جملات نمونه

<hr> معنی : کوشا، ازمایش کننده، ازماینده <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) آزمونگر، ساعی، آزماینده، شهر تریر (در غرب آلمان)

معنی : کوشا، ازمایش کننده، ازماینده معانی دیگر : (شخص یا چیز) آزمونگر، ساعی، آزماینده، شهر تریر (در غرب آلمان)

trier

<hr> معنی : ناچیز، چیز جزیی، کم بها، بازیچه قرار دادن، سرسری گرفتن <hr> معانی دیگر : چیز کم اهمیت، امر جزئی، ناقابل، کم، یک ذره، یک خرده، (با: with) به بازی گرفتن، بازیچه کردن، ملعبه کردن، به شوخی گرفتن، (معمولا با: away) حرام کردن، هدر دادن، هرز دادن، مبلغ کم، پشیز، پاپاسی، چندر غاز، (انگلیس - پسخوراک) کیک آغشته به شراب، قلع، (جمع) ظروف قلعی

معنی : ناچیز، چیز جزیی، کم بها، بازیچه قرار دادن، سرسری گرفتن معانی دیگر : چیز کم اهمیت، امر جزئی، ناقابل، کم، یک ذره، یک خرده، (با: with) به بازی گرفتن، بازیچه کردن، ملعبه کردن، به شوخی گرفتن، (معمولا با: away) حرام کردن، هدر دادن، هرز دادن، مبلغ کم، پشیز، پاپاسی، چندر غاز، (انگلیس - پسخوراک) کیک آ

trifle

trifles

<hr> معنی : پوچ، بیهوده، بی ارزش، بی اهمیت، نا قابل <hr> معانی دیگر : کم ارزش، ناچیز، جزئی، پیش پا افتاده

معنی : پوچ، بیهوده، بی ارزش، بی اهمیت، نا قابل معانی دیگر : کم ارزش، ناچیز، جزئی، پیش پا افتاده

trifling

<hr> معنی : خود ارا، خود ارا، تر و تمیز، وفادار، قابل اعتماد، سرحال، شیک، از حرکت بازداشتن، دویدن <hr> معانی دیگر : مخفف: (trigonometric(al، (انگلیس - قدیمی)، آراسته، درست، بی عیب، دقیق، مو به مو، (محلی - برای جلوگیری از غلت خوردن در کشتی و غیره) زیر بشکه چوب یا آجر گذاشتن، فعال، منبسط، چهار نعل رفتن، خط شروع مسابقه، خندق، از حرکت بازداشتن مثل چر&nbsp; ماشین، علامت گذاشتن

معنی : خود ارا، خود ارا، تر و تمیز، وفادار، قابل اعتماد، سرحال، شیک، از حرکت بازداشتن، دویدن معانی دیگر : مخفف: (trigonometric(al، (انگلیس - قدیمی)، آراسته، درست، بی عیب، دقیق، مو به مو، (محلی - برای جلوگیری از غلت خوردن در کشتی و غیره) زیر بشکه چوب یا آجر گذاشتن، فعال، منبسط، چهار نعل رفتن، خط شروع

trig

<hr> (کالبد شناسی)، عصب سه قلو، عصب سه شاخه

(کالبد شناسی)، عصب سه قلو، عصب سه شاخه

trigeminal

<hr> معنی : گیره، قلاب، پاشنه، ماشه، ماشه اسلحه، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار، ماشه کشیدن، راه انداختن، رها کردن <hr> معانی دیگر : (سلاح آتشین) ماشه، (عمل یا حرف و غیره) واکنش انگیز، علت، موجب، سبب، انگیزان، شوند، انگیزه، انگیزاندن، موجب شدن، سبب شدن، (فنر و غیره) ضامن، رها ساز، ماشه را کشیدن، گیره را رها کردن، سنگ زیر چر، چر&nbsp; نگهدار، ماشه چیزی را کشیدن

