مترادف و متضاد

<hr> معنی : ساختمان، بناء، عمارت، خانه، ساختمانی <hr> معانی دیگر : بنا، بنلاد، کدواده، ساختمان سازی، بنایی، - سازی، دیسمان

معنی : ساختمان، بناء، عمارت، خانه، ساختمانی معانی دیگر : بنا، بنلاد، کدواده، ساختمان سازی، بنایی، - سازی، دیسمان

building

<hr> معنی : ساخته <hr> معانی دیگر : زمان گذشته و اسم مفعول فعل: build، ساخت، ریخت، ترکیب

معنی : ساخته معانی دیگر : زمان گذشته و اسم مفعول فعل: build، ساخت، ریخت، ترکیب

built

<hr> معنی : پر از ساختمان <hr> معانی دیگر : برافزوده، هرچه که تدریجا بر ارتفاع یا قدرت و غیره ی آن افزوده باشند

معنی : پر از ساختمان معانی دیگر : برافزوده، هرچه که تدریجا بر ارتفاع یا قدرت و غیره ی آن افزوده باشند

built up

built-in

<hr> معنی : پیاز، پیاز گل، لامپ چراغ برق، لامپ برق <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پیاز، سوخ، تابانه، هر چیز پیاز مانند، لامپ، ریشه ی پیاز مانند، ریشه ی قلمبه، گیاهی که از پیاز بروید، گیاه پیازی، (کالبدشناسی) قلمبه شدگی بافت ها و اندام ها (مانند پیاز مو)، لامپ چراه برق، هر نوع برامدگی یاتورم شبیه پیاز

معنی : پیاز، پیاز گل، لامپ چراغ برق، لامپ برق معانی دیگر : (گیاه شناسی) پیاز، سوخ، تابانه، هر چیز پیاز مانند، لامپ، ریشه ی پیاز مانند، ریشه ی قلمبه، گیاهی که از پیاز بروید، گیاه پیازی، (کالبدشناسی) قلمبه شدگی بافت ها و اندام ها (مانند پیاز مو)، لامپ چراه برق، هر نوع برامدگی یاتورم شبیه پیاز

bulb

<hr> معنی : پیازی شکل <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) رجوع شود به: bulbous

معنی : پیازی شکل معانی دیگر : (گیاه شناسی) رجوع شود به: bulbous

bulbaceous

<hr> معنی : پیازی، پیاز دار <hr> معانی دیگر : وابسته به پیاز مغز تیره (یا مغز حرام)، وابسته به بصل النخاع

معنی : پیازی، پیاز دار معانی دیگر : وابسته به پیاز مغز تیره (یا مغز حرام)، وابسته به بصل النخاع

bulbar

<hr> معنی : پیازی، پیاز دار <hr> معانی دیگر : گرد و گوشتالو، پیاز مانند، پیاز شکل، تابانه مانند، روینده از پیاز

معنی : پیازی، پیاز دار معانی دیگر : گرد و گوشتالو، پیاز مانند، پیاز شکل، تابانه مانند، روینده از پیاز

bulbous

<hr> معنی : ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی، شکم، صعود، باد کردن، متورم شدن، جلو دادن <hr> معانی دیگر : برآمدگی، کیس، قلمبه شدگی، شکم دادگی، آماس، برآمده کردن یا شدن، کیس کردن، قلمبه شدن، بیرون زدن، پلخیدن، برغلانیدن، ورقلمبیدن، شکم دادن، ورغلیدن، افزایش ناگهانی (در اندازه یا ارزش و غیره)، پیشرفتگی، پیش آمدگی (به ویژه در خط جبهه ی جنگ)، (عامیانه) سود، مزیت

معنی : ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی، شکم، صعود، باد کردن، متورم شدن، جلو دادن معانی دیگر : برآمدگی، کیس، قلمبه شدگی، شکم دادگی، آماس، برآمده کردن یا شدن، کیس کردن، قلمبه شدن، بیرون زدن، پلخیدن، برغلانیدن، ورقلمبیدن، شکم دادن، ورغلیدن، افزایش ناگهانی (در اندازه یا ارزش و غیره)، پیشرفتگی، پیش آمدگی 

bulge

<hr> معنی : برجسته، بر امده، محدب

معنی : برجسته، بر امده، محدب

bulging

<hr> معنی : بر امده، محدب، شکم دار <hr> معانی دیگر : برآمده، بیرون زده، پلخیده، ورقلمبیده، ورغلیده، بالا آمده، کیس کرده

