جملات نمونه

chop down

chop off

<hr> (خوراکپزی چینی) چاپ سویی (سبزیجات خرد کرده با گوشت)، نوعی غذای چینی

(خوراکپزی چینی) چاپ سویی (سبزیجات خرد کرده با گوشت)، نوعی غذای چینی

chop suey

<hr> فردریک فرانسوا شوپن (پیانو نواز لهستانی)

فردریک فرانسوا شوپن (پیانو نواز لهستانی)

chopin

<hr> معنی : قطعه قطعه شده

chopped

<hr> معنی : تبر، ساطور، هلی کوپتر، خرد کننده <hr> معانی دیگر : کسی که می برد یا قطع می کند (رجوع شود به: chop)، اسباب قطع کردن یا بریدن: ساطور، کارد، (خودمانی - در جمع) یک دست دندان مصنوعی، (عامیانه) هلیکوپتر، چرخبال، (عامیانه) موتور سیکلت

معنی : تبر، ساطور، هلی کوپتر، خرد کننده معانی دیگر : کسی که می برد یا قطع می کند (رجوع شود به: chop)، اسباب قطع کردن یا بریدن: ساطور، کارد، (خودمانی - در جمع) یک دست دندان مصنوعی، (عامیانه) هلیکوپتر، چرخبال، (عامیانه) موتور سیکلت

chopper

<hr> معنی : سفت <hr> معانی دیگر : پرتکان

معنی : سفت معانی دیگر : پرتکان

chopping

chopping board

<hr> معنی : اندکی متلاطم، پرشکاف، متغیرودستخوش تغییر وتبدیل <hr> معانی دیگر : (مثل برخی بادها) مرتبا در حال تغییر، (از نظر سوی و تندی) متغیر، متلاطم، پر موج، دارای موج های کوتاه و درهم شکسته (مثل سطح برخی دریاها)، درمورد دریا اندکی متلاطم

معنی : اندکی متلاطم، پرشکاف، متغیرودستخوش تغییر وتبدیل معانی دیگر : (مثل برخی بادها) مرتبا در حال تغییر، (از نظر سوی و تندی) متغیر، متلاطم، پر موج، دارای موج های کوتاه و درهم شکسته (مثل سطح برخی دریاها)، درمورد دریا اندکی متلاطم

choppy

chopstick

<hr> (میله های کوتاهی که در خاور دور به جای قاشق و چنگال برای خوردن غذا به کار می برند) چاپ استیک، میله های عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنجاز ان استفاده میکنند

(میله های کوتاهی که در خاور دور به جای قاشق و چنگال برای خوردن غذا به کار می برند) چاپ استیک، میله های عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنجاز ان استفاده میکنند

chopsticks

<hr> معنی : مجموعه خوانندگان، دسته سرایندگان، وابسته بدسته سرودخوانان، وابسته به اواز دسته جمعی <hr> معانی دیگر : (موسیقی و آواز) وابسته به دسته ی سرایندگان (کر)، سرایه ای، کرال، سرودین، هم سرایانه

معنی : مجموعه خوانندگان، دسته سرایندگان، وابسته بدسته سرودخوانان، وابسته به اواز دسته جمعی معانی دیگر : (موسیقی و آواز) وابسته به دسته ی سرایندگان (کر)، سرایه ای، کرال، سرودین، هم سرایانه

choral

<hr> معنی : مجموعه خوانندگان <hr> معانی دیگر : choral : دسته سرایندگان

معنی : مجموعه خوانندگان معانی دیگر : choral : دسته سرایندگان

chorale

<hr> معنی : قوس، سیم، تار، زه، ریسمان، وتر، عصب <hr> معانی دیگر : (مجازی) عاطفه، احساس، به دل نشستن، (قدیمی) زه (در آلت موسیقی زهی)، (کالبد شناسی) تار صوتی (cord هم می گویند)، (هندسه) وتر، وتر دایره، (مهندسی) بخش اصلی و افقی پل یا ساختمان و غیره، (موسیقی)، آمیزه ای از سه یا چند آهنگ که با هم نواخته شوند، هماهنگ کردن (چند دستگاه را)

