<hr> معنی : تاریک خانه، اطاقک تاریک جعبه عکاسی <hr> معانی دیگر : دستگاه قدیمی عکاسی مشتمل بر اتاقک تاریکی که دارای عدسی یا سوراخی بود و از آن تصویر رنگی بر دیوار مقابل افکنده می شد

معنی : تاریک خانه، اطاقک تاریک جعبه عکاسی معانی دیگر : دستگاه قدیمی عکاسی مشتمل بر اتاقک تاریکی که دارای عدسی یا سوراخی بود و از آن تصویر رنگی بر دیوار مقابل افکنده می شد

camera obscura

<hr> معنی : عکاس، فیلم بردار، ادمیکه با دوربین کار میکند <hr> معانی دیگر : آپاراتچی، متصدی دوربین (فیلمبرداری و تلویزیون) 2ـ فیلم بردار (cinematographer هم می گویند)

معنی : عکاس، فیلم بردار، ادمیکه با دوربین کار میکند معانی دیگر : آپاراتچی، متصدی دوربین (فیلمبرداری و تلویزیون) 2ـ فیلم بردار (cinematographer هم می گویند)

cameraman

<hr> معنی : فیلم برداری

camerawork

<hr> معنی : کامیون، گاری کوتاه بی لبه، واگن روباز <hr> معانی دیگر : ماشین باری، واگن باری

معنی : کامیون، گاری کوتاه بی لبه، واگن روباز معانی دیگر : ماشین باری، واگن باری

camion

<hr> معنی : شبیخون <hr> معانی دیگر : (قدیمی) شبیخون (camisade هم می نویسند)، camisada : شبیخون، لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر را بشناسند

معنی : شبیخون معانی دیگر : (قدیمی) شبیخون (camisade هم می نویسند)، camisada : شبیخون، لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر را بشناسند

camisado

<hr> معنی : نوعی ژاکت استین دار، پیراهن زنانه، زیر پوش زنانه <hr> معانی دیگر : زیر پیراهنی زنانه (بی آستین و گاهی مزین به نوار و قیطان)

معنی : نوعی ژاکت استین دار، پیراهن زنانه، زیر پوش زنانه معانی دیگر : زیر پیراهنی زنانه (بی آستین و گاهی مزین به نوار و قیطان)

camisole

<hr> معنی : شالی، صوف <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: خملت)، پارچه ی محصول خاورمیانه ی قرون وسطی که از پشم شتر یا بز بافته می شد، پارچه ی ساتن مانند (از پشم شتر یا بز و ابریشم)

معنی : شالی، صوف معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: خملت)، پارچه ی محصول خاورمیانه ی قرون وسطی که از پشم شتر یا بز بافته می شد، پارچه ی ساتن مانند (از پشم شتر یا بز و ابریشم)

camlet

<hr> معنی : بابونه، گل گاوچشم <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: chamomile

معنی : بابونه، گل گاوچشم معانی دیگر : رجوع شود به: chamomile

camomile

<hr> معنی : پوشش، استتار، پنهان کردن وسایل جنگی، مخفی کردن، پوشاندن <hr> معانی دیگر : (ارتش) استتار، پردگی، پوشیدگی، نهان سازی، پنام، نهانگری، پرده پوشی، تزویر (جانورشناسی) رنگ آمیزی بدن جانور (که به نهانسازی او کمک می کند)، پردگین، استتار کردن، نهانسازی کردن، نهانگری کردن، پردگین کردن، پنام کردن، پنامیدن

معنی : پوشش، استتار، پنهان کردن وسایل جنگی، مخفی کردن، پوشاندن معانی دیگر : (ارتش) استتار، پردگی، پوشیدگی، نهان سازی، پنام، نهانگری، پرده پوشی، تزویر (جانورشناسی) رنگ آمیزی بدن جانور (که به نهانسازی او کمک می کند)، پردگین، استتار کردن، نهانسازی کردن، نهانگری کردن، پردگین کردن، پنام کردن، پنامیدن

camouflage

<hr> معنی : اردوگاه، اردو، لشکرگاه، خیمه گاه، ربع، خیل، چادر زدن، اردو زدن، منزل کردن، خیمه زدن <hr> معانی دیگر : خیمه سرا، بارگاه، کمپ، پرده سرا، سربازخانه، پادگان، زندان صحرایی، قرارگاه، به اردوگاه رفتن، (برای تفریح و تعطیلات) در چادر یا هوای آزاد زیستن، در اردوگاه جا دادن، گروه، دسته (سیاسی یا نظامی یا عقیدتی)، زندگی سربازی، کلبه، پناهگاه موقت، چادر، (خودمانی) مبتذل، پرادا و اطوار، (در مورد مرد) رفتار زنانه، قر و عشوه، غمزه ی خرکی، چادرزدن بیشتر با out

