جملات نمونه

<hr> دوربین عکاسی سبک و تندگیر که با آن از مردم (بدون آگاهی آنان) عکس طبیعی و عاری از تصنع می گیرند، دوربین مخفی

دوربین عکاسی سبک و تندگیر که با آن از مردم (بدون آگاهی آنان) عکس طبیعی و عاری از تصنع می گیرند، دوربین مخفی

candid camera

candida

<hr> معنی : نامزدی، کاندید، داوطلبی <hr> معانی دیگر : (برای انتخابات) نامزد بودن، نامزدی (در انگلیس candidature هم می گویند)، کاندید بودن

معنی : نامزدی، کاندید، داوطلبی معانی دیگر : (برای انتخابات) نامزد بودن، نامزدی (در انگلیس candidature هم می گویند)، کاندید بودن

candidacy

<hr> معنی : داوطلب، کاندید، نامزد، داوخواه <hr> معانی دیگر : (انتخابات و انتصاب) نامزد، خواهان، خواستار، مورد مناسب، درخور، مستحق

معنی : داوطلب، کاندید، نامزد، داوخواه معانی دیگر : (انتخابات و انتصاب) نامزد، خواهان، خواستار، مورد مناسب، درخور، مستحق

candidate

candidates

<hr> معنی : نامزدی، داوطلبی <hr> معانی دیگر : ship candidate : نامزدی

معنی : نامزدی، داوطلبی معانی دیگر : ship candidate : نامزدی

candidature

<hr> (پزشکی) کاندیدیاز (عفونت حاصله از مخمر جنس candida به ویژه candida albicans که در جاهای مرطوب پوست مثلا بین انگشتان یا زیر قنداق بچه رشد می کند)

(پزشکی) کاندیدیاز (عفونت حاصله از مخمر جنس candida به ویژه candida albicans که در جاهای مرطوب پوست مثلا بین انگشتان یا زیر قنداق بچه رشد می کند)

candidiasis

<hr> معنی : صادقانه، رک و راست، خالصانه، از روی بی ریایی <hr> معانی دیگر : از روی بی ریایی، رک و راست، خالصانه، صادقانه

معنی : صادقانه، رک و راست، خالصانه، از روی بی ریایی معانی دیگر : از روی بی ریایی، رک و راست، خالصانه، صادقانه

candidly

<hr> راست بازی، بی ریایی، سادگی

راست بازی، بی ریایی، سادگی

candidness

<hr> معنی : قندی، شیرین شده <hr> معانی دیگر : (شیرینی پزی) پخته شده در شکر یا شیره، روشکری، تبدیل به بلوره های شکر شدن، شکرسان شدن

معنی : قندی، شیرین شده معانی دیگر : (شیرینی پزی) پخته شده در شکر یا شیره، روشکری، تبدیل به بلوره های شکر شدن، شکرسان شدن

candied

<hr> معنی : شمع، شمع ساختن <hr> معانی دیگر : سپندار، هر چیز که از نظر شکل و کاربرد مثل شمع باشد، رجوع شود به: candela، (مرغداری) تخم مرغ را در مقابل نور چراغ (از نظر تازگی یا باروری) بازبین و امتحان کردن

معنی : شمع، شمع ساختن معانی دیگر : سپندار، هر چیز که از نظر شکل و کاربرد مثل شمع باشد، رجوع شود به: candela، (مرغداری) تخم مرغ را در مقابل نور چراغ (از نظر تازگی یا باروری) بازبین و امتحان کردن

candle

candle holder

<hr> معنی : روشنایی شمع <hr> معانی دیگر : نور شمع، نور ملایم

معنی : روشنایی شمع معانی دیگر : نور شمع، نور ملایم

candlelight

<hr> (مسیحیت) عید تقدیس و تطهیر حضرت مریم (طی آن شمع نذر می کنند - دوم فوریه ی هر سال) (candlemas day هم می گویند)، عیدتطهیرحضرت مریم

(مسیحیت) عید تقدیس و تطهیر حضرت مریم (طی آن شمع نذر می کنند - دوم فوریه ی هر سال) (candlemas day هم می گویند)، عیدتطهیرحضرت مریم

candlemas

<hr> معنی : شمعدان، پایه شمعدان <hr> معانی دیگر : جاشمعی

معنی : شمعدان، پایه شمعدان معانی دیگر : جاشمعی

candlestick

<hr> معنی : فتیله شمع، نخ پنبهای حاشیه دوزی <hr> معانی دیگر : فتیله ی شمع، ریسمان نرم کتانی، نخ گلدوزی، ن&nbsp; پنبه ای حاشیه دوزی

معنی : فتیله شمع، نخ پنبهای حاشیه دوزی معانی دیگر : فتیله ی شمع، ریسمان نرم کتانی، نخ گلدوزی، ن پنبه ای حاشیه دوزی

candlewick

<hr> معنی : خلوص، رک گویی، صفاء <hr> معانی دیگر : بی پرده گویی، خلوص و صفا، بی پیرایگی، صداقت، (انگلیس: candour)، بی طرفی، بی سویی، رادی، بی نظری، بی غرضی، candour سفیدی، صفا

معنی : خلوص، رک گویی، صفاء معانی دیگر : بی پرده گویی، خلوص و صفا، بی پیرایگی، صداقت، (انگلیس: candour)، بی طرفی، بی سویی، رادی، بی نظری، بی غرضی، candour سفیدی، صفا

candor

<hr> معنی : خلوص، رک گویی <hr> معانی دیگر : candor سفیدی، صفا

معنی : خلوص، رک گویی معانی دیگر : candor سفیدی، صفا

candour

<hr> معنی : اب نبات، نبات، شیرین کردن، نباتی کردن <hr> معانی دیگر : آبنبات، خروس قندی (و مشابه آن)، گل قند، (مجازی - سخن و نوشته) خوش الحان کردن، شکرین کردن، شیرین سخنی کردن، (از ریشه ی فارسی: قند)، (برای حفظ از فساد یا شیرین سازی و غیره) در شکر پختن (مثل مربا)، شکرآکند یا شکر پوش کردن، (مانند شکر) بلوره کردن، شکرسان کردن یا شدن

معنی : اب نبات، نبات، شیرین کردن، نباتی کردن معانی دیگر : آبنبات، خروس قندی (و مشابه آن)، گل قند، (مجازی - سخن و نوشته) خوش الحان کردن، شکرین کردن، شیرین سخنی کردن، (از ریشه ی فارسی: قند)، (برای حفظ از فساد یا شیرین سازی و غیره) در شکر پختن (مثل مربا)، شکرآکند یا شکر پوش کردن، (مانند شکر) بلوره کردن

candy

candy bar

candy floss

<hr> معنی : عصا، چوب دستی، نای، نی، نیشکر، با چوب زدن، باعصا زدن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) نی، ساقه ی توخالی برخی گیاهان، انواع علف های بلند و نی ساقه (arundinaria) که بومی جنوب ایالات متحده می باشند، (برای تنبیه) چوب، ترکه، عصای فلزی، نواره یا لایه ی نی (که در حصیربافی به کار می رود)، بوریا، با چوبدستی (کتک) زدن

معنی : عصا، چوب دستی، نای، نی، نیشکر، با چوب زدن، باعصا زدن معانی دیگر : (گیاه شناسی) نی، ساقه ی توخالی برخی گیاهان، انواع علف های بلند و نی ساقه (arundinaria) که بومی جنوب ایالات متحده می باشند، (برای تنبیه) چوب، ترکه، عصای فلزی، نواره یا لایه ی نی (که در حصیربافی به کار می رود)، بوریا، با چوبدستی 

cane

<hr> معنی : نیشکر <hr> معانی دیگر : شکر (به دست آمده از نیشکر) (نیشکر می شود: sugar cane)، نیشکر

معنی : نیشکر معانی دیگر : شکر (به دست آمده از نیشکر) (نیشکر می شود: sugar cane)، نیشکر

cane sugar

<hr> معنی : نیزار، نیستان <hr> معانی دیگر : بیشه ی نی، نیزار، نیستان، نوعی ازعلف

معنی : نیزار، نیستان معانی دیگر : بیشه ی نی، نیزار، نیستان، نوعی ازعلف

canebrake

caner

<hr> معنی : سفید مایل به تار، کدر <hr> معانی دیگر : خاکستری کرک، خاکستری شونده (در مورد برخی برگ های پوشیده از پرز سفید یا خاکستری)

معنی : سفید مایل به تار، کدر معانی دیگر : خاکستری کرک، خاکستری شونده (در مورد برخی برگ های پوشیده از پرز سفید یا خاکستری)

canescent

canicule

canid

<hr> معنی : وابسته به خانواده سگ، سگی، سگ مانند <hr> معانی دیگر : سگ سان، کلبی، (جانورشناسی) وابسته به سگ سانان (تیره ی canidae مثل سگ و روباه و گرگ و شغال)

معنی : وابسته به خانواده سگ، سگی، سگ مانند معانی دیگر : سگ سان، کلبی، (جانورشناسی) وابسته به سگ سانان (تیره ی canidae مثل سگ و روباه و گرگ و شغال)

canine

canine tooth

<hr> معنی : نارنجک، قوطی، چای دان، گاز اشک اور <hr> معانی دیگر : قوطی کوچک، قوطی دردار، افشانه، جعبه ی کوچک (و معمولا فلزی و دردار)، کانیستر، جارو برقی مکعب و جعبه مانند، بدنه ی جارو برقی، محفظه یا بطری ماسک ضد گاز

معنی : نارنجک، قوطی، چای دان، گاز اشک اور معانی دیگر : قوطی کوچک، قوطی دردار، افشانه، جعبه ی کوچک (و معمولا فلزی و دردار)، کانیستر، جارو برقی مکعب و جعبه مانند، بدنه ی جارو برقی، محفظه یا بطری ماسک ضد گاز

canister

<hr> معنی : ماشرا، یکجور افت درختان میوه، نوعی شته یا کرم، برفک، فاسد کردن، فاسد شدن <hr> معانی دیگر : هر چیزی که به تدریج فاسد و نابود کند، مصیبت، تباهگر، تباه کردن، (پزشکی) تبخال، تاول لب ها (canker sore هم می گویند)، لب زخم، (مهجور) cankerworm، (گیاه شناسی) خوره ی گیاهی، خوره خوردگی، آفت چوب، تبخال گرفتن، لب زخم گرفتن، (گیاه) خوره خورده شدن، خوره گرفتن، اکله

معنی : ماشرا، یکجور افت درختان میوه، نوعی شته یا کرم، برفک، فاسد کردن، فاسد شدن معانی دیگر : هر چیزی که به تدریج فاسد و نابود کند، مصیبت، تباهگر، تباه کردن، (پزشکی) تبخال، تاول لب ها (canker sore هم می گویند)، لب زخم، (مهجور) cankerworm، (گیاه شناسی) خوره ی گیاهی، خوره خوردگی، آفت چوب، تبخال گرفتن، 

canker

<hr> زخم وقرحه کوچک مخصوصا در دهان

زخم وقرحه کوچک مخصوصا در دهان

canker sore

<hr> ماشرا، خوره، اکله، یکجور افت درختان میوه، نوعی شته یاکرم، فاسدکردن، فاسد شدن

ماشرا، خوره، اکله، یکجور افت درختان میوه، نوعی شته یاکرم، فاسدکردن، فاسد شدن

cankered

<hr> وابسته به اکله یاماشرا، فاسدکننده

وابسته به اکله یاماشرا، فاسدکننده

cankerous

<hr> معنی : گل اختر <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل اختر (گونه های مختلف جنس canna از تیره ی cannaceae - یک لپه ای و پهن برگ و حاره ای)، وابسته به تیره ی گل اختران (از راسته ی zingiberales)، مارزوان، مرزوان

معنی : گل اختر معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل اختر (گونه های مختلف جنس canna از تیره ی cannaceae - یک لپه ای و پهن برگ و حاره ای)، وابسته به تیره ی گل اختران (از راسته ی zingiberales)، مارزوان، مرزوان

canna

<hr> معنی : شاهدانه، انواع شاهدانه، غالیس <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: hemp، گل گیاه شاهدانه، گل شاهدانه، کنف، بنگ، حشیش، ماری جوانا، کنودانه

معنی : شاهدانه، انواع شاهدانه، غالیس معانی دیگر : رجوع شود به: hemp، گل گیاه شاهدانه، گل شاهدانه، کنف، بنگ، حشیش، ماری جوانا، کنودانه

cannabis

<hr> معنی : در قوطی کنسرو شده، مست باده <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی - برنامه های تلویزیونی و رادیویی) ضبط شده برای پخش بعدی، پیش ساخته، تهیه شده برای آنکه در آن واحد در چندین روزنامه چاپ شود، در قوطی یا شیشه ی کیپ (هوابندی شده) نگهداری شده (مثل مربا و ساردین)، کنسرو شده

معنی : در قوطی کنسرو شده، مست باده معانی دیگر : (امریکا - خودمانی - برنامه های تلویزیونی و رادیویی) ضبط شده برای پخش بعدی، پیش ساخته، تهیه شده برای آنکه در آن واحد در چندین روزنامه چاپ شود، در قوطی یا شیشه ی کیپ (هوابندی شده) نگهداری شده (مثل مربا و ساردین)، کنسرو شده

canned

canned food

<hr> (خوراکپزی ایتالیایی) ماکارونی خیلی درشت (که داخل آن را از گوشت وغیره پر می کنند)

(خوراکپزی ایتالیایی) ماکارونی خیلی درشت (که داخل آن را از گوشت وغیره پر می کنند)

cannelloni

<hr> کسی که کارش در قوطی یا در شیشه کردن (مربا و غیره) است، کنسروساز

کسی که کارش در قوطی یا در شیشه کردن (مربا و غیره) است، کنسروساز

canner

<hr> معنی : کنسروسازی <hr> معانی دیگر : کارخانه ی کنسروسازی، محلی که در آن خوراک را در قوطی یا شیشه می کنند، کارخانه ای که گوشت ومیوه وغیره رادرقوطی کنسرو میکند

معنی : کنسروسازی معانی دیگر : کارخانه ی کنسروسازی، محلی که در آن خوراک را در قوطی یا شیشه می کنند، کارخانه ای که گوشت ومیوه وغیره رادرقوطی کنسرو میکند

cannery

<hr> شهر کان (در جنوب فرانسه)

شهر کان (در جنوب فرانسه)

cannes

<hr> معنی : خونی، ادمخوار، جانوری که همجنس خود را میخورد <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) جانوری که همنوع خود را می خورد، همگون خوار، همگونه خوار، همجنس خوار، آدمخوار، مردمخوار

معنی : خونی، ادمخوار، جانوری که همجنس خود را میخورد معانی دیگر : (جانورشناسی) جانوری که همنوع خود را می خورد، همگون خوار، همگونه خوار، همجنس خوار، آدمخوار، مردمخوار

cannibal

<hr> معنی : ادم خواری <hr> معانی دیگر : ادمخواری

معنی : ادم خواری معانی دیگر : ادمخواری

cannibalism

<hr> معنی : ادمخورانه <hr> معانی دیگر : ادمخورانه

معنی : ادمخورانه معانی دیگر : ادمخورانه

cannibalistic

<hr> علوم نظامى : قطعه بردارى، تکه تکه کردن

علوم نظامى : قطعه بردارى، تکه تکه کردن

cannibalization

<hr> معنی : ادمخواری کردن <hr> معانی دیگر : (اوراق کردن قطعات ماشین وغیره برای به کار بردن درماشین های دیگر) قطعه برداری کردن، همگون خواری کردن، همجنس خواری کردن، (کارمندان یا اجزای یک سازمان را گزیدن و در سازمانی دیگر به کار واداشتن) منتقل کردن، (مجازی) بی رحمی و درنده خویی کردن، (به نزدیکان خود) جور و ستم کردن، پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن در دستگاه دیگری

معنی : ادمخواری کردن معانی دیگر : (اوراق کردن قطعات ماشین وغیره برای به کار بردن درماشین های دیگر) قطعه برداری کردن، همگون خواری کردن، همجنس خواری کردن، (کارمندان یا اجزای یک سازمان را گزیدن و در سازمانی دیگر به کار واداشتن) منتقل کردن، (مجازی) بی رحمی و درنده خویی کردن، (به نزدیکان خود) جور و ستم ک

واژه های حرف "c" - جملات نمونه