<hr> معنی : کارناوال، جشن، کاروان شادی <hr> معانی دیگر : دوران عشرت و طرب، خوشگذرانی، جشن و شادی، جشنواره، سوران، یک دوره مسابقات یا نمایشات، (در اصل) ایام سور چرانی و خوشی قبل از دوران روزه (lent)، شادخواری، گروه هنرپیشگان سیار، فانفار سیار

معنی : کارناوال، جشن، کاروان شادی معانی دیگر : دوران عشرت و طرب، خوشگذرانی، جشن و شادی، جشنواره، سوران، یک دوره مسابقات یا نمایشات، (در اصل) ایام سور چرانی و خوشی قبل از دوران روزه (lent)، شادخواری، گروه هنرپیشگان سیار، فانفار سیار

carnival

<hr> معنی : گوشت خوار، حیوان گوشتخوار <hr> معانی دیگر : وابسته به گوشتخواران (در مقابل وابسته به گیاهخواران: herbivorous)، گوشتخوارانه

معنی : گوشت خوار، حیوان گوشتخوار معانی دیگر : وابسته به گوشتخواران (در مقابل وابسته به گیاهخواران: herbivorous)، گوشتخوارانه

carnivorous

<hr> معنی : ریشخند کردن <hr> معانی دیگر : دلنوازی کردن

معنی : ریشخند کردن معانی دیگر : دلنوازی کردن

carny

<hr> معنی : خرنوب <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت خرنوب (ceratonia siliqua ـ بومی سرزمین های شرق مدیترانه)، میوه ی این درخت

معنی : خرنوب معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت خرنوب (ceratonia siliqua ـ بومی سرزمین های شرق مدیترانه)، میوه ی این درخت

carob

carob tree

<hr> معنی : سرود، نغمه سرایی، چهچه، سرودشب عید میلاد مسیح، نغمه سرایی کردن <hr> معانی دیگر : سرود خواندن (به ویژه سرود شاد و تمجید آمیز)، (مهجور) رقص دور دایره، سرود تمجید و شادی (به ویژه سرود کریسمس)، اسم خاص مونث و مذکر (همبسته با charles و caroline)

معنی : سرود، نغمه سرایی، چهچه، سرودشب عید میلاد مسیح، نغمه سرایی کردن معانی دیگر : سرود خواندن (به ویژه سرود شاد و تمجید آمیز)، (مهجور) رقص دور دایره، سرود تمجید و شادی (به ویژه سرود کریسمس)، اسم خاص مونث و مذکر (همبسته با charles و caroline)

carol

<hr> معنی : شاهرگی، وابسته به شریان <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) سرخرگ سبات، سرخرگ کاروتید، رگ خواب (هریک از دو شاهرگی که در طرفین گردن قرار دارند و خون را از شاهرگ آئورت به سر می رسانند)

معنی : شاهرگی، وابسته به شریان معانی دیگر : (کالبد شناسی) سرخرگ سبات، سرخرگ کاروتید، رگ خواب (هریک از دو شاهرگی که در طرفین گردن قرار دارند و خون را از شاهرگ آئورت به سر می رسانند)

carotid

<hr> معنی : عیاشی <hr> معانی دیگر : میگساری، عیاشی و بزن و بکوب (رجوع شود به: carouse)

معنی : عیاشی معانی دیگر : میگساری، عیاشی و بزن و بکوب (رجوع شود به: carouse)

carousal

<hr> معنی : عیاشی، میگساری کردن، در مشروب افراط کردن، عیاشی کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا به طور دسته جمعی و با سرو صدای زیاد) میگساری کردن، عیاشی و پایکوبی کردن، باده نوشی و شادی کردن، باده نوشی و پایکوبی، میگساری (همراه با شادی و سرو صدا)، (مهجور) لاجرعه سرکشیدن (مشروب الکلی)، یکباره تا ته جام را نوشیدن، گساریدن، (به سلامتی دیگران) تاته لیوان نوشیدن

معنی : عیاشی، میگساری کردن، در مشروب افراط کردن، عیاشی کردن معانی دیگر : (معمولا به طور دسته جمعی و با سرو صدای زیاد) میگساری کردن، عیاشی و پایکوبی کردن، باده نوشی و شادی کردن، باده نوشی و پایکوبی، میگساری (همراه با شادی و سرو صدا)، (مهجور) لاجرعه سرکشیدن (مشروب الکلی)، یکباره تا ته جام را نوشیدن، گ

carouse

<hr> معنی : چرخ فلک <hr> معانی دیگر : چرخ و فلک، گردان چرخ (merry-go-round هم می گویند)، (در پروژکتور عکس های شفاف یا slide) گردونه (صفحه ی دواری که تصویرها را به ترتیب جلو لامپ تصویرافکن می برد)، چر&nbsp; فلک

