<hr> معنی : سایش، خراش، اصطکاک، مالش <hr> معانی دیگر : ساییدگی، رفتگی (در اثر مالش)، همسایش، فرسایش، فرسودگی، از دست دادن کارمند (و غیره) به طور عادی (مثلا بازنشستگی و غیره)

معنی : سایش، خراش، اصطکاک، مالش معانی دیگر : ساییدگی، رفتگی (در اثر مالش)، همسایش، فرسایش، فرسودگی، از دست دادن کارمند (و غیره) به طور عادی (مثلا بازنشستگی و غیره)

attrition

<hr> معنی : وفق دادن، هم اهنگ کردن، هم کوک کردن <hr> معانی دیگر : کوک کردن، میزان کردن، مج وفق دادن، مناسبت، موافق

معنی : وفق دادن، هم اهنگ کردن، هم کوک کردن معانی دیگر : کوک کردن، میزان کردن، مج وفق دادن، مناسبت، موافق

attune

<hr> معنی : غیر معمولی، بی قاعده <hr> معانی دیگر : ناهمگون، نابهنجار، استثنایی، ناهمسنخ، نامون، نامونه، نامعمول (atypic هم می گویند)

معنی : غیر معمولی، بی قاعده معانی دیگر : ناهمگون، نابهنجار، استثنایی، ناهمسنخ، نامون، نامونه، نامعمول (atypic هم می گویند)

atypical

au contraire

<hr> معنی : در جریان روز، مطلع، باخبر <hr> معانی دیگر : (فرانسه) در جریان، وارد به کار و آخرین روش ها، date to up : در جریان روز

معنی : در جریان روز، مطلع، باخبر معانی دیگر : (فرانسه) در جریان، وارد به کار و آخرین روش ها، date to up : در جریان روز

au courant

<hr> (فرانسه)، آشنا به واقعیات، مطلع، کارشناس، خبره، ویژه گر

(فرانسه)، آشنا به واقعیات، مطلع، کارشناس، خبره، ویژه گر

au fait

<hr> (فرانسه)، طبیعی، به حالت طبیعی، لخت، عریان، بحالت طبیعی، ساده و بدون چاشنی

(فرانسه)، طبیعی، به حالت طبیعی، لخت، عریان، بحالت طبیعی، ساده و بدون چاشنی

au naturel

<hr> (فرانسه) وابسته به مبادله ی خدمت (مثلا دختر فرانسوی که در انگلیس در مقابل اتاق و خوراک با بچه ها فرانسه صحبت می کند)، خدمت تهاتری

(فرانسه) وابسته به مبادله ی خدمت (مثلا دختر فرانسوی که در انگلیس در مقابل اتاق و خوراک با بچه ها فرانسه صحبت می کند)، خدمت تهاتری

au pair

<hr> معنی : رنگ قرمز مایل به زرد، قهوهای مایل به قرمز، بور، طلایی <hr> معانی دیگر : رنگ قهوه ای مایل به قرمز

معنی : رنگ قرمز مایل به زرد، قهوهای مایل به قرمز، بور، طلایی معانی دیگر : رنگ قهوه ای مایل به قرمز

auburn

<hr> معنی : حراج، مزایده، حراج کردن، بمزایده گذاشتن، فروختن <hr> معانی دیگر : به مزایده گذاشتن، فروش اوراق بهادار که بهره ی آنها به مزایده گذاشته می شود، نوعی بازی بریج، (در بازی بریج حراجی) تعیین نرخ کردن

معنی : حراج، مزایده، حراج کردن، بمزایده گذاشتن، فروختن معانی دیگر : به مزایده گذاشتن، فروش اوراق بهادار که بهره ی آنها به مزایده گذاشته می شود، نوعی بازی بریج، (در بازی بریج حراجی) تعیین نرخ کردن

auction

<hr> معنی : حراجی، دلال حراج، حراج کننده <hr> معانی دیگر : حراجگر، حراج چی، مزایده گر، متصدی حراج یا مزایده

معنی : حراجی، دلال حراج، حراج کننده معانی دیگر : حراجگر، حراج چی، مزایده گر، متصدی حراج یا مزایده

auctioneer

<hr> معنی : بی پروا، متهور، بی باک، بی شرم <hr> معانی دیگر : نترس، دل دار، دل و جرات دار، پر جرات، وقیح، گستاخ، پررو، بی ملاحظه، بی حیا، بی باکانه