معنی : قوس، سیم، تار، زه، ریسمان، وتر، عصب معانی دیگر : (مجازی) عاطفه، احساس، به دل نشستن، (قدیمی) زه (در آلت موسیقی زهی)، (کالبد شناسی) تار صوتی (cord هم می گویند)، (هندسه) وتر، وتر دایره، (مهندسی) بخش اصلی و افقی پل یا ساختمان و غیره، (موسیقی)، آمیزه ای از سه یا چند آهنگ که با هم نواخته شوند، هماه

chord

chordata

<hr> (جانورشناسی) طنابدار (انواع جانداران شاخه ی chordata که لااقل در یکی از مراحل رشد خود دارای تیره ی پشت هستند)

(جانورشناسی) طنابدار (انواع جانداران شاخه ی chordata که لااقل در یکی از مراحل رشد خود دارای تیره ی پشت هستند)

chordate

<hr> معنی : کارهای عادی و روزمره، کار مشکل، کار سخت و طاقت فرسا <hr> معانی دیگر : کارهای کوچکی که باید هر روز انجام داد (مثلا در خانه داری یا کشاورزی)، کار روزمره، کار سخت و ناخوشایند، کار پر مشقت، کار طاقت فرسا

معنی : کارهای عادی و روزمره، کار مشکل، کار سخت و طاقت فرسا معانی دیگر : کارهای کوچکی که باید هر روز انجام داد (مثلا در خانه داری یا کشاورزی)، کار روزمره، کار سخت و ناخوشایند، کار پر مشقت، کار طاقت فرسا

chore

<hr> معنی : تشنج مخصوص، داءالرقص <hr> معانی دیگر : (پزشکی) داالرقص، کره، کریا، جنبه (saint vitus' dance هم می گویند)، جنبه (saint vitus dance هم می گویند)، طب داء الرقص

معنی : تشنج مخصوص، داءالرقص معانی دیگر : (پزشکی) داالرقص، کره، کریا، جنبه (saint vitus' dance هم می گویند)، جنبه (saint vitus dance هم می گویند)، طب داء الرقص

chorea

<hr> دقیقا طرح ریزی کردن، (به ویژه در رقص باله) حرکات رقصگران را طرح و تنظیم کردن، رقص آرایی کردن، طرح رقص یا بالت را ریختن، درحال رقص یا بالت بودن

دقیقا طرح ریزی کردن، (به ویژه در رقص باله) حرکات رقصگران را طرح و تنظیم کردن، رقص آرایی کردن، طرح رقص یا بالت را ریختن، درحال رقص یا بالت بودن

choreograph

choreographer

choreographic

<hr> معنی : رقص ارایی، هنررقص، رقص مخصوصا در تئاتر و غیره <hr> معانی دیگر : هنر طرح و تنظیم رقص های فردی و دسته جمعی، رقص آرایی، رقص (به ویژه رقص باله)، پایکوبی، شرح کتبی حرکات رقص، رقص نامه

معنی : رقص ارایی، هنررقص، رقص مخصوصا در تئاتر و غیره معانی دیگر : هنر طرح و تنظیم رقص های فردی و دسته جمعی، رقص آرایی، رقص (به ویژه رقص باله)، پایکوبی، شرح کتبی حرکات رقص، رقص نامه

choreography

<hr> (کالبدشناسی) برون میانه، کوریون

(کالبدشناسی) برون میانه، کوریون

chorion

chorionic

<hr> معنی : اوازه خوان جزو دسته خوانندگان <hr> معانی دیگر : عضو گروه سرایندگان یا هم سرایان (به ویژه اگر پسر بچه باشد)

معنی : اوازه خوان جزو دسته خوانندگان معانی دیگر : عضو گروه سرایندگان یا هم سرایان (به ویژه اگر پسر بچه باشد)

chorister

<hr> علم نقشه برداری و توصیف ناحیه یا بخش بخصوصی، نقشه برداری وتوضیح وضع جغرافیایی ناحیه ای

علم نقشه برداری و توصیف ناحیه یا بخش بخصوصی، نقشه برداری وتوضیح وضع جغرافیایی ناحیه ای

chorography

<hr> (کالبدشناسی)، مشیمیه، پرده ای، استری

(کالبدشناسی)، مشیمیه، پرده ای، استری

choroid

<hr> معنی : صدای خورخور یا خنده، خندیدن، خنده کردن، صدای خرخر کردن، سرود وتسبیح خواندن، صدای خرناس کردن <hr> معانی دیگر : خنده ی توام با خرناس، خرخنده، خرخنده کردن، (با صدای خرخر در گلو یا دماغ) خندیدن، قهقهه زدن، مناجات کردن

