<hr> معنی : ارعابگری، تهدید و ارعاب، حکومت با تهدید، عمل ترور کردن <hr> معانی دیگر : حکومت باتهدید وارعاب

معنی : ارعابگری، تهدید و ارعاب، حکومت با تهدید، عمل ترور کردن معانی دیگر : حکومت باتهدید وارعاب

terrorization

<hr> معنی : ترساندن، ترور کردن، ارعابگری کردن <hr> معانی دیگر : (سخت) ترساندن، وحشت زده کردن، ایجاد همه ترسی کردن، مردم ترسانی کردن، با تهدید وارعاب کاری انجام دادن، با تهدید وارعاب حکومت کردن

معنی : ترساندن، ترور کردن، ارعابگری کردن معانی دیگر : (سخت) ترساندن، وحشت زده کردن، ایجاد همه ترسی کردن، مردم ترسانی کردن، با تهدید وارعاب کاری انجام دادن، با تهدید وارعاب حکومت کردن

terrorize

<hr> معنی : سرباز مدافع مرزی انگلیس، پارچه حولهای <hr> معانی دیگر : پارچه ی حوله ای که پرزهای آن به صورت حلقه است (terry cloth هم می گویند)، اسم خاص مذکر و مونث

معنی : سرباز مدافع مرزی انگلیس، پارچه حولهای معانی دیگر : پارچه ی حوله ای که پرزهای آن به صورت حلقه است (terry cloth هم می گویند)، اسم خاص مذکر و مونث

terry

<hr> معنی : مختصر، بی شاخ و برگ، موجز، مختصر و مفید <hr> معانی دیگر : کوتاه، کم گوی، کم گفتار، کوته گو، کم حرف، بی شا&nbsp; وبرگ

معنی : مختصر، بی شاخ و برگ، موجز، مختصر و مفید معانی دیگر : کوتاه، کم گوی، کم گفتار، کوته گو، کم حرف، بی شا وبرگ

terse

<hr> معنی : هر سه روز یکبار، سه یک <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد تب مالاریا یا بیماری) یک روز در میان، هر 48 ساعت یکبار

معنی : هر سه روز یکبار، سه یک معانی دیگر : (به ویژه در مورد تب مالاریا یا بیماری) یک روز در میان، هر 48 ساعت یکبار

tertian

<hr> معنی : سومین، دوران سوم، قسمت سوم، ثالث <hr> معانی دیگر : (شیمی) وابسته به جابجاسازی سه اتم یا بنیان، (در حلقه ی کربن) اتم کربن متصل به سه اتم کربن دیگر، گروه کربن متصل به سه گروه اتم کربن دیگر، (t بزرگ - زمین شناسی) وابسته به دوران سوم (که پیش از quaternary است)، ترشیاری، (زبان شناسی) فشار سوم، رجوع شود به: third order، ثالک

معنی : سومین، دوران سوم، قسمت سوم، ثالث معانی دیگر : (شیمی) وابسته به جابجاسازی سه اتم یا بنیان، (در حلقه ی کربن) اتم کربن متصل به سه اتم کربن دیگر، گروه کربن متصل به سه گروه اتم کربن دیگر، (t بزرگ - زمین شناسی) وابسته به دوران سوم (که پیش از quaternary است)، ترشیاری، (زبان شناسی) فشار سوم، رجوع شود

tertiary

<hr> معنی : با موزاییک فرش کردن، با موزاییک زینت دادن <hr> معانی دیگر : دارای طرح موزاییکی، مرکب از قطعات مربع (که پهلوی هم قرار گرفته اند) (tessellated هم می گویند)، بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن

معنی : با موزاییک فرش کردن، با موزاییک زینت دادن معانی دیگر : دارای طرح موزاییکی، مرکب از قطعات مربع (که پهلوی هم قرار گرفته اند) (tessellated هم می گویند)، بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن

tessellate

<hr> معنی : موزاییک کاری، مفروش سازی با اجر موزاییک <hr> معانی دیگر : مفروش سازی با اجر موزاییک، موزاییک کاری

