<hr> معنی : توتنی، نژاد قدیمی ژرمن <hr> معانی دیگر : از نژاد ژرمنی، توتن، آلمانی

معنی : توتنی، نژاد قدیمی ژرمن معانی دیگر : از نژاد ژرمنی، توتن، آلمانی

teuton

<hr> معنی : زبان قدیم توتنی، توتنی، از نژاد قدیم المانی <hr> معانی دیگر : وابسته به توتن ها، وابسته به مردم نژاد ژرمنی (مانند انگلیسی ها و آلمانی ها و هلندی ها)

معنی : زبان قدیم توتنی، توتنی، از نژاد قدیم المانی معانی دیگر : وابسته به توتن ها، وابسته به مردم نژاد ژرمنی (مانند انگلیسی ها و آلمانی ها و هلندی ها)

teutonic

<hr> معنی : وابسته به تکزاس <hr> معانی دیگر : ایالت تگزاس (امریکا - پایتخت: austin - مخفف: tx یا 692405 - tex کیلومتر مربع)، استان تکزاس درکشورهای متحده امریکا

معنی : وابسته به تکزاس معانی دیگر : ایالت تگزاس (امریکا - پایتخت: austin - مخفف: tx یا 692405 - tex کیلومتر مربع)، استان تکزاس درکشورهای متحده امریکا

texas

<hr> معنی : مفاد، متن، نص، کتاب درسی <hr> معانی دیگر : نسخه، درسنامه، متن درسی، ویرایش، (در متن) واژه بندی، واژه پردازی، رجوع شود به: text hand، (مخفف) رجوع شود به: textbook، موضوع

معنی : مفاد، متن، نص، کتاب درسی معانی دیگر : نسخه، درسنامه، متن درسی، ویرایش، (در متن) واژه بندی، واژه پردازی، رجوع شود به: text hand، (مخفف) رجوع شود به: textbook، موضوع

text

<hr> معنی : رساله، کتاب درسی، کتاب اصلی در یک موضوع <hr> معانی دیگر : درسنامه ای، بن کتابی، پروز نامه ای، کتاب حاوی اصول هر چیز، کتاب اصول، کتاب درسی، کتاب اصلی، دریک موضوع، رساله

معنی : رساله، کتاب درسی، کتاب اصلی در یک موضوع معانی دیگر : درسنامه ای، بن کتابی، پروز نامه ای، کتاب حاوی اصول هر چیز، کتاب اصول، کتاب درسی، کتاب اصلی، دریک موضوع، رساله

textbook

<hr> معنی : پارچه، منسوج، در منسوجات، پارچه بافته <hr> معانی دیگر : منسوج (منسوجات)، بافته، وابسته به پارچه بافی یا نساجی، بافتنی، در جمع منسوجات

معنی : پارچه، منسوج، در منسوجات، پارچه بافته معانی دیگر : منسوج (منسوجات)، بافته، وابسته به پارچه بافی یا نساجی، بافتنی، در جمع منسوجات

textile

<hr> معنی : لفظی، متنی، مربوط به متن یا نص <hr> معانی دیگر : وابسته به متن، وابسته به نسخه ی اصلی، در متن

معنی : لفظی، متنی، مربوط به متن یا نص معانی دیگر : وابسته به متن، وابسته به نسخه ی اصلی، در متن

textual

textual criticism

textuality

<hr> معنی : عینا <hr> معانی دیگر : ازروی متن، موافق نص

معنی : عینا معانی دیگر : ازروی متن، موافق نص

textually

<hr> معنی : لفظی، متنی، مربوط به متن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: textual

معنی : لفظی، متنی، مربوط به متن معانی دیگر : رجوع شود به: textual

textuary

<hr> معنی : بافته، بافتنی <hr> معانی دیگر : منسوج

معنی : بافته، بافتنی معانی دیگر : منسوج

textural

<hr> معنی : شالوده، بافت، بافندگی، بافته، تار و پود، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن <hr> معانی دیگر : بافت (روش بافتن)، ویژگی، خصوصیت، نهاد، ترکیب، ساختار، (نرمی یا زبری و غیره) پرماس، دارای بافت بخصوص کردن، (در اصل) پارچه

