<hr> معنی : گاو چران، مربی اسب <hr> معانی دیگر : (امریکا) کابوی، گاو باز

معنی : گاو چران، مربی اسب معانی دیگر : (امریکا) کابوی، گاو باز

buckaroo

<hr> معنی : درشکه بدون کروک <hr> معانی دیگر : درشکه، کالسکه ی چهارچرخه

معنی : درشکه بدون کروک معانی دیگر : درشکه، کالسکه ی چهارچرخه

buckboard

<hr> معنی : سطل، دلو <hr> معانی دیگر : گواره، دول، دولچه، با سطل حمل کردن یا (آب) کشیدن، (انگلیس) با سرعت اسب سواری کردن، با سرعت و بی باکی راندن، با تکان حرکت کردن، به مقدار یک سطل پر (bucketfull هم می گویند)، هر چیز سطل مانند (مثل قاشقک تراکتور خاکبردار یا حفره های چرخ آب یا آبچرخ و یا فرورفتگی های پروانه ی توربین)، قوس، (خودمانی) کپل، بقچه بندی، به طور تقلب آمیز در بورس سهام معامله کردن (رجوع شود به: bucket shop)

معنی : سطل، دلو معانی دیگر : گواره، دول، دولچه، با سطل حمل کردن یا (آب) کشیدن، (انگلیس) با سرعت اسب سواری کردن، با سرعت و بی باکی راندن، با تکان حرکت کردن، به مقدار یک سطل پر (bucketfull هم می گویند)، هر چیز سطل مانند (مثل قاشقک تراکتور خاکبردار یا حفره های چرخ آب یا آبچرخ و یا فرورفتگی های پروانه ی

bucket

<hr> معنی : گیاهی شبیه شاهبلوط هندی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) چشم گوزن (انواع درختان جنس aesculus از خانواده ی horse-chestnut)

معنی : گیاهی شبیه شاهبلوط هندی معانی دیگر : (گیاه شناسی) چشم گوزن (انواع درختان جنس aesculus از خانواده ی horse-chestnut)

buckeye

<hr> معنی : پیچ، قلاب، سگک، تسمه فلزی، باسگک بستن، دست و پنجه نرم کردن، خم شدن <hr> معانی دیگر : (در مورد کمربند و تسمه و غیره) سگک، قلاب کمربند، شیر، گیره، بستن (کمربند و غیره)، قلاب کردن یا شدن، بستن سگک، هر وسیله ی سگک مانند، تزیین گیره مانند، سگک کفش، (مهجور) گلاویز شدن، درگیر شدن، وارد کشمکش شدن، (در اثر فشار یا حرارت شدید) خم شدن، چروکیده شدن، تاب برداشتن، کیس کردن، خمش، کمانش، چپراست

معنی : پیچ، قلاب، سگک، تسمه فلزی، باسگک بستن، دست و پنجه نرم کردن، خم شدن معانی دیگر : (در مورد کمربند و تسمه و غیره) سگک، قلاب کمربند، شیر، گیره، بستن (کمربند و غیره)، قلاب کردن یا شدن، بستن سگک، هر وسیله ی سگک مانند، تزیین گیره مانند، سگک کفش، (مهجور) گلاویز شدن، درگیر شدن، وارد کشمکش شدن، (در اثر

buckle

<hr> جدا دست به کار شدن، کوشیدن

جدا دست به کار شدن، کوشیدن

buckle down

buckle up

<hr> معنی : سپر، سپر کوچک، دفاع کردن <hr> معانی دیگر : سپر گرد و کوچکی که به مچ دست می بستند، سپر گرد و دسته دار، (با سپر شدن) دفاع کردن، حایل شدن، سپر بلا شدن، محافظت، حفاظت، پدافند، دفاع، دفاع کردن باسپر