معنی : بر امده، محدب، شکم دار معانی دیگر : برآمده، بیرون زده، پلخیده، ورقلمبیده، ورغلیده، بالا آمده، کیس کرده

bulgy

<hr> معنی : توده، میزان، جسم، تنه، حجم، اکثریت، اندازه، جثه، جسامت، بصورت توده جمع کردن، انباشتن <hr> معانی دیگر : گندگی، حجم (به ویژه اگر زیاد باشد)، مقدار (زیاد)، سترگی، تنومندی، فراخنایی، ستبرا، قلمب، عمده، بسته بندی نشده، به طور یکجا، سترگ کردن یا شدن، حجیم کردن یا شدن، گنده کردن یا شدن، اهمیت پیدا کردن، (در مورد خوراک) جاگیر، شکم پرکن، دارای مواد زبر و لینت آور، (قدیمی) بخش پیش آمده ی جلو کشتی

معنی : توده، میزان، جسم، تنه، حجم، اکثریت، اندازه، جثه، جسامت، بصورت توده جمع کردن، انباشتن معانی دیگر : گندگی، حجم (به ویژه اگر زیاد باشد)، مقدار (زیاد)، سترگی، تنومندی، فراخنایی، ستبرا، قلمب، عمده، بسته بندی نشده، به طور یکجا، سترگ کردن یا شدن، حجیم کردن یا شدن، گنده کردن یا شدن، اهمیت پیدا کردن، 

bulk

<hr> معنی : تیغه، دیوار، تاق نما، تاقک <hr> معانی دیگر : (کشتی و زیردریایی و غیره) دیواره (برای جلوگیری از سرایت حریق یا آب از یک بخش به بخش دیگر)، دیوار کشتی، دیواره یا خاکریز (برای جلوگیری از سیل و شن روان و حریق جنگل و غیره)، حفاظ، حائل، ساختمان یا اتاقک جعبه مانند (در بالای پلکان یا دهلیز و غیره)

معنی : تیغه، دیوار، تاق نما، تاقک معانی دیگر : (کشتی و زیردریایی و غیره) دیواره (برای جلوگیری از سرایت حریق یا آب از یک بخش به بخش دیگر)، دیوار کشتی، دیواره یا خاکریز (برای جلوگیری از سیل و شن روان و حریق جنگل و غیره)، حفاظ، حائل، ساختمان یا اتاقک جعبه مانند (در بالای پلکان یا دهلیز و غیره)

bulkhead

<hr> معنی : بزرگی، تنه داری، جثه داری <hr> معانی دیگر : بزرگی، تنه داری، جثه داری

معنی : بزرگی، تنه داری، جثه داری معانی دیگر : بزرگی، تنه داری، جثه داری

bulkiness

<hr> معنی : بزرگ، ضخیم، جسیم <hr> معانی دیگر : سترگ، تنومند، گنده، حجیم، گت، فراخنا، کلان، پر حجم، کت و کلفت، جا گیر

معنی : بزرگ، ضخیم، جسیم معانی دیگر : سترگ، تنومند، گنده، حجیم، گت، فراخنا، کلان، پر حجم، کت و کلفت، جا گیر

bulky

<hr> معنی : نر، گاو نر، حیوانات نر بزرگ، برج ثور، مثل گاو نر رفتارکردن، بی پروا کار کردن <hr> معانی دیگر : مخفف: بولتن، آگه برگ، آگه بخش، آگه نامه، پیشوند:، نره گاو، گاونر [bullfight]، نره گاو مانند، گاوی [bullhead]، ورزا، (در مورد نهنگ و فیل و آهو و گاومیش و برخی پستانداران بزرگ دیگر) نر، کسی که نسبت به بالا رفتن قیمت سهام خوش بین است (و لذا سهام می خرد)، کسی که سهام یا اوراق بهادار می خرد تا قیمت آن را بدین طریق بالا برده و از فروش آنها سود ببرد، در بالا بردن قیمت سهام کوشیدن، ترقی کردن (قیمت)، (بازار سهام و اوراق بهادار) روبه ترقی (در مقابل رو به تنزل: bear)، (بازار) داغ، (در مورد مرد) گاوتن، تنومند، سترگ، گردن کلفت، ستبر سینه، گنده، چرند، چرت و پرت، یاوه، مزخرف، رجوع شود به: bulldog، (خودمانی) سخن تهی گفتن، چاخان کردن، پوچ گویی کردن، چرت گفتن، (نجوم - با b بزرگ) صورت فلکی (استارگان) ثور، (امریکا - عامیانه) پاسبان، آجان، خال هدف، مهر یا خاتم سربی پاپ، پلمب پاپ، اظهار غیرمنطقی و احمقانه، چرند گویی، فرمان، امر بی پرواکارکردن