معنی : گیره، قلاب، پاشنه، ماشه، ماشه اسلحه، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار، ماشه کشیدن، راه انداختن، رها کردن معانی دیگر : (سلاح آتشین) ماشه، (عمل یا حرف و غیره) واکنش انگیز، علت، موجب، سبب، انگیزان، شوند، انگیزه، انگیزاندن، موجب شدن، سبب شدن، (فنر و غیره) ضامن، رها ساز، ماشه را کشیدن، گیره را رها کردن، سن

trigger

triggered

<hr> معنی : رها سازی، راه اندازی <hr> معانی دیگر : رهاسازی، راه اندازی

معنی : رها سازی، راه اندازی معانی دیگر : رهاسازی، راه اندازی

triggering

<hr> (انواع استرهای ناشی از گلیسرول و سه بنیان اسیدهای چرب) تری گلیسرید

(انواع استرهای ناشی از گلیسرول و سه بنیان اسیدهای چرب) تری گلیسرید

triglyceride

trigone

<hr> معنی : مثلثاتی، وابسته به مثلثات <hr> معانی دیگر : وابسته به مثلثات <hr> trigonometric(al) مثلثاتی

معنی : مثلثاتی، وابسته به مثلثات معانی دیگر : وابسته به مثلثات trigonometric(al) مثلثاتی

trigonometric

<hr> معنی : مثلثات <hr> معانی دیگر : سه گوشگان

معنی : مثلثات معانی دیگر : سه گوشگان

trigonometry

<hr> (عامیانه) سه چرخه، سه چرخه سوار شدن

(عامیانه) سه چرخه، سه چرخه سوار شدن

trike

<hr> معنی : سه بر، سه جانبه، سه ضلعی <hr> معانی دیگر : سه سویه، سه طرفه

معنی : سه بر، سه جانبه، سه ضلعی معانی دیگر : سه سویه، سه طرفه

trilateral

<hr> (انگلیس) کلاه شاپو (نرم و دارای فرورفتگی در تارک)

(انگلیس) کلاه شاپو (نرم و دارای فرورفتگی در تارک)

trilby

<hr> معنی : سه زبانی، متکلم بسه زبان <hr> معانی دیگر : به سه زبان، متکلم به سه لسان

معنی : سه زبانی، متکلم بسه زبان معانی دیگر : به سه زبان، متکلم به سه لسان

trilingual

<hr> معنی : لرزش صدا، حرف عله، با تحریر خواندن، پیچانیدن، لرزیدن، چهچه زدن، جاری شدن، روان شدن، چرخیدن <hr> معانی دیگر : (آواز) تحریر، (موسیقی) رجوع شود به: vibrato، (پرنده) چهچهه، (تلفظ r در برخی زبان ها) زبان لرزانی، آوای لرزشی، جاری شدن مثل نهر، علت

معنی : لرزش صدا، حرف عله، با تحریر خواندن، پیچانیدن، لرزیدن، چهچه زدن، جاری شدن، روان شدن، چرخیدن معانی دیگر : (آواز) تحریر، (موسیقی) رجوع شود به: vibrato، (پرنده) چهچهه، (تلفظ r در برخی زبان ها) زبان لرزانی، آوای لرزشی، جاری شدن مثل نهر، علت

trill

<hr> معنی : تریلیون، عدد یک با 12 صفر، عدد یک با 18 صفر <hr> معانی دیگر : تریلیون (امریکا: عدد یک و 12 صفر - انگلیس: عدد یک و 18 صفر)، امر، انگلیس عدد یک با 81 صفر

معنی : تریلیون، عدد یک با 12 صفر، عدد یک با 18 صفر معانی دیگر : تریلیون (امریکا: عدد یک و 12 صفر - انگلیس: عدد یک و 18 صفر)، امر، انگلیس عدد یک با 81 صفر

trillion

<hr> یک تریلیونیم (یک هزارم میلیارد)

