جملات نمونه

<hr> وابسته به انگلیس، وابسته به قوم انگلز و فرهنگ و زبان آنها، عضو قبیله ی انگلز، مربوط به نژاد انگل های انگلستان، زبان قوم انگل ها

وابسته به انگلیس، وابسته به قوم انگلز و فرهنگ و زبان آنها، عضو قبیله ی انگلز، مربوط به نژاد انگل های انگلستان، زبان قوم انگل ها

anglian

<hr> معنی : وابسته بکلیسای انگلیس <hr> معانی دیگر : وابسته به انگلیس و مردم و فرهنگ آن، وابسته به کلیسای انگلیس (یا فرقه ی انگلیکان)

معنی : وابسته بکلیسای انگلیس معانی دیگر : وابسته به انگلیس و مردم و فرهنگ آن، وابسته به کلیسای انگلیس (یا فرقه ی انگلیکان)

anglican

anglican church

<hr> معنی : اصول و انتقادات کلیسای انگلیس <hr> معانی دیگر : اصول و انتقادات کلیسای انگلیس

معنی : اصول و انتقادات کلیسای انگلیس معانی دیگر : اصول و انتقادات کلیسای انگلیس

anglicanism

<hr> (لاتین) به انگلیسی، به زبان انگلیسی، به زبان انگلیسی "payjameh", anglice pyjamas پای جامه که به انگلیسی میشود پیجاما

(لاتین) به انگلیسی، به زبان انگلیسی، به زبان انگلیسی "payjameh", anglice pyjamas پای جامه که به انگلیسی میشود پیجاما

anglice

<hr> معنی : انگلیسی مابی، انگلیسی منشی، اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی، تلفظ یا نوشتن بطرز انگلیسی <hr> معانی دیگر : انگلیسی مابی، انگلیسی منشی، اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی، تلفظ یا نوشتن بطرزانگلیسی

معنی : انگلیسی مابی، انگلیسی منشی، اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی، تلفظ یا نوشتن بطرز انگلیسی معانی دیگر : انگلیسی مابی، انگلیسی منشی، اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی، تلفظ یا نوشتن بطرزانگلیسی

anglicization

<hr> معنی : انگلیسی ماب شدن، انگلیسی ماب کردن، بطرز انگلیسی تلفظ کردن، باداب و رسوم انگلیسی درامدن <hr> معانی دیگر : (زبان شناسی - از نظر املا یا تلفظ یا کاربرد یا رفتار و فرهنگ) انگلیسی کردن

معنی : انگلیسی ماب شدن، انگلیسی ماب کردن، بطرز انگلیسی تلفظ کردن، باداب و رسوم انگلیسی درامدن معانی دیگر : (زبان شناسی - از نظر املا یا تلفظ یا کاربرد یا رفتار و فرهنگ) انگلیسی کردن

anglicize

<hr> معنی : ماهیگیری <hr> معانی دیگر : ماهیگیری با قلاب و ریسمان

معنی : ماهیگیری معانی دیگر : ماهیگیری با قلاب و ریسمان

angling

anglo-saxon

<hr> معنی : انگلیسی دوست، طرفدار انگلیسها <hr> معانی دیگر : شیفته ی انگلستان و مردم و زبان و فرهنگ آن، انگلیسی گرای

معنی : انگلیسی دوست، طرفدار انگلیسها معانی دیگر : شیفته ی انگلستان و مردم و زبان و فرهنگ آن، انگلیسی گرای

anglophile

<hr> وابسته به انگلیسی زبانان، انگلیسی زبان، کسی که به انگلیسی تکلم می کند، کسی که به انگلیسی تکلم می کند وابسته به انگلیسی زبانان most of canada's people are anglophones بیشتر مردم کانادا انگلیسی زبانند

وابسته به انگلیسی زبانان، انگلیسی زبان، کسی که به انگلیسی تکلم می کند، کسی که به انگلیسی تکلم می کند وابسته به انگلیسی زبانان most of canada's people are anglophones بیشتر مردم کانادا انگلیسی زبانند

anglophone

<hr> کشور انگولا (در ساحل جنوب باختری افریقا)