معنی : نر، گاو نر، حیوانات نر بزرگ، برج ثور، مثل گاو نر رفتارکردن، بی پروا کار کردن معانی دیگر : مخفف: بولتن، آگه برگ، آگه بخش، آگه نامه، پیشوند:، نره گاو، گاونر [bullfight]، نره گاو مانند، گاوی [bullhead]، ورزا، (در مورد نهنگ و فیل و آهو و گاومیش و برخی پستانداران بزرگ دیگر) نر، کسی که نسبت به بالا

bull

bull session

bull's-eye

<hr> معنی : بول داگ، نوعی سگ بزرگ، برزمین افکندن <hr> معانی دیگر : سگ بولداگ (که موی کوتاه و هیکلی خپله دارد و صورت آن پهن و پر چروک است)، هفت تیر لوله کوتاه، (انگلیس - در دانشگاه های آکسفورد و کمبریج) معاون مبصر، معاون ممتحن، بولداگ مانند، سرسخت، لجوج، بی امان، گاو را برزمین افکندن

معنی : بول داگ، نوعی سگ بزرگ، برزمین افکندن معانی دیگر : سگ بولداگ (که موی کوتاه و هیکلی خپله دارد و صورت آن پهن و پر چروک است)، هفت تیر لوله کوتاه، (انگلیس - در دانشگاه های آکسفورد و کمبریج) معاون مبصر، معاون ممتحن، بولداگ مانند، سرسخت، لجوج، بی امان، گاو را برزمین افکندن

bulldog

<hr> معنی : ارعاب و تهدید کردن، روی ماشین بولدوز کار کردن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) زورگویی کردن، با تهدید وادار کردن، مرعوب کردن، کلاشی کردن، با بولدوزر (خاکبردار) بردن یا تسطیح کردن، با خاکبردار کندن

معنی : ارعاب و تهدید کردن، روی ماشین بولدوز کار کردن معانی دیگر : (عامیانه) زورگویی کردن، با تهدید وادار کردن، مرعوب کردن، کلاشی کردن، با بولدوزر (خاکبردار) بردن یا تسطیح کردن، با خاکبردار کندن

bulldoze

<hr> معنی : گلوله، مرمی، گلوله تفنگ <hr> معانی دیگر : گلوله (تفنگ و هفت تیر و مسلسل)، فشنگ (cartridge هم می گویند)

معنی : گلوله، مرمی، گلوله تفنگ معانی دیگر : گلوله (تفنگ و هفت تیر و مسلسل)، فشنگ (cartridge هم می گویند)

bullet

<hr> معنی : ستیزه جو، ستیز گر

معنی : ستیزه جو، ستیز گر

bullet head

<hr> معنی : بیانیه، پژوهشنامه، تابلو اعلانات، پژوهنامه، اگهی نامه رسمی، ابلاغیه رسمی، اگاهینامه <hr> معانی دیگر : خبرنامه، بیانیه ی مختصر و رسمی، خلاصه ی آخرین رویدادها، زبده ی اخبار، نشریه (ویژه ی اعضای انجمن و غیره)، آگه نامه، آگه برگ، آگه بخش، بولتن، اطلاعیه، گزارش خبری

معنی : بیانیه، پژوهشنامه، تابلو اعلانات، پژوهنامه، اگهی نامه رسمی، ابلاغیه رسمی، اگاهینامه معانی دیگر : خبرنامه، بیانیه ی مختصر و رسمی، خلاصه ی آخرین رویدادها، زبده ی اخبار، نشریه (ویژه ی اعضای انجمن و غیره)، آگه نامه، آگه برگ، آگه بخش، بولتن، اطلاعیه، گزارش خبری

bulletin

<hr> تابلو اعلانات، آگه نامه دان، جای آگه نامه ها، آگه برگ جای، آگاهی نامه

تابلو اعلانات، آگه نامه دان، جای آگه نامه ها، آگه برگ جای، آگاهی نامه

bulletin board

<hr> معنی : ضد یا مانع گلوله <hr> معانی دیگر : ضد گلوله، پاد گلوله، ضد گلوله کردن

