک) محور بادامک، آسه ی بادامک، میل سوپاپ، میل بادامک، میله ای که بچر&nbsp; دنده متصل می شود

معنی : محور بادامک معانی دیگر : (مکانیک) محور بادامک، آسه ی بادامک، میل سوپاپ، میل بادامک، میله ای که بچر دنده متصل می شود

camshaft

<hr> آلبرت کامو (نویسنده ی فرانسوی - زاده ی الجزایر)

آلبرت کامو (نویسنده ی فرانسوی - زاده ی الجزایر)

camus

<hr> معنی : قوطی، حلبی، قوطی کنسرو، قادر بودن، قدرت داشتن، امکان داشتن، در قوطی ریختن، زندان کردن، اخراج کردن، توانایی داشتن <hr> معانی دیگر : مخفف:، کانادا، کانادایی، توانستن، کاوستن، یارا بودن، یارستن، احتمال داشتن، (از نظر حقوقی و اخلاقی) حق داشتن، (عامیانه) اجازه داشتن (هم معنی may است)، (مهجور) دانستن، جعبه ی حلبی، ظرف حلبی (در انگلیس tin هم می گویند)، ظرف فلزی دردار، حلب، پیت، سطل دردار، (امریکا - خودمانی) زندان، هلفدان، در قوطی کردن، شیشه کردن (مربا یا ترشی و غیره)، کنسرو کردن، (خودمانی) اخراج کردن، موقوف کردن، جلوگیری کردن، به اندازه ی یک قوطی، کپل، مستراح فرنگی، ناوشکن، (نوار صوتی و غیره) ضبط کردن، امکان داشتن may

معنی : قوطی، حلبی، قوطی کنسرو، قادر بودن، قدرت داشتن، امکان داشتن، در قوطی ریختن، زندان کردن، اخراج کردن، توانایی داشتن معانی دیگر : مخفف:، کانادا، کانادایی، توانستن، کاوستن، یارا بودن، یارستن، احتمال داشتن، (از نظر حقوقی و اخلاقی) حق داشتن، (عامیانه) اجازه داشتن (هم معنی may است)، (مهجور) دانستن، ج

<hr> معنی : منفی فعل <hr> معانی دیگر : cannot منفی فعل gt; توانستن lt;، معادل است با: can not و can't، بازگشت شودبه کن

معنی : منفی فعل معانی دیگر : cannot منفی فعل gt; توانستن lt;، معادل است با: can not و can't، بازگشت شودبه کن

can not

<hr> (امریکا - عامیانه) مشکل بزرگ، مسئله ی پردردسر، مخمصه ی زیاد

(امریکا - عامیانه) مشکل بزرگ، مسئله ی پردردسر، مخمصه ی زیاد

can of worms

can opener

<hr> مخفف: رجوع شود به: cannot

can't

<hr> معنی : کنعان، سرزمین موعود اسرائیل <hr> معانی دیگر : کنعان (سرزمین موعود اسرائیل)

معنی : کنعان، سرزمین موعود اسرائیل معانی دیگر : کنعان (سرزمین موعود اسرائیل)

canaan

<hr> معنی : کنعانی <hr> معانی دیگر : اهل ناحیه ی کنعان (در فلسطین باستان)

معنی : کنعانی معانی دیگر : اهل ناحیه ی کنعان (در فلسطین باستان)

canaanite

<hr> معنی : کشور کانادا <hr> معانی دیگر : کشور کانادا (در شمال امریکای شمالی - 9970610 کیلومتر مربع - پایتخت: اتاوا)

معنی : کشور کانادا معانی دیگر : کشور کانادا (در شمال امریکای شمالی - 9970610 کیلومتر مربع - پایتخت: اتاوا)

canada

<hr> معنی : کانادایی، اهل کانادا، اهل کانادا <hr> معانی دیگر : وابسته به کانادا

معنی : کانادایی، اهل کانادا، اهل کانادا معانی دیگر : وابسته به کانادا

canadian

<hr> معنی : مجرا، اب رو، کاریز، ترعه، ابراه، زه اب، مجرای فاضلاب، ترعه زدن، حفرترعه کردن، ابراه ساختن <hr> معانی دیگر : آبراه، آبراهه، کانال، رودک یا نهری که برای آبیاری کنده شده باشد، آب گذر، آبرو، (کالبدشناسی) هر یک از چندین مجرای لوله مانند بدن، راهال، کنال، رودخانه ای که (با سد بندی و دیواره سازی و غیره) تبدیل به آبراهه شده است، هر یک از خطوطی که بر کره ی مریخ مشاهده می شود (و در قدیم فکر می کردند آبراه است)، vt : ترعه زدن