معنی : چرخ فلک معانی دیگر : چرخ و فلک، گردان چرخ (merry-go-round هم می گویند)، (در پروژکتور عکس های شفاف یا slide) گردونه (صفحه ی دواری که تصویرها را به ترتیب جلو لامپ تصویرافکن می برد)، چر فلک

carousel

<hr> معنی : عیاش <hr> معانی دیگر : میگسار

معنی : عیاش معانی دیگر : میگسار

carouser

<hr> معنی : کپور، ماهی کول، عیب جویی کردن، از روی خرده گیری صحبت کردن، گله کردن <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی کپور (ماهی های cyprinoid به ویژه cyprinus carpio که خوراکی هستند)، نق زدن، قر زدن، بهانه گیری کردن، (در مورد چیزهای کم اهمیت) انتقاد و بدخلقی کردن، کپور <hr> carp_ پسوند: میوه [endocarp]

معنی : کپور، ماهی کول، عیب جویی کردن، از روی خرده گیری صحبت کردن، گله کردن معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی کپور (ماهی های cyprinoid به ویژه cyprinus carpio که خوراکی هستند)، نق زدن، قر زدن، بهانه گیری کردن، (در مورد چیزهای کم اهمیت) انتقاد و بدخلقی کردن، کپور carp_ پسوند: میوه [endocarp]

carp

<hr> معنی : مچی، وابسته به مچ، رسغ دست <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی)، وابسته به استخوان مچ

معنی : مچی، وابسته به مچ، رسغ دست معانی دیگر : (کالبد شناسی)، وابسته به استخوان مچ

carpal

<hr> (لاتین) امروز را رها مکن، تا وقت هست خوش باش، فرصت عیش و طرب را از دست مده

(لاتین) امروز را رها مکن، تا وقت هست خوش باش، فرصت عیش و طرب را از دست مده

carpe diem

<hr> معنی : برچه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) برچه (اندام تولید مثل ماده در گیاهان گلدار که شامل تخمدان و کلاله است)، حجره ی گرزن، حجره گرزن

معنی : برچه معانی دیگر : (گیاه شناسی) برچه (اندام تولید مثل ماده در گیاهان گلدار که شامل تخمدان و کلاله است)، حجره ی گرزن، حجره گرزن

carpel

<hr> معنی : نجار، درودگر، نجاری کردن <hr> معانی دیگر : کتگر، سازنده ی خانه های چوبی و کشتی های چوبی، با چوب ساختن، کتگری کردن

معنی : نجار، درودگر، نجاری کردن معانی دیگر : کتگر، سازنده ی خانه های چوبی و کشتی های چوبی، با چوب ساختن، کتگری کردن

carpenter

<hr> معنی : نجاری، درودگری <hr> معانی دیگر : ساختن خانه ها و کشتی های چوبی، چوب بری

معنی : نجاری، درودگری معانی دیگر : ساختن خانه ها و کشتی های چوبی، چوب بری

carpentry

<hr> معنی : فرش، قالی، زیلو <hr> معانی دیگر : گلیم، کفپوش بافته (پشمی و غیره)، موکت، گبه، خرسک، جاجم، جاجیم، فرش کردن، قالی کردن، با کفپوش پوشاندن، (مجازی) پوشاندن، مورد موآخذه قرار دادن، سرکوفت زدن، بازخواست کردن

معنی : فرش، قالی، زیلو معانی دیگر : گلیم، کفپوش بافته (پشمی و غیره)، موکت، گبه، خرسک، جاجم، جاجیم، فرش کردن، قالی کردن، با کفپوش پوشاندن، (مجازی) پوشاندن، مورد موآخذه قرار دادن، سرکوفت زدن، بازخواست کردن

carpet

<hr> جاروی فرش پاک کن (مرکب از دستگاه سبکی که مجهز به برس استوانه ای شکل است)