معنی : صدای خورخور یا خنده، خندیدن، خنده کردن، صدای خرخر کردن، سرود وتسبیح خواندن، صدای خرناس کردن معانی دیگر : خنده ی توام با خرناس، خرخنده، خرخنده کردن، (با صدای خرخر در گلو یا دماغ) خندیدن، قهقهه زدن، مناجات کردن

chortle

<hr> معنی : هم سرایان، نغمه سرایان هم اهنگ، دسته خوانندگان، برگردان، هم سرایی کردن <hr> معانی دیگر : هم صدایی، هم سرایی، رامشگری، رامشگران، هم صدا شدن، یک دل و یک زبان گفتن، (تئاتر یونان باستان - دسته ای از بازیگران که سرود و رقص و گفتار آنان داستان نمایش را گویاتر می کند و یا مورد تفسیر و تنویر قرار می دهد) کرس، (تئاتر دوره ی الیزابت در انگلیس) بازیگری که پیش گفتار و پس گفتار (مقدمه و موخره) داستان را ارائه می دهد، بخشی از نمایش یا برنامه ی موسیقی که توسط دسته ی هم سرایان (کر) اجرا می شود، گروه رقصگر و آواز خوان (در اپرا یا نمایش موزیکال)، دسته ی کر، هم صدایان، موسیقی جهت آواز دسته جمعی، (آواز و سرودهای مذهبی) ترجیع بند، (موسیقی جاز) بخش اصلی آهنگ که پس از پیش درآمد می آید، (جاز) تکنوازی

معنی : هم سرایان، نغمه سرایان هم اهنگ، دسته خوانندگان، برگردان، هم سرایی کردن معانی دیگر : هم صدایی، هم سرایی، رامشگری، رامشگران، هم صدا شدن، یک دل و یک زبان گفتن، (تئاتر یونان باستان - دسته ای از بازیگران که سرود و رقص و گفتار آنان داستان نمایش را گویاتر می کند و یا مورد تفسیر و تنویر قرار می دهد) 

chorus

<hr> زنی که جزو گروه رقصگران و سرایندگان نمایش موزیکال است، رامشگر، هم سرای (مذکر آن می شود: chorus boy)، زن جوانی که دریک دسته کر میخواند

زنی که جزو گروه رقصگران و سرایندگان نمایش موزیکال است، رامشگر، هم سرای (مذکر آن می شود: chorus boy)، زن جوانی که دریک دسته کر میخواند

chorus girl

chorus line

<hr> زمان گذشته و (مهجور) اسم مفعول: choose، (حقوق) مال منقول، اشیا شخصی، گزید، برگزید، انتخاب کرد، اختیارکرد

زمان گذشته و (مهجور) اسم مفعول: choose، (حقوق) مال منقول، اشیا شخصی، گزید، برگزید، انتخاب کرد، اختیارکرد

chose

<hr> معنی : برگزیده، منتخب <hr> معانی دیگر : (یزدان شناسی مسیحی) مورد لطف خداوند، برگزیده ی خدا، اسم مفعول فعل: choose، گزیده، نخبه

معنی : برگزیده، منتخب معانی دیگر : (یزدان شناسی مسیحی) مورد لطف خداوند، برگزیده ی خدا، اسم مفعول فعل: choose، گزیده، نخبه

chosen

<hr> معنی : زغن <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) زغن (به ویژه زغن اروپایی pyrrhocorax pyrrhocorax از خانواده ی crow که پاها و نوک قرمز و پرهای سیاه و براق دارد)، زغن از جنس pyrrhocorax

معنی : زغن معانی دیگر : (جانورشناسی) زغن (به ویژه زغن اروپایی pyrrhocorax pyrrhocorax از خانواده ی crow که پاها و نوک قرمز و پرهای سیاه و براق دارد)، زغن از جنس pyrrhocorax

chough

<hr> معنی : گول خور، گول زدن <hr> معانی دیگر : (انگلیس) گوشبری کردن، کلاهبرداری کردن، (در غرب ایالات متحده) گله را با خشونت راندن

معنی : گول خور، گول زدن معانی دیگر : (انگلیس) گوشبری کردن، کلاهبرداری کردن، (در غرب ایالات متحده) گله را با خشونت راندن

chouse

<hr> معنی : غذا، خوراکی، سگ خپله <hr> معانی دیگر : (امریکا-خودمانی) غذا، هنگام غذا، نوعی سگ میانه اندام که جثه ای عضلانی و پشم پر پشت قهوه ای یا سیاه دارد (نام رسمی آن: chow chow)