معنی : مجرا، اب رو، کاریز، ترعه، ابراه، زه اب، مجرای فاضلاب، ترعه زدن، حفرترعه کردن، ابراه ساختن معانی دیگر : آبراه، آبراهه، کانال، رودک یا نهری که برای آبیاری کنده شده باشد، آب گذر، آبرو، (کالبدشناسی) هر یک از چندین مجرای لوله مانند بدن، راهال، کنال، رودخانه ای که (با سد بندی و دیواره سازی و غیره) 

canal

<hr> (کالبدشناسی - شیار یا مجرای بسیار کوچک استخوان) شیارک، لولک، کنالچه، pl ابراهک، کاریزک، سورا&nbsp; باریک

(کالبدشناسی - شیار یا مجرای بسیار کوچک استخوان) شیارک، لولک، کنالچه، pl ابراهک، کاریزک، سورا باریک

canaliculus

<hr> معنی : زه کشی، لوله کشی، مجرا سازی، احدای ترعه و قنات، ابراه سازی، نهرسازی <hr> معانی دیگر : آبراه سازی، شبکه ی آبیاری، شبکه ی آبراه ها، کانال کشی، زهاب سازی، مجرا سازی برای فاضل اب، احداک ترعه و قنات

معنی : زه کشی، لوله کشی، مجرا سازی، احدای ترعه و قنات، ابراه سازی، نهرسازی معانی دیگر : آبراه سازی، شبکه ی آبیاری، شبکه ی آبراه ها، کانال کشی، زهاب سازی، مجرا سازی برای فاضل اب، احداک ترعه و قنات

canalization

<hr> معنی : زه کشی کردن، لوله کشی کردن، ایجاد ابراه کردن <hr> معانی دیگر : (انرژی و احساسات و غیره) هدایت و متمرکز کردن، آبراه کندن، کانال کشی کردن، تبدیل به آبراه کردن، نهرسازی

معنی : زه کشی کردن، لوله کشی کردن، ایجاد ابراه کردن معانی دیگر : (انرژی و احساسات و غیره) هدایت و متمرکز کردن، آبراه کندن، کانال کشی کردن، تبدیل به آبراه کردن، نهرسازی

canalize

<hr> (noun) (قطعه ی نان برشته یا بیسکویت که روی آن پنیر و گوشت می گذارند و به عنوان مزه ی مشروب می خورند) کاناپه

(noun) (قطعه ی نان برشته یا بیسکویت که روی آن پنیر و گوشت می گذارند و به عنوان مزه ی مشروب می خورند) کاناپه

canape

<hr> معنی : خبردروغ <hr> معانی دیگر : (جمع) اکاذیب، شایعات تهمت آمیز، اراجیف، ترهات، خبردروه

معنی : خبردروغ معانی دیگر : (جمع) اکاذیب، شایعات تهمت آمیز، اراجیف، ترهات، خبردروه

canard

canaries

<hr> معنی : شراب محصول جزایر کاناری، قناری، زرد، رنگ زرد روشن <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) قناری (serinus canaria)، رنگ زرد روشن (canary yellow هم می گویند)، شراب کاناری، رقص کاناری (که تند و پرنشاط و در قرن شانزدهم متداول بود)

معنی : شراب محصول جزایر کاناری، قناری، زرد، رنگ زرد روشن معانی دیگر : (جانورشناسی) قناری (serinus canaria)، رنگ زرد روشن (canary yellow هم می گویند)، شراب کاناری، رقص کاناری (که تند و پرنشاط و در قرن شانزدهم متداول بود)

canary

<hr> شهر کانبرا (پایتخت استرالیا)

شهر کانبرا (پایتخت استرالیا)

canberra

<hr> معنی : یک نوع رقص نشاط اور <hr> معانی دیگر : رقص کن کن

معنی : یک نوع رقص نشاط اور معانی دیگر : رقص کن کن

cancan

<hr> معنی : لغو کردن، باطل کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، فسخ کردن، قلم زدن <hr> معانی دیگر : به هم زدن، کنسل کردن، واداد کردن، وادادن، وازدن، پس گرفتن، (بلیط و چک و غیره) باطل کردن، خط بطلان کشیدن بر، (تمبر و غیره) با مهر باطل کردن، ملغی کردن، از اعتبار انداختن، (معمولا با out) جبران کردن، موازنه کردن، سر به سر کردن، (ریاضی) ساده کردن، صفر کردن، تحویل کسر، ساده کردن کسر، افکندن، (چاپ) حذف کردن، حذف، از قلم اندازی، مطلب از قلم افتاده، فس&nbsp; کردن