معنی : موزاییک کاری، مفروش سازی با اجر موزاییک معانی دیگر : مفروش سازی با اجر موزاییک، موزاییک کاری

tessellation

<hr> معنی : اسم شب، کلمه عبور <hr> معانی دیگر : (روم باستان) ژتون، پولک (که به جای بلیت یا برچسب و غیره به کار می رفت)، قطعات کوچک مرمر یاشیشه مخصوصاجر موزاییک

معنی : اسم شب، کلمه عبور معانی دیگر : (روم باستان) ژتون، پولک (که به جای بلیت یا برچسب و غیره به کار می رفت)، قطعات کوچک مرمر یاشیشه مخصوصاجر موزاییک

tessera

<hr> معنی : ازمایش، بته، بوته، معیار، ازمون، محک، ازمایش کردن، امتحان کردن، ازمودن کردن، محک زدن، ازمودن، عیار گرفتن <hr> معانی دیگر : مخفف: عهد (مثلا عهد عتیق)، آزمایش، آزمون، امتحان، تست، سنجش، آزمونه، (مجازی) وسیله ی سنجش، آزمون کردن، آزمایش کردن، سنجیدن، (در نتیجه ی آزمایش) حایز مقام یا رتبه ی معینی شدن، سوگند، بیعت، (در اصل) رجوع شود به: cupel، (فلز را در بوته یا قال) پالودن، تصفیه کردن، آزمایشی، به منظور آزمایش، امتحانی، (برخی جانوران بی مهره) پوسته، لاکچه، سخت پوسته

معنی : ازمایش، بته، بوته، معیار، ازمون، محک، ازمایش کردن، امتحان کردن، ازمودن کردن، محک زدن، ازمودن، عیار گرفتن معانی دیگر : مخفف: عهد (مثلا عهد عتیق)، آزمایش، آزمون، امتحان، تست، سنجش، آزمونه، (مجازی) وسیله ی سنجش، آزمون کردن، آزمایش کردن، سنجیدن، (در نتیجه ی آزمایش) حایز مقام یا رتبه ی معینی شدن، 

test

<hr> (حقوق )، دعوی که برای دعاوی دیگر سابقه و سنت می شود، دعوی مبنا، قضیه در ازمایش، شخص یا چیز مورد ازمایش

(حقوق )، دعوی که برای دعاوی دیگر سابقه و سنت می شود، دعوی مبنا، قضیه در ازمایش، شخص یا چیز مورد ازمایش

test case

<hr> معنی : مسابقه ازمایشی <hr> معانی دیگر : (بازی های راگبی و کریکت) مسابقه ی بین المللی (معمولا یکی از چندین مسابقه)، مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا

معنی : مسابقه ازمایشی معانی دیگر : (بازی های راگبی و کریکت) مسابقه ی بین المللی (معمولا یکی از چندین مسابقه)، مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا

test match

<hr> ورقه ی امتحانی (یا امتحان)، کاغذ مخصوص ازمایش، ورقه امتحان، ازمون برگ

ورقه ی امتحانی (یا امتحان)، کاغذ مخصوص ازمایش، ورقه امتحان، ازمون برگ

test paper

<hr> معنی : لوله ازمایش <hr> معانی دیگر : لوله ی آزمایش، آزمایشی، تولید شده توسط لقاح مصنوعی

معنی : لوله ازمایش معانی دیگر : لوله ی آزمایش، آزمایشی، تولید شده توسط لقاح مصنوعی

test tube

<hr> معنی : پوسته، تستا، کوزل، قشر خارجی دانه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - پوشش سخت دانه یا تخم) پوسته

معنی : پوسته، تستا، کوزل، قشر خارجی دانه معانی دیگر : (گیاه شناسی - پوشش سخت دانه یا تخم) پوسته

testa

<hr> معنی : ازمایشی، ازمون پذیر، شهادت پذیر، امتحان پذیر <hr> معانی دیگر : ازمون پذیر، امتحان پذیر، ازمایشی، شهادت پذیر

معنی : ازمایشی، ازمون پذیر، شهادت پذیر، امتحان پذیر معانی دیگر : ازمون پذیر، امتحان پذیر، ازمایشی، شهادت پذیر

testable

<hr> معنی : صدف دار، صدفی، دارای رنگ اجر زرد <hr> معانی دیگر : پوسته دار، لاکچه دار، پوسته مانند، سخت پوسته مانند، لاکچه مانند

