جملات نمونه

<hr> (موسیقی)، ملایم، میانه، به طور ملایم، تاحدی، (مخفف) mezzo-soprano

(موسیقی)، ملایم، میانه، به طور ملایم، تاحدی، (مخفف) mezzo-soprano

mezzo

<hr> megahertz، مگاهرتز کامپیوتر : یک میلیون سیکل در ثانیه

megahertz، مگاهرتز کامپیوتر : یک میلیون سیکل در ثانیه

<hr> معنی : می، سومین نوت گام دیاتونیک موسیقی <hr> معانی دیگر : (موسیقی - سلفژ) می، مخفف:، میل، آسیاب، میشیگان، مخفف: (انجیل) میکا، میخا، (noun) (موسیقی) می، سومین نوت گام دیاتونیک موسیقی

معنی : می، سومین نوت گام دیاتونیک موسیقی معانی دیگر : (موسیقی - سلفژ) می، مخفف:، میل، آسیاب، میشیگان، مخفف: (انجیل) میکا، میخا، (noun) (موسیقی) می، سومین نوت گام دیاتونیک موسیقی

<hr> مخفف: (ارتش) گمشده در جنگ

مخفف: (ارتش) گمشده در جنگ

<hr> شهر میامی (در ایالت فلوریدا - امریکا)

شهر میامی (در ایالت فلوریدا - امریکا)

miami

<hr> معنی : صدای گربه، میومیو، میومیو کردن <hr> معانی دیگر : meow میومیو کردن

معنی : صدای گربه، میومیو، میومیو کردن معانی دیگر : meow میومیو کردن

miaow

<hr> معنی : بخار بد بو، دم یا دمه بد بو، بخار یا دمه مسموم کننده <hr> معانی دیگر : محیط بد، اثر ناخوشایند یا مضر، (بخار بدبو که از باتلاق یا مواد فاسد شده ی حیوانی یا گیاهی برمی خیزد و سابقا خیال می کردند موجب مالاریا می شود) بدبخار، دژدمه

معنی : بخار بد بو، دم یا دمه بد بو، بخار یا دمه مسموم کننده معانی دیگر : محیط بد، اثر ناخوشایند یا مضر، (بخار بدبو که از باتلاق یا مواد فاسد شده ی حیوانی یا گیاهی برمی خیزد و سابقا خیال می کردند موجب مالاریا می شود) بدبخار، دژدمه

miasma

<hr> مخفف: (انجیل) میکا، میخا

مخفف: (انجیل) میکا، میخا

<hr> معنی : میکا، تلق نسوز، سنگ طلق، شیشه معدنی <hr> معانی دیگر : (سنگ شناسی: انواع سیلیکات ها که متورق بوده و در برابر گرما و برق مقاومند) میکا (اگر فرانما باشد به آن می گویند isinglass)، میکایی

معنی : میکا، تلق نسوز، سنگ طلق، شیشه معدنی معانی دیگر : (سنگ شناسی: انواع سیلیکات ها که متورق بوده و در برابر گرما و برق مقاومند) میکا (اگر فرانما باشد به آن می گویند isinglass)، میکایی

mica

<hr> (انجیل) میکا، میخا (مخفف آن: mic یا mi)، نام یکی از پیغمبران بنی اسرائیل

(انجیل) میکا، میخا (مخفف آن: mic یا mi)، نام یکی از پیغمبران بنی اسرائیل

micah

<hr> معنی : موشها <hr> معانی دیگر : جمع واژه ی: mouse، صورت جمع کلمه mouse موشها

معنی : موشها معانی دیگر : جمع واژه ی: mouse، صورت جمع کلمه mouse موشها

mice

<hr> (زیست شناسی - شیمی - یک واحد ساختمانی میکروسکوپی) ریزساز واره، ریزواره (micella هم می گویند)

(زیست شناسی - شیمی - یک واحد ساختمانی میکروسکوپی) ریزساز واره، ریزواره (micella هم می گویند)

micelle

<hr> معنی : میکائیل، میخائیل، فرشته اعظم <hr> معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف آن: mike و mickey)

معنی : میکائیل، میخائیل، فرشته اعظم معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف آن: mike و mickey)

michael

michael faraday

michael jackson

<hr> معنی : عید فرشته میکائیل <hr> معانی دیگر : (مسیحیت) عید مایکل ماس (29 سپتامبر)، عید فرشته میکائیل روز 92 سپتامبر

معنی : عید فرشته میکائیل معانی دیگر : (مسیحیت) عید مایکل ماس (29 سپتامبر)، عید فرشته میکائیل روز 92 سپتامبر

michaelmas

michel

<hr> میکل آنژ (شاعر و نقاش و تندیس گر و معمار ایتالیایی)

میکل آنژ (شاعر و نقاش و تندیس گر و معمار ایتالیایی)

michelangelo

<hr> ایالت میشیگان (در شمال مرکزی ایالات متحده - 150780 کیلومتر مربع - مرکز: لنسینگ - مخفف آن: mi یا mich)

ایالت میشیگان (در شمال مرکزی ایالات متحده - 150780 کیلومتر مربع - مرکز: لنسینگ - مخفف آن: mi یا mich)

michigan

mick

<hr> معنی : مسخره <hr> معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی) قوت قلب، روحیه ی خوب، لاف و گزاف، لاف و گزاف take the mickey لودگی کردن، مورد تمسخر قراردادن، دست انداختن take the mickey out of خیط کردن، باد غرور کسی را خواباندن، سرجای خود نشاندن