معنی : لغو کردن، باطل کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، فسخ کردن، قلم زدن معانی دیگر : به هم زدن، کنسل کردن، واداد کردن، وادادن، وازدن، پس گرفتن، (بلیط و چک و غیره) باطل کردن، خط بطلان کشیدن بر، (تمبر و غیره) با مهر باطل کردن، ملغی کردن، از اعتبار انداختن، (معمولا با out) جبران کردن، موازنه کردن، سر به س

cancel

cancel out

<hr> معنی : لغو، فسخ، الغاء، ابطال، حذف <hr> معانی دیگر : الغا، واداد، وادادگی، (ریاضی) اسقاط (قاعده)، تحویل، کسر، افکنش، هر چیز به هم خورده (یا: موقوف شده)، واداده، واداد شده، فسخ شده، باطل شده، نشان واداد یا وادادگی، علامت ابطال یا باطل شدگی، مهر باطل ساز (مثلا روی تمبر) (cancelation هم می نویسند)، قلم زدن

معنی : لغو، فسخ، الغاء، ابطال، حذف معانی دیگر : الغا، واداد، وادادگی، (ریاضی) اسقاط (قاعده)، تحویل، کسر، افکنش، هر چیز به هم خورده (یا: موقوف شده)، واداده، واداد شده، فسخ شده، باطل شده، نشان واداد یا وادادگی، علامت ابطال یا باطل شدگی، مهر باطل ساز (مثلا روی تمبر) (cancelation هم می نویسند)، قلم زدن

cancellation

<hr> معنی : ملغی <hr> معانی دیگر : منفسخ قانون ـ فقه : قلم خورده

معنی : ملغی معانی دیگر : منفسخ قانون ـ فقه : قلم خورده

cancelled

cancelled check

cancelling

<hr> معنی : سوراخ سوراخ، اسفنجی <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی - استخوان) دارای ساختمان اسفنجی، خلل و فرج دار، مشبک، سورا&nbsp; سورا

معنی : سوراخ سوراخ، اسفنجی معانی دیگر : (کالبدشناسی - استخوان) دارای ساختمان اسفنجی، خلل و فرج دار، مشبک، سورا سورا

cancellous

<hr> معنی : سرطان، خرچنگ، چنگار <hr> معانی دیگر : (پزشکی) سرطان، جنگار، کلچنگ، هر چیز زیانبخش یا جانکاه در حال گسترش، (نجوم - با c بزرگ) برج سرطان (نشان چهارم منطقه البروج)، (نجوم - با c بزرگ) استارگان (صورت فلکی) خرچنگ (بین اسد و دو پیکر)، (جغرافی) مدار راس السرطان، برگشتگاه شمالی، کسی که در برج سرطان زاده شده باشد (cancerian هم می گویند)، طب سرطان، برج سرطان

معنی : سرطان، خرچنگ، چنگار معانی دیگر : (پزشکی) سرطان، جنگار، کلچنگ، هر چیز زیانبخش یا جانکاه در حال گسترش، (نجوم - با c بزرگ) برج سرطان (نشان چهارم منطقه البروج)، (نجوم - با c بزرگ) استارگان (صورت فلکی) خرچنگ (بین اسد و دو پیکر)، (جغرافی) مدار راس السرطان، برگشتگاه شمالی، کسی که در برج سرطان زاده ش

cancer

<hr> معنی : سرطانی <hr> معانی دیگر : سرطانی

معنی : سرطانی معانی دیگر : سرطانی

cancerous

cand

<hr> (یکان سنجش شدت نور) شمع (new candle هم می گویند)

(یکان سنجش شدت نور) شمع (new candle هم می گویند)

candela

candelabra

<hr> معنی : شمع دان چند شاخه، جار، چهلچراغ <hr> معانی دیگر : شمعدانی چند شاخه، چلچراغ، قندیل، pl شمع دان چند شاخه، چهلچراه

معنی : شمع دان چند شاخه، جار، چهلچراغ معانی دیگر : شمعدانی چند شاخه، چلچراغ، قندیل، pl شمع دان چند شاخه، چهلچراه

candelabrum

<hr> معنی : راست، بی تزویر، صمیمی، بی پرده، منصفانه، بی ریا، صاف و ساده، قلبی، راستگو <hr> معانی دیگر : بی طرف، بی سویه، بدون در نظر گرفتن منافع شخصی، بی غرض، بی نظر، رک، بی رو در بایستی، صریح، صاف و پوست کنده، رک و راست، بی شیله پیله، راد، (در مورد عکسبرداری و فیلم و غیره) طبیعی (بدون اطلاع شخص و یا لااقل بدون خودآرایی و ژست گیری)

معنی : راست، بی تزویر، صمیمی، بی پرده، منصفانه، بی ریا، صاف و ساده، قلبی، راستگو معانی دیگر : بی طرف، بی سویه، بدون در نظر گرفتن منافع شخصی، بی غرض، بی نظر، رک، بی رو در بایستی، صریح، صاف و پوست کنده، رک و راست، بی شیله پیله، راد، (در مورد عکسبرداری و فیلم و غیره) طبیعی (بدون اطلاع شخص و یا لااقل بد

واژه های حرف "c" - جملات نمونه