کشور انگولا (در ساحل جنوب باختری افریقا)

angola

<hr> معنی : موی خرگوش یا مرغوز <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی ترکی: آنقوره)، گربه ی آنقوره (موی نرم و بلند دارد و اسم کامل آن angora cat است)، بز آنقوره (که موی نرم و بلند دارد: angora goat)، پشم بز آنقوره و یا پارچه ی بافته شده از آن (angora wool)، موهر (mohair)، خرگوش آنقوره (که گوش های دراز و موی بلند و ابریشمین دارد: angora rabbit)

معنی : موی خرگوش یا مرغوز معانی دیگر : (از ریشه ی ترکی: آنقوره)، گربه ی آنقوره (موی نرم و بلند دارد و اسم کامل آن angora cat است)، بز آنقوره (که موی نرم و بلند دارد: angora goat)، پشم بز آنقوره و یا پارچه ی بافته شده از آن (angora wool)، موهر (mohair)، خرگوش آنقوره (که گوش های دراز و موی بلند و ابری

angora

angostura

<hr> معنی : از روی خشم <hr> معانی دیگر : از روی خشم

معنی : از روی خشم معانی دیگر : از روی خشم

angrily

<hr> معنی : دردناک، ترشرو، خشمگین، خشمناک، دژم، اوقات تلخ، رنجیده، قرمز شده، ورم کرده، براشفته، متغیر <hr> معانی دیگر : غضبناک، عصبانی، متورم و دردناک، اوقات تل

معنی : دردناک، ترشرو، خشمگین، خشمناک، دژم، اوقات تلخ، رنجیده، قرمز شده، ورم کرده، براشفته، متغیر معانی دیگر : غضبناک، عصبانی، متورم و دردناک، اوقات تل

angry

<hr> معنی : احساس وحشت و نگرانی، احساس بیم <hr> معانی دیگر : (روان شناسی - اغلب a کوچک) حالت نگرانی و غم، دژمی، دژمناکی، بیم

معنی : احساس وحشت و نگرانی، احساس بیم معانی دیگر : (روان شناسی - اغلب a کوچک) حالت نگرانی و غم، دژمی، دژمناکی، بیم

angst

<hr> معنی : انگستروم، واحد اندازهگیری طول امواج <hr> معانی دیگر : (معیار سنجش امواج نور) یک یکصدمیلیونیم یک سانتی متر، آنگسترم (angstrom unit هم می گویند)، واحد اندازه گیری طول امواج نور و رادیو

معنی : انگستروم، واحد اندازهگیری طول امواج معانی دیگر : (معیار سنجش امواج نور) یک یکصدمیلیونیم یک سانتی متر، آنگسترم (angstrom unit هم می گویند)، واحد اندازه گیری طول امواج نور و رادیو

angstrom

anguine

<hr> معنی : عذاب، غم و اندوه، اضطراب، جفا، سینه سوزی، غرامت، دل تنگی، دلتنگ کردن، غمگین شدن، نگران شدن، نگران کردن <hr> معانی دیگر : اندوهناک کردن یا شدن، مضطرب کردن یا شدن، رنج شدید (در اثر نگرانی یا درد)، دلهره، درد روحی، تالم، تشویش

معنی : عذاب، غم و اندوه، اضطراب، جفا، سینه سوزی، غرامت، دل تنگی، دلتنگ کردن، غمگین شدن، نگران شدن، نگران کردن معانی دیگر : اندوهناک کردن یا شدن، مضطرب کردن یا شدن، رنج شدید (در اثر نگرانی یا درد)، دلهره، درد روحی، تالم، تشویش

anguish

<hr> معنی : نگران <hr> معانی دیگر : پر رنج (در اثر نگرانی یا درد)، مضطرب، اندوهگین، متالم، مشوش