معنی : اردوگاه، اردو، لشکرگاه، خیمه گاه، ربع، خیل، چادر زدن، اردو زدن، منزل کردن، خیمه زدن معانی دیگر : خیمه سرا، بارگاه، کمپ، پرده سرا، سربازخانه، پادگان، زندان صحرایی، قرارگاه، به اردوگاه رفتن، (برای تفریح و تعطیلات) در چادر یا هوای آزاد زیستن، در اردوگاه جا دادن، گروه، دسته (سیاسی یا نظامی یا عقی

camp

camp out in tents

<hr> معنی : سفر، لشکر کشی، یک رشته عملیات جنگی، مسافرت درداخل کشور <hr> معانی دیگر : (ارتش - یک سلسله عملیات نظامی به منظور خاص)، لشگرکشی، رزم آوری، اردوکشی، حملات پیاپی، (یک سلسله فعالیت های سازمان یافته به منظور خاص) پیکار، مبارزه، مبارزه کردن، پیکار کردن، رزمیدن، جنگیدن، (میز و صندلی و غیره) صحرایی، ساده و سبک و تاشو، سفری، زمین مسطح، جلگه، مبارزه انتخاباتی

معنی : سفر، لشکر کشی، یک رشته عملیات جنگی، مسافرت درداخل کشور معانی دیگر : (ارتش - یک سلسله عملیات نظامی به منظور خاص)، لشگرکشی، رزم آوری، اردوکشی، حملات پیاپی، (یک سلسله فعالیت های سازمان یافته به منظور خاص) پیکار، مبارزه، مبارزه کردن، پیکار کردن، رزمیدن، جنگیدن، (میز و صندلی و غیره) صحرایی، ساده و

campaign

<hr> معنی : سرباز کهنه کار، کسی که در لشکر کشی شرکت میکند <hr> معانی دیگر : نامزد انتخابات

معنی : سرباز کهنه کار، کسی که در لشکر کشی شرکت میکند معانی دیگر : نامزد انتخابات

campaigner

<hr> معنی : برج کلیسا، منار، محل ناقوس کلیسا <hr> معانی دیگر : (معماری کلیسا) برج ناقوس (به ویژه اگر از ساختمان اصلی مجزا باشد)، pl برج کلیسا

معنی : برج کلیسا، منار، محل ناقوس کلیسا معانی دیگر : (معماری کلیسا) برج ناقوس (به ویژه اگر از ساختمان اصلی مجزا باشد)، pl برج کلیسا

campanile

<hr> معنی : جرسی، زنگ مانند، بشکل زنگ <hr> معانی دیگر : (شکل) استکانی، ناقوس دیس، زنگ دیس

معنی : جرسی، زنگ مانند، بشکل زنگ معانی دیگر : (شکل) استکانی، ناقوس دیس، زنگ دیس

campanulate

<hr> (کسی که برای تفریح یا ورزش در هوای آزاد بیتوته می کند) اردوزی، اردوزیستگر، کمپر

(کسی که برای تفریح یا ورزش در هوای آزاد بیتوته می کند) اردوزی، اردوزیستگر، کمپر

camper

<hr> معنی : آتش اردو <hr> معانی دیگر : آتش اردوگاه (آتشی که در اردوگاه روشن می کنند و دور آن گرد می آیند)

معنی : آتش اردو معانی دیگر : آتش اردوگاه (آتشی که در اردوگاه روشن می کنند و دور آن گرد می آیند)

campfire

<hr> معنی : اردوگاه <hr> معانی دیگر : محوطه ی اردوگاه، اردومیدان، محل گردهم آیی در اردوگاه، پرده سرا

معنی : اردوگاه معانی دیگر : محوطه ی اردوگاه، اردومیدان، محل گردهم آیی در اردوگاه، پرده سرا

campground

<hr> معنی : کافور، حنا <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی سانسکریت) کافور (کیتون فرار و بلورین به فرمول c10h16o)