معنی : صدف دار، صدفی، دارای رنگ اجر زرد معانی دیگر : پوسته دار، لاکچه دار، پوسته مانند، سخت پوسته مانند، لاکچه مانند

testaceous

<hr> معنی : وصیتنامه، تدوین وصیت نامه <hr> معانی دیگر : (t بزرگ) هر یک از دو بخش انجیل، گواهی، شهادت، اذعان، اظهار، شاهد، نمودار، سند، (در اصل) عهد، میثاق (به ویژه میان خداوند و انسان)، پیمان، (عامیانه) انجیل عهد جدید، عهد

معنی : وصیتنامه، تدوین وصیت نامه معانی دیگر : (t بزرگ) هر یک از دو بخش انجیل، گواهی، شهادت، اذعان، اظهار، شاهد، نمودار، سند، (در اصل) عهد، میثاق (به ویژه میان خداوند و انسان)، پیمان، (عامیانه) انجیل عهد جدید، عهد

testament

<hr> معنی : وصیتی، وابسته به وصیت نامه، وصیت شده <hr> معانی دیگر : وصیتی، وابسته به وصیت نامه، وصیت شده

معنی : وصیتی، وابسته به وصیت نامه، وصیت شده معانی دیگر : وصیتی، وابسته به وصیت نامه، وصیت شده

testamentary

<hr> معنی : شاهد، مورث، وصیت کرده، دارای وصیت، شهادت دادن، وصیت کردن <hr> معانی دیگر : شخص متوفی که دارای وصیت نامه است، شخص وصیت کرده

معنی : شاهد، مورث، وصیت کرده، دارای وصیت، شهادت دادن، وصیت کردن معانی دیگر : شخص متوفی که دارای وصیت نامه است، شخص وصیت کرده

testate

<hr> معنی : شاهد، مورث، موصی، وصیتکننده، میراث گذار <hr> معانی دیگر : موصی (به ویژه متوفی)، میراک گذار

معنی : شاهد، مورث، موصی، وصیتکننده، میراث گذار معانی دیگر : موصی (به ویژه متوفی)، میراک گذار

testator

<hr> معنی : ازمونگر، ازمایش کننده، ازماینده <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) آزمونگر، ممتحن، آزماینده، آزمایش کننده، سایبان، طاق نما (به ویژه سایبان روی تختخواب)، رجوع شود به: teston

معنی : ازمونگر، ازمایش کننده، ازماینده معانی دیگر : (شخص یا چیز) آزمونگر، ممتحن، آزماینده، آزمایش کننده، سایبان، طاق نما (به ویژه سایبان روی تختخواب)، رجوع شود به: teston

tester

<hr> معنی : تخم، بیضه، خصیه، خایه <hr> معانی دیگر : گن، گند، خاگ ( testis هم می گویند)

معنی : تخم، بیضه، خصیه، خایه معانی دیگر : گن، گند، خاگ ( testis هم می گویند)

testicle

<hr> معنی : شاهد، گواه، تصدیق کننده <hr> معانی دیگر : شاهد، گواه، تصدیق کننده

معنی : شاهد، گواه، تصدیق کننده معانی دیگر : شاهد، گواه، تصدیق کننده

testifier

<hr> معنی : تصدیق کردن، شهادت دادن، گواهی دادن <hr> معانی دیگر : شاهد شدن (به ویژه در دادگاه)، گواه چیزی بودن، حاکی بودن، دلالت کردن، دال بر چیزی بودن، نشان دادن

معنی : تصدیق کردن، شهادت دادن، گواهی دادن معانی دیگر : شاهد شدن (به ویژه در دادگاه)، گواه چیزی بودن، حاکی بودن، دلالت کردن، دال بر چیزی بودن، نشان دادن

testify

<hr> معنی : شاهد، گواهی نامه، شهادت، جایزه، پاداش، رضایت نامه، تصدیق نامه، سفارش وتوصیه <hr> معانی دیگر : (کتبی یا شفاهی) تضمین، ضمانت، توصیه، توصیه نامه، سفارش نامه، هدیه (به نشان قدردانی)، سپاس، (مراسم) سپاسگزاری، قدردانی