معنی : غذا، خوراکی، سگ خپله معانی دیگر : (امریکا-خودمانی) غذا، هنگام غذا، نوعی سگ میانه اندام که جثه ای عضلانی و پشم پر پشت قهوه ای یا سیاه دارد (نام رسمی آن: chow chow)

chow

<hr> (خوراکپزی چینی - امریکایی) چاومین (خورش غلیظ حاوی گوشت و لوبیای چینی و ماکارونی)، نوعی غذای چینی

(خوراکپزی چینی - امریکایی) چاومین (خورش غلیظ حاوی گوشت و لوبیای چینی و ماکارونی)، نوعی غذای چینی

chow mein

<hr> معنی : نوعی ابگوشت <hr> معانی دیگر : (خوراکپزی) آبگوشت ماهی یا صدف

معنی : نوعی ابگوشت معانی دیگر : (خوراکپزی) آبگوشت ماهی یا صدف

chowder

chris

<hr> معنی : مسیح، عیسی <hr> معانی دیگر : حضرت عیسی مسیح (نام کامل او: jesus the christ یا jesus christ)

معنی : مسیح، عیسی معانی دیگر : حضرت عیسی مسیح (نام کامل او: jesus the christ یا jesus christ)

christ

<hr> معنی : تعمید دادن، نام گذاری کردن <hr> معانی دیگر : (هنگام تعمید) نام مسیحی دادن، (در مورد کشتی و ساختمان و غیره) نامگذاری کردن، برای اولین بار به کار بردن، گشودن، (با دادن غسل تعمید و عضویت در کلیسا) مسیحی کردن، نام گذاری کردن هنگام تعمید

معنی : تعمید دادن، نام گذاری کردن معانی دیگر : (هنگام تعمید) نام مسیحی دادن، (در مورد کشتی و ساختمان و غیره) نامگذاری کردن، برای اولین بار به کار بردن، گشودن، (با دادن غسل تعمید و عضویت در کلیسا) مسیحی کردن، نام گذاری کردن هنگام تعمید

christen

<hr> معنی : مسیحیت، عالم مسیحیت، جامعه مسیحیت <hr> معانی دیگر : مسیحیان، ترسایان

معنی : مسیحیت، عالم مسیحیت، جامعه مسیحیت معانی دیگر : مسیحیان، ترسایان

christendom

<hr> نام گذاری کردن (هنگام تعمید)، تعمید دادن

نام گذاری کردن (هنگام تعمید)، تعمید دادن

christened

<hr> معنی : مراسم تعمید ونامگذاری بچه <hr> معانی دیگر : (کلیسای مسیحی) مراسم غسل تعمید و نامگذاری کودک، گرایش به دین مسیح

معنی : مراسم تعمید ونامگذاری بچه معانی دیگر : (کلیسای مسیحی) مراسم غسل تعمید و نامگذاری کودک، گرایش به دین مسیح

christening

christhood

<hr> معنی : مسیحی <hr> معانی دیگر : عیسوی، ترسا، نصرانی، (عامیانه) آدم خوب و محترم، دارای خصالی که توسط عیسی تاکید شده (مانند محبت و عاطفه و گذشت و افتادگی)، وابسته به عیسی و تعالیم و مذهب او، اسم خاص مذکر

معنی : مسیحی معانی دیگر : عیسوی، ترسا، نصرانی، (عامیانه) آدم خوب و محترم، دارای خصالی که توسط عیسی تاکید شده (مانند محبت و عاطفه و گذشت و افتادگی)، وابسته به عیسی و تعالیم و مذهب او، اسم خاص مذکر

christian

<hr> نام مسیحی (که هنگام تعمید و نامگذاری به شخص می دهند)، نام اول (در مقایسه با نام خانوادگی)، اسم کوچک، نام اول شخص

نام مسیحی (که هنگام تعمید و نامگذاری به شخص می دهند)، نام اول (در مقایسه با نام خانوادگی)، اسم کوچک، نام اول شخص

christian name

<hr> ایین مسیحیت، دین مسیحی

ایین مسیحیت، دین مسیحی

واژه های حرف "c" - جملات نمونه