معنی : کافور، حنا معانی دیگر : (از ریشه ی سانسکریت) کافور (کیتون فرار و بلورین به فرمول c10h16o)

camphor

<hr> معنی : کافور زدن به، عرق کافور زدن <hr> معانی دیگر : کافوردار کردن

معنی : کافور زدن به، عرق کافور زدن معانی دیگر : کافوردار کردن

camphorate

<hr> معنی : خیل، اردو زدن <hr> معانی دیگر : بیتوته در هوای آزاد، اردو زیستی

معنی : خیل، اردو زدن معانی دیگر : بیتوته در هوای آزاد، اردو زیستی

camping

camping ground

camping site

<hr> معنی : اردوگاه <hr> معانی دیگر : محوطه ی اردوگاه یا خیمه سرا، مقر اردوگاه موقت

معنی : اردوگاه معانی دیگر : محوطه ی اردوگاه یا خیمه سرا، مقر اردوگاه موقت

campsite

<hr> معنی : عسلی تاشو <hr> معانی دیگر : چارپایه ی سبک و تاشو، صندلی سفری، عسلی تاشو

معنی : عسلی تاشو معانی دیگر : چارپایه ی سبک و تاشو، صندلی سفری، عسلی تاشو

campstool

<hr> معنی : فضای باز، پردیزه، زمین دانشکده و محوطه کالج <hr> معانی دیگر : محوطه ی دانشگاه، زمین و ساختمان های دانشگاه یا مدرسه، پردیز، پردیس، (برای تنبیه) دانشجو یا دانش آموز را به ماندن در محوطه ی مدرسه محدود کردن، وابسته به محدوده ی دانشگاه یا مدرسه، دانشگاهی

معنی : فضای باز، پردیزه، زمین دانشکده و محوطه کالج معانی دیگر : محوطه ی دانشگاه، زمین و ساختمان های دانشگاه یا مدرسه، پردیز، پردیس، (برای تنبیه) دانشجو یا دانش آموز را به ماندن در محوطه ی مدرسه محدود کردن، وابسته به محدوده ی دانشگاه یا مدرسه، دانشگاهی

campus

<hr> معنی : محور بادامک <hr> معانی دیگر : (مکانیک) محور بادامک، آسه ی بادامک، میل سوپاپ، میل بادامک، میله ای که بچر&nbsp; دنده متصل می شود

معنی : محور بادامک معانی دیگر : (مکانیک) محور بادامک، آسه ی بادامک، میل سوپاپ، میل بادامک، میله ای که بچر دنده متصل می شود

camshaft

<hr> معنی : قوطی، حلبی، قوطی کنسرو، قادر بودن، قدرت داشتن، امکان داشتن، در قوطی ریختن، زندان کردن، اخراج کردن، توانایی داشتن <hr> معانی دیگر : مخفف:، کانادا، کانادایی، توانستن، کاوستن، یارا بودن، یارستن، احتمال داشتن، (از نظر حقوقی و اخلاقی) حق داشتن، (عامیانه) اجازه داشتن (هم معنی may است)، (مهجور) دانستن، جعبه ی حلبی، ظرف حلبی (در انگلیس tin هم می گویند)، ظرف فلزی دردار، حلب، پیت، سطل دردار، (امریکا - خودمانی) زندان، هلفدان، در قوطی کردن، شیشه کردن (مربا یا ترشی و غیره)، کنسرو کردن، (خودمانی) اخراج کردن، موقوف کردن، جلوگیری کردن، به اندازه ی یک قوطی، کپل، مستراح فرنگی، ناوشکن، (نوار صوتی و غیره) ضبط کردن، امکان داشتن may

معنی : قوطی، حلبی، قوطی کنسرو، قادر بودن، قدرت داشتن، امکان داشتن، در قوطی ریختن، زندان کردن، اخراج کردن، توانایی داشتن معانی دیگر : مخفف:، کانادا، کانادایی، توانستن، کاوستن، یارا بودن، یارستن، احتمال داشتن، (از نظر حقوقی و اخلاقی) حق داشتن، (عامیانه) اجازه داشتن (هم معنی may است)، (مهجور) دانستن، ج

<hr> معنی : منفی فعل <hr> معانی دیگر : cannot منفی فعل gt; توانستن lt;، معادل است با: can not و can't، بازگشت شودبه کن

معنی : منفی فعل معانی دیگر : cannot منفی فعل gt; توانستن lt;، معادل است با: can not و can't، بازگشت شودبه کن

can not

<hr> معنی : کنعان، سرزمین موعود اسرائیل <hr> معانی دیگر : کنعان (سرزمین موعود اسرائیل)

معنی : کنعان، سرزمین موعود اسرائیل معانی دیگر : کنعان (سرزمین موعود اسرائیل)

canaan

<hr> معنی : کنعانی <hr> معانی دیگر : اهل ناحیه ی کنعان (در فلسطین باستان)

معنی : کنعانی معانی دیگر : اهل ناحیه ی کنعان (در فلسطین باستان)

canaanite

<hr> معنی : کشور کانادا <hr> معانی دیگر : کشور کانادا (در شمال امریکای شمالی - 9970610 کیلومتر مربع - پایتخت: اتاوا)

معنی : کشور کانادا معانی دیگر : کشور کانادا (در شمال امریکای شمالی - 9970610 کیلومتر مربع - پایتخت: اتاوا)

canada

<hr> معنی : کانادایی، اهل کانادا، اهل کانادا <hr> معانی دیگر : وابسته به کانادا

معنی : کانادایی، اهل کانادا، اهل کانادا معانی دیگر : وابسته به کانادا

canadian

<hr> معنی : غوغا <hr> معانی دیگر : توده ی مردم، عوام الناس، اوباش، مردم پست، ارازل

معنی : غوغا معانی دیگر : توده ی مردم، عوام الناس، اوباش، مردم پست، ارازل

canaille

<hr> معنی : مجرا، اب رو، کاریز، ترعه، ابراه، زه اب، مجرای فاضلاب، ترعه زدن، حفرترعه کردن، ابراه ساختن <hr> معانی دیگر : آبراه، آبراهه، کانال، رودک یا نهری که برای آبیاری کنده شده باشد، آب گذر، آبرو، (کالبدشناسی) هر یک از چندین مجرای لوله مانند بدن، راهال، کنال، رودخانه ای که (با سد بندی و دیواره سازی و غیره) تبدیل به آبراهه شده است، هر یک از خطوطی که بر کره ی مریخ مشاهده می شود (و در قدیم فکر می کردند آبراه است)، vt : ترعه زدن

معنی : مجرا، اب رو، کاریز، ترعه، ابراه، زه اب، مجرای فاضلاب، ترعه زدن، حفرترعه کردن، ابراه ساختن معانی دیگر : آبراه، آبراهه، کانال، رودک یا نهری که برای آبیاری کنده شده باشد، آب گذر، آبرو، (کالبدشناسی) هر یک از چندین مجرای لوله مانند بدن، راهال، کنال، رودخانه ای که (با سد بندی و دیواره سازی و غیره) 

canal

<hr> معنی : راه راه، دارای پیچ های طولی، ابراه مانند، شیار دار <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) شیاردار، کنالی، کنال دار (canaliculated و canalicular هم می گویند)

معنی : راه راه، دارای پیچ های طولی، ابراه مانند، شیار دار معانی دیگر : (زیست شناسی) شیاردار، کنالی، کنال دار (canaliculated و canalicular هم می گویند)

canaliculate

<hr> معنی : زه کشی، لوله کشی، مجرا سازی، احدای ترعه و قنات، ابراه سازی، نهرسازی <hr> معانی دیگر : آبراه سازی، شبکه ی آبیاری، شبکه ی آبراه ها، کانال کشی، زهاب سازی، مجرا سازی برای فاضل اب، احداک ترعه و قنات

معنی : زه کشی، لوله کشی، مجرا سازی، احدای ترعه و قنات، ابراه سازی، نهرسازی معانی دیگر : آبراه سازی، شبکه ی آبیاری، شبکه ی آبراه ها، کانال کشی، زهاب سازی، مجرا سازی برای فاضل اب، احداک ترعه و قنات

canalization

<hr> معنی : زه کشی کردن، لوله کشی کردن، ایجاد ابراه کردن <hr> معانی دیگر : (انرژی و احساسات و غیره) هدایت و متمرکز کردن، آبراه کندن، کانال کشی کردن، تبدیل به آبراه کردن، نهرسازی

