جملات نمونه

<hr> (گیاه شناسی) بیماری گیاهان که در آن گیاه رنگ سبز خود را از دست می دهد، یرقان سفید، سبزرنگی زنان کم خون

(گیاه شناسی) بیماری گیاهان که در آن گیاه رنگ سبز خود را از دست می دهد، یرقان سفید، سبزرنگی زنان کم خون

chlorosis

<hr> معنی : گوه، کیپ، محکم کردن، از حرکت بازداشتن <hr> معانی دیگر : کاملا پر، به هم چپیده، گوه (تکه چوبی که چرخ یا بشکه را از غلتیدن باز می دارد)، پر کنک (هر چیزی که برای پر کردن درز یا فضای خالی به کار می رود)، اکنه، زاموسقه، (کشتیرانی) قلاب طناب، بست طناب، با گوه محکم یا ثابت کردن، با گوه یا تراشه کیپ کردن، تکه چوبی که چر&nbsp; یا چلیکی را ازغلتیدن بازمیدارد، باچوب محکم کردن، محکم، سفت

معنی : گوه، کیپ، محکم کردن، از حرکت بازداشتن معانی دیگر : کاملا پر، به هم چپیده، گوه (تکه چوبی که چرخ یا بشکه را از غلتیدن باز می دارد)، پر کنک (هر چیزی که برای پر کردن درز یا فضای خالی به کار می رود)، اکنه، زاموسقه، (کشتیرانی) قلاب طناب، بست طناب، با گوه محکم یا ثابت کردن، با گوه یا تراشه کیپ کردن،

chock

<hr> کاملا پر، مالامال، لبالب، کیپ، پرشده، گرفته، مالامال پرشده

کاملا پر، مالامال، لبالب، کیپ، پرشده، گرفته، مالامال پرشده

chock full

chock up

chock-full

<hr> پر، کیپ، مملو، به هم چپیده، (کشتیرانی) کاملا کشیده (در مورد طناب)، خفت، (کشتیرانی - در مورد پرچم و غیره) کاملا افراشته، بالا کشیده، بهم متصل وپیوسته، شلوه

پر، کیپ، مملو، به هم چپیده، (کشتیرانی) کاملا کشیده (در مورد طناب)، خفت، (کشتیرانی - در مورد پرچم و غیره) کاملا افراشته، بالا کشیده، بهم متصل وپیوسته، شلوه

chockablock

<hr> معنی : کاکائو، شکلات، شوکولات، شوکولاتی <hr> معانی دیگر : آب نبات شکلاتی، دارای شکلات، ساخته شده از شکلات، رنگ قهوه ای مایل به قرمز، شکلاتی

معنی : کاکائو، شکلات، شوکولات، شوکولاتی معانی دیگر : آب نبات شکلاتی، دارای شکلات، ساخته شده از شکلات، رنگ قهوه ای مایل به قرمز، شکلاتی

chocolate

chocolate bar

chocolate cake

chocolate milk

<hr> سرخپوست چاکتا (در ایالات جنوب خاوری امریکا زندگی می کنند)

سرخپوست چاکتا (در ایالات جنوب خاوری امریکا زندگی می کنند)

choctaw

<hr> معنی : پسند، انتخاب، چیز نخبه، برگزیده <hr> معانی دیگر : گزینش، چاره، گزینه، گزیر، امکان، شخص یا چیز گزیده شده، منتخب، (بهترین و برگزیده ترین بخش یا نوع) شاهوار، نخبه، خوب، گزیده، گل سرسبد

معنی : پسند، انتخاب، چیز نخبه، برگزیده معانی دیگر : گزینش، چاره، گزینه، گزیر، امکان، شخص یا چیز گزیده شده، منتخب، (بهترین و برگزیده ترین بخش یا نوع) شاهوار، نخبه، خوب، گزیده، گل سرسبد

choice

choiceness

<hr> معنی : هم سرایان، بصورت دسته جمعی سرود خواندن <hr> معانی دیگر : (در ارکسترهای بزرگ) نوازندگان (که اسباب های موسیقی نوع بخصوصی را می نوازند)، هر گروه هنری متشکل، وابسته به کر، دسته ی خوانندگان (به ویژه سرودهای مذهبی)، کر، سرایه، همخوانان، (در کلیسا) محل سرایندگان (معمولا در صدر کلیسا)، (مسیحیت) هر یک از نه دسته فرشتگان، دسته سرایندگان

معنی : هم سرایان، بصورت دسته جمعی سرود خواندن معانی دیگر : (در ارکسترهای بزرگ) نوازندگان (که اسباب های موسیقی نوع بخصوصی را می نوازند)، هر گروه هنری متشکل، وابسته به کر، دسته ی خوانندگان (به ویژه سرودهای مذهبی)، کر، سرایه، همخوانان، (در کلیسا) محل سرایندگان (معمولا در صدر کلیسا)، (مسیحیت) هر یک از ن

choir

choirboy

<hr> معنی : رهبر دسته سرایندگان <hr> معانی دیگر : رهبر سرایه (دسته ی سرایندگان)، رهبر کر، رهبر هم سرایان، رهبر دسته سرایندگان کلیسا

معنی : رهبر دسته سرایندگان معانی دیگر : رهبر سرایه (دسته ی سرایندگان)، رهبر کر، رهبر هم سرایان، رهبر دسته سرایندگان کلیسا

choirmaster

<hr> معنی : اختناق، انسداد، ساسات، دریچه، خفه کردن، بستن، مسدود کردن <hr> معانی دیگر : خفه کردن یا شدن، خفقان گرفتن، مسدود کردن یا شدن، گرفتگی پیدا کردن، جلوی پیشرفت چیزی را گرفتن، مانع شدن، دستخوش احساسات شدن، پر کردن، (مکانیک اتومبیل) ساسات زدن، خفه کن، پستانک، گلویی، چوک، خفگی، ساسات ماشین <hr> choke(up) ورزش : کوتاه کردن محل نگهداشتن چوب بیس بال

معنی : اختناق، انسداد، ساسات، دریچه، خفه کردن، بستن، مسدود کردن معانی دیگر : خفه کردن یا شدن، خفقان گرفتن، مسدود کردن یا شدن، گرفتگی پیدا کردن، جلوی پیشرفت چیزی را گرفتن، مانع شدن، دستخوش احساسات شدن، پر کردن، (مکانیک اتومبیل) ساسات زدن، خفه کن، پستانک، گلویی، چوک، خفگی، ساسات ماشین choke(up) ورزش :

choke

<hr> (با اشکال) فرو دادن، (با اشکال) قورت دادن

(با اشکال) فرو دادن، (با اشکال) قورت دادن

choke down

<hr> به پایان رساندن، رشد چیزی را تمام کردن

به پایان رساندن، رشد چیزی را تمام کردن

choke off

<hr> 1- بستن، گرفتن، مسدود کردن 2- زیادی پر کردن، اشباع کردن 3- (به واسطه ی ترس یا احساسات) قادر به صحبت نبودن، زبان بندآمدن

1- بستن، گرفتن، مسدود کردن 2- زیادی پر کردن، اشباع کردن 3- (به واسطه ی ترس یا احساسات) قادر به صحبت نبودن، زبان بندآمدن

choke up

<hr> معنی : خفه <hr> معانی دیگر : دم، گازخفه کننده

معنی : خفه معانی دیگر : دم، گازخفه کننده

choked

<hr> معنی : شال گردن، خفه کننده، خفه کن، مسدود کننده <hr> معانی دیگر : اسباب یا شخصی که خفه یا مسدود می کند (رجوع شود به: choke)، گردنبند زنانه که کیپ دور گردن را بگیرد، گردنبند چسبان (در مقایسه با: آویزان)، شال گردن باریک از خز

معنی : شال گردن، خفه کننده، خفه کن، مسدود کننده معانی دیگر : اسباب یا شخصی که خفه یا مسدود می کند (رجوع شود به: choke)، گردنبند زنانه که کیپ دور گردن را بگیرد، گردنبند چسبان (در مقایسه با: آویزان)، شال گردن باریک از خز

choker

<hr> اب بند شدگى، مسدود کردن معمارى : از حرکت بازداشتن

اب بند شدگى، مسدود کردن معمارى : از حرکت بازداشتن

choking

<hr> داروى زرداب کش، مسهل صفرا

داروى زرداب کش، مسهل صفرا

cholagogue

<hr> (کالبدشناسی) کیسه ی صفرا

(کالبدشناسی) کیسه ی صفرا

cholecyst

<hr> (جراحی) بریدن و برداشتن کیسه ی صفرا

(جراحی) بریدن و برداشتن کیسه ی صفرا

cholecystectomy

<hr> (پزشکی) چرک کردگی یا آماس کیسه ی صفرا

(پزشکی) چرک کردگی یا آماس کیسه ی صفرا

cholecystitis

cholecystography

<hr> (تنکرد شناسی) کوله سیستوکینین (هورمون پلی پپتید که توسط معده ترشح می شود)

(تنکرد شناسی) کوله سیستوکینین (هورمون پلی پپتید که توسط معده ترشح می شود)

cholecystokinin

cholelithiasis

<hr> معنی : تندی، خشم، صفرا <hr> معانی دیگر : (مهجور) زرداب (در قرون وسطی زرداب یکی از طبایع چهار گانه محسوب می شد)، صفرای زرد، صفراوی

معنی : تندی، خشم، صفرا معانی دیگر : (مهجور) زرداب (در قرون وسطی زرداب یکی از طبایع چهار گانه محسوب می شد)، صفرای زرد، صفراوی

choler

<hr> معنی : وبا <hr> معانی دیگر : (پزشکی) وبا، کلرا، مرگامرگ (به ویژه: asiatic cholera)

معنی : وبا معانی دیگر : (پزشکی) وبا، کلرا، مرگامرگ (به ویژه: asiatic cholera)

cholera

<hr> معنی : بد خلق، سودایی مزاج، عصبانی <hr> معانی دیگر : آتشی مزاج، زود خشم، تندخو، (در اصل) زردابی، دارای صفرای زرد

معنی : بد خلق، سودایی مزاج، عصبانی معانی دیگر : آتشی مزاج، زود خشم، تندخو، (در اصل) زردابی، دارای صفرای زرد

choleric

<hr> معنی : ماده موجد تصلب شرائین <hr> معانی دیگر : کلسترول (c27h45oh)، ش ماده بفرمول oh h45 c27 موجد تصلب شرائین

معنی : ماده موجد تصلب شرائین معانی دیگر : کلسترول (c27h45oh)، ش ماده بفرمول oh h45 c27 موجد تصلب شرائین

cholesterol

<hr> (شیمی - تنکرد شناسی) کولین (آبگونه ی چسبناکی به فرمول ch3)3n(oh)ch2ch2oh) که در بسیاری از بافت های حیوانی و گیاهی یافت می شود)

(شیمی - تنکرد شناسی) کولین (آبگونه ی چسبناکی به فرمول ch3)3n(oh)ch2ch2oh) که در بسیاری از بافت های حیوانی و گیاهی یافت می شود)

choline

<hr> (شیمی - تنکردشناسی)، دارای ویژگی های استیل کولین

(شیمی - تنکردشناسی)، دارای ویژگی های استیل کولین

cholinergic

<hr> (با حالت عصبی مرتبا) گاز گرفتن، با صدا جویدن، قرچ قرچ کردن، صدای جویدن، ملچ ملچ، رجوع شود به: champ، قرچ قرچ کردن he chomped on his cigar مرتبا ته سیگارش را میجوید صدای جویدن، قرچ قرچ a dog's chomp when eating a bone صدای قرچ قرچ سگ هنگام خوردن استخوان

(با حالت عصبی مرتبا) گاز گرفتن، با صدا جویدن، قرچ قرچ کردن، صدای جویدن، ملچ ملچ، رجوع شود به: champ، قرچ قرچ کردن he chomped on his cigar مرتبا ته سیگارش را میجوید صدای جویدن، قرچ قرچ a dog's chomp when eating a bone صدای قرچ قرچ سگ هنگام خوردن استخوان

chomp

chondral

<hr> (سنگ های کیهانی) کاندریت (سنگ کیهانی که دارای کاندرول باشد)

(سنگ های کیهانی) کاندریت (سنگ کیهانی که دارای کاندرول باشد)

chondrite

<hr> (پزشکی) غده ی سخت و غضروفی خوش خیم، کندروم، غده ی غضروفی

(پزشکی) غده ی سخت و غضروفی خوش خیم، کندروم، غده ی غضروفی

chondroma

chondrosarcoma

<hr> معنی : جدا کردن، پسندیدن، خواستن، گزیدن، انتخاب کردن، برگزیدن <hr> معانی دیگر : گزین کردن، نخبه کردن، ترجیح دادن، گزینش کردن، دل خواستن، پسند کردن

معنی : جدا کردن، پسندیدن، خواستن، گزیدن، انتخاب کردن، برگزیدن معانی دیگر : گزین کردن، نخبه کردن، ترجیح دادن، گزینش کردن، دل خواستن، پسند کردن

choose

<hr> معنی : انتخاب کننده، گزینگر <hr> معانی دیگر : choosey choosy : گزینگر

معنی : انتخاب کننده، گزینگر معانی دیگر : choosey choosy : گزینگر

chooser

choosing

<hr> معنی : انتخاب کننده، گزینگر <hr> معانی دیگر : chooser choosey : گزینگر

معنی : انتخاب کننده، گزینگر معانی دیگر : chooser choosey : گزینگر

choosy

choosy or choosey

<hr> معنی : غذا، ضربت، ضرب، گوشت با استخوان، دهان، شکستن، ریز ریز کردن، غذا خوردن، بریدن، خرد کردن، جدا کردن <hr> معانی دیگر : (با تبر و غیره) بریدن، انداختن، (با ضربات پی در پی کارد یا تیشه و غیره) ریز کردن، کاردی کردن، گوشت با استخوان (به ویژه گوشت با استخوان از دنده یا شانه ی گوسفند و خوک)، بریده بریده حرف زدن، با ضربه ی کوتاه و رو به پایین زدن (به ویژه در مشت بازی)، با حرکات تند و ناگهانی انجام دادن، ضربه ی تند و رو به پایین، هر چیزی که با ساطور و تبر و غیره قطع شده باشد، (در دریا) حرکت موج که کوتاه و زود در هم شکسته باشد، رجوع شود به:، ناگهان جهت عوض کردن (مانند باد)، ناگهان تغییر جهت دادن یا دگر سو شدن، (عامیانه) نوع، کیفیت، مرغوبیت، (در اصل) مهر رسمی (در هندوستان و چین)، جواز رسمی، نشان تجارتی

معنی : غذا، ضربت، ضرب، گوشت با استخوان، دهان، شکستن، ریز ریز کردن، غذا خوردن، بریدن، خرد کردن، جدا کردن معانی دیگر : (با تبر و غیره) بریدن، انداختن، (با ضربات پی در پی کارد یا تیشه و غیره) ریز کردن، کاردی کردن، گوشت با استخوان (به ویژه گوشت با استخوان از دنده یا شانه ی گوسفند و خوک)، بریده بریده حرف

chop

<hr> مرتبا تغییر عقیده یا روش دادن، متلون بودن

مرتبا تغییر عقیده یا روش دادن، متلون بودن

واژه های حرف "c" - جملات نمونه