معنی : سپر، سپر کوچک، دفاع کردن معانی دیگر : سپر گرد و کوچکی که به مچ دست می بستند، سپر گرد و دسته دار، (با سپر شدن) دفاع کردن، حایل شدن، سپر بلا شدن، محافظت، حفاظت، پدافند، دفاع، دفاع کردن باسپر

buckler

<hr> معنی : خود ستا، خود فروش <hr> معانی دیگر : (قدیمی - خودمانی) آدم گردن کلفت و زورگو، عرض اندام کننده و بد دهان، جاهل محل، کلاه مخملی، متکبر، مغرور

معنی : خود ستا، خود فروش معانی دیگر : (قدیمی - خودمانی) آدم گردن کلفت و زورگو، عرض اندام کننده و بد دهان، جاهل محل، کلاه مخملی، متکبر، مغرور

bucko

<hr> معنی : کیسه کرباسی، کرباس اهاردار <hr> معانی دیگر : قدک، پارچه ی موم دار، پارچه ی ضخیم کتانی که توسط صمغ یا موم سفت شده (و در اپل کت و در صحافی و غیره به کار می رود)، کرباس آهاردار، با قدک سفت کردن، (قدیمی) شق و رق بودن، رسمیت، سختی

معنی : کیسه کرباسی، کرباس اهاردار معانی دیگر : قدک، پارچه ی موم دار، پارچه ی ضخیم کتانی که توسط صمغ یا موم سفت شده (و در اپل کت و در صحافی و غیره به کار می رود)، کرباس آهاردار، با قدک سفت کردن، (قدیمی) شق و رق بودن، رسمیت، سختی

buckram

<hr> معنی : چارپاره، ساچمه درشت <hr> معانی دیگر : ساچمه ی بزرگ سربی (برای شکار حیوانات بزرگ)، ساچمه ی گوزنی

معنی : چارپاره، ساچمه درشت معانی دیگر : ساچمه ی بزرگ سربی (برای شکار حیوانات بزرگ)، ساچمه ی گوزنی

buckshot

<hr> معنی : پوست گوزن، پوست اهو <hr> معانی دیگر : خزآهو، اسب خاکستری زردفام، چرم آهو (به رنگ خاکستری زردفام و معمولا خواب دار)، (جمع) لباس چرم آهو، چرم آهویی

معنی : پوست گوزن، پوست اهو معانی دیگر : خزآهو، اسب خاکستری زردفام، چرم آهو (به رنگ خاکستری زردفام و معمولا خواب دار)، (جمع) لباس چرم آهو، چرم آهویی

buckskin

<hr> معنی : خولان <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، سیاه تنگرس، خار گوزن، ارجنگ (گونه های جنس rhamnus که درختان و بته های خارداری هستند با گل های سبزفام و سته های قرمز)، خولان (گونه های جنس bumelia از خانواده ی sapodilla - بومی جنوب ایالات متحده)، سنجد تل

معنی : خولان معانی دیگر : (گیاه شناسی)، سیاه تنگرس، خار گوزن، ارجنگ (گونه های جنس rhamnus که درختان و بته های خارداری هستند با گل های سبزفام و سته های قرمز)، خولان (گونه های جنس bumelia از خانواده ی sapodilla - بومی جنوب ایالات متحده)، سنجد تل

buckthorn

<hr> معنی : دندان گراز یا پیش امده <hr> معانی دیگر : دندان های پیش آمده، دندان گراز، گراز دندان

معنی : دندان گراز یا پیش امده معانی دیگر : دندان های پیش آمده، دندان گراز، گراز دندان

bucktooth

<hr> معنی : گندم سیاه، دیلار <hr> معانی دیگر : گندم سیاه (جنس fagopyrum که دانه های سیاه و سه گوشه ای می دهد)، دانه های این گیاه که مثل گندم خوراکی است و آرد آن سیاه است، آرد گندم سیاه، دیلار، گندم سیاه

معنی : گندم سیاه، دیلار معانی دیگر : گندم سیاه (جنس fagopyrum که دانه های سیاه و سه گوشه ای می دهد)، دانه های این گیاه که مثل گندم خوراکی است و آرد آن سیاه است، آرد گندم سیاه، دیلار، گندم سیاه

buckwheat

<hr> معنی : روستایی، اشعار روستایی، دهقانی <hr> معانی دیگر : وابسته به زندگانی کشاورزی و مناظر طبیعی، شبانی، وابسته به زندگی شبانی و گوسفندداری، شعر شبانی، شعر درباره ی شبانان و زندگی روستایی

معنی : روستایی، اشعار روستایی، دهقانی معانی دیگر : وابسته به زندگانی کشاورزی و مناظر طبیعی، شبانی، وابسته به زندگی شبانی و گوسفندداری، شعر شبانی، شعر درباره ی شبانان و زندگی روستایی

bucolic

<hr> معنی : جوانه، غنچه، تکمه، شکوفه، شکوفه کردن، جوانه زدن، غنچه کردن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) جوانه، بوژنه، گنبده، شروع به رشد کردن، تنیدن، جوان و پر حرارت بودن، نو پا و پر نوید بودن، آدم بی تجربه، در حال رشد، کم رشد، برجستگی یا قلمبه شدگی بر بدن برخی جانداران رده های پایین (مثل اسفنج دریایی) که از طریق غیرجنسی تولید شده و تبدیل به جاندار جدیدی می شود، پیوند زدن، (امریکا- خودمانی - مخفف: buddy) دوست، رفیق، (شیرازی) کاکو

معنی : جوانه، غنچه، تکمه، شکوفه، شکوفه کردن، جوانه زدن، غنچه کردن معانی دیگر : (گیاه شناسی) جوانه، بوژنه، گنبده، شروع به رشد کردن، تنیدن، جوان و پر حرارت بودن، نو پا و پر نوید بودن، آدم بی تجربه، در حال رشد، کم رشد، برجستگی یا قلمبه شدگی بر بدن برخی جانداران رده های پایین (مثل اسفنج دریایی) که از طر

<hr> معنی : مذهب بودا <hr> معانی دیگر : بودا گرایی (که توسط بودا بنیان گذاری شد و هدفش رسیدن از راه تقوا به مرحله ی نیروانا است)

معنی : مذهب بودا معانی دیگر : بودا گرایی (که توسط بودا بنیان گذاری شد و هدفش رسیدن از راه تقوا به مرحله ی نیروانا است)

buddhism

<hr> شکوفا، در حال رشد، پر نوید، (در جانداران رده ی پایین مانند ابرهای دریایی) تولید مثل غیرجنسی از طریق ایجاد قلمبه شدگی در بخشی از بدن جاندار، پر نوید their budding relationship came to an abrupt end رابطهی شکوفای آنها ناگهان قطع شد

شکوفا، در حال رشد، پر نوید، (در جانداران رده ی پایین مانند ابرهای دریایی) تولید مثل غیرجنسی از طریق ایجاد قلمبه شدگی در بخشی از بدن جاندار، پر نوید their budding relationship came to an abrupt end رابطهی شکوفای آنها ناگهان قطع شد

budding

<hr> معنی : یار، رفیق، خیلتاش <hr> معانی دیگر : دوست، (شیرازی) کاکو، (عامیانه) دوست جون جونی بودن یا شدن، به عنوان هم رزم برگزیدن، (امریکا - عامیانه)، روش تعیین همیار (در جبهه ی جنگ و ماموریت های پلیسی و غیره)، هم رزم، همتا، همدم و همکار، هم قطار، هم ردیف، پرشکوفه

معنی : یار، رفیق، خیلتاش معانی دیگر : دوست، (شیرازی) کاکو، (عامیانه) دوست جون جونی بودن یا شدن، به عنوان هم رزم برگزیدن، (امریکا - عامیانه)، روش تعیین همیار (در جبهه ی جنگ و ماموریت های پلیسی و غیره)، هم رزم، همتا، همدم و همکار، هم قطار، هم ردیف، پرشکوفه

buddy

<hr> معنی : تکان دادن، تکان جزئی خوردن، جم خوردن <hr> معانی دیگر : جم دادن، (کمی) جابجا کردن یا شدن، تکان خوردن، مخیدن، لانیدن، تسلیم شدن یا کردن، رضایت دادن، پوستینی که پشم آن به طرف خارج باشد، پوستین را پشت و رو دوختن (به ویژه بر حاشیه ی جامه)

معنی : تکان دادن، تکان جزئی خوردن، جم خوردن معانی دیگر : جم دادن، (کمی) جابجا کردن یا شدن، تکان خوردن، مخیدن، لانیدن، تسلیم شدن یا کردن، رضایت دادن، پوستینی که پشم آن به طرف خارج باشد، پوستین را پشت و رو دوختن (به ویژه بر حاشیه ی جامه)

budge

<hr> معنی : بودجه، حساب درامد و خرج <hr> معانی دیگر : حساب هزینه و درآمد، هزینه ی انجام کاری، مقدار پول تخصیص یافته برای چیزی، اعتبار، بودجه بندی کردن، بودجه دادن، برنامه ی درآمد و هزینه تدوین کردن، برنامه بندی کردن، تنظیم کردن، (مهجور) کیسه، چنته، محتویات کیسه، انبان، مجموعه، صورت موجودی، بودجه فرانسه

معنی : بودجه، حساب درامد و خرج معانی دیگر : حساب هزینه و درآمد، هزینه ی انجام کاری، مقدار پول تخصیص یافته برای چیزی، اعتبار، بودجه بندی کردن، بودجه دادن، برنامه ی درآمد و هزینه تدوین کردن، برنامه بندی کردن، تنظیم کردن، (مهجور) کیسه، چنته، محتویات کیسه، انبان، مجموعه، صورت موجودی، بودجه فرانسه

budget

<hr> معنی : مربوط به بودجه <hr> معانی دیگر : مربوط به بودجه

معنی : مربوط به بودجه معانی دیگر : مربوط به بودجه

budgetary

<hr> معنی : چرم گاومیش، چرم زرد خوابدار، گاو وحشی، جلا، ضربت، ضرب، محکم، از چرم گاومیش، زردنخودی، براق کردن، پرداخت کردن، پرداختن <hr> معانی دیگر : رنگ زرد مایل به قهوه ای، بسیار علاقمند و ماهر (در کاری)، علامه، خوره، (با چرم یا پارچه و غیره) پرداخت کردن، جلا دادن، برق انداختن، صیقل دادن، چرم گاومیش (که ضخیم است و رنگ آن زرد مایل به قهوه ای است)، کت نظامی (از چرم گاومیش)، تکه چوبی که روی آن چرم یا پارچه چسبانده باشند (برای جلا دادن به کار می رود)، جلاگر، رجوع شود به: buffing wheel، چرمی، ضربه (امروزه فقط در عبارت blindman's buff به کار می رود)، پوست انسان

معنی : چرم گاومیش، چرم زرد خوابدار، گاو وحشی، جلا، ضربت، ضرب، محکم، از چرم گاومیش، زردنخودی، براق کردن، پرداخت کردن، پرداختن معانی دیگر : رنگ زرد مایل به قهوه ای، بسیار علاقمند و ماهر (در کاری)، علامه، خوره، (با چرم یا پارچه و غیره) پرداخت کردن، جلا دادن، برق انداختن، صیقل دادن، چرم گاومیش (که ضخیم 

buff

<hr> معنی : چرم گاومیش <hr> معانی دیگر : چرم گاومیش

معنی : چرم گاومیش معانی دیگر : چرم گاومیش

buff leather

<hr> معنی : گاو وحشی، ترساندن <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) هاج و واج کردن، سردرگم کردن، (جانورشناسی) بوفالو (گونه های مختلف گاو وحشی که برخی از انواع آن اهلی شده اند)، گاومیش، (عامیانه) گاو وحشی امریکای شمالی (که نام درست آن bison است)، جامه ی چرمی (از چرم گاومیش)، رجوع شود به: buffalo fish، pl گاو وحشی، پریشان کردن