معنی : زه کشی کردن، لوله کشی کردن، ایجاد ابراه کردن معانی دیگر : (انرژی و احساسات و غیره) هدایت و متمرکز کردن، آبراه کندن، کانال کشی کردن، تبدیل به آبراه کردن، نهرسازی

canalize

<hr> معنی : خبردروغ <hr> معانی دیگر : (جمع) اکاذیب، شایعات تهمت آمیز، اراجیف، ترهات، خبردروه

معنی : خبردروغ معانی دیگر : (جمع) اکاذیب، شایعات تهمت آمیز، اراجیف، ترهات، خبردروه

canard

<hr> معنی : شراب محصول جزایر کاناری، قناری، زرد، رنگ زرد روشن <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) قناری (serinus canaria)، رنگ زرد روشن (canary yellow هم می گویند)، شراب کاناری، رقص کاناری (که تند و پرنشاط و در قرن شانزدهم متداول بود)

معنی : شراب محصول جزایر کاناری، قناری، زرد، رنگ زرد روشن معانی دیگر : (جانورشناسی) قناری (serinus canaria)، رنگ زرد روشن (canary yellow هم می گویند)، شراب کاناری، رقص کاناری (که تند و پرنشاط و در قرن شانزدهم متداول بود)

canary

<hr> معنی : رنگ زرد روشن <hr> معانی دیگر : رنگ زرد روشن

معنی : رنگ زرد روشن معانی دیگر : رنگ زرد روشن

canary yellow

<hr> معنی : نوعی بازی رامی <hr> معانی دیگر : کاناستا (بازی ورق که شبیه رامی است)

معنی : نوعی بازی رامی معانی دیگر : کاناستا (بازی ورق که شبیه رامی است)

canasta

<hr> معنی : یک نوع رقص نشاط اور <hr> معانی دیگر : رقص کن کن

معنی : یک نوع رقص نشاط اور معانی دیگر : رقص کن کن

cancan

<hr> معنی : لغو کردن، باطل کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، فسخ کردن، قلم زدن <hr> معانی دیگر : به هم زدن، کنسل کردن، واداد کردن، وادادن، وازدن، پس گرفتن، (بلیط و چک و غیره) باطل کردن، خط بطلان کشیدن بر، (تمبر و غیره) با مهر باطل کردن، ملغی کردن، از اعتبار انداختن، (معمولا با out) جبران کردن، موازنه کردن، سر به سر کردن، (ریاضی) ساده کردن، صفر کردن، تحویل کسر، ساده کردن کسر، افکندن، (چاپ) حذف کردن، حذف، از قلم اندازی، مطلب از قلم افتاده، فس&nbsp; کردن

معنی : لغو کردن، باطل کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، فسخ کردن، قلم زدن معانی دیگر : به هم زدن، کنسل کردن، واداد کردن، وادادن، وازدن، پس گرفتن، (بلیط و چک و غیره) باطل کردن، خط بطلان کشیدن بر، (تمبر و غیره) با مهر باطل کردن، ملغی کردن، از اعتبار انداختن، (معمولا با out) جبران کردن، موازنه کردن، سر به س

cancel

cancel out

canceled

<hr> معنی : سوراخ سوراخ، اسفنجی <hr> معانی دیگر : مشبک، سورا&nbsp;سورا

معنی : سوراخ سوراخ، اسفنجی معانی دیگر : مشبک، سورا سورا

cancellated

<hr> معنی : لغو، فسخ، الغاء، ابطال، حذف <hr> معانی دیگر : الغا، واداد، وادادگی، (ریاضی) اسقاط (قاعده)، تحویل، کسر، افکنش، هر چیز به هم خورده (یا: موقوف شده)، واداده، واداد شده، فسخ شده، باطل شده، نشان واداد یا وادادگی، علامت ابطال یا باطل شدگی، مهر باطل ساز (مثلا روی تمبر) (cancelation هم می نویسند)، قلم زدن

معنی : لغو، فسخ، الغاء، ابطال، حذف معانی دیگر : الغا، واداد، وادادگی، (ریاضی) اسقاط (قاعده)، تحویل، کسر، افکنش، هر چیز به هم خورده (یا: موقوف شده)، واداده، واداد شده، فسخ شده، باطل شده، نشان واداد یا وادادگی، علامت ابطال یا باطل شدگی، مهر باطل ساز (مثلا روی تمبر) (cancelation هم می نویسند)، قلم زدن

واژه های حرف "c" - مترادف و متضاد