معنی : شاهد، گواهی نامه، شهادت، جایزه، پاداش، رضایت نامه، تصدیق نامه، سفارش وتوصیه معانی دیگر : (کتبی یا شفاهی) تضمین، ضمانت، توصیه، توصیه نامه، سفارش نامه، هدیه (به نشان قدردانی)، سپاس، (مراسم) سپاسگزاری، قدردانی

testimonial

<hr> معنی : تصدیق، اظهار، گواهی، شهادت، مدرک، دلیل <hr> معانی دیگر : (به ویژه در دادگاه) شهادت، اذعان، اثبات، نشان، یادآور، یادبود، (انجیل) لوحه (حاوی فرامین موسی)

معنی : تصدیق، اظهار، گواهی، شهادت، مدرک، دلیل معانی دیگر : (به ویژه در دادگاه) شهادت، اذعان، اثبات، نشان، یادآور، یادبود، (انجیل) لوحه (حاوی فرامین موسی)

testimony

<hr> معنی : زودرنجی و کج خلقی <hr> معانی دیگر : زودرنجی وکج خلقی

معنی : زودرنجی و کج خلقی معانی دیگر : زودرنجی وکج خلقی

testiness

<hr> معنی : ازمایش <hr> معانی دیگر : ازمایش

معنی : ازمایش معانی دیگر : ازمایش

testing

<hr> معنی : گواهی، تخم، بیضه، خایه <hr> معانی دیگر : خاگ (testicle هم می گویند)، شهادت

معنی : گواهی، تخم، بیضه، خایه معانی دیگر : خاگ (testicle هم می گویند)، شهادت

testis

<hr> معنی : لاک پشت، مانند کاسه سنگ پشت، گنبد مانند <hr> معانی دیگر : سنگ پشت، کاس دیس، کاسه مانند، به شکل لاک سنگ پشت، قوسدار، منحنی

معنی : لاک پشت، مانند کاسه سنگ پشت، گنبد مانند معانی دیگر : سنگ پشت، کاس دیس، کاسه مانند، به شکل لاک سنگ پشت، قوسدار، منحنی

testudinate

<hr> معنی : کج خلق <hr> معانی دیگر : زودخشم، زودرنج، زودآسیب، بهانه گیر، خیره سر، بدخلق

معنی : کج خلق معانی دیگر : زودخشم، زودرنج، زودآسیب، بهانه گیر، خیره سر، بدخلق

testy

<hr> معنی : تشنج، کزاز <hr> معانی دیگر : (پزشکی) کزاز

معنی : تشنج، کزاز معانی دیگر : (پزشکی) کزاز

tetanus

<hr> معنی : کج خلق، زود رنج <hr> معانی دیگر : زودخشم، بدخلق، تند مزاج، ناراضی نما

معنی : کج خلق، زود رنج معانی دیگر : زودخشم، بدخلق، تند مزاج، ناراضی نما

tetchy

<hr> معنی : حدود، وسعت، افسار، کمند، افسار کردن <hr> معانی دیگر : پالهنگ، مهار، مهار کردن، بستن (با افسار)، (استعداد یا قابلیت فردی و غیره) حد، ظرفیت

معنی : حدود، وسعت، افسار، کمند، افسار کردن معانی دیگر : پالهنگ، مهار، مهار کردن، بستن (با افسار)، (استعداد یا قابلیت فردی و غیره) حد، ظرفیت

tether

<hr> معنی : چهار، اربعه، گروه چهارتایی، چهارارزشی، چهار ارزشی <hr> معانی دیگر : گروه چهارگانه، چهار تایی، (گیاه شناسی - هنگام کاستمان) یاخته های چهارگانه، (شیمی - اتم یا ریشه یا عنصر) چهار ظرفیتی