معنی : شالوده، بافت، بافندگی، بافته، تار و پود، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن معانی دیگر : بافت (روش بافتن)، ویژگی، خصوصیت، نهاد، ترکیب، ساختار، (نرمی یا زبری و غیره) پرماس، دارای بافت بخصوص کردن، (در اصل) پارچه

texture

<hr> معنی : اهل کشور تایلند، زبان رسمی تایلند <hr> معانی دیگر : بومی کشور تایلند، تایلندی، زبان تایلندی (از زبان های sino-tibetan)، رجوع شود به: tai

معنی : اهل کشور تایلند، زبان رسمی تایلند معانی دیگر : بومی کشور تایلند، تایلندی، زبان تایلندی (از زبان های sino-tibetan)، رجوع شود به: tai

thai

<hr> معنی : تالاموس <hr> معانی دیگر : thalamus تش، ماده خاکستری مغز میانی

معنی : تالاموس معانی دیگر : thalamus تش، ماده خاکستری مغز میانی

thalamic

<hr> معنی : ماده خاکستری مغز میانی

معنی : ماده خاکستری مغز میانی

thalamic substance

<hr> معنی : تالاموس، ماده خاکستری مغز میانی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) تالاموس، نهنج، thalamic تش

معنی : تالاموس، ماده خاکستری مغز میانی معانی دیگر : (کالبد شناسی) تالاموس، نهنج، thalamic تش

thalamus

<hr> معنی : دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا <hr> معانی دیگر : بحری

معنی : دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا معانی دیگر : بحری

thalassic

<hr> معنی : دریاسالاری، فرمانروایی، حکومت بر دریاها، سلطه دریایی <hr> معانی دیگر : حکومت بر دریاها، سلطه دریایی، دریاسالاری

معنی : دریاسالاری، فرمانروایی، حکومت بر دریاها، سلطه دریایی معانی دیگر : حکومت بر دریاها، سلطه دریایی، دریاسالاری

thalassocracy

<hr> معنی : تالیوم <hr> معانی دیگر : (شیمی) تالیم (عنصر نادر و زهرین و نرم - نشان: tl، وزن اتمی: 204/37، شماره ی اتمی: 81، چگالی: 11/58، نقطه ی گداز: 303/5 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 1457 درجه سانتیگراد)، عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت ti

معنی : تالیوم معانی دیگر : (شیمی) تالیم (عنصر نادر و زهرین و نرم - نشان: tl، وزن اتمی: 204/37، شماره ی اتمی: 81، چگالی: 11/58، نقطه ی گداز: 303/5 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 1457 درجه سانتیگراد)، عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت ti

thallium

<hr> معنی : از جنس ریسه داران، ریسه دار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) ریسه رست، ریسه روی

معنی : از جنس ریسه داران، ریسه دار معانی دیگر : (گیاه شناسی) ریسه رست، ریسه روی

thallophyte

<hr> معنی : پایه، بدنه گیاه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) ریسه، ریسه، ساقه

معنی : پایه، بدنه گیاه معانی دیگر : (گیاه شناسی) ریسه، ریسه، ساقه

thallus

<hr> معنی : تا، بجز، نسبت به، که، تا اینکه <hr> معانی دیگر : (در مقایسه - پس از قید یا صفت تفضیلی) از، (برای بیان استثنا) جز، سوای، به استثنای، غیر از، (به ویژه پس از ساختارهای وارونه در آغاز جمله) تا، هنگامی (که)، به مجرد، هنوز نه (همراه با scarcely یا hardly یا barely و غیره می آید)، در مقایسه با، که از-

معنی : تا، بجز، نسبت به، که، تا اینکه معانی دیگر : (در مقایسه - پس از قید یا صفت تفضیلی) از، (برای بیان استثنا) جز، سوای، به استثنای، غیر از، (به ویژه پس از ساختارهای وارونه در آغاز جمله) تا، هنگامی (که)، به مجرد، هنوز نه (همراه با scarcely یا hardly یا barely و غیره می آید)، در مقایسه با، که از-

than

<hr> معنی : خان، تیولدار ازاده <hr> معانی دیگر : (انگلیس - سابقا) دهقانی که در برابر خدمت ارتشی در هنگام نیاز از شاه یا لرد زمین دریافت می کرد، دهقان آزاد، thegn حق، قدیم انگلیس خان

معنی : خان، تیولدار ازاده معانی دیگر : (انگلیس - سابقا) دهقانی که در برابر خدمت ارتشی در هنگام نیاز از شاه یا لرد زمین دریافت می کرد، دهقان آزاد، thegn حق، قدیم انگلیس خان

thane

<hr> معنی : سپاسگزاری، تشکر، تقدیر، سپاس، اظهار تشکر، تشکر کردن، تقدیر کردن، سپاسگزاری کردن <hr> معانی دیگر : سپاس کردن (رجوع شود به: thanks)، مسئول دانستن، مقصر شناختن