معنی : نگران معانی دیگر : پر رنج (در اثر نگرانی یا درد)، مضطرب، اندوهگین، متالم، مشوش

anguished

<hr> معنی : زاویهای، گوشه دار، گوشهای، لاغر <hr> معانی دیگر : زاویه دار، قناس، استخوانی، ناموزون و ناجور

معنی : زاویهای، گوشه دار، گوشهای، لاغر معانی دیگر : زاویه دار، قناس، استخوانی، ناموزون و ناجور

angular

<hr> (فیزیک) گشتاور چرخشی، گشتاور زاویه ای، عزم دورانی

(فیزیک) گشتاور چرخشی، گشتاور زاویه ای، عزم دورانی

angular momentum

<hr> معنی : تندی، زاویه داری، لاغری، گوشهداری <hr> معانی دیگر : گوشه دار بودن، زاویه دار بودن

معنی : تندی، زاویه داری، لاغری، گوشهداری معانی دیگر : گوشه دار بودن، زاویه دار بودن

angularity

<hr> دارای زاویه، گوشه دار، گوشه ای

دارای زاویه، گوشه دار، گوشه ای

angulate

<hr> گوشه داری، زاویه داری

angulation

<hr> اسم خاص مذکر، (اسطوره ی سلت ها) خدای عشق

اسم خاص مذکر، (اسطوره ی سلت ها) خدای عشق

angus

<hr> روانشناسى : فقدان احساس لذت

روانشناسى : فقدان احساس لذت

anhedonia

anhydride

<hr> معنی : بی آب <hr> معانی دیگر : (شیمی)، بدون آب

معنی : بی آب معانی دیگر : (شیمی)، بدون آب

anhydrous

<hr> (گیاه شناسی - از ریشه ی فارسی)، گیاه نیل (indigofera suffruticosa از تیره ی نخودها - بومی جزایر دریای کارائیب)، درخت نیل، نیل

(گیاه شناسی - از ریشه ی فارسی)، گیاه نیل (indigofera suffruticosa از تیره ی نخودها - بومی جزایر دریای کارائیب)، درخت نیل، نیل

anil

<hr> معنی : ضعیف، پیرزنانه <hr> معانی دیگر : پیرزن مانند، فرتوت، بی رمق، عجوزه

معنی : ضعیف، پیرزنانه معانی دیگر : پیرزن مانند، فرتوت، بی رمق، عجوزه

anile

<hr> (شیمی) آنیلین (آبگونه ی سمی و بی رنگ به فرمول: c6h5nh2)، جوهر

(شیمی) آنیلین (آبگونه ی سمی و بی رنگ به فرمول: c6h5nh2)، جوهر

aniline

anima

<hr> معنی : قوهء اعطراض، اعتراض، تذکر و اعلام خطر، انتقاد، تعیین تقصیر و مجازات نمودن <hr> معانی دیگر : خرده گیری، عیب جویی، قوه ء ادراک، ملاحظه، مراقبت، مشاهده، اعترا­

معنی : قوهء اعطراض، اعتراض، تذکر و اعلام خطر، انتقاد، تعیین تقصیر و مجازات نمودن معانی دیگر : خرده گیری، عیب جویی، قوه ء ادراک، ملاحظه، مراقبت، مشاهده، اعترا­

animadversion

<hr> معنی : خرده گرفتن، اعتراض کردن <hr> معانی دیگر : (با on یا upon) خرده گیری کردن، عیب جویی کردن، انتقاد کردن، اعترا­ کردن، متوجه شدن، تعیین تقصیر ومجازات بوسیله ء دادگاه نمودن

معنی : خرده گرفتن، اعتراض کردن معانی دیگر : (با on یا upon) خرده گیری کردن، عیب جویی کردن، انتقاد کردن، اعترا­ کردن، متوجه شدن، تعیین تقصیر ومجازات بوسیله ء دادگاه نمودن

animadvert

<hr> معنی : حیوان، جانوری، جانور، حیوانی <hr> معانی دیگر : جاندار، ستور، دد، چهارپا، پستاندار، انسان ددمنش، جسمانی (در مقابل فکری یا روحانی)، نفسانی، (انسان یا شی) گونه، نوع، جانور مانند، مربوط به روح و جان یا اراده، حس و حرکت