یک تریلیونیم (یک هزارم میلیارد)

trillionth

<hr> (گیاه شناسی) تریلیوم (از خانواده ی lily)

(گیاه شناسی) تریلیوم (از خانواده ی lily)

trillium

<hr> (دیرین شناسی) تریلوبیت (رده ی trilobita از بند پایان منقرض)، سه لپی، بند پایان خرچنگی دارای بدن سه بند

(دیرین شناسی) تریلوبیت (رده ی trilobita از بند پایان منقرض)، سه لپی، بند پایان خرچنگی دارای بدن سه بند

trilobite

<hr> معنی : گروه سه تایی، سه نمایش تراژدی <hr> معانی دیگر : (نمایش و رمان و غیره) سه گانه، سه بخشی

معنی : گروه سه تایی، سه نمایش تراژدی معانی دیگر : (نمایش و رمان و غیره) سه گانه، سه بخشی

trilogy

<hr> معنی : وضع، حالت، پاکیزه، مواظب، مرتب، تر و تمیز، چیدن، تراشیدن، سرشاخه زدن، پیراستن، درست کردن، اراستن، زینت دادن <hr> معانی دیگر : (در اصل) آماده کردن، مهیا کردن، مجهز کردن، آراستن، تزیین کردن، (سر مو یا شاخ و برگ و غیره) زدن، کوتاه کردن، اصلاح کردن، هرس کردن، کوته وار کردن، مختصر کردن، به اندازه ی مطلوب در آوردن، کاستن، (جامه و غیره) حاشیه، کناره، ترتیب، دهناد، راستاد، نظم، آرایش، پیرایش، آذین بندی، (مو و شاخ و برگ و غیره) اصلاح، کوتاه سازی، سر شاخه زنی، (به ویژه در اطراف پنجره و در) گچکاری آذینی، چوب بری زینتی، تزیینات داخل و خارج اتومبیل، حاشیه دوزی، (هواپیما یا کشتی) نشست، ترازمندی، منظم، بسامان، سامان مند، آراسته، خوش ترکیب، خوش طرح، خوش هیکل، خوش ریخت، (اتومبیل و کشتی و موتور و غیره) بی عیب و نقص، درست، خوش کار، وزن کم کردن، (با تغییر دادن جای محمولات یا وزنه ی تعادل و غیره کشتی یا هواپیما را) متعادل کردن، همتراز کردن، ترازمند کردن، (آماده سازی کشتی برای حرکت) بادبان ها و طناب ها را آراستن، تنظیم کردن، تعدیل کردن، وفق دادن، سازگار کردن، (عامیانه) سرزنش کردن، نکوهش کردن، (عامیانه) کتک زدن، چوب زدن، تنبیه کردن، (عامیانه) سخت شکست دادن، تار و مار کردن، تغییر رای دادن، عقیده ی خود را عوض کردن، نان به نرخ روز خوردن، میانه روی کردن، رجوع شود به: window dressing، میزان آب سواری (buoyancy) زیردریایی، (مهجور) شخصیت انسان، نهاد، (ویراستاری یا سانسور فیلم) تکه ی بریده شده، بریده، گول زدن، کلاهبرداری کردن، اختلاس کردن، پیراسته، تودوزی وتزئینات داخلی اتومبیل

معنی : وضع، حالت، پاکیزه، مواظب، مرتب، تر و تمیز، چیدن، تراشیدن، سرشاخه زدن، پیراستن، درست کردن، اراستن، زینت دادن معانی دیگر : (در اصل) آماده کردن، مهیا کردن، مجهز کردن، آراستن، تزیین کردن، (سر مو یا شاخ و برگ و غیره) زدن، کوتاه کردن، اصلاح کردن، هرس کردن، کوته وار کردن، مختصر کردن، به اندازه ی مطل

trim

<hr> معنی : دوره سه ماهه، در حدود سه ماه <hr> معانی دیگر : (امریکا - برخی دانشگاه ها) هر یک از سه دوره ی سال تحصیلی، نیم سال، ثلث، دوره ی سه ماهه، تری مستر، یک چهارم سال