معنی : گاو وحشی، ترساندن معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) هاج و واج کردن، سردرگم کردن، (جانورشناسی) بوفالو (گونه های مختلف گاو وحشی که برخی از انواع آن اهلی شده اند)، گاومیش، (عامیانه) گاو وحشی امریکای شمالی (که نام درست آن bison است)، جامه ی چرمی (از چرم گاومیش)، رجوع شود به: buffalo fish، pl گاو وح

buffalo

<hr> معنی : سپر، حائل، میانگیر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور <hr> معانی دیگر : کسی که با مالیدن چیزی را صیقل می دهد، جلا دهنده، چیز یا شخصی که بین دو چیز (معمولا متخاصم) حایل شود، حایل شدن، میانگیر شدن، ضربه گیری کردن، (مکانیک) اسباب کاهش شدت ضربه یا تکان (می تواند فنری یا بادی و غیره باشد)، (واگن و لوکوموتیو راه آهن) سپر، سپرک، سپره، کوبگیر، (شیمی) ماده ای که با خنثی کردن اسید و قلیای موجود در محلول موجب تثبیت یون هیدروژن متمرکز در آن می شود، ماده ی تثبیت گر افزودن به، (کامپیوتر) بافر، میانگیر گذاشتن، پرداخت کردن

معنی : سپر، حائل، میانگیر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور معانی دیگر : کسی که با مالیدن چیزی را صیقل می دهد، جلا دهنده، چیز یا شخصی که بین دو چیز (معمولا متخاصم) حایل شود، حایل شدن، میانگیر شدن، ضربه گیری کردن، (مکانیک) اسباب کاهش شدت ضربه یا تکان (می تواند فنری یا بادی و غیره باشد)، (وا

buffer

<hr> معنی : میانگیری <hr> معانی دیگر : میانگیری

معنی : میانگیری معانی دیگر : میانگیری

buffering

<hr> معنی : ضربت، ضرب، سیلی، بوفه، رستوران، قفسه جای ظرف، اشکاف، کافه، مشت <hr> معانی دیگر : (مجازی) ناملایمات، (با ضربه های پی درپی)زدن، کوفتن، مبارزه کردن، (بر ضد چیزی) تلاش کردن، با مبارزه و سختی راه خود را باز کردن، ضربه (با مشت یا دست باز)، چک، مشت زدن، سیلی زدن، توگوشی زدن، چک زدن، گنجه (که کاسه و بشقاب و ملافه و غیره را در آن قرار می دهند)، قفسه، چینی جا (sideboard هم می گویند)، شام یا ناهار یا صبحانه ای که در آن هر کس خوراک خود را از پیشخوان انتخاب می کند و سر میز خود می برد، پیشخوان یا میز ویژه ی مشروبات و تنقلات، رستوران (ویژه ی مشروبات و تنقلات)

معنی : ضربت، ضرب، سیلی، بوفه، رستوران، قفسه جای ظرف، اشکاف، کافه، مشت معانی دیگر : (مجازی) ناملایمات، (با ضربه های پی درپی)زدن، کوفتن، مبارزه کردن، (بر ضد چیزی) تلاش کردن، با مبارزه و سختی راه خود را باز کردن، ضربه (با مشت یا دست باز)، چک، مشت زدن، سیلی زدن، توگوشی زدن، چک زدن، گنجه (که کاسه و بشقاب

buffet

<hr> معنی : چرخ سنباده <hr> معانی دیگر : (چرخی که روی آن چرم یا پارچه و غیره کشیده اند و برای جلا دادن به کار می رود) چرخ پرداخت، چرخ صیقل، چر&nbsp; سنباده

معنی : چرخ سنباده معانی دیگر : (چرخی که روی آن چرم یا پارچه و غیره کشیده اند و برای جلا دادن به کار می رود) چرخ پرداخت، چرخ صیقل، چر سنباده

buffing wheel

<hr> معنی : ادم احمق، گاومیش، کله خر <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) مرغ سر گاو (bucephala albeola - کوچک اندام و بومی امریکای شمالی)