معنی : حیوان، جانوری، جانور، حیوانی معانی دیگر : جاندار، ستور، دد، چهارپا، پستاندار، انسان ددمنش، جسمانی (در مقابل فکری یا روحانی)، نفسانی، (انسان یا شی) گونه، نوع، جانور مانند، مربوط به روح و جان یا اراده، حس و حرکت

animal

<hr> معنی : دام پروری <hr> معانی دیگر : دامداری، پرورش چهارپایان

معنی : دام پروری معانی دیگر : دامداری، پرورش چهارپایان

animal husbandry

animal kingdom

<hr> پویایی، سرزندگی، تندرستی و حرارت

پویایی، سرزندگی، تندرستی و حرارت

animal spirits

<hr> معنی : جانور کوچک، حیوانک <hr> معانی دیگر : (مهجور) ریزجاندار (مانند میکروب و آمیب)، تک یاخته ی آغازی، جانور ذره بینی، pl جانور کوچک

معنی : جانور کوچک، حیوانک معانی دیگر : (مهجور) ریزجاندار (مانند میکروب و آمیب)، تک یاخته ی آغازی، جانور ذره بینی، pl جانور کوچک

animalcule

<hr> معنی : عالم حیوانی، نفس پرستی <hr> معانی دیگر : خوی ددان، طبیعت حیوانی، اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست

معنی : عالم حیوانی، نفس پرستی معانی دیگر : خوی ددان، طبیعت حیوانی، اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست

animalism

animalistic

<hr> معنی : حیوانیت، طبیعت حیوانی، زندگی جانوران <hr> معانی دیگر : ددی، جانوروار بودن، جانداری، زندگی حیوانی، دد زیستی

معنی : حیوانیت، طبیعت حیوانی، زندگی جانوران معانی دیگر : ددی، جانوروار بودن، جانداری، زندگی حیوانی، دد زیستی

animality

<hr> معنی : جانور نمودن، حیوانی کردن، شهوانی کردن <hr> معانی دیگر : (انسان را) جانور کردن، ددمنش کردن، وحشی کردن، تبدیل به مواد حیوانی کردن، جانور خوی نمودن

معنی : جانور نمودن، حیوانی کردن، شهوانی کردن معانی دیگر : (انسان را) جانور کردن، ددمنش کردن، وحشی کردن، تبدیل به مواد حیوانی کردن، جانور خوی نمودن

animalize

animals

<hr> معنی : با روح، سرزنده، جاندار، روح دادن، تحریک و تشجیع کردن، زندگی بخشیدن، جان دادن به، انگیختن <hr> معانی دیگر : زنده، ذی روح، ذی حیات، سرزنده کردن، سرحال آوردن، جان نو دمیدن در، الهام بخشیدن، به حرکت درآوردن، متحرک کردن، به صورت کارتون (مضحک قلمی) درآوردن، جان بخشیدن، جاندار کردن، زنده کردن، زنده دل، شنگول

معنی : با روح، سرزنده، جاندار، روح دادن، تحریک و تشجیع کردن، زندگی بخشیدن، جان دادن به، انگیختن معانی دیگر : زنده، ذی روح، ذی حیات، سرزنده کردن، سرحال آوردن، جان نو دمیدن در، الهام بخشیدن، به حرکت درآوردن، متحرک کردن، به صورت کارتون (مضحک قلمی) درآوردن، جان بخشیدن، جاندار کردن، زنده کردن، زنده دل، ش

animate

<hr> معنی : با روح، سرزنده <hr> معانی دیگر : زنده، زنده نما، کارتون (مانند)، سرحال، پرحرارت و اشتیاق

معنی : با روح، سرزنده معانی دیگر : زنده، زنده نما، کارتون (مانند)، سرحال، پرحرارت و اشتیاق

واژه های حرف "a" - جملات نمونه