معنی : دوره سه ماهه، در حدود سه ماه معانی دیگر : (امریکا - برخی دانشگاه ها) هر یک از سه دوره ی سال تحصیلی، نیم سال، ثلث، دوره ی سه ماهه، تری مستر، یک چهارم سال

trimester

trimmed

<hr> معنی : تادیب کننده، زینت دهنده، صاف کننده، دستکاری کننده، پیرایشگر <hr> معانی دیگر : (شخص یا دستگاه) هرس کننده، زننده (سر شاخه یا سر مو)، تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز

معنی : تادیب کننده، زینت دهنده، صاف کننده، دستکاری کننده، پیرایشگر معانی دیگر : (شخص یا دستگاه) هرس کننده، زننده (سر شاخه یا سر مو)، تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز

trimmer

<hr> معنی : پیرایش <hr> معانی دیگر : (خوراک) مخلفات، سرشاخه زنی، هرس، اصلاح مو، کوتاه کردن مو، (عامیانه) کتک مفصل، (عامیانه) شکست فاحش، (عامیانه) کلاهبرداری، گول زنی، فریب، دغلکاری، حاشیه ی تزیینی (لباس و غیره)، حاشیه دوزی، زیپ دوزی، تزیین، آذین، ارایش، زینت، توری، چین چینی، مخلفات، لوازم

معنی : پیرایش معانی دیگر : (خوراک) مخلفات، سرشاخه زنی، هرس، اصلاح مو، کوتاه کردن مو، (عامیانه) کتک مفصل، (عامیانه) شکست فاحش، (عامیانه) کلاهبرداری، گول زنی، فریب، دغلکاری، حاشیه ی تزیینی (لباس و غیره)، حاشیه دوزی، زیپ دوزی، تزیین، آذین، ارایش، زینت، توری، چین چینی، مخلفات، لوازم

trimming

trimmings

<hr> معنی : سه تایی، سه لا، سه بر <hr> معانی دیگر : سه برابر، سه چندان، (t بزرگ - مذهبی) تثلیث، ثلاثه، (نجوم) قرارگیری دو سیاره در 120 درجه فاصله از یکدیگر (که در قدیم به فال نیک گرفته می شد)

معنی : سه تایی، سه لا، سه بر معانی دیگر : سه برابر، سه چندان، (t بزرگ - مذهبی) تثلیث، ثلاثه، (نجوم) قرارگیری دو سیاره در 120 درجه فاصله از یکدیگر (که در قدیم به فال نیک گرفته می شد)

trine

<hr> جزیره ی ترینیداد (در کرانه ی شمال شرقی ونزوئلا)

جزیره ی ترینیداد (در کرانه ی شمال شرقی ونزوئلا)

trinidad

<hr> معنی : معتقد به تثلیث، معتقد بوجود اقانیم ثلاثه <hr> معانی دیگر : (مسیحیت) وابسته به تثلیث، تثلیثی، پیرو فلسفه ی تثلیث، معتقد به تثلیک

معنی : معتقد به تثلیث، معتقد بوجود اقانیم ثلاثه معانی دیگر : (مسیحیت) وابسته به تثلیث، تثلیثی، پیرو فلسفه ی تثلیث، معتقد به تثلیک

trinitarian

<hr> معنی : سه گانگی <hr> معانی دیگر : تثلیث، یکان سه بخشی، واحد دارای سه قسمت، گروه سه نفری، ثلاثه، رجوع شود به: trinity sunday، در مسیحیت معتقد بوجود سه اقنوم در خدای واحد