معنی : سپاسگزاری، تشکر، تقدیر، سپاس، اظهار تشکر، تشکر کردن، تقدیر کردن، سپاسگزاری کردن معانی دیگر : سپاس کردن (رجوع شود به: thanks)، مسئول دانستن، مقصر شناختن

thank

<hr> معنی : سپاسگزار، ممنون، متشکر، شاکر <hr> معانی دیگر : سپاسمند، قرین امتنان، سپاس دار، خوشبختانه

معنی : سپاسگزار، ممنون، متشکر، شاکر معانی دیگر : سپاسمند، قرین امتنان، سپاس دار، خوشبختانه

thankful

thanking

<hr> معنی : بیهوده، ناسپاس، حق ناشناس، ناشکر <hr> معانی دیگر : حق نشناس، نمک نشناس

معنی : بیهوده، ناسپاس، حق ناشناس، ناشکر معانی دیگر : حق نشناس، نمک نشناس

thankless

<hr> سپاس، تشکر، امتنان، (ندا) سپاس، متشکرم، سپاسمندم، سپاسگزارم، سپاس گزاری، اظهار تشکر، اظهار امتنان، شکر گزاری، شکرانه

سپاس، تشکر، امتنان، (ندا) سپاس، متشکرم، سپاسمندم، سپاسگزارم، سپاس گزاری، اظهار تشکر، اظهار امتنان، شکر گزاری، شکرانه

thanks

<hr> معنی : سپاسگزاری، شکر گزاری <hr> معانی دیگر : سپاسمندی

معنی : سپاسگزاری، شکر گزاری معانی دیگر : سپاسمندی

thanksgiving

<hr> معنی : روز شکرگزاری، چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر <hr> معانی دیگر : امر

معنی : روز شکرگزاری، چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر معانی دیگر : امر

thanksgiving day

<hr> معنی : ان، ان یکی، اشاره بدور، که <hr> معانی دیگر : (اشاره به شخص یا چیز) آن، (جمع) آنان، آنها، که (معمولا می توان بدون تغییر دادن معنی جمله آن را حذف نمود)، که در آن، که در آن هنگام، که او را، که آن را، اینکه، آنکه، تا اینکه، تا آنکه، از اینکه، برای آنکه، آنقدر، آن همه، آن مقدار، به آن حد، به آن-، چه می شد اگر، ای کاش، کاش، کاشکی

معنی : ان، ان یکی، اشاره بدور، که معانی دیگر : (اشاره به شخص یا چیز) آن، (جمع) آنان، آنها، که (معمولا می توان بدون تغییر دادن معنی جمله آن را حذف نمود)، که در آن، که در آن هنگام، که او را، که آن را، اینکه، آنکه، تا اینکه، تا آنکه، از اینکه، برای آنکه، آنقدر، آن همه، آن مقدار، به آن حد، به آن-، چه می

that

<hr> معنی : کاهگل، کاه اندود کردن، کاه پوش کردن <hr> معانی دیگر : هر چیز گالی مانند یا پوشال مانند، (بام را با گالی یا پوشال و غیره) پوشاندن، گالی پوش کردن، بام ساخته شده از پوشال یا ماشوره یا برگ و ساقه ی نخل و غیره، بام گالی پوش، (برای پوشش بام) گالی، ماشوره، نی، بوریا، خس و خاشاک، انواع نخل هایی که برگ و ساقه ی آنها برای پوشش بام به کار می رود (thatch palm هم می گویند)، کاه وپیزر مخصوص اندود وپوشش بام

معنی : کاهگل، کاه اندود کردن، کاه پوش کردن معانی دیگر : هر چیز گالی مانند یا پوشال مانند، (بام را با گالی یا پوشال و غیره) پوشاندن، گالی پوش کردن، بام ساخته شده از پوشال یا ماشوره یا برگ و ساقه ی نخل و غیره، بام گالی پوش، (برای پوشش بام) گالی، ماشوره، نی، بوریا، خس و خاشاک، انواع نخل هایی که برگ و س

thatch

<hr> معنی : خارق العاده <hr> معانی دیگر : مربوط به معجزه یا کار خارق العاده، سحر

معنی : خارق العاده معانی دیگر : مربوط به معجزه یا کار خارق العاده، سحر

thaumaturgic

<hr> معنی : سحر، جادو، اعجاز <hr> معانی دیگر : انجام دادن اعمال معجزه آمیز، فرجودگری، سحر و جادو، معجزه، کار خارق العاده، خرق عادت