معنی : مسخره معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی) قوت قلب، روحیه ی خوب، لاف و گزاف، لاف و گزاف take the mickey لودگی کردن، مورد تمسخر قراردادن، دست انداختن take the mickey out of خیط کردن، باد غرور کسی را خواباندن، سرجای خود نشاندن

mickey

<hr> (خودمانی) نوشیدنی الکلی که در آن مواد مخدر یا مسهل ریخته اند و بدون آگاهی به شخصی می خورانند (mickey هم می گویند)

(خودمانی) نوشیدنی الکلی که در آن مواد مخدر یا مسهل ریخته اند و بدون آگاهی به شخصی می خورانند (mickey هم می گویند)

mickey finn

<hr> بچگانه، ساده شده و سطحی، (اثر والت دیسنی کارتون ساز امریکایی) میکی ماوس، (موسیقی رقص) بی حالت و بی مزه، ساده شده و سطحی a mickey mouse college course کلاس مزخرف در دانشگاه

بچگانه، ساده شده و سطحی، (اثر والت دیسنی کارتون ساز امریکایی) میکی ماوس، (موسیقی رقص) بی حالت و بی مزه، ساده شده و سطحی a mickey mouse college course کلاس مزخرف در دانشگاه

mickey mouse

<hr> معنی : میلیونیم <hr> معانی دیگر : پیشوند:، خ رد، ریز، کهین [microcosm]، به طور نابهنجار کوچک [microcephaly]، بزرگ ساز، بزرگ کننده ی چیزهای ریز [microphone و microscope]، وابسته به میکروسکوپ، میکروسکوپی [micrography]، پیشوندی بمعنی، کوچک، پروانه بید خیلی ریز

معنی : میلیونیم معانی دیگر : پیشوند:، خ رد، ریز، کهین [microcosm]، به طور نابهنجار کوچک [microcephaly]، بزرگ ساز، بزرگ کننده ی چیزهای ریز [microphone و microscope]، وابسته به میکروسکوپ، میکروسکوپی [micrography]، پیشوندی بمعنی، کوچک، پروانه بید خیلی ریز

micro

<hr> ریزفراکافت (تجزیه و تحلیل شیمیایی مقادیر بسیار کوچک)

ریزفراکافت (تجزیه و تحلیل شیمیایی مقادیر بسیار کوچک)

microanalysis

microbalance

<hr> معنی : میکرب، زیاچه <hr> معانی دیگر : میکروب، زیوه، ترکیزه ی بیماری زا

معنی : میکرب، زیاچه معانی دیگر : میکروب، زیوه، ترکیزه ی بیماری زا

microbe

microbial

microbicide

<hr> وابسته به میکرب شناسی

microbiological

<hr> معنی : میکرب شناس <hr> معانی دیگر : میکرب شناس

معنی : میکرب شناس معانی دیگر : میکرب شناس

microbiologist

<hr> معنی : میکرب شناسی <hr> معانی دیگر : میکروب شناسی، زیوه شناسی

معنی : میکرب شناسی معانی دیگر : میکروب شناسی، زیوه شناسی

microbiology

microbus

<hr> (کوچک بودن نابهنجار سر) خرد سری، کوچک سری (در برابر: درشت سری macrocephaly)

(کوچک بودن نابهنجار سر) خرد سری، کوچک سری (در برابر: درشت سری macrocephaly)

microcephaly

<hr> (کامپیوتر) ریز تراشه (رجوع شود به: chip)

(کامپیوتر) ریز تراشه (رجوع شود به: chip)

microchip

<hr> (کامپیوتر و غیره) ریزمدار، ریز مدار

(کامپیوتر و غیره) ریزمدار، ریز مدار

microcircuit

<hr> (آب و هوای یک شهر یا ناحیه یا محل سربسته مانند گلخانه و تالار) آب و هوای ناحیه، خرد آب و هوا، خرد اقلیم

(آب و هوای یک شهر یا ناحیه یا محل سربسته مانند گلخانه و تالار) آب و هوای ناحیه، خرد آب و هوا، خرد اقلیم

microclimate

<hr> (ترکیزه شناسی) ریزترکیزه (انواع باکتری های بیضی شکل از جنس micrococcus)

(ترکیزه شناسی) ریزترکیزه (انواع باکتری های بیضی شکل از جنس micrococcus)

micrococcus

<hr> ریز برنامه، دستورالعمل های ریز

ریز برنامه، دستورالعمل های ریز

microcode

<hr> خرد کامپیوتر، ریزرایانه، ریزکامپیوتر

خرد کامپیوتر، ریزرایانه، ریزکامپیوتر

microcomputer

microcontroller

<hr> ریز نسخه، ریز نمودج، ریز روگرفت، رونوشت خیلی کوچکتر از اصل

ریز نسخه، ریز نمودج، ریز روگرفت، رونوشت خیلی کوچکتر از اصل

microcopy

<hr> معنی : بدن، عالم صغیر، جهان کوچک <hr> معانی دیگر : خرد جهان، عالم صغیر (در برابر: کلان جهان macrocosm)

معنی : بدن، عالم صغیر، جهان کوچک معانی دیگر : خرد جهان، عالم صغیر (در برابر: کلان جهان macrocosm)

microcosm

microcosmic

<hr> (دارای ساختار بلورین که فقط با میکروسکوپ قابل دیدن است) ریز بلورین

(دارای ساختار بلورین که فقط با میکروسکوپ قابل دیدن است) ریز بلورین

microcrystalline

microdissection

<hr> (نسخه ی متن چاپی یا دستخط که به قدر سرسوزن کوچک شده است - در جاسوسی کاربرد دارد) ریز نقطه

(نسخه ی متن چاپی یا دستخط که به قدر سرسوزن کوچک شده است - در جاسوسی کاربرد دارد) ریز نقطه

واژه های حرف "m" - جملات نمونه