معنی : ادم احمق، گاومیش، کله خر معانی دیگر : (جانورشناسی) مرغ سر گاو (bucephala albeola - کوچک اندام و بومی امریکای شمالی)

bufflehead

<hr> معنی : مضحک <hr> معانی دیگر : (ایتالیایی - اپرا) خواننده ی اپرا که معمولا نقش های خنده آور را بازی می کند، خواننده مرد در رلهای فکاهی اپرا

معنی : مضحک معانی دیگر : (ایتالیایی - اپرا) خواننده ی اپرا که معمولا نقش های خنده آور را بازی می کند، خواننده مرد در رلهای فکاهی اپرا

buffo

<hr> معنی : مسخره، دلقک، لوده، مسخرگی کردن <hr> معانی دیگر : دلقک، لوده، مسخرگی کردن

معنی : مسخره، دلقک، لوده، مسخرگی کردن معانی دیگر : دلقک، لوده، مسخرگی کردن

buffoon

<hr> معنی : مسخرگی <hr> معانی دیگر : مسخرگی

معنی : مسخرگی معانی دیگر : مسخرگی

buffoonery

<hr> معنی : چرخ سنباده <hr> معانی دیگر : چر&nbsp; سنباده چر&nbsp;سنباده

معنی : چرخ سنباده معانی دیگر : چر سنباده چر سنباده

buffwheel

<hr> معنی : احمق، ساس، سرخک، اشکال، حشره، گیر، جوجو <hr> معانی دیگر : رودخانه ی باگ (در جنوب کشور اوکراین به دریای سیاه می ریزد - southern bug هم می گویند)، انواع حشرات بند پا (مانند شپش و سوسک و هزارپا و ساس و غیره)، جمنده، (عامیانه) میکروب (به ویژه آن که موجب بیماری شود)، ویروس، میکروفن مخفی، میکروفن مخفی کار گذاشتن، عیب یا خرابی ماشین (به ویژه کامپیوتر)، (عامیانه - اغلب همراه با اسم دیگر) علاقمند، شیفته، شیفتگی، اذیت کردن، سر به سر گذاشتن، ناراحت کردن، (جانورشناسی) حشره (هریک از جنبندگان راسته ی hemiptera که دهان مکنده دارند) (به آنها true bug هم می گویند)، شبگز، (امریکا - خودمانی) اتومبیل خیلی کوچک، مات و مبهوت کردن، گیج کردن، سردرگم کردن، (چشمان را از شدت تعجب) باز کردن، (مهجور) لولو (بیشتر می گویند: bugbear)، بطور پنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن

معنی : احمق، ساس، سرخک، اشکال، حشره، گیر، جوجو معانی دیگر : رودخانه ی باگ (در جنوب کشور اوکراین به دریای سیاه می ریزد - southern bug هم می گویند)، انواع حشرات بند پا (مانند شپش و سوسک و هزارپا و ساس و غیره)، جمنده، (عامیانه) میکروب (به ویژه آن که موجب بیماری شود)، ویروس، میکروفن مخفی، میکروفن مخفی ک

<hr> معنی : لو لو، غول <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: bugbear

معنی : لو لو، غول معانی دیگر : رجوع شود به: bugbear

bugaboo

<hr> معنی : لو لو <hr> معانی دیگر : بچه خوره، آنچه کودک را با آن بترسانند، هراسه، هر چیزی که ترس یا نگرانی بی جا تولید می کند، با لولو ترساندن

معنی : لو لو معانی دیگر : بچه خوره، آنچه کودک را با آن بترسانند، هراسه، هر چیزی که ترس یا نگرانی بی جا تولید می کند، با لولو ترساندن

bugbear

<hr> معنی : کثیف و فاسد، ادم پست <hr> معانی دیگر : بچه باز، کونی، آدم پست فطرت، رذل، (از روی شوخی یا محبت) مردکه، بابا، یارو

معنی : کثیف و فاسد، ادم پست معانی دیگر : بچه باز، کونی، آدم پست فطرت، رذل، (از روی شوخی یا محبت) مردکه، بابا، یارو

bugger

<hr> معنی : لواط، بچه بازی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: sodomy