معنی : سه گانگی معانی دیگر : تثلیث، یکان سه بخشی، واحد دارای سه قسمت، گروه سه نفری، ثلاثه، رجوع شود به: trinity sunday، در مسیحیت معتقد بوجود سه اقنوم در خدای واحد

trinity

<hr> معنی : جواهر بدلی، گول زنک، چیز کم خرج، دزدکی وزیر جلی کار کردن <hr> معانی دیگر : زیورآلات ارزان، منجوق، زلم زیمبو، هنزرپنزر

معنی : جواهر بدلی، گول زنک، چیز کم خرج، دزدکی وزیر جلی کار کردن معانی دیگر : زیورآلات ارزان، منجوق، زلم زیمبو، هنزرپنزر

trinket

<hr> معنی : سه اسمی، دارای سه عبارت، شامل سه نام <hr> معانی دیگر : (ریاضی) سه جمله ای، سه بندی، (رده بندی و نامگذاری گیاه و جانور) سه نام (اسم جنس و گونه و زیر گونه)، اسم علمی، اسم سه بخشی

معنی : سه اسمی، دارای سه عبارت، شامل سه نام معانی دیگر : (ریاضی) سه جمله ای، سه بندی، (رده بندی و نامگذاری گیاه و جانور) سه نام (اسم جنس و گونه و زیر گونه)، اسم علمی، اسم سه بخشی

trinomial

<hr> معنی : سه تایی، سه نفری، سه نفر خواننده <hr> معانی دیگر : (انسان یا چیز) گروه سه گانه، سه تا، سه نفر، دسته ی سه نفری، قطعه موسیقی مخصوص نواختن یاخواندن سه نفر

معنی : سه تایی، سه نفری، سه نفر خواننده معانی دیگر : (انسان یا چیز) گروه سه گانه، سه تا، سه نفر، دسته ی سه نفری، قطعه موسیقی مخصوص نواختن یاخواندن سه نفر

trio

<hr> معنی : گردش، سفر، لغزش، سیاحت، سبک رفتن، لغزش خوردن، پشت پا خوردن یازدن، سکندری خوردن، سفر کردن، گردش کردن <hr> معانی دیگر : مسافرت، گشتوری، وشتارش، مسافرت کردن، گشتوری کردن، سفر کوتاه، رفت، رفتن، سواری، اشتباه، خطا، دچار لغزش شدن، اشتباه کردن، خطا کردن، لغزیدن، (پا به چیزی گیر کردن و) افتادن، پایکوبی، رقص تند، گام های تند و سبک، گام برداری سریع، پایکوبی کردن، گام های تند و سبک برداشتن، (معمولا با: up) به اشتباه انداختن، سردرگم کردن، دستپاچه کردن، (خودمانی) تحت تاثیر مواد مخدر، نشئه، (کله) گرم، (زبان) لکنت، تته پته، تپق، تپق زدن، دچار لکنت شدن، لکنت داشتن، پاشکیل، پشت پازنی، (وابسته به انواع آلیاژهای پولاد که بسیار خم پذیر و محکم هستند) تریپ

معنی : گردش، سفر، لغزش، سیاحت، سبک رفتن، لغزش خوردن، پشت پا خوردن یازدن، سکندری خوردن، سفر کردن، گردش کردن معانی دیگر : مسافرت، گشتوری، وشتارش، مسافرت کردن، گشتوری کردن، سفر کوتاه، رفت، رفتن، سواری، اشتباه، خطا، دچار لغزش شدن، اشتباه کردن، خطا کردن، لغزیدن، (پا به چیزی گیر کردن و) افتادن، پایکوبی، ر

trip

<hr> معنی : سه جزیی، سه جانبه، سه طرفه، سه نسخهای، سه سویه <hr> معانی دیگر : سه گانه، سه بخشی، تقسیم شده به سه قسمت، دارای سه نسخه

