مترادف و متضاد

<hr> معنی : رای، دعا، اخذ رای، رای دادن، فعالیت انتخاباتی کردن <hr> معانی دیگر : آرا، نظر یا خواسته ی خود را بیان کردن، ورقه ی رای، تعرفه (ballot هم می گویند)، حق رای

معنی : رای، دعا، اخذ رای، رای دادن، فعالیت انتخاباتی کردن معانی دیگر : آرا، نظر یا خواسته ی خود را بیان کردن، ورقه ی رای، تعرفه (ballot هم می گویند)، حق رای

vote

<hr> معنی : رای دهنده، کسی که رای میدهد <hr> معانی دیگر : رای دهنده، کسی که رای میدهد

معنی : رای دهنده، کسی که رای میدهد معانی دیگر : رای دهنده، کسی که رای میدهد

voter

voting machine

<hr> معنی : نذری، نذر شده <hr> معانی دیگر : وابسته به نذر

معنی : نذری، نذر شده معانی دیگر : وابسته به نذر

votive

<hr> معنی : اطمینان دادن، تایید کردن، ضمانت کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا با: for) ضمانت کردن، تضمین کردن، پایندان کردن، تصدیق کردن، اثبات کردن، به ثبوت رساندن، (مهجور) ضمانت، پایندانی

معنی : اطمینان دادن، تایید کردن، ضمانت کردن معانی دیگر : (معمولا با: for) ضمانت کردن، تضمین کردن، پایندان کردن، تصدیق کردن، اثبات کردن، به ثبوت رساندن، (مهجور) ضمانت، پایندانی

vouch

<hr> معنی : ضامن، هزینه، مدرک، دستاویز، گواه، سند خرج، تضمین کننده، سند، شاهد، شهادت دادن <hr> معانی دیگر : ضمانت کننده، پایندان، مصدق

معنی : ضامن، هزینه، مدرک، دستاویز، گواه، سند خرج، تضمین کننده، سند، شاهد، شهادت دادن معانی دیگر : ضمانت کننده، پایندان، مصدق

voucher

<hr> معنی : تسلیم شدن، تفویض کردن، بخشیدن، پذیرفتن، اعطا کردن، لطفا حاضر شدن، عطاکردن <hr> معانی دیگر : از سر لطف و بزرگواری کاری را انجام دادن، تفوی­ کردن

معنی : تسلیم شدن، تفویض کردن، بخشیدن، پذیرفتن، اعطا کردن، لطفا حاضر شدن، عطاکردن معانی دیگر : از سر لطف و بزرگواری کاری را انجام دادن، تفوی­ کردن

vouchsafe

<hr> معنی : اعطا، تقویض <hr> معانی دیگر : تقوی­

معنی : اعطا، تقویض معانی دیگر : تقوی­

vouchsafement

<hr> معنی : عهد، شرط، قول، نذر، سوگند، پیمان، میثاق، سوگند ملایم، میعاد، سوگند خوردن، عهد کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه با خود یا با خدا) عهد کردن، شرط کردن، تصمیم قطعی گرفتن، قسم، پتمان، عزم راسخ، (موکدا) اعلام کردن

معنی : عهد، شرط، قول، نذر، سوگند، پیمان، میثاق، سوگند ملایم، میعاد، سوگند خوردن، عهد کردن معانی دیگر : (به ویژه با خود یا با خدا) عهد کردن، شرط کردن، تصمیم قطعی گرفتن، قسم، پتمان، عزم راسخ، (موکدا) اعلام کردن

<hr> معنی : واکه، مصوته، صوتی، صدا دار، واکهدار کردن <hr> معانی دیگر : مصوت، حرف صدادار (در انگلیسی: a و e و i و o و u و گاهی y)

معنی : واکه، مصوته، صوتی، صدا دار، واکهدار کردن معانی دیگر : مصوت، حرف صدادار (در انگلیسی: a و e و i و o و u و گاهی y)

vowel

<hr> (لاتین) صدای مردم، افکار عمومی (مخفف: vox pop)

(لاتین) صدای مردم، افکار عمومی (مخفف: vox pop)

vox populi

<hr> معنی : سفر، سفر دریا، سفر دریا کردن، سفر کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه دریایی ـ معمولا طولانی) سفر، مسافرت، سفر فضایی، سفر هوایی، سفرنامه

معنی : سفر، سفر دریا، سفر دریا کردن، سفر کردن معانی دیگر : (به ویژه دریایی ـ معمولا طولانی) سفر، مسافرت، سفر فضایی، سفر هوایی، سفرنامه

voyage

<hr> معنی : فضول، نگاه کننده، اطفا کننده شهوت بانگاه <hr> معانی دیگر : (روان شناسی) نظرباز جنسی، هرزه چشم، چشم چران

معنی : فضول، نگاه کننده، اطفا کننده شهوت بانگاه معانی دیگر : (روان شناسی) نظرباز جنسی، هرزه چشم، چشم چران

voyeur

<hr> معنی : اطفاء شهوت با نگاه <hr> معانی دیگر : اطفاء شهوت با نگاه

معنی : اطفاء شهوت با نگاه معانی دیگر : اطفاء شهوت با نگاه

voyeurism

<hr> معنی : رب النوع اتش و فلزکاری <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی روم ـ خدای آتش و آهنگری ـ یونانی: hephaestus) ولکان، افسانه رومی رب النوع اتش و فلزکاری

معنی : رب النوع اتش و فلزکاری معانی دیگر : (اسطوره ی روم ـ خدای آتش و آهنگری ـ یونانی: hephaestus) ولکان، افسانه رومی رب النوع اتش و فلزکاری

vulcan

<hr> معنی : جوش برقی، حرارت زیاد، ولکانیدن، تحت تاثیر حرارت اتشفشانی، جوش اکسیژن لاستیک و فلزات <hr> معانی دیگر : (لاستیک سازی) سخت کردن لاستیک (توسط گوگرد و حرارت شدید)، ولکانیزاسیون

معنی : جوش برقی، حرارت زیاد، ولکانیدن، تحت تاثیر حرارت اتشفشانی، جوش اکسیژن لاستیک و فلزات معانی دیگر : (لاستیک سازی) سخت کردن لاستیک (توسط گوگرد و حرارت شدید)، ولکانیزاسیون

vulcanization

<hr> معنی : جوش دادن، جوش برقی زدن <hr> معانی دیگر : ولکانیدن، ولکانیزه کردن، (لاستیک را تحت تاثیر حرارت زیاد و گوگرد) سخت کردن، لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن

معنی : جوش دادن، جوش برقی زدن معانی دیگر : ولکانیدن، ولکانیزه کردن، (لاستیک را تحت تاثیر حرارت زیاد و گوگرد) سخت کردن، لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن

vulcanize

<hr> معنی : اتشفشان شناسی <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: volcanology، volcanology اتشفشان شناسی

معنی : اتشفشان شناسی معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: volcanology، volcanology اتشفشان شناسی

vulcanology

<hr> معنی : عوام الناس، رکیک، پست، مبتذل، عوامانه، عامیانه <hr> معانی دیگر : همگانی، بی ادب، بی نزاکت، بی معرفت، هرزه، زننده

معنی : عوام الناس، رکیک، پست، مبتذل، عوامانه، عامیانه معانی دیگر : همگانی، بی ادب، بی نزاکت، بی معرفت، هرزه، زننده

vulgar

<hr> معنی : ادم عوام، ادم عامی و پست <hr> معانی دیگر : آدم بی نزاکت، آدم هرزه درای

معنی : ادم عوام، ادم عامی و پست معانی دیگر : آدم بی نزاکت، آدم هرزه درای

vulgarian

<hr> معنی : پستی، وحشیگری، اصطلاح عوامانه، عوامیت <hr> معانی دیگر : (واژه یا عبارت) زننده، رکیک، زشت، vulgarity اصطلاح عوامانه

معنی : پستی، وحشیگری، اصطلاح عوامانه، عوامیت معانی دیگر : (واژه یا عبارت) زننده، رکیک، زشت، vulgarity اصطلاح عوامانه

vulgarism

<hr> معنی : پستی، وحشیگری، اصطلاح عوامانه، عوامیت <hr> معانی دیگر : هرزگی، بی نزاکتی، بددهانی، vulgarism اصطلاح عوامانه

معنی : پستی، وحشیگری، اصطلاح عوامانه، عوامیت معانی دیگر : هرزگی، بی نزاکتی، بددهانی، vulgarism اصطلاح عوامانه

vulgarity

<hr> معنی : عوام پسندسازی، تعمیم چیزی بزبان ساده <hr> معانی دیگر : رکیک سازی، بی نزاکت سازی، پست سازی

معنی : عوام پسندسازی، تعمیم چیزی بزبان ساده معانی دیگر : رکیک سازی، بی نزاکت سازی، پست سازی

vulgarization

<hr> معنی : پست کردن، مبتذل کردن، ساده کردن، عوامانه کردن <hr> معانی دیگر : عوام پسند کردن، قابل فهم عوام کردن

معنی : پست کردن، مبتذل کردن، ساده کردن، عوامانه کردن معانی دیگر : عوام پسند کردن، قابل فهم عوام کردن

vulgarize

<hr> معنی : زبان عامیانه <hr> معانی دیگر : انجیل به زبان لاتین (که در قرن چهارم ترجمه شده و در کلیسای کاتولیک به عنوان متن رسمی تلقی می شد)، هر متن یا ویرایش مورد پسند عوام، به زبان لاتین عامیانه، (v کوچک) به طور عامیانه، نسخه لاتین قدیمی کتاب مقدس

معنی : زبان عامیانه معانی دیگر : انجیل به زبان لاتین (که در قرن چهارم ترجمه شده و در کلیسای کاتولیک به عنوان متن رسمی تلقی می شد)، هر متن یا ویرایش مورد پسند عوام، به زبان لاتین عامیانه، (v کوچک) به طور عامیانه، نسخه لاتین قدیمی کتاب مقدس

vulgate

<hr> معنی : اسیب پذیری <hr> معانی دیگر : اسیب پذیری

معنی : اسیب پذیری معانی دیگر : اسیب پذیری

vulnerability

<hr> معنی : قابل حمله، اسیب پذیر، زخم پذیر <hr> معانی دیگر : آسیب پذیر، صدمه پذیر، تک پذیر، حمله پذیر، انتقادپذیر

معنی : قابل حمله، اسیب پذیر، زخم پذیر معانی دیگر : آسیب پذیر، صدمه پذیر، تک پذیر، حمله پذیر، انتقادپذیر

vulnerable

<hr> معنی : بهبود دهنده، شفاء دهنده زخم، داروی زخم <hr> معانی دیگر : (دارو و غیره) درمان کننده ی زخم، شفا دهنده زخم

معنی : بهبود دهنده، شفاء دهنده زخم، داروی زخم معانی دیگر : (دارو و غیره) درمان کننده ی زخم، شفا دهنده زخم

vulnerary

<hr> معنی : حیله گر، نیرنگ باز، روباه صفت <hr> معانی دیگر : روباه وار، محیل

معنی : حیله گر، نیرنگ باز، روباه صفت معانی دیگر : روباه وار، محیل

vulpine

<hr> معنی : کرکس، لاشخور صفت <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) کرکس، لاشخور (تیره های accipitridae و cathartidae)، حریص

معنی : کرکس، لاشخور صفت معانی دیگر : (جانورشناسی) کرکس، لاشخور (تیره های accipitridae و cathartidae)، حریص

vulture

<hr> معنی : طماع، کرکس وار <hr> معانی دیگر : کرکس مانند، لاشخورصفت

معنی : طماع، کرکس وار معانی دیگر : کرکس مانند، لاشخورصفت

vulturine

<hr> معنی : مادگی، فرج <hr> معانی دیگر : بخش برونی آلت تناسلی زن، کس، زهار، ماداله

معنی : مادگی، فرج معانی دیگر : بخش برونی آلت تناسلی زن، کس، زهار، ماداله

vulva

<hr> معنی : رقابت کننده <hr> معانی دیگر : (رجوع شود به: vie) رقابت کننده، اهل هم چشمی، همالشگر، وجه وصفی معلوم فعل vie، همچشمی

معنی : رقابت کننده معانی دیگر : (رجوع شود به: vie) رقابت کننده، اهل هم چشمی، همالشگر، وجه وصفی معلوم فعل vie، همچشمی

واژه های حرف "v" - مترادف و متضاد