معنی : بی پروا، متهور، بی باک، بی شرم معانی دیگر : نترس، دل دار، دل و جرات دار، پر جرات، وقیح، گستاخ، پررو، بی ملاحظه، بی حیا، بی باکانه

audacious

<hr> معنی : بی باکانه <hr> معانی دیگر : ازروی بی پروایی، جسورانه

معنی : بی باکانه معانی دیگر : ازروی بی پروایی، جسورانه

audaciously

<hr> معنی : جسارت، گستاخی، بی پروایی، بی باکی، مروت <hr> معانی دیگر : نترسی، جرات، تهور، پررویی، بی حیایی، بی شرمی، وقاحت، (جمع) سخن یا عمل گستاخانه

معنی : جسارت، گستاخی، بی پروایی، بی باکی، مروت معانی دیگر : نترسی، جرات، تهور، پررویی، بی حیایی، بی شرمی، وقاحت، (جمع) سخن یا عمل گستاخانه

audacity

<hr> معنی : قابلیت استماع، رسایی صدا <hr> معانی دیگر : رسایی صدا، قابلیت استماع

معنی : قابلیت استماع، رسایی صدا معانی دیگر : رسایی صدا، قابلیت استماع

audibility

<hr> معنی : رسا، قابل شنیدن، شنیدنی <hr> معانی دیگر : (آنقدر بلند که بتوان شنید) رسا، شنودپذیر، مسموع، شنودنی

معنی : رسا، قابل شنیدن، شنیدنی معانی دیگر : (آنقدر بلند که بتوان شنید) رسا، شنودپذیر، مسموع، شنودنی

audible

<hr> معنی : اژیر، اعلان خطر سمعی <hr> معانی دیگر : اژیر، اعلان خطر سمعی

معنی : اژیر، اعلان خطر سمعی معانی دیگر : اژیر، اعلان خطر سمعی

audible alarm

<hr> معنی : با صدای رسا <hr> معانی دیگر : باصدای رسا

معنی : با صدای رسا معانی دیگر : باصدای رسا

audibly

<hr> معنی : بار، حضار، مستمعین، ملاقات رسمی، شنودگان <hr> معانی دیگر : گردآمدگان، پیام گیران، (رادیو و غیره) شنوندگان، (فیلم و نمایش و غیره) تماشاگران، تماشاچیان، بینندگان، (کتاب و روزنامه و غیره) خوانندگان، شرفیابی، باریابی، بارعام، به حضور رسیدن، (مهجور) استماع، شنیدن، شنودپذیری، فرصت بیان عقاید

معنی : بار، حضار، مستمعین، ملاقات رسمی، شنودگان معانی دیگر : گردآمدگان، پیام گیران، (رادیو و غیره) شنوندگان، (فیلم و نمایش و غیره) تماشاگران، تماشاچیان، بینندگان، (کتاب و روزنامه و غیره) خوانندگان، شرفیابی، باریابی، بارعام، به حضور رسیدن، (مهجور) استماع، شنیدن، شنودپذیری، فرصت بیان عقاید

audience

<hr> معنی : مربوط به حس شنوایی، مسموع <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: auditory

معنی : مربوط به حس شنوایی، مسموع معانی دیگر : رجوع شود به: auditory

audile

<hr> معنی : شنیداری، گیرنده و تقویت کنندهء صدا، سمعی، شنودی، وابسته به شنوایی یا صوت، سخنگو <hr> معانی دیگر : (وابسته به طول موج هایی که گوش انسان قادر به شنیدن آن است) سمعی، پیشوند: شنیدن، صدا، آوا، شنوایی

معنی : شنیداری، گیرنده و تقویت کنندهء صدا، سمعی، شنودی، وابسته به شنوایی یا صوت، سخنگو معانی دیگر : (وابسته به طول موج هایی که گوش انسان قادر به شنیدن آن است) سمعی، پیشوند: شنیدن، صدا، آوا، شنوایی

audio

<hr> معنی : سمعی و بصری، دید و شنودی <hr> معانی دیگر : دید و شنودی، سمعی و بصری، اموزش سمعی و بصری، دید شنودی، دیداری - شنیداری، (جمع) ابزار و کتب دید شنودی