معنی : لواط، بچه بازی معانی دیگر : رجوع شود به: sodomy

buggery

<hr> معنی : نوعی درشکه سبک یک اسبه، حشره دار <hr> معانی دیگر : کالسکه (دوچرخه یا چهارچرخه ای که یک نیمکت دارد و جای ویژه ای برای راننده ندارد)، کالسکه ی سبک و یک اسبه، پرحشره، شپشو، ساس دار

معنی : نوعی درشکه سبک یک اسبه، حشره دار معانی دیگر : کالسکه (دوچرخه یا چهارچرخه ای که یک نیمکت دارد و جای ویژه ای برای راننده ندارد)، کالسکه ی سبک و یک اسبه، پرحشره، شپشو، ساس دار

buggy

<hr> معنی : تیمارستان <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) دیوانه خانه، بیمارستان روانی، دیوانه، احمق

معنی : تیمارستان معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) دیوانه خانه، بیمارستان روانی، دیوانه، احمق

bughouse

<hr> معنی : شیپور، بوق <hr> معانی دیگر : سرنا، شیپور زدن، (با زدن شیپور) آگهی دادن، منجوق شیپور مانند (شیشه ای یا پلاستیکی) که برای تزیین به لباس می دوزند، منجوق دار (bugled هم می گویند)، (گیاه شناسی) آپیکه، جعده، لبدیسی (جنس ajuga از خانواده ی mint که برای پوشش زمین و جلوگیری از فرسایش خاک کاشته می شود)

معنی : شیپور، بوق معانی دیگر : سرنا، شیپور زدن، (با زدن شیپور) آگهی دادن، منجوق شیپور مانند (شیشه ای یا پلاستیکی) که برای تزیین به لباس می دوزند، منجوق دار (bugled هم می گویند)، (گیاه شناسی) آپیکه، جعده، لبدیسی (جنس ajuga از خانواده ی mint که برای پوشش زمین و جلوگیری از فرسایش خاک کاشته می شود)

bugle

<hr> معنی : شیپورچی <hr> معانی دیگر : شیپورچی

معنی : شیپورچی معانی دیگر : شیپورچی

bugler

<hr> معنی : درست کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن <hr> معانی دیگر : ساختار، ساختمان، هیکل، طرز قرارگیری، شکل، بنا کردن، پایه قرار دادن، برقرار کردن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، (از نظر قدرت یا مبلغ یا میزان و غیره) افزوده شدن، اضافه شدن، رشد کردن

معنی : درست کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن معانی دیگر : ساختار، ساختمان، هیکل، طرز قرارگیری، شکل، بنا کردن، پایه قرار دادن، برقرار کردن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، (از نظر قدرت یا مبلغ یا میزان و غیره) افزوده شدن، اضافه شدن، رشد کردن

build

<hr> معنی : خیال باطل کردن، خیال بافی کردن <hr> معانی دیگر : خواب طلایی دیدن

معنی : خیال باطل کردن، خیال بافی کردن معانی دیگر : خواب طلایی دیدن

build castles in the air

<hr> 1- دلخواه تر کردن، ترویج دادن، 2- (در زمینی) ساختمان سازی کردن، 3- تقویت کردن، 4- توسعه دادن، گردآوری کردن

1- دلخواه تر کردن، ترویج دادن، 2- (در زمینی) ساختمان سازی کردن، 3- تقویت کردن، 4- توسعه دادن، گردآوری کردن

build up

<hr> معنی : سازنده، خانه ساز <hr> معانی دیگر : انسان یا حیوان سازنده، کسی که کارش ساختن بنا می باشد، بساز و بفروش، مهراز، معمار، گلیگر

معنی : سازنده، خانه ساز معانی دیگر : انسان یا حیوان سازنده، کسی که کارش ساختن بنا می باشد، بساز و بفروش، مهراز، معمار، گلیگر

واژه های حرف "b" - مترادف و متضاد