معنی : سه جزیی، سه جانبه، سه طرفه، سه نسخهای، سه سویه معانی دیگر : سه گانه، سه بخشی، تقسیم شده به سه قسمت، دارای سه نسخه

tripartite

<hr> معنی : سیرابی، شکمبه، دکان سیرابی <hr> معانی دیگر : (به عنوان خوراک) شکمبه، گیپا، بی ارزش

معنی : سیرابی، شکمبه، دکان سیرابی معانی دیگر : (به عنوان خوراک) شکمبه، گیپا، بی ارزش

tripe

<hr> معنی : سه گانه، سه برابر، سه جزیی، سه گروهی، سه برابر چیزی بودن، سه برابر کردن <hr> معانی دیگر : سه برابر کردن یا شدن، سه چندان، سه بخشی، سه بار انجام شده یا گفته شده، سه مرحله ای، سه باره، گروه متشکل از سه چیز یا نفر، سه نفری، (موسیقی) سه ضربی، (بیس بال) ضربه ای که چوگان دار را به ((بیس)) سوم می فرستد

معنی : سه گانه، سه برابر، سه جزیی، سه گروهی، سه برابر چیزی بودن، سه برابر کردن معانی دیگر : سه برابر کردن یا شدن، سه چندان، سه بخشی، سه بار انجام شده یا گفته شده، سه مرحله ای، سه باره، گروه متشکل از سه چیز یا نفر، سه نفری، (موسیقی) سه ضربی، (بیس بال) ضربه ای که چوگان دار را به ((بیس)) سوم می فرستد

triple

<hr> (شیمی - سهیم بودن دو اتم هر مولکول در سه جفت الکترون) همبست سه سویه، سه پیوندی، پیوند سه گانه

(شیمی - سهیم بودن دو اتم هر مولکول در سه جفت الکترون) همبست سه سویه، سه پیوندی، پیوند سه گانه

triple bond

triple jump

<hr> معنی : سه تایی، سه گانه، سه بخشی، سه جزیی، سه قلو <hr> معانی دیگر : (بچه) سه قلو، (شعر) سه سطر پشت سر هم و هم قافیه، (موسیقی) سه نت توام

معنی : سه تایی، سه گانه، سه بخشی، سه جزیی، سه قلو معانی دیگر : (بچه) سه قلو، (شعر) سه سطر پشت سر هم و هم قافیه، (موسیقی) سه نت توام

triplet

<hr> معنی : سه تایی، سه لا، سه قسمتی، سه جزیی <hr> معانی دیگر : سه گانه، سه لایه، سه برابر، سه واحدی

معنی : سه تایی، سه لا، سه قسمتی، سه جزیی معانی دیگر : سه گانه، سه لایه، سه برابر، سه واحدی

triplex

<hr> معنی : سه برابر، سه نسخهای، در سه نسخه، در سه نسخه تهیه کردن، سه برابر کردن <hr> معانی دیگر : سه نسخه ای کردن، سه گانه، سه تایی، نسخه ی سوم

معنی : سه برابر، سه نسخهای، در سه نسخه، در سه نسخه تهیه کردن، سه برابر کردن معانی دیگر : سه نسخه ای کردن، سه گانه، سه تایی، نسخه ی سوم

triplicate

<hr> معنی : بطور سه برابر <hr> معانی دیگر : به طور سه برابر، به میزان سه چندان

معنی : بطور سه برابر معانی دیگر : به طور سه برابر، به میزان سه چندان

triply

<hr> معنی : سه پایه، سه رکنی، چیزی که سه پایه داشته <hr> معانی دیگر : (برای دوربین عکاسی و غیره) سه پایه، (میز یا صندلی یا پاتیل و غیره) دارای سه پایه، دیگ پایه دار

معنی : سه پایه، سه رکنی، چیزی که سه پایه داشته معانی دیگر : (برای دوربین عکاسی و غیره) سه پایه، (میز یا صندلی یا پاتیل و غیره) دارای سه پایه، دیگ پایه دار

واژه های حرف "t" - جملات نمونه