جملات نمونه

hyperlipidemia

<hr> معنی : فروشگاه بزرگ <hr> معانی دیگر : (noun) (در بریتانیا) فروشگاه بزرگ، سوپر مارکت بزرگ

معنی : فروشگاه بزرگ معانی دیگر : (noun) (در بریتانیا) فروشگاه بزرگ، سوپر مارکت بزرگ

hypermarket

<hr> مافوق رسانه کامپیوتر : ابررسانه

مافوق رسانه کامپیوتر : ابررسانه

hypermedia

<hr> معنی : مرض دوربینی، دوربینی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: hyperopia، طب مر­ دوربینی

معنی : مرض دوربینی، دوربینی معانی دیگر : رجوع شود به: hyperopia، طب مر­ دوربینی

hypermetropia

<hr> (شیمی) هیپرون (انواع باریون هایی که از هسته سنگین ترند)، فیزیک جرمی که حد فاصل بین پروتون ونوترون دو اتم است

(شیمی) هیپرون (انواع باریون هایی که از هسته سنگین ترند)، فیزیک جرمی که حد فاصل بین پروتون ونوترون دو اتم است

hyperon

<hr> معنی : مرض دوربینی، دوربینی <hr> معانی دیگر : hyper(metr)opia ناخوشی دوربینی <hr> (چشم پزشکی) دور بینی (بیشتر می گویند: farsightedness)، طب دوربینی، مر­ دوربینی

معنی : مرض دوربینی، دوربینی معانی دیگر : hyper(metr)opia ناخوشی دوربینی (چشم پزشکی) دور بینی (بیشتر می گویند: farsightedness)، طب دوربینی، مر­ دوربینی

hyperopia

<hr> hyper(metr)opic دوربین

hyperopic

hyperparathyroidism

hyperphagia

<hr> (افزایش ناهنجار یاخته های بافت) فزون دشتاری

(افزایش ناهنجار یاخته های بافت) فزون دشتاری

hyperplasia

hyperplastic

<hr> معنی : تب شدید، درجه حرارت بالاتر از صد <hr> معانی دیگر : (پزشکی) تب شدید، بیش تبی، فزون تبی، طب تب شدید

معنی : تب شدید، درجه حرارت بالاتر از صد معانی دیگر : (پزشکی) تب شدید، بیش تبی، فزون تبی، طب تب شدید

hyperpyrexia

hyperreflexia

hypersecretion

<hr> بسیار حساس، پرسوهشمند، دارای حساسیت فوق العاده، خیلی حساس

بسیار حساس، پرسوهشمند، دارای حساسیت فوق العاده، خیلی حساس

hypersensitive

<hr> معنی : حساسیت شدید <hr> معانی دیگر : حساسیت شدید

معنی : حساسیت شدید معانی دیگر : حساسیت شدید

hypersensitivity

<hr> روانشناسى : خواب زدگى

hypersomnia

<hr> (وابسته به سرعت های ما فوق صوت) بیش از سرعت صدا، ابر صوتی، ماوراء الصوت، دارای سرعتی پنج یا شش برابر امواجصوتی در فضا

(وابسته به سرعت های ما فوق صوت) بیش از سرعت صدا، ابر صوتی، ماوراء الصوت، دارای سرعتی پنج یا شش برابر امواجصوتی در فضا

hypersonic

hyperspace

hypersplenism

<hr> معنی : فشار خون، افزایش فشار خون، بیماری فشار خون <hr> معانی دیگر : فزون تنش (هرگونه کشیدگی و فشار ناهنجار به ویژه فشار خون شدید)، طب فشار خون

معنی : فشار خون، افزایش فشار خون، بیماری فشار خون معانی دیگر : فزون تنش (هرگونه کشیدگی و فشار ناهنجار به ویژه فشار خون شدید)، طب فشار خون

hypertension

hypertensive

<hr> کامپیوتر : مافوق متن

hypertext

hypertext markup language

hypertext transfer protocol

<hr> (تب شدید به ویژه اگر به طور مصنوعی برای پیکار با بیماری ایجادشده باشد) فزون تبی، پرگرمایی، فزون گرمایی (hyperthermy هم می گویند)

(تب شدید به ویژه اگر به طور مصنوعی برای پیکار با بیماری ایجادشده باشد) فزون تبی، پرگرمایی، فزون گرمایی (hyperthermy هم می گویند)

hyperthermia

<hr> معنی : ازدیاد فعالیت غذه درقی، عاری از متانت <hr> معانی دیگر : (وابسته به پر کاری غده ی تیروئید) فزون اسپرین، طب ازدیاد فعالیت غذه درقی

معنی : ازدیاد فعالیت غذه درقی، عاری از متانت معانی دیگر : (وابسته به پر کاری غده ی تیروئید) فزون اسپرین، طب ازدیاد فعالیت غذه درقی

hyperthyroid

<hr> (پزشکی - پرکاری غده ی تیروئید)، فزون اسپرینی

(پزشکی - پرکاری غده ی تیروئید)، فزون اسپرینی

hyperthyroidism

hypertonia

<hr> (به ویژه در مورد عضلات) پرکشش، فزون کشیده، فزون گذر

(به ویژه در مورد عضلات) پرکشش، فزون کشیده، فزون گذر

hypertonic

hypertrophic

<hr> معنی : بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم <hr> معانی دیگر : (رشد ناهنجار اندام یا بافت در اثر بزرگ شدن یاخته ها) پر پروری، فزون پروری، طب بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم

معنی : بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم معانی دیگر : (رشد ناهنجار اندام یا بافت در اثر بزرگ شدن یاخته ها) پر پروری، فزون پروری، طب بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم

hypertrophy

<hr> چند نفس کوتاه پیش از حبس نفس( غواصى) ورزش : چند نفس کوتاه پیش از حبس نفس

چند نفس کوتاه پیش از حبس نفس( غواصى) ورزش : چند نفس کوتاه پیش از حبس نفس

hyperventilate

<hr> (پزشکی - دمزنی تند و ژرف که میتواند موجب سرگیجه بشود) ژرف دمی، ژرف - تنددمی، پر نفسی، ژرف تنددمی

(پزشکی - دمزنی تند و ژرف که میتواند موجب سرگیجه بشود) ژرف دمی، ژرف - تنددمی، پر نفسی، ژرف تنددمی

hyperventilation

<hr> (در قارچهای انگلی ) نخینه

(در قارچهای انگلی ) نخینه

hypha

<hr> معنی : پیوند، خط ربط، نشان اتصال، ایست در سخن، با خط پیوند نوشتن <hr> معانی دیگر : هایفن (این نشان: ـ که هنگام هم پیوند کردن دو واژه یا پاره واژه به کار میرود مثلا: cost-effective یا heavy-handed)، هم کشه، همراست، بریدگی، خطپیوند در موارد زیر بکار میرود، برای پیوستن چندکلمه بیکدیگر مثل west north، برای پیوستن هجاهای جدا شده از یکدیگر در اخرسطر، برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان در رمان ه <hr> hyphen(ate) با خط پیوند، چسباندن

معنی : پیوند، خط ربط، نشان اتصال، ایست در سخن، با خط پیوند نوشتن معانی دیگر : هایفن (این نشان: ـ که هنگام هم پیوند کردن دو واژه یا پاره واژه به کار میرود مثلا: cost-effective یا heavy-handed)، هم کشه، همراست، بریدگی، خطپیوند در موارد زیر بکار میرود، برای پیوستن چندکلمه بیکدیگر مثل west north، برای پ

hyphen

<hr> معنی : با خط پیوند نوشتن، باخط پیوند چسبانیدن، بوسیله خط دارای فاصله کردن <hr> معانی دیگر : هایفن دار، هایفن دار کردن، هم راست کردن، هم کشه کردن، بوسیله خطدارای فاصله کردن کلمات

معنی : با خط پیوند نوشتن، باخط پیوند چسبانیدن، بوسیله خط دارای فاصله کردن معانی دیگر : هایفن دار، هایفن دار کردن، هم راست کردن، هم کشه کردن، بوسیله خطدارای فاصله کردن کلمات

hyphenate

<hr> (تبعه ی کشور ولی دارای ریشه ی ملی و فرهنگی خارجی) بیگانه نیا، ناسره، هایفن دار، هم راست دار، هم کشه دار

(تبعه ی کشور ولی دارای ریشه ی ملی و فرهنگی خارجی) بیگانه نیا، ناسره، هایفن دار، هم راست دار، هم کشه دار

hyphenated

<hr> کامپیوتر : خط تیره گذارى

کامپیوتر : خط تیره گذارى

hyphenation

<hr> معنی : خواب اور، خواب کننده، دارای خصوصیات خواب، منوم <hr> معانی دیگر : نیمه خواب و نیمه بیدار، درخواب و بیدار، خواب آور

معنی : خواب اور، خواب کننده، دارای خصوصیات خواب، منوم معانی دیگر : نیمه خواب و نیمه بیدار، درخواب و بیدار، خواب آور

hypnagogic

hypnopompic

<hr> معنی : خواب هیپنوتیزم <hr> معانی دیگر : هیپنوتیزم، خواب انگیخته، خواب مصنوعی، انگیخت خواب، خواب القایی، خواب در اثر تلقین

معنی : خواب هیپنوتیزم معانی دیگر : هیپنوتیزم، خواب انگیخته، خواب مصنوعی، انگیخت خواب، خواب القایی، خواب در اثر تلقین

hypnosis

<hr> (پزشکی - روانپزشکی) درمان از راه هیپنوتیزم، خواب درمانی، طب معالجه امرا­ بوسیله خواب مغناطیسی

(پزشکی - روانپزشکی) درمان از راه هیپنوتیزم، خواب درمانی، طب معالجه امرا­ بوسیله خواب مغناطیسی

hypnotherapy

<hr> معنی : هیپنوتیزم، مولد خواب مصنوعی، تولیدکننده خواب، خواب اور، منوم <hr> معانی دیگر : خواب آور، خواب انگیز، وابسته به خواب القائی (هیپنوتیزم)، انگیخت خواب آور، هیپتوتیزم آور، به آسانی هیپنوتیزم شونده، انگیخت خواب پذیر، دارو (یا هر عامل) خواب آور

معنی : هیپنوتیزم، مولد خواب مصنوعی، تولیدکننده خواب، خواب اور، منوم معانی دیگر : خواب آور، خواب انگیز، وابسته به خواب القائی (هیپنوتیزم)، انگیخت خواب آور، هیپتوتیزم آور، به آسانی هیپنوتیزم شونده، انگیخت خواب پذیر، دارو (یا هر عامل) خواب آور

hypnotic

hypnotically

hypnotise

<hr> دانش هیپنوتیزم، انگیخت خواب شناسی، علم هیپنوتیزم یاطریقه خواب اوری مصنوعی

دانش هیپنوتیزم، انگیخت خواب شناسی، علم هیپنوتیزم یاطریقه خواب اوری مصنوعی

hypnotism

<hr> معنی : هیپنوتیزم کننده <hr> معانی دیگر : انگیز خوابگر، القاگر خواب

معنی : هیپنوتیزم کننده معانی دیگر : انگیز خوابگر، القاگر خواب

واژه های حرف "h" - جملات نمونه