معنی : سحر، جادو، اعجاز معانی دیگر : انجام دادن اعمال معجزه آمیز، فرجودگری، سحر و جادو، معجزه، کار خارق العاده، خرق عادت

thaumaturgy

<hr> معنی : اب شدن، گداختن، گرم شدن <hr> معانی دیگر : (یخ و برف) آب شدن یا کردن، وا رفتن، یخ گشایی کردن، یخ چیزی را باز کردن، (با: it) دارای گرمای بیش از صفر شدن (به ویژه آب و هوا)، (مجازی) سردی جلسه یا روابط و غیره را برطرف کردن، (با هم) گرم شدن، (روابط و غیره) گرمی، بر طرف سازی سردی یا کدورت، اب شدن ی&nbsp; و غیره

معنی : اب شدن، گداختن، گرم شدن معانی دیگر : (یخ و برف) آب شدن یا کردن، وا رفتن، یخ گشایی کردن، یخ چیزی را باز کردن، (با: it) دارای گرمای بیش از صفر شدن (به ویژه آب و هوا)، (مجازی) سردی جلسه یا روابط و غیره را برطرف کردن، (با هم) گرم شدن، (روابط و غیره) گرمی، بر طرف سازی سردی یا کدورت، اب شدن ی و غیر

thaw

<hr> معنی : مسیح موعود

the anointed

the elephant in the room

the sky’s the limit

<hr> معنی : پشت ورو <hr> معانی دیگر : پشت رو، وارونه

معنی : پشت ورو معانی دیگر : پشت رو، وارونه

the wrong side outward

<hr> معنی : تاتر، تماشاخانه، تئاتر، تالار سخنرانی، بازیگر خانه <hr> معانی دیگر : theatre تئاتر

معنی : تاتر، تماشاخانه، تئاتر، تالار سخنرانی، بازیگر خانه معانی دیگر : theatre تئاتر

theater

<hr> (ادبیات قرن 20) تئاتر پوچی، نمایش پوچی

(ادبیات قرن 20) تئاتر پوچی، نمایش پوچی

theater of the absurd

<hr> معنی : تماشاخانه رو، شخصی که مکرر به تئاتر میرود <hr> معانی دیگر : شخصی که مکرر به تئاتر میرود، تماشاخانه رو

معنی : تماشاخانه رو، شخصی که مکرر به تئاتر میرود معانی دیگر : شخصی که مکرر به تئاتر میرود، تماشاخانه رو

theatergoer

<hr> معنی : تاتر، تماشاخانه، تئاتر، تالار سخنرانی، بازیگر خانه <hr> معانی دیگر : theater تئاتر

معنی : تاتر، تماشاخانه، تئاتر، تالار سخنرانی، بازیگر خانه معانی دیگر : theater تئاتر

theatre

<hr> معنی : تئاتر، وابسته به تماشاخانه، در خور تماشا <hr> معانی دیگر : وابسته به تئاتر و نمایشنامه نویسی و بازیگری، تئاتری، نمایشی، غیر واقعی، ساختگی، وانمودین، غلو آمیز، متظاهرانه (theatric هم می گویند)

معنی : تئاتر، وابسته به تماشاخانه، در خور تماشا معانی دیگر : وابسته به تئاتر و نمایشنامه نویسی و بازیگری، تئاتری، نمایشی، غیر واقعی، ساختگی، وانمودین، غلو آمیز، متظاهرانه (theatric هم می گویند)

theatrical

<hr> معنی : پوشش، کیسه، کپسول، غلاف <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) امیانه

معنی : پوشش، کیسه، کپسول، غلاف معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) امیانه

theca

<hr> معنی : ترا، تورا، بتو <hr> معانی دیگر : (قدیمی) حالت مفعولی thou: تو را، به تو، - ات، -ت

معنی : ترا، تورا، بتو معانی دیگر : (قدیمی) حالت مفعولی thou: تو را، به تو، - ات، -ت

thee

<hr> معنی : سرقت، دزدی، تاراج <hr> معانی دیگر : دستبرد، ربایش

معنی : سرقت، دزدی، تاراج معانی دیگر : دستبرد، ربایش

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد