جملات نمونه

<hr> (کامپیوتر) حروف نقطه ای، ماتریس نقطه ای

(کامپیوتر) حروف نقطه ای، ماتریس نقطه ای

dot matrix

<hr> چاپگر یا ماتریس نقطه ای

چاپگر یا ماتریس نقطه ای

dot matrix printer

<hr> معنی : خرق، ضعف پیری، کودنی در اثر پیری <hr> معانی دیگر : فرتوتی، خرفتی (در اثر پیری)، ناتوانی

معنی : خرق، ضعف پیری، کودنی در اثر پیری معانی دیگر : فرتوتی، خرفتی (در اثر پیری)، ناتوانی

dotage

<hr> معنی : ادم کور ذهن، خرفت، پیر یاوه گو <hr> معانی دیگر : پیر و خرفت، فرتوت، کاهل

معنی : ادم کور ذهن، خرفت، پیر یاوه گو معانی دیگر : پیر و خرفت، فرتوت، کاهل

dotard

<hr> معنی : پرت گویی کردن، خرفت شدن، عشق ابلهانه ورزیدن <hr> معانی دیگر : (در اثر پیری) خرف بودن، فرتوت بودن، دچار ناتوانی فکری و جسمی شدن، (با: on و upon - نابخردانه یا بیش از حد) دوست داشتن، شیدا بودن، واله بودن، مرده ی کسی بودن

معنی : پرت گویی کردن، خرفت شدن، عشق ابلهانه ورزیدن معانی دیگر : (در اثر پیری) خرف بودن، فرتوت بودن، دچار ناتوانی فکری و جسمی شدن، (با: on و upon - نابخردانه یا بیش از حد) دوست داشتن، شیدا بودن، واله بودن، مرده ی کسی بودن

dote

<hr> (قدیمی) سوم شخص مفرد زمان حال فعل: do، سوم شخص مفرد از فعل do در زمان حاضر، میکند درقدیم بجای does بکارمیرفته

(قدیمی) سوم شخص مفرد زمان حال فعل: do، سوم شخص مفرد از فعل do در زمان حاضر، میکند درقدیم بجای does بکارمیرفته

doth

<hr> (نابخردانه یا زیاده از حد) دوستدار، شیدا، واله، زیادمایل، شیفته ازروی نادانی، خرف، فرسوده

(نابخردانه یا زیاده از حد) دوستدار، شیدا، واله، زیادمایل، شیفته ازروی نادانی، خرف، فرسوده

doting

dots

dots per inch

<hr> معنی : خال خال <hr> معانی دیگر : نقطه دار، منقوط، نقطه نقطه ای

معنی : خال خال معانی دیگر : نقطه دار، منقوط، نقطه نقطه ای

dotted

dotted line

<hr> معنی : خل، احمق، خال خال، نقطه نقطه <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، فرتوت، لرزان و ناتوان

معنی : خل، احمق، خال خال، نقطه نقطه معانی دیگر : (عامیانه)، فرتوت، لرزان و ناتوان

dotty

<hr> معنی : جفت، دوسر، المثنی، دوتایی، دوتا، برابر، همزاد، دولا، دو برابر کردن، مضاعف کردن، دولا کردن، دو برابر <hr> معانی دیگر : دو چندان، مضاعف، دو لایه، تا شده، دولا یا دوتا کردن یا شدن، دوگانه، دوقلو، دوترکه، دو جور، دو پشته، گول زننده، ریاکارانه، دو ارزشی (دارای ارزش یا اندازه یا مقدار یا قدرت دو چندان)، دو نفری، دو نفره، (آدم یا چیزی که شبیه دیگری باشد) جفت، همانند، نسخه ی ثانی، همتا، (هنرپیشه ای که به جای هنرپیشه ی دیگر نقش ایفا می کند) بدل، جانشین، تکرار کردن، نسخه ی بدل تهیه کردن، جانشین کردن یا شدن، نقش بدل بازی کردن، ویراژ رفتن، تغییر مسیر کامل، جاخالی، گریز، مسیر خود را (180 درجه) عوض کردن، دوبرابر کردن یا شدن، دوچندان کردن یا شدن، مضاعف کردن یا شدن، در دو ضرب کردن یا شدن، (کشتیرانی) دورزدن، به کار دیگری هم خوردن (علاوه بر کار اصلی)، (دارای دو معنی در آن واحد) دو پهلو، مبهم، گنگ، (موسیقی) دارای تن یک اوکتاو زیرتر کردن یا شدن، تن یک اوکتاو زیرتر، (گیاه شناسی - دارای بیش از یک ردیف گل برگ) پرپر، (تنیس و پینگ پنگ و غیره - جمع) دوبل، چهار نفری (در هر طرف دو نفر و جمعا چهار نفر)، (بیس بال) ضربه ای که به خاطر آن چوگان دار به بیس دوم می رود، چنین ضربه ای را زدن، (پوکر و غیره) دوبل، دوبل کردن، تاکردن باup

معنی : جفت، دوسر، المثنی، دوتایی، دوتا، برابر، همزاد، دولا، دو برابر کردن، مضاعف کردن، دولا کردن، دو برابر معانی دیگر : دو چندان، مضاعف، دو لایه، تا شده، دولا یا دوتا کردن یا شدن، دوگانه، دوقلو، دوترکه، دو جور، دو پشته، گول زننده، ریاکارانه، دو ارزشی (دارای ارزش یا اندازه یا مقدار یا قدرت دو چندان)،

double

double agent

<hr> 1- تا کردن یا لا زدن 2- (از همان راه آمده) بازگشتن

1- تا کردن یا لا زدن 2- (از همان راه آمده) بازگشتن

double back

<hr> دارای دو هدف، دوگانه، (به ویژه در مورد تفنگ) دولول، (سخن) دوپهلو، مبهم

دارای دو هدف، دوگانه، (به ویژه در مورد تفنگ) دولول، (سخن) دوپهلو، مبهم

double barreled

<hr> (موسیقی - بزرگترین و بم ترین نوع ویولن) کنترباس، صدای بسیار بم

(موسیقی - بزرگترین و بم ترین نوع ویولن) کنترباس، صدای بسیار بم

double bass

double bed

<hr> گرفتار شدن میان دو خواسته ی متناقض) تنگنا، وضع بغرنج

گرفتار شدن میان دو خواسته ی متناقض) تنگنا، وضع بغرنج

double bind

double blind

<hr> (آشپزی) دیگ دو جداره، دیگ دو لایه، دیگی که دیگ کوچک تری در ان جا بگیرد

(آشپزی) دیگ دو جداره، دیگ دو لایه، دیگی که دیگ کوچک تری در ان جا بگیرد

double boiler

<hr> (شیمی) پیوند دوگانه، دو پیوند

(شیمی) پیوند دوگانه، دو پیوند

double bond

<hr> دوباره سنجی کردن، دوباره بررسی کردن، بازبینی کردن، دوباره دیدن، بازبینی مجدد

دوباره سنجی کردن، دوباره بررسی کردن، بازبینی کردن، دوباره دیدن، بازبینی مجدد

double check

<hr> معنی : غبغب انسان، غبغب <hr> معانی دیگر : غبغب

معنی : غبغب انسان، غبغب معانی دیگر : غبغب

double chin

double click

<hr> (به ویژه در گیاه شناسی و جانورشناسی) دورگه ی دوگانه (حاصل آمیزش دو چیز دو رگه)، نارو زدن، دو دوزه بازی کردن، دو رویی کردن، خیانت کردن

(به ویژه در گیاه شناسی و جانورشناسی) دورگه ی دوگانه (حاصل آمیزش دو چیز دو رگه)، نارو زدن، دو دوزه بازی کردن، دو رویی کردن، خیانت کردن

double cross

<hr> قرار چهارنفره (دو پسر با دو دختر)، قرار دو به دو

قرار چهارنفره (دو پسر با دو دختر)، قرار دو به دو

double date

<hr> (بازی کودکان) طناب بازی دوتایی (که به جای یک طناب دو طناب را می چرخانند) (double dutch و double dutch هم می گویند)

(بازی کودکان) طناب بازی دوتایی (که به جای یک طناب دو طناب را می چرخانند) (double dutch و double dutch هم می گویند)

double dutch

<hr> (شمشیر و غیره) دو دم، دو تیغه، دولبه، دو پهلو (قابل به کار بردن برله یا علیه چیزی)، کنایه آمیز، رندانه، (بدرد دو کار خور) دو کاره، دو هدفی، دوگانه، دو منظوره

(شمشیر و غیره) دو دم، دو تیغه، دولبه، دو پهلو (قابل به کار بردن برله یا علیه چیزی)، کنایه آمیز، رندانه، (بدرد دو کار خور) دو کاره، دو هدفی، دوگانه، دو منظوره

double edged

<hr> معنی : دوسر، حرف دو پهلو <hr> معانی دیگر : دوسر، حرف دو پهلو

معنی : دوسر، حرف دو پهلو معانی دیگر : دوسر، حرف دو پهلو

double entendre

<hr> حسابداری دوبل، دفترداری دوبل، دفتر داری مضاعف، سیستم دفترداری دوبل

حسابداری دوبل، دفترداری دوبل، دفتر داری مضاعف، سیستم دفترداری دوبل

double entry

<hr> دورو، دوجانبه، دو سر مثل چکش دو سر دورو، ریاکار

دورو، دوجانبه، دو سر مثل چکش دو سر دورو، ریاکار

double faced

<hr> (ورزش های با راکت مانند تنیس) خراب کردن هر دو سرو، دو سرو بازی

(ورزش های با راکت مانند تنیس) خراب کردن هر دو سرو، دو سرو بازی

double fault

<hr> (امریکا - برنامه ای که شامل است بر دو فیلم سینمایی معمولا به قیمت یک فیلم) دوفیلمه، دو نمایشی

(امریکا - برنامه ای که شامل است بر دو فیلم سینمایی معمولا به قیمت یک فیلم) دوفیلمه، دو نمایشی

double feature

double glazing

double helix

<hr> (حقوق - محاکمه ی مجدد پس از صدور حکم) بازدادرسی، دادرسی مجدد

(حقوق - محاکمه ی مجدد پس از صدور حکم) بازدادرسی، دادرسی مجدد

double jeopardy

<hr> مردد،دودل، دودل، متلون، فریبنده، بى ثبات

مردد،دودل، دودل، متلون، فریبنده، بى ثبات

double minded

<hr> (دستور زبان) منفی در منفی، نفی مضاعف (مثلا: i didn't hear nothing)، نفی اندر نفی، دو منفی

(دستور زبان) منفی در منفی، نفی مضاعف (مثلا: i didn't hear nothing)، نفی اندر نفی، دو منفی

double negative

<hr> بسیار تند، زود، به سرعت، (قدم رو سربازان و غیره) قدم تند (در مقایسه با: قدم آهسته)، با گام تند رفتن، قدم تند، باقدم تند رفتن

بسیار تند، زود، به سرعت، (قدم رو سربازان و غیره) قدم تند (در مقایسه با: قدم آهسته)، با گام تند رفتن، قدم تند، باقدم تند رفتن

double quick

double room

<hr> تبعیض (بخصوص بین زن و مرد)، یک بام و دو هوا، قواعد تبعی­ امیز وسخت گیر مخصوصا نسبت بجنس زن

تبعیض (بخصوص بین زن و مرد)، یک بام و دو هوا، قواعد تبعی­ امیز وسخت گیر مخصوصا نسبت بجنس زن

double standard

<hr> یکه خوردن، واکنش دوگانه

یکه خوردن، واکنش دوگانه

double take

<hr> (سخن مبهم و گول زننده) دو پهلوگویی، دو گونه گویی، مغلطه، دو پهلو حرف زدن، مغلطه کردن، چاپلوسی و زبان بازی، جمله دو پهلو

(سخن مبهم و گول زننده) دو پهلوگویی، دو گونه گویی، مغلطه، دو پهلو حرف زدن، مغلطه کردن، چاپلوسی و زبان بازی، جمله دو پهلو

double talk

double taxation

<hr> حقوق دو برابر (مثلا در مقابل کار در روزهای تعطیل یا اضافه کار)، دستمزد دو برابر، پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی

حقوق دو برابر (مثلا در مقابل کار در روزهای تعطیل یا اضافه کار)، دستمزد دو برابر، پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی

double time

<hr> معنی : دولا کردن، دولا شدن <hr> معانی دیگر : 1- کاملا خم یا تا کردن، (مشت را) گره کردن 2- (از شدت درد یا خنده و غیره) دولا شدن، در اطاق یا تختخواب یک نفره شریک شدن، دولاشدن در اثر خنده وغیره

معنی : دولا کردن، دولا شدن معانی دیگر : 1- کاملا خم یا تا کردن، (مشت را) گره کردن 2- (از شدت درد یا خنده و غیره) دولا شدن، در اطاق یا تختخواب یک نفره شریک شدن، دولاشدن در اثر خنده وغیره

واژه های حرف "d" - جملات نمونه