جاروی فرش پاک کن (مرکب از دستگاه سبکی که مجهز به برس استوانه ای شکل است)

carpet sweeper

<hr> معنی : خورجین <hr> معانی دیگر : خرجین، کیسه ی ساخته شده از فرش، وابسته به carpetbagger، خورجینی، سیاست بازی ودغلکاری کردن، خرجین

معنی : خورجین معانی دیگر : خرجین، کیسه ی ساخته شده از فرش، وابسته به carpetbagger، خورجینی، سیاست بازی ودغلکاری کردن، خرجین

carpetbag

<hr> معنی : مسافر خورجین دار، تازه بدوران رسیده و فاسد <hr> معانی دیگر : (پس از جنگ های داخلی امریکا - ماجرا جویان و سیاست بازان شمالی که برای بهره گیری از اوضاع آشفته ی جنوب از نواحی شمالی به جنوب کوچ می کردند) رجاله

معنی : مسافر خورجین دار، تازه بدوران رسیده و فاسد معانی دیگر : (پس از جنگ های داخلی امریکا - ماجرا جویان و سیاست بازان شمالی که برای بهره گیری از اوضاع آشفته ی جنوب از نواحی شمالی به جنوب کوچ می کردند) رجاله

carpetbagger

<hr> معنی : مفروش <hr> معانی دیگر : فرش کرده

معنی : مفروش معانی دیگر : فرش کرده

carpeted

<hr> معنی : فرش <hr> معانی دیگر : فرش(ها)، کفپوش کاری، مفروش سازی

معنی : فرش معانی دیگر : فرش(ها)، کفپوش کاری، مفروش سازی

carpeting

<hr> معنی : عاری از لطف <hr> معانی دیگر : ایرادگیر، نق نقو، عیب جو، اهل نق زدن و غرغر کردن، دپر پسند، بهانه گیر، عیب جویانه

معنی : عاری از لطف معانی دیگر : ایرادگیر، نق نقو، عیب جو، اهل نق زدن و غرغر کردن، دپر پسند، بهانه گیر، عیب جویانه

carping

<hr> معنی : گاراژ بدون سقف <hr> معانی دیگر : گاراژ بی دیوار ولی سقف دار، سایبان اتومبیل

معنی : گاراژ بدون سقف معانی دیگر : گاراژ بی دیوار ولی سقف دار، سایبان اتومبیل

carport

<hr> معنی : کابین یا اطاقک چوبی <hr> معانی دیگر : کابین یا اطاقک چوبی

معنی : کابین یا اطاقک چوبی معانی دیگر : کابین یا اطاقک چوبی

carrel

<hr> معنی : کالسکه، نورد <hr> معانی دیگر : بردن، حمل، حمل و نقل، ترابری، ترابرد، هزینه ی ترابرد، کرایه ی حمل و نقل، طرز ایستادن و حالت سر و شانه ها، اندام نهش (posture هم می گویند)، کالسکه ی چهار چرخه (معمولا با دو اسب یا بیشتر)، (انگلیس) واگن مسافربر، پایه ی چرخدار هرچیز، قنداق توپ یا جنگ افزار، زیرگیر، حمل کننده ی دستگاه جوشکاری، برداره، بخش متحرک و نگهدار ماشین (مثلا در ماشین تحریر)، (قدیمی) مدیریت، اجرا، کار کرد، رفتار، سلوک، کالسکه ی بچه (اسم کامل آن: baby carriage)

معنی : کالسکه، نورد معانی دیگر : بردن، حمل، حمل و نقل، ترابری، ترابرد، هزینه ی ترابرد، کرایه ی حمل و نقل، طرز ایستادن و حالت سر و شانه ها، اندام نهش (posture هم می گویند)، کالسکه ی چهار چرخه (معمولا با دو اسب یا بیشتر)، (انگلیس) واگن مسافربر، پایه ی چرخدار هرچیز، قنداق توپ یا جنگ افزار، زیرگیر، حمل 

