<hr> معنی : فرومایه <hr> معانی دیگر : غول مانند، غول صفت

معنی : فرومایه معانی دیگر : غول مانند، غول صفت

ghoulish

<hr> معنی : سرباز <hr> معانی دیگر : مخفف:، شکمی - روده ای، گوارشی، (مخفف) وابسته به دستگاه گوارش، معدی - روده ای، ارتشی، وابسته به لباس و جیره ی ارتشیان، مخفف: شکمی رودهای، گوارشی مخفف: سرباز، جیره، معدی رودهای مخفف: ارتشی، وابسته به لباس و جیرهی ارتشیان مخفف: آبشش

معنی : سرباز معانی دیگر : مخفف:، شکمی - روده ای، گوارشی، (مخفف) وابسته به دستگاه گوارش، معدی - روده ای، ارتشی، وابسته به لباس و جیره ی ارتشیان، مخفف: شکمی رودهای، گوارشی مخفف: سرباز، جیره، معدی رودهای مخفف: ارتشی، وابسته به لباس و جیرهی ارتشیان مخفف: آبشش

<hr> معنی : غول، نرهغول، ادم غول پیکر، قوی هیکل <hr> معانی دیگر : بزرگ هیکل، بسیار بزرگ، غول آسا، لندهور، عظیم الجثه، غول پیکر

معنی : غول، نرهغول، ادم غول پیکر، قوی هیکل معانی دیگر : بزرگ هیکل، بسیار بزرگ، غول آسا، لندهور، عظیم الجثه، غول پیکر

giant

<hr> معنی : قلاب، گوه، پیر زن، گربه نر، با قلاب محکم کردن، گربه صفت بودن <hr> معانی دیگر : قطعه ی فلزی یا چوبی (که جهت جلوگیری از تاب برداشتن و سایش چرخ ها و قسمت های متحرک موتور به کار می رود)، پشتبند، میخ چرخ، گربه ی نر (به ویژه گربه ی اخته شده)، باپشت بند و می&nbsp; یا گوه محکم کردن

معنی : قلاب، گوه، پیر زن، گربه نر، با قلاب محکم کردن، گربه صفت بودن معانی دیگر : قطعه ی فلزی یا چوبی (که جهت جلوگیری از تاب برداشتن و سایش چرخ ها و قسمت های متحرک موتور به کار می رود)، پشتبند، میخ چرخ، گربه ی نر (به ویژه گربه ی اخته شده)، باپشت بند و می یا گوه محکم کردن

gib staff

<hr> معنی : سخن تند و ناشمرده، ور زدن، دست و پا شکسته حرف زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن <hr> معانی دیگر : به سرعت و به طور نامفهوم صحبت کردن، زرزرکردن، جیغ و ویغ کردن

معنی : سخن تند و ناشمرده، ور زدن، دست و پا شکسته حرف زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن معانی دیگر : به سرعت و به طور نامفهوم صحبت کردن، زرزرکردن، جیغ و ویغ کردن

gibber

<hr> معنی : حرف شکسته و نا مفهوم، قلمبه سولمبه <hr> معانی دیگر : سخن تند و نامفهوم، زرزر، ور زنی، سخن دست و پا شکسته

معنی : حرف شکسته و نا مفهوم، قلمبه سولمبه معانی دیگر : سخن تند و نامفهوم، زرزر، ور زنی، سخن دست و پا شکسته

gibberish

<hr> معنی : خاده، چوبه دار، صلابه، بدار اویختن، رسوا کردن <hr> معانی دیگر : چوبه ی دار، چهارچوب دار مانندی که در قدیم اجساد اعدام شدگان را برای عبرت همگان از آن می آویختند، به دار زدن

معنی : خاده، چوبه دار، صلابه، بدار اویختن، رسوا کردن معانی دیگر : چوبه ی دار، چهارچوب دار مانندی که در قدیم اجساد اعدام شدگان را برای عبرت همگان از آن می آویختند، به دار زدن

gibbet

<hr> معنی : میمون دراز دست <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) گیبون، میمون دراز دست آدم نما (از تیره ی hylobatidae - درخت زی و بومی جنوب چین و هند و جزایر هند شرقی)، ادوارد گیبون (مورخ انگلیسی)

معنی : میمون دراز دست معانی دیگر : (جانور شناسی) گیبون، میمون دراز دست آدم نما (از تیره ی hylobatidae - درخت زی و بومی جنوب چین و هند و جزایر هند شرقی)، ادوارد گیبون (مورخ انگلیسی)

gibbon

<hr> معنی : بر امدگی، قوز، پیش امدگی <hr> معانی دیگر : بر آمدگی، قلمبه شدگی، گردی و برآمدگی، آماس، تورم، باد کردگی، کوژپشتی، protuberance قوز

معنی : بر امدگی، قوز، پیش امدگی معانی دیگر : بر آمدگی، قلمبه شدگی، گردی و برآمدگی، آماس، تورم، باد کردگی، کوژپشتی، protuberance قوز

gibbosity

<hr> معنی : برجسته، بر امده، محدب، گردهماهی، گوژپشت <hr> معانی دیگر : برآمده، گرد و قلمبه، متورم، باد کرده، (نجوم) وابسته به ماه بین هلال و بدر، (ستاره) رو به زمین

معنی : برجسته، بر امده، محدب، گردهماهی، گوژپشت معانی دیگر : برآمده، گرد و قلمبه، متورم، باد کرده، (نجوم) وابسته به ماه بین هلال و بدر، (ستاره) رو به زمین

gibbous

<hr> معنی : مسخره، دست انداختن، سخن طعنه امیز گفتن، طنز گفتن، باطعنه استهزاء کردن <hr> معانی دیگر : مورد تمسخر قرار دادن، پاپی شدن، هوکردن

معنی : مسخره، دست انداختن، سخن طعنه امیز گفتن، طنز گفتن، باطعنه استهزاء کردن معانی دیگر : مورد تمسخر قرار دادن، پاپی شدن، هوکردن

gibe

<hr> معنی : طنز گو، طعنه زن <hr> معانی دیگر : طعنه زن، طنز گو

معنی : طنز گو، طعنه زن معانی دیگر : طعنه زن، طنز گو

giber

<hr> معنی : خرده ریز، احشاء خوراکی مرغ خانگی و غیره <hr> معانی دیگر : (معمولا به صورت جمع) اعضای خوراکی مرغ (مثل سنگدان و دل و جگر و گردن) که معمولا مجزا از خود مرغ پخته می شود، جزئی، احشاء خوراکی مره خانگی و غیره ازقبیل دل و جگر، بصورت جمع خرده ریز

معنی : خرده ریز، احشاء خوراکی مرغ خانگی و غیره معانی دیگر : (معمولا به صورت جمع) اعضای خوراکی مرغ (مثل سنگدان و دل و جگر و گردن) که معمولا مجزا از خود مرغ پخته می شود، جزئی، احشاء خوراکی مره خانگی و غیره ازقبیل دل و جگر، بصورت جمع خرده ریز

giblet

<hr> معنی : جبل الطارق <hr> معانی دیگر : جبل الطارق (rock of gibraltar هم می گویند)، شهر جبل الطارق (که متعلق به انگلستان است)

معنی : جبل الطارق معانی دیگر : جبل الطارق (rock of gibraltar هم می گویند)، شهر جبل الطارق (که متعلق به انگلستان است)

gibraltar

<hr> معنی : گیجی، سرگیجه <hr> معانی دیگر : دوران، بی فکری

معنی : گیجی، سرگیجه معانی دیگر : دوران، بی فکری

giddiness

<hr> معنی : گیج، مبتلا به دوار سر، دوار <hr> معانی دیگر : دارای سرگیجه، متزلزل، منگ، سر بهوا، حواس پرت، بی دقت، سرگیجه آور، گیج کننده، گیج کردن یا شدن، سرگیجه گرفتن، تلو تلو خوردن، چرخان، گردنده به دور خود، بی ثبات، بی وفا، بوالهوس، هوسباز، متلون، بی ملاحظه، بی فکر

معنی : گیج، مبتلا به دوار سر، دوار معانی دیگر : دارای سرگیجه، متزلزل، منگ، سر بهوا، حواس پرت، بی دقت، سرگیجه آور، گیج کننده، گیج کردن یا شدن، سرگیجه گرفتن، تلو تلو خوردن، چرخان، گردنده به دور خود، بی ثبات، بی وفا، بوالهوس، هوسباز، متلون، بی ملاحظه، بی فکر

giddy

<hr> معنی : عطا، عطیه، ژنی، هدیه، کادو، پیشکش، ره اورد، استعداد، بخشش، نعمت، موهبت، هدیه دادن، بخشیدن، پیشکش کردن، دارای استعداد کردن <hr> معانی دیگر : سوغات، ارمغان چشم روشنی، ره آورد، چشم روشنی، رونما، گلوند، هبه، استعداد طبیعی، قریحه، ذوق، هدیه کردن، ارزانی داشتن، عطا کردن، هبه کردن، قدرت، حیطه، اختیار، ید، پیشکشی، پیشکش کردن به، بخشیدن به

معنی : عطا، عطیه، ژنی، هدیه، کادو، پیشکش، ره اورد، استعداد، بخشش، نعمت، موهبت، هدیه دادن، بخشیدن، پیشکش کردن، دارای استعداد کردن معانی دیگر : سوغات، ارمغان چشم روشنی، ره آورد، چشم روشنی، رونما، گلوند، هبه، استعداد طبیعی، قریحه، ذوق، هدیه کردن، ارزانی داشتن، عطا کردن، هبه کردن، قدرت، حیطه، اختیار، ید

gift

<hr> (هدیه ای را) بسته بندی کردن، در کاغذ رنگی و روبان پیچیدن، در کاغذ بسته بندی روبان دار پیچیدن

(هدیه ای را) بسته بندی کردن، در کاغذ رنگی و روبان پیچیدن، در کاغذ بسته بندی روبان دار پیچیدن

gift wrap

<hr> معنی : خوش طبع، خوش ذوق، پیشکشی، خوش قریحه <hr> معانی دیگر : با استعداد، پر استعداد، با ذوق، با هوش، تیز هوش، دارای بخشش یانعمت خداداده، موید

معنی : خوش طبع، خوش ذوق، پیشکشی، خوش قریحه معانی دیگر : با استعداد، پر استعداد، با ذوق، با هوش، تیز هوش، دارای بخشش یانعمت خداداده، موید

gifted

<hr> معنی : نیزه، فرفره، هر چیز چرخنده، نوعی کرجی پارویی یابادبانی، ادم غریب، قایق پارویی سریعالسیر، پستان مصنوعی، درشکه تک اسبه که دو چرخ دارد، چیز غریب و خنده دار، شوخی، کردن، با زوبین ماهی گرفتن، نیزهماهی گیری، سیخ زدن، خوابدارکردن <hr> معانی دیگر : درشکه ی دوچرخه و تک اسبه، کالسکه ی سبک، ارابه ی دوچرخ، قایق نجات کشتی (که دراز و سبک بوده و جهت استفاده ی افسر فرمانده نگهداری می شود)، قایق یدکی کشتی، (نساجی) ماشین پرز دهنده (به پارچه)، نیزه ی ماهیگیری، زوبینی که به ماهی جهت گرفتن آن پرتاب می کنند، ریسمان ماهیگیری (که چندین قلاب به آن آویزان می کنند تا به پهلوی ماهی فرو رفته و آن را گرفتار کند)، طناب قلابدار، (درمدارس نظام و غیره) پرونده ی انضباطی (که تخلفات دانش آموزان را در آن می نویسند)، سرزنش، تنبیه (در نتیجه تخلف یا بی انضباطی در مدارس نظام و غیره)، (آمریکا ) برنامه ی موسیقی (به ویژه موسیقی جاز و راک)، درشکه تک اسبه که دو چر&nbsp; دارد، خنده دار، سی&nbsp; زدن

معنی : نیزه، فرفره، هر چیز چرخنده، نوعی کرجی پارویی یابادبانی، ادم غریب، قایق پارویی سریعالسیر، پستان مصنوعی، درشکه تک اسبه که دو چرخ دارد، چیز غریب و خنده دار، شوخی، کردن، با زوبین ماهی گرفتن، نیزهماهی گیری، سیخ زدن، خوابدارکردن معانی دیگر : درشکه ی دوچرخه و تک اسبه، کالسکه ی سبک، ارابه ی دوچرخ، قا

<hr> معنی : غول اسا، شایان <hr> معانی دیگر : غول مانند، غول آسا، مناسب برای یک غول، عظیم، غول پیکر، سترگ، غول یا شخص بسیار بلند

معنی : غول اسا، شایان معانی دیگر : غول مانند، غول آسا، مناسب برای یک غول، عظیم، غول پیکر، سترگ، غول یا شخص بسیار بلند

gigantesque

<hr> غول آسا، غول پیکر، غول مانند، مناسب برای یک غول، غولسان، بسیار بزرگ، عظیم، بسیار زیاد، سترگ

غول آسا، غول پیکر، غول مانند، مناسب برای یک غول، غولسان، بسیار بزرگ، عظیم، بسیار زیاد، سترگ

gigantic

<hr> معنی : غول پیکری، رشد غیر عادی <hr> معانی دیگر : عظیم الجثه بودن، عظمت، (پزشکی) غول سانی، ژیگانتیسم

معنی : غول پیکری، رشد غیر عادی معانی دیگر : عظیم الجثه بودن، عظمت، (پزشکی) غول سانی، ژیگانتیسم

gigantism

<hr> معنی : خنده تو دزدیده، خندیدن، خنده کردن، با خنده اظهار داشتن، ول خندیدن، با نفس بریده بریده سخن گفتن <hr> معانی دیگر : خنده ی توام با صداهای زیر و متواتر غیر ارادی (بخصوص موقعی که انسان می خواهد جلو خنده ی خود را بگیرد) هرهر، صدای کر کر خنده، زیر خنده زدن، هرهر خندیدن، با نفس بریده بریده دراثرخنده سخن گفتن

معنی : خنده تو دزدیده، خندیدن، خنده کردن، با خنده اظهار داشتن، ول خندیدن، با نفس بریده بریده سخن گفتن معانی دیگر : خنده ی توام با صداهای زیر و متواتر غیر ارادی (بخصوص موقعی که انسان می خواهد جلو خنده ی خود را بگیرد) هرهر، صدای کر کر خنده، زیر خنده زدن، هرهر خندیدن، با نفس بریده بریده دراثرخنده سخن گ

giggle

<hr> معنی : ژیگولو، رقاص، شیک پوش <hr> معانی دیگر : (فرانسه)، مردی که در مقابل دریافت اجرت زنی را در مجالس همراهی می کند و هم رقص او می شود، جوان جلف، شیک

معنی : ژیگولو، رقاص، شیک پوش معانی دیگر : (فرانسه)، مردی که در مقابل دریافت اجرت زنی را در مجالس همراهی می کند و هم رقص او می شود، جوان جلف، شیک

gigolo

<hr> معنی : مالیات، طلایی کردن، زر اندود کردن، مطلا کردن، تذهیب کردن <hr> معانی دیگر : با لایه ای از طلا پوشاندن، زرنگار کردن، زرکوب کردن، آب طلا زدن، اکلیل زدن، درخشان و جذاب کردن، (با دادن جلا و رنگ و آب چیزی را) پرارزش تر وانمود کردن، پر زرق و برق کردن، طلایی رنگ کردن، رجوع شود به: guild

معنی : مالیات، طلایی کردن، زر اندود کردن، مطلا کردن، تذهیب کردن معانی دیگر : با لایه ای از طلا پوشاندن، زرنگار کردن، زرکوب کردن، آب طلا زدن، اکلیل زدن، درخشان و جذاب کردن، (با دادن جلا و رنگ و آب چیزی را) پرارزش تر وانمود کردن، پر زرق و برق کردن، طلایی رنگ کردن، رجوع شود به: guild

gild

<hr> معنی : مذهب، طلاکاری شده، مطلا <hr> معانی دیگر : مطلا

معنی : مذهب، طلاکاری شده، مطلا معانی دیگر : مطلا

gilded

<hr> معنی : مذهب <hr> معانی دیگر : طلاکار، زرنگار، اکلیل کار

معنی : مذهب معانی دیگر : طلاکار، زرنگار، اکلیل کار

gilder

<hr> معنی : تذهیب <hr> معانی دیگر : ظاهر پر زرق و برق و فریبنده، طلا کاری، زرق و برق، زرپوش (کردن)، زراندود سازی، اکلیل کاری، آب طلا، زراندودکاری، زراندایی، مطلاکاری، تدهیب

معنی : تذهیب معانی دیگر : ظاهر پر زرق و برق و فریبنده، طلا کاری، زرق و برق، زرپوش (کردن)، زراندود سازی، اکلیل کاری، آب طلا، زراندودکاری، زراندایی، مطلاکاری، تدهیب

gilding

<hr> معنی : تمیز کردن، یار، ابجو، دلارام، دوشیزه، دختر، دلبر، دختربچه، گوشت ماهی، پیمانهای برای شراب، دختر جوان، استطاله زیر گلوی مرغ، نوعی نان شیرینی بشکل قلب، روده در اوردن <hr> معانی دیگر : آبشش، برانشی، (جمع) گوشت قرمزی که زیر نوک برخی پرندگان قرار دارد، غبغب، گوشت زیرچانه، (گیاه شناسی - هریک از تیغه های پره مانندی که زیرکلاهک قارچ قرار دارد و مثل میله های چتر پوسته ی کلاهک را نگه می دارند) تیغه ی قارچ، گیل (واحد اندازه گیری آبگونه ها معادل یک چهارم پاینت و یا 4 اونس و یا 0/1183 لیتر)، (قدیمی) دختر، زن، معشوقه (gill هم می نویسند)، (انگلیسی) دره ی پردرخت، دربند، آبگذر جنگلی، جویبار، نهر، n دستگاه تنفس ماهی، نهر کوچک، نصف پینت pint، تمیزکردن ماهی، روده ماهی را دراوردن، استطاله زیرگلوی مره

معنی : تمیز کردن، یار، ابجو، دلارام، دوشیزه، دختر، دلبر، دختربچه، گوشت ماهی، پیمانهای برای شراب، دختر جوان، استطاله زیر گلوی مرغ، نوعی نان شیرینی بشکل قلب، روده در اوردن معانی دیگر : آبشش، برانشی، (جمع) گوشت قرمزی که زیر نوک برخی پرندگان قرار دارد، غبغب، گوشت زیرچانه، (گیاه شناسی - هریک از تیغه های 

gill

<hr> معنی : ملازم، کلفت، خادم، نوکر یکی از روسای کوهستانی <hr> معانی دیگر : کفش قلابک دار (رجوع شود به: ghillie)، درنواحی کوهستانی اسکاتلند نوکر یکی ازروسای کوهستانی، پادویی کردن

معنی : ملازم، کلفت، خادم، نوکر یکی از روسای کوهستانی معانی دیگر : کفش قلابک دار (رجوع شود به: ghillie)، درنواحی کوهستانی اسکاتلند نوکر یکی ازروسای کوهستانی، پادویی کردن

gillie

<hr> معنی : گل میخک <hr> معانی دیگر : گل میخک

معنی : گل میخک معانی دیگر : گل میخک

gillyflower

<hr> معنی : زراندود، اب طلا کاری، طلایی، مطلا <hr> معانی دیگر : طلاپوش، زرنگار، دارای روکش طلا، آب طلا، تذهیب، طلاکاری، اکلیل، بچه خوک ماده، خوک نابالغ