معنی : سمعی و بصری، دید و شنودی معانی دیگر : دید و شنودی، سمعی و بصری، اموزش سمعی و بصری، دید شنودی، دیداری - شنیداری، (جمع) ابزار و کتب دید شنودی

audio visual

<hr> معنی : دستگاه سنجش قوهء سامعه، شنوایی سنج <hr> معانی دیگر : ابزار سنجش میزان شنوایی، شنود سنج، اودیومتر

معنی : دستگاه سنجش قوهء سامعه، شنوایی سنج معانی دیگر : ابزار سنجش میزان شنوایی، شنود سنج، اودیومتر

audiometer

<hr> معنی : رسیدگی، ممیزی، حسابرسی، بازرسی، رسیدگی کردن <hr> معانی دیگر : حسابرسی کردن، (کلاس) مستمع آزاد بودن، متوازن سازی حساب ها، بررسی دقیق

معنی : رسیدگی، ممیزی، حسابرسی، بازرسی، رسیدگی کردن معانی دیگر : حسابرسی کردن، (کلاس) مستمع آزاد بودن، متوازن سازی حساب ها، بررسی دقیق

audit

<hr> معنی : استماع، شنوایی، قدرت استماع، ازمایش هنرپیشه <hr> معانی دیگر : هنر آزمایی کردن، در هنر آزمون شرکت کردن، شنیدن، شنود، (هنرپیشگان و هنرمندان) آزمون برای گزینش بازیگر نقش بخصوص، هنر آزمون، سامعه

معنی : استماع، شنوایی، قدرت استماع، ازمایش هنرپیشه معانی دیگر : هنر آزمایی کردن، در هنر آزمون شرکت کردن، شنیدن، شنود، (هنرپیشگان و هنرمندان) آزمون برای گزینش بازیگر نقش بخصوص، هنر آزمون، سامعه

audition

<hr> معنی : وابسته به شنوایی، سامعه، سامعهای <hr> معانی دیگر : سماعی

معنی : وابسته به شنوایی، سامعه، سامعهای معانی دیگر : سماعی

auditive

<hr> معنی : ممیز، مامور رسیدگی، شنونده، ممیز حسابداری، مستمع <hr> معانی دیگر : حسابرس، شنودگر

معنی : ممیز، مامور رسیدگی، شنونده، ممیز حسابداری، مستمع معانی دیگر : حسابرس، شنودگر

auditor

<hr> معنی : تالار کنفرانس، تالار شنوندگان، شنودگاه <hr> معانی دیگر : تالار سخنرانی

معنی : تالار کنفرانس، تالار شنوندگان، شنودگاه معانی دیگر : تالار سخنرانی

auditorium

<hr> معنی : سمعی، سامعه، مربوط بشنوایی یا سامعه <hr> معانی دیگر : وابسته به شنوایی، شنودی، (قدیمی) حاضران، شنوندگان، مربوط به ممیزی و حسابداری

معنی : سمعی، سامعه، مربوط بشنوایی یا سامعه معانی دیگر : وابسته به شنوایی، شنودی، (قدیمی) حاضران، شنوندگان، مربوط به ممیزی و حسابداری

auditory

<hr> معنی : مته، دیلم، زمین سوراخ کن <hr> معانی دیگر : مته ی بزرگ (از gimlet بزرگتر است)، سفتگر، سفتانه، پرما، پره، زمین سورا&nbsp; کن

معنی : مته، دیلم، زمین سوراخ کن معانی دیگر : مته ی بزرگ (از gimlet بزرگتر است)، سفتگر، سفتانه، پرما، پره، زمین سورا کن

auger

<hr> معنی : خیر، هر چیزی، چیزی، هیچ چیز، بهیچ وجه، صفر، ابدا، چیزی، هیچ <hr> معانی دیگر : (قدیمی) اصلا، به هیچ وجه، آنچه، anything : چیزی