معنی : چهار، اربعه، گروه چهارتایی، چهارارزشی، چهار ارزشی معانی دیگر : گروه چهارگانه، چهار تایی، (گیاه شناسی - هنگام کاستمان) یاخته های چهارگانه، (شیمی - اتم یا ریشه یا عنصر) چهار ظرفیتی

tetrad

<hr> معنی : دارای چهار زاویه، چهار کنجی <hr> معانی دیگر : چهار گوشه، چهار ضلعی، چهار وجهی

معنی : دارای چهار زاویه، چهار کنجی معانی دیگر : چهار گوشه، چهار ضلعی، چهار وجهی

tetragonal

<hr> معنی : چهار ضلعی <hr> معانی دیگر : (هندسه فضایی) چهار وجهی، چهار رویی، چهار رویه

معنی : چهار ضلعی معانی دیگر : (هندسه فضایی) چهار وجهی، چهار رویی، چهار رویه

tetrahedral

<hr> معنی : چهار ضلعی، جسم چهار سطحی <hr> معانی دیگر : (هندسه ی فضایی) چهار وجهی، چهار رویی، چهار رویه، هرم مثلث القاعده

معنی : چهار ضلعی، جسم چهار سطحی معانی دیگر : (هندسه ی فضایی) چهار وجهی، چهار رویی، چهار رویه، هرم مثلث القاعده

tetrahedron

<hr> معنی : چهار نمایش، چهار درام یا تراژدی <hr> معانی دیگر : (تئاتر یونان) نمایش چهارگانه (مشتمل بر چهار تراژدی و یک کمدی)، یونان باستان چهار نمایش

معنی : چهار نمایش، چهار درام یا تراژدی معانی دیگر : (تئاتر یونان) نمایش چهارگانه (مشتمل بر چهار تراژدی و یک کمدی)، یونان باستان چهار نمایش

tetralogy

<hr> معنی : چهار تایی، چهارپر، چهار جزیی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) چهار پار، چهار بخشی

معنی : چهار تایی، چهارپر، چهار جزیی معانی دیگر : (زیست شناسی) چهار پار، چهار بخشی

tetramerous

<hr> معنی : چهار وزنی، شعر چهار وتدی <hr> معانی دیگر : (شعر)، سطر چهار وندی، سطر دارای چهار فوت (foot)

معنی : چهار وزنی، شعر چهار وتدی معانی دیگر : (شعر)، سطر چهار وندی، سطر دارای چهار فوت (foot)

tetrameter

<hr> معنی : چهار گانه، چهار لا، چهار تایی <hr> معانی دیگر : چهارلاد، چارلاد

معنی : چهار گانه، چهار لا، چهار تایی معانی دیگر : چهارلاد، چارلاد

tetraploid

<hr> معنی : استاندار <hr> معانی دیگر : (روم باستان) استاندار یک چهارم ولایت، استاندار بخشی از ولایت، تترارک، والی بخش های چهارگانه امپراتوری

معنی : استاندار معانی دیگر : (روم باستان) استاندار یک چهارم ولایت، استاندار بخشی از ولایت، تترارک، والی بخش های چهارگانه امپراتوری

tetrarch

<hr> معنی : گروهی متشکل از چهار هاگ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) هاگ چهارگانه

معنی : گروهی متشکل از چهار هاگ معانی دیگر : (گیاه شناسی) هاگ چهارگانه

tetraspore

<hr> معنی : چهار اتمی، چهار ظرفیتی <hr> معانی دیگر : (شیمی - به ویژه ملکول) چهار اتمی

معنی : چهار اتمی، چهار ظرفیتی معانی دیگر : (شیمی - به ویژه ملکول) چهار اتمی

tetratomic

<hr> معنی : چهار بنیانی، چهار ظرفیتی <hr> معانی دیگر : (شیمی) چهار ظرفیتی، چهار ارزشی

معنی : چهار بنیانی، چهار ظرفیتی معانی دیگر : (شیمی) چهار ظرفیتی، چهار ارزشی

tetravalent

<hr> معنی : لامپ چهار قطبی <hr> معانی دیگر : (الکترونیک) تترود، چهار قطبی، چهار الکترودی، برق لامپ چهار قطبی

معنی : لامپ چهار قطبی معانی دیگر : (الکترونیک) تترود، چهار قطبی، چهار الکترودی، برق لامپ چهار قطبی

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد