جملات نمونه

areas

<hr> (معماری)، بخش فرورفته ی حیاط (که برای ورود به زیرزمین یا برای رساندن نور و هوا تعبیه شده است)، (گیاه شناسی) نخل آرکا (جنس areca از نخل های آسیای شرقی و استرالیا دارای تنه ی باریک و صاف و برگ های پر مانند و مرکب ـ مانند درخت فوفل: betel palm)، درخت فوفل

(معماری)، بخش فرورفته ی حیاط (که برای ورود به زیرزمین یا برای رساندن نور و هوا تعبیه شده است)، (گیاه شناسی) نخل آرکا (جنس areca از نخل های آسیای شرقی و استرالیا دارای تنه ی باریک و صاف و برگ های پر مانند و مرکب ـ مانند درخت فوفل: betel palm)، درخت فوفل

areca

<hr> ماسه سنگ، سنگ های مرکب از دانه های شن، شن سنگ، مخفف: are not، مخفف ton era مخفف not are

ماسه سنگ، سنگ های مرکب از دانه های شن، شن سنگ، مخفف: are not، مخفف ton era مخفف not are

aren't

<hr> معنی : پهنه، عرصه، صحنه، گود، میدان مسابقات، ارن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) نخل آرکا (جنس areca از نخل های آسیای شرقی و استرالیا دارای تنه ی باریک و صاف و برگ های پر مانند و مرکب ـ مانند درخت فوفل: betel palm)، میدان، آوردگاه، فراخنا، استادیوم، رزمگاه، (در اصل) میدان بی تاق آمفی تئاترهای روم کهن که نمایش های ورزشی و نبردهای گلادیاتوری در آن انجام می شد، میدان مسابقات در روم قدیم، کشتی گیری یا مبارزه

معنی : پهنه، عرصه، صحنه، گود، میدان مسابقات، ارن معانی دیگر : (گیاه شناسی) نخل آرکا (جنس areca از نخل های آسیای شرقی و استرالیا دارای تنه ی باریک و صاف و برگ های پر مانند و مرکب ـ مانند درخت فوفل: betel palm)، میدان، آوردگاه، فراخنا، استادیوم، رزمگاه، (در اصل) میدان بی تاق آمفی تئاترهای روم کهن که ن

arena

<hr> (امریکا) سالن تئاتر که صحنه ی آن در وسط قرار دارد و صندلی ها را دورتادور صحنه قرار داده اند، روش ها و اسلوب این نوع تئاتر، شنی، شن مانند، (گیاه شناسی) روینده در شن، شن روی، شن زار، شن وار

(امریکا) سالن تئاتر که صحنه ی آن در وسط قرار دارد و صندلی ها را دورتادور صحنه قرار داده اند، روش ها و اسلوب این نوع تئاتر، شنی، شن مانند، (گیاه شناسی) روینده در شن، شن روی، شن زار، شن وار

arenaceous

<hr> معنی : هاله <hr> معانی دیگر : مخفف: are not، جای کوچک (مثل فضای بین رگ های برگ یا رگ های بال حشره)، تختچه، (کالبد شناسی) هاله ی کوچک، هالچه (مانند هالچه ی دور نوک پستان)، محوطه ء کوچک اطراف چیزی مثل حلقه ء رنگین دورنوک پستان یا محوطه ء قرمزاطراف تاول

معنی : هاله معانی دیگر : مخفف: are not، جای کوچک (مثل فضای بین رگ های برگ یا رگ های بال حشره)، تختچه، (کالبد شناسی) هاله ی کوچک، هالچه (مانند هالچه ی دور نوک پستان)، محوطه ء کوچک اطراف چیزی مثل حلقه ء رنگین دورنوک پستان یا محوطه ء قرمزاطراف تاول

areola

<hr> هاله ای، حلقه ای، حفره ای

هاله ای، حلقه ای، حفره ای

areolar

<hr> شهر آرکیپا (در جنوب کشور پرو)، (اسطوره های یونان) بهرام، خدای جنگ (رومی ها او را مریخ: mars می نامیدند)، افسانه ء یونان خدای جنگ

شهر آرکیپا (در جنوب کشور پرو)، (اسطوره های یونان) بهرام، خدای جنگ (رومی ها او را مریخ: mars می نامیدند)، افسانه ء یونان خدای جنگ

ares

<hr> معنی : خطالراس کوه <hr> معانی دیگر : خطالراس کوه

معنی : خطالراس کوه معانی دیگر : خطالراس کوه

arete

<hr> معنی : نقره، سیم، پول نقره <hr> معانی دیگر : (قدیمی) نقره، (مهجور) مسکوک نقره، (نشان های اشرافی) زمینه ی سفید، سفیدی

معنی : نقره، سیم، پول نقره معانی دیگر : (قدیمی) نقره، (مهجور) مسکوک نقره، (نشان های اشرافی) زمینه ی سفید، سفیدی

argent

<hr> کشور آرژانتین (در امریکای جنوبی ـ 2771300 کیلومتر مربع)

کشور آرژانتین (در امریکای جنوبی ـ 2771300 کیلومتر مربع)

argentina

<hr> معنی : نقره، نقرهای <hr> معانی دیگر : نقره فام، سیمین، اهل کشور آرژانتین، آرژانتینی، وابسته به آرژانتین و مردم و فرهنگ آن (argentinian هم می گویند)، فلز اب نقره ای

معنی : نقره، نقرهای معانی دیگر : نقره فام، سیمین، اهل کشور آرژانتین، آرژانتینی، وابسته به آرژانتین و مردم و فرهنگ آن (argentinian هم می گویند)، فلز اب نقره ای

argentine

argentinian

<hr> معنی : رست، خاک رس <hr> معانی دیگر : خاک رس، رست

معنی : رست، خاک رس معانی دیگر : خاک رس، رست

argil

<hr> معنی : مانند خاک رس، شبیه خاک رس، گل مانند <hr> معانی دیگر : وابسته به یا دارای خاک رس، رستی، رس مانند

معنی : مانند خاک رس، شبیه خاک رس، گل مانند معانی دیگر : وابسته به یا دارای خاک رس، رستی، رس مانند

argillaceous

<hr> (یونان باستان - به ویژه در آثار هومر)، یونانی، ایالت آرگوس

(یونان باستان - به ویژه در آثار هومر)، یونانی، ایالت آرگوس

argive

<hr> آرگون (عنصر بیرنگ و بی بو که یک صدم هوای کره ی زمین را تشکیل می دهد و در چراغ های فلورسنت و لامپ رادیو و جوشکاری و غیره کاربرد دارد - نشان: ar، شماره ی اتمی: 18، نقطه ی گداز: -189/2c، نقطه ی جوش: -185/8c، وزن اتمی: 39/948)، نقطهی گداز: 189/2c، نقطهی جوش: 185/8c

آرگون (عنصر بیرنگ و بی بو که یک صدم هوای کره ی زمین را تشکیل می دهد و در چراغ های فلورسنت و لامپ رادیو و جوشکاری و غیره کاربرد دارد - نشان: ar، شماره ی اتمی: 18، نقطه ی گداز: -189/2c، نقطه ی جوش: -185/8c، وزن اتمی: 39/948)، نقطهی گداز: 189/2c، نقطهی جوش: 185/8c

argon

<hr> معنی : کشتی بزرگ، ناوگان تجارتی <hr> معانی دیگر : (در اشعار قدیم)

معنی : کشتی بزرگ، ناوگان تجارتی معانی دیگر : (در اشعار قدیم)

argosy

<hr> معنی : زبان ویژهء دزدان، گویش عامیانه، لهجهء ولگردان <hr> معانی دیگر : (زبان شناسی - واژه ها و اصطلاحاتی که توسط اهل حرفه یا گروه بخصوصی به کار برده می شود) زبان زرگری، ویژه گویش، گویش خودمانی

معنی : زبان ویژهء دزدان، گویش عامیانه، لهجهء ولگردان معانی دیگر : (زبان شناسی - واژه ها و اصطلاحاتی که توسط اهل حرفه یا گروه بخصوصی به کار برده می شود) زبان زرگری، ویژه گویش، گویش خودمانی

argot

<hr> معنی : قابل بحی <hr> معانی دیگر : قابل استدلال، استدلال پذیر، بحث پذیر، هر چیز که صحت و سقم آن آشکار نباشد، غیریقین، قابل بحک، مستدل

معنی : قابل بحی معانی دیگر : قابل استدلال، استدلال پذیر، بحث پذیر، هر چیز که صحت و سقم آن آشکار نباشد، غیریقین، قابل بحک، مستدل

arguable

<hr> به طور قابل بحث و استدلال، شاید، محتملا، به طور غیر یقین، بهطور غیر یقین deforestation is arguably one of today's most important problems از بین بردن جنگلها شاید یکی از مهمترین مسائل امروز است

به طور قابل بحث و استدلال، شاید، محتملا، به طور غیر یقین، بهطور غیر یقین deforestation is arguably one of today's most important problems از بین بردن جنگلها شاید یکی از مهمترین مسائل امروز است

arguably

<hr> معنی : دلیل اوردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، استدلال کردن، بحی کردن، گفتگو کردن <hr> معانی دیگر : دلیل آوردن، بحث کردن، جر و بحث کردن، محاجه کردن، جدل کردن، پیش جوابی کردن، نشان دادن، دلالت داشتن، بحک کردن

معنی : دلیل اوردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، استدلال کردن، بحی کردن، گفتگو کردن معانی دیگر : دلیل آوردن، بحث کردن، جر و بحث کردن، محاجه کردن، جدل کردن، پیش جوابی کردن، نشان دادن، دلالت داشتن، بحک کردن

argue

arguer

<hr> معنی : اثبات، بحی، استدلال، برهان، مباحثه، مشاجره، نشانوند، مناظره، یک سلسله دلایل قابل قبول <hr> معانی دیگر : دلیل، علت، چرایی، بحث، اقامه ی دلیل، جدل، محاجه، بگومگو، دعوا، خلاصه ی موضوع، چکیده ی داستان، (ریاضی) شناسه، آوند (عدد مختلط)، (در اصل) اثبات، مدرک، (مهجور) موضوع

معنی : اثبات، بحی، استدلال، برهان، مباحثه، مشاجره، نشانوند، مناظره، یک سلسله دلایل قابل قبول معانی دیگر : دلیل، علت، چرایی، بحث، اقامه ی دلیل، جدل، محاجه، بگومگو، دعوا، خلاصه ی موضوع، چکیده ی داستان، (ریاضی) شناسه، آوند (عدد مختلط)، (در اصل) اثبات، مدرک، (مهجور) موضوع

argument

<hr> معنی : بحی، استدلال، مناظره، چون و چرا <hr> معانی دیگر : اقامه ی حجت، روش استدلال، برهان آوری، بحک

معنی : بحی، استدلال، مناظره، چون و چرا معانی دیگر : اقامه ی حجت، روش استدلال، برهان آوری، بحک

argumentation

<hr> معنی : استدلالی، منطقی، جدلی <hr> معانی دیگر : اهل بحث و جدل، وابسته به بحث و جدل، استدلالی (argumentive هم می گویند)

معنی : استدلالی، منطقی، جدلی معانی دیگر : اهل بحث و جدل، وابسته به بحث و جدل، استدلالی (argumentive هم می گویند)

argumentative

arguments

<hr> (اسطوره ی یونان) آرگوس (غولی که صد چشم داشت)، نگهبان هوشیار، بپای چشم تیز

(اسطوره ی یونان) آرگوس (غولی که صد چشم داشت)، نگهبان هوشیار، بپای چشم تیز

argus

<hr> (دستبافی و کشبافی) دارای طرح لوزی به رنگ های گوناگون، (جمع) جوراب (این طرح)

(دستبافی و کشبافی) دارای طرح لوزی به رنگ های گوناگون، (جمع) جوراب (این طرح)

argyle

arhat

<hr> معنی : اواز یکنفره <hr> معانی دیگر : (در اپرا و غیره) تک خوانی همراه موسیقی، آریا، اواز یکنفره <hr> aria_ پسوند: (جانورشناسی - گیاه شناسی) وابسته به، در محل، مشابه، - ئیان، - یان [campanularia]

معنی : اواز یکنفره معانی دیگر : (در اپرا و غیره) تک خوانی همراه موسیقی، آریا، اواز یکنفره aria_ پسوند: (جانورشناسی - گیاه شناسی) وابسته به، در محل، مشابه، - ئیان، - یان [campanularia]

aria

<hr> (عقاید آریوس arius که می گفت حضرت عیسی با خدا از یک سرشت نیست ولی مخلوقی برتر از همه ی مخلوقات است) آریان گرایی، اعتقادباینکه عیسی باهمه پاکی وتقدس پسر خدانیست

(عقاید آریوس arius که می گفت حضرت عیسی با خدا از یک سرشت نیست ولی مخلوقی برتر از همه ی مخلوقات است) آریان گرایی، اعتقادباینکه عیسی باهمه پاکی وتقدس پسر خدانیست

arianism

<hr> معنی : خشک، بی روح، بایر، بی لطافت، بی مزه <hr> معانی دیگر : بی آب و علف، لم یزرع، کم باران، کم آب، خشک و بی روح، عاری از لطافت، کسل کننده، خالی

معنی : خشک، بی روح، بایر، بی لطافت، بی مزه معانی دیگر : بی آب و علف، لم یزرع، کم باران، کم آب، خشک و بی روح، عاری از لطافت، کسل کننده، خالی

arid

<hr> معنی : خشکی، بی روحی <hr> معانی دیگر : خشکی، بیروحی

معنی : خشکی، بی روحی معانی دیگر : خشکی، بیروحی

aridity

<hr> (در نمایش the tempest اثر شکسپیر) آریل (روحی که خادم پراسپرو است)

(در نمایش the tempest اثر شکسپیر) آریل (روحی که خادم پراسپرو است)

ariel

<hr> (نجوم)، برج حمل (که به شکل قوچی ترسیم می شود)، صورت فلکی (استارگان) بره، نخستین برج زودیاک (دایره البروج) که در بیست ویکم مارس (نوروز) خورشید به آن وارد می شود، برج حمل که بشکل قوچی تصویر میشود

(نجوم)، برج حمل (که به شکل قوچی ترسیم می شود)، صورت فلکی (استارگان) بره، نخستین برج زودیاک (دایره البروج) که در بیست ویکم مارس (نوروز) خورشید به آن وارد می شود، برج حمل که بشکل قوچی تصویر میشود

aries

<hr> معنی : بدرستی <hr> معانی دیگر : درست، به درستی، به طور صحیح، مستقیم، مستقیما

معنی : بدرستی معانی دیگر : درست، به درستی، به طور صحیح، مستقیم، مستقیما

aright

<hr> (گیاه شناسی) آریل (لایه ای که پس از لقاح به صورت غلاف یا پوشینه در دور تخم به وجود می آید و اصل آن از ساقه ی تخمک است)، غلاف ضمیمه ی بذر

(گیاه شناسی) آریل (لایه ای که پس از لقاح به صورت غلاف یا پوشینه در دور تخم به وجود می آید و اصل آن از ساقه ی تخمک است)، غلاف ضمیمه ی بذر

aril

<hr> معنی : طلوع کردن، برخاستن، رخ دادن، بلند شدن، برامدن، قیام کردن <hr> معانی دیگر : بلند شدن (از جا)، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، به وجود آمدن، ناشی شدن، رستن، ر&nbsp; دادن، بوجود اوردن، طغیان کردن

معنی : طلوع کردن، برخاستن، رخ دادن، بلند شدن، برامدن، قیام کردن معانی دیگر : بلند شدن (از جا)، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، به وجود آمدن، ناشی شدن، رستن، ر دادن، بوجود اوردن، طغیان کردن

arise

<hr> برخاستن، ر&nbsp;دادن، روی دادن، برامدن، قیام کردن، طلوع

برخاستن، ر دادن، روی دادن، برامدن، قیام کردن، طلوع

arisen

arises

<hr> (گیاه شناسی) داسه، ریش گندم

(گیاه شناسی) داسه، ریش گندم

arista

<hr> معنی : حکومت اشرافی، طبقهء اشراف <hr> معانی دیگر : نخبگان، بهسالاران، بهزادان، زبدگان، (در اصل) بهسالاری (حکومت خوب ترین افراد)، بهزاد سالاری، اشراف سالاری (حکومت اقلیت اشرافی که ثروت و مقام موروثی دارند)، کشوری که اشراف بر آن حاکم اند، کشور بهزاد سالاری، طبقه ی اشراف، نجیب زادگان، اعیان، نجبا، روح یا کیفیت اشرافی

معنی : حکومت اشرافی، طبقهء اشراف معانی دیگر : نخبگان، بهسالاران، بهزادان، زبدگان، (در اصل) بهسالاری (حکومت خوب ترین افراد)، بهزاد سالاری، اشراف سالاری (حکومت اقلیت اشرافی که ثروت و مقام موروثی دارند)، کشوری که اشراف بر آن حاکم اند، کشور بهزاد سالاری، طبقه ی اشراف، نجیب زادگان، اعیان، نجبا، روح یا کی

aristocracy

<hr> معنی : نجیب زاده، عضو دستهء اشراف، طرفدار حکومت اشراف <hr> معانی دیگر : اشراف زاده، اشرافی، بهزاد، از طبقه ی ممتاز، دارای سلیقه یا افکار یا رفتار اشرافی

معنی : نجیب زاده، عضو دستهء اشراف، طرفدار حکومت اشراف معانی دیگر : اشراف زاده، اشرافی، بهزاد، از طبقه ی ممتاز، دارای سلیقه یا افکار یا رفتار اشرافی

aristocrat

<hr> معنی : اشرافی، اعیانی <hr> معانی دیگر : اشراف منشانه، بهزادانه، وابسته به اشراف یا اشراف سالاری

معنی : اشرافی، اعیانی معانی دیگر : اشراف منشانه، بهزادانه، وابسته به اشراف یا اشراف سالاری

aristocratic

<hr> اریستوفان (کمدی نویس یونانی)

اریستوفان (کمدی نویس یونانی)

aristophanes

<hr> معنی : مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو <hr> معانی دیگر : وابسته به ارسطو و فلسفه ی او، ارسطویی، پیرو ارسطو و اندیشه های او

معنی : مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو معانی دیگر : وابسته به ارسطو و فلسفه ی او، ارسطویی، پیرو ارسطو و اندیشه های او

واژه های حرف "a" - جملات نمونه