carriage

<hr> بازگشت نورد، سر سطر رفتن

بازگشت نورد، سر سطر رفتن

carriage return

<hr> معنی : حرفه، حامل، حمال، حامل میکرب، دستگاه کاریر، موج حام-ل <hr> معانی دیگر : (شخص یا وسیله ای که حمل می کند) حمل کننده، نقاله، حماله، برنده، آورنده، آوردگر، ترابر، نامه بر، پیام آور، قاصد، مکاری، پیک، چاپار، (ظرف یا مجرا و غیره که توسط آن چیزی رسانده شود) رسانگر، ناقل، کاربر، بردار، صندلی (پلاستیکی و بردنی) کودک، بیمه گر، انسان، رجوع شود به: aircraft carrier (پزشکی - یا جانور حامل بیماری یا مشخصات ارثی زیانبخش) برنده، (شیمی - عامل کاتالیزگر که موجب انتقال یک عنصر یا ریشه از یک ترکیب به ترکیب دیگر می شود، جسمی که کاتالیزگر موجود در خود را تقویت می کند، مقدار نسبتا زیادی از یک ماده ی پایا که با مقدار بسیار کمی ایزوتوپ مخلوط شده باشد) حامل، (الکترونیک) موج حامل، موج بردار، موج حام‹ل

معنی : حرفه، حامل، حمال، حامل میکرب، دستگاه کاریر، موج حام-ل معانی دیگر : (شخص یا وسیله ای که حمل می کند) حمل کننده، نقاله، حماله، برنده، آورنده، آوردگر، ترابر، نامه بر، پیام آور، قاصد، مکاری، پیک، چاپار، (ظرف یا مجرا و غیره که توسط آن چیزی رسانده شود) رسانگر، ناقل، کاربر، بردار، صندلی (پلاستیکی و ب

carrier

<hr> معنی : کبوتر نامه بر، کبوتر قاصد <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: homing pigeon، انواع کبوترهای درشت که غبغب بزرگ دارند، کبوتر قاصد کبوترنامه بر

معنی : کبوتر نامه بر، کبوتر قاصد معانی دیگر : رجوع شود به: homing pigeon، انواع کبوترهای درشت که غبغب بزرگ دارند، کبوتر قاصد کبوترنامه بر

carrier pigeon

carrier vehicle

<hr> معنی : درشکه سبک تک اسبه، سورتمه سبک <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: cariole، cariole : درشکه سبک تک اسبه

معنی : درشکه سبک تک اسبه، سورتمه سبک معانی دیگر : رجوع شود به: cariole، cariole : درشکه سبک تک اسبه

carriole

<hr> معنی : لاشه، مردار، گوشت گندیده <hr> معانی دیگر : مردار (به ویژه لاشه ی در حال پوسیدگی که خوراک برخی جانوران مانند کفتار است)، جسد حیوان ذبح نشده، (جانور شناسی) لاشخور، مردار خور، وابسته به لاش یا مردار

معنی : لاشه، مردار، گوشت گندیده معانی دیگر : مردار (به ویژه لاشه ی در حال پوسیدگی که خوراک برخی جانوران مانند کفتار است)، جسد حیوان ذبح نشده، (جانور شناسی) لاشخور، مردار خور، وابسته به لاش یا مردار

carrion

<hr> معنی : هویج، زردک، موی قرمز <hr> معانی دیگر : (مجازی) هرچیز مشوق یا استمالت کننده، انگیزانه، انگیزگر، انگیزه، (گیاه شناسی) بته ی هویج (daucus carota از خانواده ی umbel)، انواع گیاهان هم جنس هویج (به ویژه sativa)، گیاه زردک، گزر، (ریشه ی این دسته گیاهان که به رنگ زرد یا زرد نارنجی بوده و خوراکی است) هویج، شقاقل، زردک مانند

معنی : هویج، زردک، موی قرمز معانی دیگر : (مجازی) هرچیز مشوق یا استمالت کننده، انگیزانه، انگیزگر، انگیزه، (گیاه شناسی) بته ی هویج (daucus carota از خانواده ی umbel)، انواع گیاهان هم جنس هویج (به ویژه sativa)، گیاه زردک، گزر، (ریشه ی این دسته گیاهان که به رنگ زرد یا زرد نارنجی بوده و خوراکی است) هویج،

carrot

<hr> معنی : زردک مانند <hr> معانی دیگر : زردک رنگ، هویج رنگ، زرد مایل به قرمز، گزری، مخروط

معنی : زردک مانند معانی دیگر : زردک رنگ، هویج رنگ، زرد مایل به قرمز، گزری، مخروط

carroty

<hr> معنی : چرخ فلک، گردونه <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: carousel، چر&nbsp; فلک