معنی : زراندود، اب طلا کاری، طلایی، مطلا معانی دیگر : طلاپوش، زرنگار، دارای روکش طلا، آب طلا، تذهیب، طلاکاری، اکلیل، بچه خوک ماده، خوک نابالغ

gilt

<hr> معنی : لب طلایی <hr> معانی دیگر : ممتاز، مقدم، درجه اول، بهترین لب طلایی

معنی : لب طلایی معانی دیگر : ممتاز، مقدم، درجه اول، بهترین لب طلایی

gilt edge

<hr> معنی : بازیچه، نخود هراش، تصور واهی، چیز قشنگ و کم بها، نخود هراش، قشنگ و بی مصرف، ارزان، چیز کم بها <hr> معانی دیگر : چیز خوش ظاهر ولی کم ارزش، خرده ریز، بنجل، فکسنی، زپرتی، عروسک

معنی : بازیچه، نخود هراش، تصور واهی، چیز قشنگ و کم بها، نخود هراش، قشنگ و بی مصرف، ارزان، چیز کم بها معانی دیگر : چیز خوش ظاهر ولی کم ارزش، خرده ریز، بنجل، فکسنی، زپرتی، عروسک

gimcrack

<hr> معنی : مته، درفش، گردبر، سوراخ کننده، سوراخ کردن، متهکردن <hr> معانی دیگر : (با مته) سوراخ کردن، مته (به ویژه نوعی که دسته ی آن عمود است بر میله ی پیچ مانندی که با آن سوراخ ایجاد می کنند)، مته ی دستی، نوعی مشروب که مخلوطی است از آب لیمو و شکر و جین یا ودکا، مته کاری، پر ماه، سورا&nbsp; کننده، سورا&nbsp; کردن

معنی : مته، درفش، گردبر، سوراخ کننده، سوراخ کردن، متهکردن معانی دیگر : (با مته) سوراخ کردن، مته (به ویژه نوعی که دسته ی آن عمود است بر میله ی پیچ مانندی که با آن سوراخ ایجاد می کنند)، مته ی دستی، نوعی مشروب که مخلوطی است از آب لیمو و شکر و جین یا ودکا، مته کاری، پر ماه، سورا کننده، سورا کردن

gimlet

<hr> معنی : تدبیر، حیله <hr> معانی دیگر : (عامیانه) وسیله ی سری برای تقلب در قمار یا ماشین قمار، وسیله ی تقلب، آلت سری، وسیله ی جلب توجه، تمهید، حقه، ترفند، کلک، دوزو کلک، شامورتی، اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود

معنی : تدبیر، حیله معانی دیگر : (عامیانه) وسیله ی سری برای تقلب در قمار یا ماشین قمار، وسیله ی تقلب، آلت سری، وسیله ی جلب توجه، تمهید، حقه، ترفند، کلک، دوزو کلک، شامورتی، اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود

gimmick

<hr> معنی : حمایل، نوعی ریسمان ماهی گیری <hr> معانی دیگر : (خیاطی و مبل سازی) قیطان، نوار بافته (اغلب با نخ زرین - که در حاشیه ها به کار می رود)، (خودمانی) غیرت، جنگجویی، پرجنب و جوشی، شلیدن، لنگان لنگان راه رفتن، لنگیدن، (آمریکا -خودمانی)، چلاق

معنی : حمایل، نوعی ریسمان ماهی گیری معانی دیگر : (خیاطی و مبل سازی) قیطان، نوار بافته (اغلب با نخ زرین - که در حاشیه ها به کار می رود)، (خودمانی) غیرت، جنگجویی، پرجنب و جوشی، شلیدن، لنگان لنگان راه رفتن، لنگیدن، (آمریکا -خودمانی)، چلاق

gimp

<hr> معنی : ماشین، افزار، جین، ماشین پنبه پاک کنی، حیله و فن، جرثقیل پایه دار، عرق جو سیاه، گرفتار ساختن، پنبهرا پاک کردن <hr> معانی دیگر : جین (مشروب قوی الکلی که از تخمیر جوسیاه به دست می آید)، اسلوجین (sloe gin - مزه ی آن قدری با جین فرق دارد)، تله، بند، دام، به دام افکندن، به تله انداختن، جرثقیل، دستگاه بار بالاکش، ماشین بالاکش (که معمولا دارای چرخ و کابل است)، دستگاه پنبه پاک کن، ماشین جین، (قدیمی) آغاز کردن، شروع شدن یا کردن، (اسکاتلند) اگر، چنانچه، آیا، (در بازی جین رامی) همه ی ورق های دست خود را جور کردن و بردن، رامی شدن

معنی : ماشین، افزار، جین، ماشین پنبه پاک کنی، حیله و فن، جرثقیل پایه دار، عرق جو سیاه، گرفتار ساختن، پنبهرا پاک کردن معانی دیگر : جین (مشروب قوی الکلی که از تخمیر جوسیاه به دست می آید)، اسلوجین (sloe gin - مزه ی آن قدری با جین فرق دارد)، تله، بند، دام، به دام افکندن، به تله انداختن، جرثقیل، دستگاه ب

<hr> (خودمانی - آمریکا) میخانه، بار

(خودمانی - آمریکا) میخانه، بار

gin mill

<hr> معنی : تندی، حرارت، زنجبیل، زنجفیل، زنجبیل زدن به، تحریک کردن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، زنجبیل (zingiber officinale که گیاه آن در نواحی گرمسیر آسیا می روید)، ریشه ی زنجبیل، رنگ زرد زنجبیلی، زرد متمایل به قرمز، چست و چالاک کردن، سرحال آوردن، تشجیع کردن، (عامیانه) چالاکی، اشتیاق، اسم خاص مونث

معنی : تندی، حرارت، زنجبیل، زنجفیل، زنجبیل زدن به، تحریک کردن معانی دیگر : (گیاه شناسی)، زنجبیل (zingiber officinale که گیاه آن در نواحی گرمسیر آسیا می روید)، ریشه ی زنجبیل، رنگ زرد زنجبیلی، زرد متمایل به قرمز، چست و چالاک کردن، سرحال آوردن، تشجیع کردن، (عامیانه) چالاکی، اشتیاق، اسم خاص مونث

ginger

<hr> معنی : شیرینی زنجفیلی <hr> معانی دیگر : نان قندی زنجبیل دار، شیرینی زنجبیلی، نان زنجبیلی، زنجبیل پرورده، چیز قشنگ وکم بها

معنی : شیرینی زنجفیلی معانی دیگر : نان قندی زنجبیل دار، شیرینی زنجبیلی، نان زنجبیلی، زنجبیل پرورده، چیز قشنگ وکم بها

gingerbread

<hr> معنی : محتاط، با کمرویی <hr> معانی دیگر : محتاطانه، با دقت

معنی : محتاط، با کمرویی معانی دیگر : محتاطانه، با دقت

gingerly

<hr> معنی : نوعی نان شیرینی ترد زنجبیل دار <hr> معانی دیگر : نان شیرینی ترد و زنجبیل دار

معنی : نوعی نان شیرینی ترد زنجبیل دار معانی دیگر : نان شیرینی ترد و زنجبیل دار

gingersnap

<hr> معنی : زنجبیلی <hr> معانی دیگر : زنجبیل مانند، دارای مزه ی زنجبیل، تند، ادویه دار، پرادویه، چست و چالاک، سرزنده، سرحال، تند و تیز

معنی : زنجبیلی معانی دیگر : زنجبیل مانند، دارای مزه ی زنجبیل، تند، ادویه دار، پرادویه، چست و چالاک، سرزنده، سرحال، تند و تیز

gingery

<hr> معنی : نوعی پارچه پنبهای یا کتانی <hr> معانی دیگر : پارچه پنبه ای را ه راه، کتان شطرنجی

معنی : نوعی پارچه پنبهای یا کتانی معانی دیگر : پارچه پنبه ای را ه راه، کتان شطرنجی

gingham

<hr> معنی : ورم لثه، اماس و التهاب لثه دندان <hr> معانی دیگر : آماس لثه، تورم و چرک کردگی لثه، گوشتاره تبسی، طب اماس و التهاب لثه دندان

معنی : ورم لثه، اماس و التهاب لثه دندان معانی دیگر : آماس لثه، تورم و چرک کردگی لثه، گوشتاره تبسی، طب اماس و التهاب لثه دندان

واژه های حرف "g" - مترادف و متضاد