معنی : خیر، هر چیزی، چیزی، هیچ چیز، بهیچ وجه، صفر، ابدا، چیزی، هیچ معانی دیگر : (قدیمی) اصلا، به هیچ وجه، آنچه، anything : چیزی

aught

<hr> معنی : افزودن، زیاد کردن، تقویت کردن، تکمیل کردن، زیاد شدن، علاوه کردن <hr> معانی دیگر : (در مورد اندازه و مقدار و نیرو و غیره) افزودن، زیاد کردن یا شدن، افزایش دادن، بزرگ تر کردن یا شدن، بیشتر کردن یا شدن، (دستور زبان) افزونه، فزونه، واکه ی پیشوند، افزونه به کار بردن

معنی : افزودن، زیاد کردن، تقویت کردن، تکمیل کردن، زیاد شدن، علاوه کردن معانی دیگر : (در مورد اندازه و مقدار و نیرو و غیره) افزودن، زیاد کردن یا شدن، افزایش دادن، بزرگ تر کردن یا شدن، بیشتر کردن یا شدن، (دستور زبان) افزونه، فزونه، واکه ی پیشوند، افزونه به کار بردن

augment

<hr> معنی : تقویت، تشدید، افزایش، اضافه <hr> معانی دیگر : افزودگی، ازدیاد، زیاد شدگی، رشد، افزونه، چیز اضافه شده

معنی : تقویت، تشدید، افزایش، اضافه معانی دیگر : افزودگی، ازدیاد، زیاد شدگی، رشد، افزونه، چیز اضافه شده

augmentation

<hr> معنی : افزاینده، متراکم شونده، متراکم کننده <hr> معانی دیگر : افزایشی، افزایش پذیر، زیادشدنی

معنی : افزاینده، متراکم شونده، متراکم کننده معانی دیگر : افزایشی، افزایش پذیر، زیادشدنی

augmentative

<hr> معنی : تکمیل شده <hr> معانی دیگر : تکمیل کردن، افزودن افزودن، زیاد کردن، علاوه کردن، زیاد شدن، تقویت کردن

معنی : تکمیل شده معانی دیگر : تکمیل کردن، افزودن افزودن، زیاد کردن، علاوه کردن، زیاد شدن، تقویت کردن

augmented

<hr> معنی : افزاینده، زیاد کننده <hr> معانی دیگر : تقویت کننده علوم نظامى : افزاینده قدرت موتور

معنی : افزاینده، زیاد کننده معانی دیگر : تقویت کننده علوم نظامى : افزاینده قدرت موتور

augmentor

<hr> معنی : شگون، غیب گو، فال بین، فالگیر، پیش بینی کردن <hr> معانی دیگر : فال گرفتن، آمد و نیامد چیزی را تعیین کردن، غیبگویی کردن، پیشگویی کردن، نشان چیزی بودن، (روم باستان) عضو سنخ فالگیران (که آمد و نیامد امور مهم را تعیین می کردند)، تفال زن، نهان بین، یمن، پیش بینی کردن باتفال

معنی : شگون، غیب گو، فال بین، فالگیر، پیش بینی کردن معانی دیگر : فال گرفتن، آمد و نیامد چیزی را تعیین کردن، غیبگویی کردن، پیشگویی کردن، نشان چیزی بودن، (روم باستان) عضو سنخ فالگیران (که آمد و نیامد امور مهم را تعیین می کردند)، تفال زن، نهان بین، یمن، پیش بینی کردن باتفال

augur

<hr> معنی : پیش بینی، پیش اگاهی، فالگیری، پیش گویی <hr> معانی دیگر : جفر، غیبگویی (با رمل و اسطرلاب و غیره)

معنی : پیش بینی، پیش اگاهی، فالگیری، پیش گویی معانی دیگر : جفر، غیبگویی (با رمل و اسطرلاب و غیره)

augury

<hr> معنی : همایون، عالی نسب <hr> معانی دیگر : شکوه مند، مجلل، عالی، پرعظمت، بزرگ جاه، (از نظر سن یا مقام و غیره) قابل احترام، محترم، معزز، ارجمند، ماه هشتم تقویم مسیحی، ماه اوت، آگوست (مخفف آن: a و ag و aug)، عظیم، ماه هشتم سال مسیحی که 13 روزاست، اوت

معنی : همایون، عالی نسب معانی دیگر : شکوه مند، مجلل، عالی، پرعظمت، بزرگ جاه، (از نظر سن یا مقام و غیره) قابل احترام، محترم، معزز، ارجمند، ماه هشتم تقویم مسیحی، ماه اوت، آگوست (مخفف آن: a و ag و aug)، عظیم، ماه هشتم سال مسیحی که 13 روزاست، اوت

august

<hr> معنی : بطریق، نوعی پنگوئن <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) آک (انواع پرندگان کرانه زی و شیرجه رو از نوع alcidine - بومی دریاهای شمالی)

معنی : بطریق، نوعی پنگوئن معانی دیگر : (جانورشناسی) آک (انواع پرندگان کرانه زی و شیرجه رو از نوع alcidine - بومی دریاهای شمالی)

<hr> معنی : عمه، خاله، زن دایی، زن عمو <hr> معانی دیگر : عمه، خاله، زن دایی، زن عمو

معنی : عمه، خاله، زن دایی، زن عمو معانی دیگر : عمه، خاله، زن دایی، زن عمو

aunt

<hr> معنی : مسخره <hr> معانی دیگر : (انگلیس) شخص یا چیزی که آماج انتقاد است، جاذب انتقاد

معنی : مسخره معانی دیگر : (انگلیس) شخص یا چیزی که آماج انتقاد است، جاذب انتقاد

aunt sally

<hr> معنی : رایحه، تشعشع نورانی، نشیه و تجلی ر ماده <hr> معانی دیگر : حالت و روحیه (شخص یا چیز یا محل)، تجلی، هاله، عطر، بخار یا بو یا هر چیز نامرئی که از جسمی متصاعد شود، محیط نامرئی، نشئه و تجلی هر ماده مثل بوی گل

معنی : رایحه، تشعشع نورانی، نشیه و تجلی ر ماده معانی دیگر : حالت و روحیه (شخص یا چیز یا محل)، تجلی، هاله، عطر، بخار یا بو یا هر چیز نامرئی که از جسمی متصاعد شود، محیط نامرئی، نشئه و تجلی هر ماده مثل بوی گل

aura

<hr> معنی : گوشی، مربوط به گوش یا سامعه <hr> معانی دیگر : وابسته به رایحه یا حالت، از راه گوش، سمعی، شنودی، وابسته به حس شنوایی، شنوداری، شنیداری

معنی : گوشی، مربوط به گوش یا سامعه معانی دیگر : وابسته به رایحه یا حالت، از راه گوش، سمعی، شنودی، وابسته به حس شنوایی، شنوداری، شنیداری

aural

<hr> معنی : طلایی، طلایی رنگ <hr> معانی دیگر : زرین، دارای روکش طلا یا آب طلا، طلایی کردن

معنی : طلایی، طلایی رنگ معانی دیگر : زرین، دارای روکش طلا یا آب طلا، طلایی کردن

aureate

<hr> معنی : اله یا نور گرداگرد سر مقدسین <hr> معانی دیگر : هاله یا نور گرداگرد سرمقدسین، هاله نورانی اطراف خورشید و سایر ستارگان

معنی : اله یا نور گرداگرد سر مقدسین معانی دیگر : هاله یا نور گرداگرد سرمقدسین، هاله نورانی اطراف خورشید و سایر ستارگان

aureola

<hr> معنی : اله یا نور گرداگرد سر مقدسین <hr> معانی دیگر : هاله، نور دور سر پیامبران و مقدسان، هاله یا نور گرداگرد سرمقدسین، هاله نورانی اطراف خورشید و سایر ستارگان

معنی : اله یا نور گرداگرد سر مقدسین معانی دیگر : هاله، نور دور سر پیامبران و مقدسان، هاله یا نور گرداگرد سرمقدسین، هاله نورانی اطراف خورشید و سایر ستارگان

aureole

<hr> معنی : طلایی، گوشی <hr> معانی دیگر : وابسته به طلا، دارای طلا، زرین، وابسته بگوش یا سامعه

معنی : طلایی، گوشی معانی دیگر : وابسته به طلا، دارای طلا، زرین، وابسته بگوش یا سامعه

واژه های حرف "a" - مترادف و متضاد