معنی : چرخ فلک، گردونه معانی دیگر : رجوع شود به: carousel، چر فلک

carrousel

<hr> معنی : رقم نقلی، حمل و نقل کردن، بدوش گرفتن، بردن، حمل کردن <hr> معانی دیگر : ترابری کردن، ترابرد کردن، رساندن، بار بردن، باربری کردن، منتقل کردن (در خود)، رسانا بودن، (حسابداری - ریاضی) از یک ستون (یا صفحه یا زمان) به ستون دیگر (و غیره) بردن، وارد نمودن، ثبت کردن، انتقال دادن، نقل کردن، تحمل کردن، نگهداشتن، برشانه کشیدن، (بار مسئولیت و غیره را) بردوش کشیدن، آبستن بودن، حامله بودن، باردار بودن، داشتن، با خود داشتن، دارای حرکات و رفتار بخصوصی بودن، (رادیو و تلویزیون و روزنامه و غیره) حاوی بودن، (جزو برنامه) ارائه دادن، پیروز شدن بر، فتح کردن، (شهر و قلعه و غیره) گشودن، برنده شدن (در انتخابات و مسابقات و غیره)، (در مورد صدا و غیره) رسیدن، (بازرگانی) برای فروش عرضه کردن، (موسیقی - در آواز) دقیقا و خوب از نت موسیقی پیروی کردن، تحت تاثیر قرار دادن، مورد تصویب قرار گرفتن، مکاری، خرجی دادن، کفالت کردن، (از نظر مادی یا هزینه) سرپرستی کردن، ارفاق کردن، (جنوب ایالات متحده) مشایعت کردن، (کشاورزی) تولید کردن، به عمل آوردن، کشت کردن، (گلوله و غیره) برد، حمل قایق بین دو دریاچه، پورتاژ، دوش فنگ، رسایی، تیررس

معنی : رقم نقلی، حمل و نقل کردن، بدوش گرفتن، بردن، حمل کردن معانی دیگر : ترابری کردن، ترابرد کردن، رساندن، بار بردن، باربری کردن، منتقل کردن (در خود)، رسانا بودن، (حسابداری - ریاضی) از یک ستون (یا صفحه یا زمان) به ستون دیگر (و غیره) بردن، وارد نمودن، ثبت کردن، انتقال دادن، نقل کردن، تحمل کردن، نگهدا

carry

<hr> 1- کشتن 2- (جایزه و غیره) بردن 3- (کار مشکلی را) با موفقیت انجام دادن

1- کشتن 2- (جایزه و غیره) بردن 3- (کار مشکلی را) با موفقیت انجام دادن

carry off

<hr> معنی : ادامه دادن <hr> معانی دیگر : 1- رفتار کردن، پرداختن به 2- (مثل سابق) عمل کردن، ادامه دادن 3- (عامیانه) ادا و اصول در آورن، رفتار بچگانه یا افراط آمیز داشتن 4- رابطه ی نامشروع داشتن 5- انجام دادن، رفتار غیراخلاقی یا خل وار یا افراط آمیز، رابطه ی نا مشروع

معنی : ادامه دادن معانی دیگر : 1- رفتار کردن، پرداختن به 2- (مثل سابق) عمل کردن، ادامه دادن 3- (عامیانه) ادا و اصول در آورن، رفتار بچگانه یا افراط آمیز داشتن 4- رابطه ی نامشروع داشتن 5- انجام دادن، رفتار غیراخلاقی یا خل وار یا افراط آمیز، رابطه ی نا مشروع

carry on

<hr> معنی : انجام دادن، پیش بردن، عمل اوردن <hr> معانی دیگر : (از مرحله نقشه ریزی) به مرحله ی عمل رساندن، به انجام رسانیدن، وابسته به این نوع چمدان، (در سفر با هواپیما) چمدان دستی، چمدان کوچک (که بتوان با خود به هواپیما برد و زیر صندلی یا در اشکاف بالای سر جا داد)، (امریکا- در رستوران ها) وابسته به غذا که از رستوران به منزل می برند (carry-out هم می نویسند)

معنی : انجام دادن، پیش بردن، عمل اوردن معانی دیگر : (از مرحله نقشه ریزی) به مرحله ی عمل رساندن، به انجام رسانیدن، وابسته به این نوع چمدان، (در سفر با هواپیما) چمدان دستی، چمدان کوچک (که بتوان با خود به هواپیما برد و زیر صندلی یا در اشکاف بالای سر جا داد)، (امریکا- در رستوران ها) وابسته به غذا که از 

carry out

<hr> معنی : منتقل کردن، انتقال به صفحه بعد دادن <hr> معانی دیگر : 1- باقی ماندن، به جا ماندن 2- انتقال دادن، (از ستون یا صفحه و غیره) به ستون (و غیره ی) دیگر بردن 3- به تعویق انداختن 4- ادامه دادن، (امریکا- در رستوران ها) وابسته به غذا که از رستوران به منزل می برند (carry-out هم می نویسند)، حسابداری انتقال به صفحه بعد دادن

معنی : منتقل کردن، انتقال به صفحه بعد دادن معانی دیگر : 1- باقی ماندن، به جا ماندن 2- انتقال دادن، (از ستون یا صفحه و غیره) به ستون (و غیره ی) دیگر بردن 3- به تعویق انداختن 4- ادامه دادن، (امریکا- در رستوران ها) وابسته به غذا که از رستوران به منزل می برند (carry-out هم می نویسند)، حسابداری انتقال به

carry over

<hr> معنی : چنته، چنته یا خورجین، درشکه یک اسبه و چهار چرخه <hr> معانی دیگر : مهم بودن، نفوذ داشتن، خر (کسی) رفتن، کالسکه ی یک اسبه (دارای جا برای چندین مسافر)، ساک (مسافرتی)، کیسه یا سبد بزرگ، چمدان جادار، درشکه یک اسبه وچهارچرخه، چنته یا خورجین

معنی : چنته، چنته یا خورجین، درشکه یک اسبه و چهار چرخه معانی دیگر : مهم بودن، نفوذ داشتن، خر (کسی) رفتن، کالسکه ی یک اسبه (دارای جا برای چندین مسافر)، ساک (مسافرتی)، کیسه یا سبد بزرگ، چمدان جادار، درشکه یک اسبه وچهارچرخه، چنته یا خورجین

carryall

carrying out

carrying string

<hr> معنی : چرخ، دوچرخه، گاری، ارابه، باگاری بردن <hr> معانی دیگر : گاری (که با اسب یا گاو و غیره کشیده می شود و دو چرخ دارد)، گردونه، گاری چوبی دو یا چهارچرخه که توسط انسان کشیده می شود، گاری دستی، چهارچرخه، با گاری یا کامیون حمل کردن یا تحویل دادن، ترابری کردن، ترابرد کردن، به زور فرستادن یا بردن، خواهی نخواهی فرستادن، درشگه ی دو چرخه، کالسکه ی سبک و دوچرخه

معنی : چرخ، دوچرخه، گاری، ارابه، باگاری بردن معانی دیگر : گاری (که با اسب یا گاو و غیره کشیده می شود و دو چرخ دارد)، گردونه، گاری چوبی دو یا چهارچرخه که توسط انسان کشیده می شود، گاری دستی، چهارچرخه، با گاری یا کامیون حمل کردن یا تحویل دادن، ترابری کردن، ترابرد کردن، به زور فرستادن یا بردن، خواهی نخو

cart

<hr> معنی : کرایه گاری، باربری باگاری <hr> معانی دیگر : ترابری با گاری (یا کامیون یا ارابه)، مکاری

معنی : کرایه گاری، باربری باگاری معانی دیگر : ترابری با گاری (یا کامیون یا ارابه)، مکاری

cartage

<hr> معنی : کاغذ سفید، اختیار تام، کارت سفید، اختیار نامحدود <hr> معانی دیگر : اختیار کامل، (فرانسه)، pl کارت سفید

معنی : کاغذ سفید، اختیار تام، کارت سفید، اختیار نامحدود معانی دیگر : اختیار کامل، (فرانسه)، pl کارت سفید

carte blanche

<hr> معنی : کارتل، اتحادیه صاحبان صنایع مشابه <hr> معانی دیگر : (اقتصاد) کارتل (اتحاد شرکت ها یا صنایع و غیره به منظور ایجاد انحصار یا تعیین قیمت ها وغیره)، دعوت کتبی برای نبرد تن به تن (دوئل)، معاهده ی بین کشورهای در حال جنگ (مثلا در مورد مبادله ی اسیران)

معنی : کارتل، اتحادیه صاحبان صنایع مشابه معانی دیگر : (اقتصاد) کارتل (اتحاد شرکت ها یا صنایع و غیره به منظور ایجاد انحصار یا تعیین قیمت ها وغیره)، دعوت کتبی برای نبرد تن به تن (دوئل)، معاهده ی بین کشورهای در حال جنگ (مثلا در مورد مبادله ی اسیران)

واژه های حرف "c" - مترادف و متضاد