معنی : ضد یا مانع گلوله معانی دیگر : ضد گلوله، پاد گلوله، ضد گلوله کردن

bulletproof

<hr> معنی : گاوبازی <hr> معانی دیگر : (در کشورهای اسپانیایی زبان) گاو بازی، گاو جنگی (که طی آن ابتدا گاو نر را تحریک و عصبانی می کنند و پس از حرکات زیاد او را با یک فرو کردن شمشیر به قلب می کشند)، گوتازی

معنی : گاوبازی معانی دیگر : (در کشورهای اسپانیایی زبان) گاو بازی، گاو جنگی (که طی آن ابتدا گاو نر را تحریک و عصبانی می کنند و پس از حرکات زیاد او را با یک فرو کردن شمشیر به قلب می کشند)، گوتازی

bullfight

<hr> معنی : گاوباز <hr> معانی دیگر : گاوباز

معنی : گاوباز معانی دیگر : گاوباز

bullfighter

<hr> معنی : سهره <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) فینچ (گونه های سهره که بومی آسیا و اروپا و امریکای شمالی است - به ویژه گونه ی اروپایی سهره: pyrrhula pyrrhula که سر سیاه و کپل سفید دارد)، سهره ی قرمز قبا، گاو سهره

معنی : سهره معانی دیگر : (جانورشناسی) فینچ (گونه های سهره که بومی آسیا و اروپا و امریکای شمالی است - به ویژه گونه ی اروپایی سهره: pyrrhula pyrrhula که سر سیاه و کپل سفید دارد)، سهره ی قرمز قبا، گاو سهره

bullfinch

<hr> معنی : غوک بزرگ امریکایی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) گاو غوک (قورباغه ی درشت به نام rana catesbeiana - بومی امریکای شمالی)

معنی : غوک بزرگ امریکایی معانی دیگر : (جانورشناسی) گاو غوک (قورباغه ی درشت به نام rana catesbeiana - بومی امریکای شمالی)

bullfrog

<hr> معنی : ستیزه جو، ستیز گر، ادم کودن و سرسخت، انواع ماهیان سربزرگ <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) ماهی گاو سر (از تیره ی ictaluridae - از گربه ماهی های آب شیرین امریکای شمالی)، کله گاوی

معنی : ستیزه جو، ستیز گر، ادم کودن و سرسخت، انواع ماهیان سربزرگ معانی دیگر : (جانورشناسی) ماهی گاو سر (از تیره ی ictaluridae - از گربه ماهی های آب شیرین امریکای شمالی)، کله گاوی

bullhead

<hr> معنی : شمش، شمش زر یا سیم <hr> معانی دیگر : (طلا و نقره) شمش، شوشه، خنچه، طلا و نقره به عنوان ماده ی اولیه یا ماده ی خام، (خیاطی) روبان یا نوار یا حاشیه ی مزین به نخ زرین یا سیمین، زر دوزی، سیم دوزی

معنی : شمش، شمش زر یا سیم معانی دیگر : (طلا و نقره) شمش، شوشه، خنچه، طلا و نقره به عنوان ماده ی اولیه یا ماده ی خام، (خیاطی) روبان یا نوار یا حاشیه ی مزین به نخ زرین یا سیمین، زر دوزی، سیم دوزی

bullion

<hr> معنی : سرسخت کله شق <hr> معانی دیگر : (بهای سهام و اوراق بهادار) در حال ترقی، موجب ترقی، خوش بین، خوش بینانه، گاو مانند، مانند گاو نر

معنی : سرسخت کله شق معانی دیگر : (بهای سهام و اوراق بهادار) در حال ترقی، موجب ترقی، خوش بین، خوش بینانه، گاو مانند، مانند گاو نر

bullish

<hr> معنی : گاو نر اخته، گوساله وحشی <hr> معانی دیگر : (در اصل) گوساله ی نر، نره گاو جوان

معنی : گاو نر اخته، گوساله وحشی معانی دیگر : (در اصل) گوساله ی نر، نره گاو جوان

bullock

<hr> معنی : اغل گاو یا حشم <hr> معانی دیگر : (امریکا)، حصار چهارپایان، آغل گاو، (عامیانه) اتاق بزرگ (به ویژه اتاق نرده دار زندان موقت)

معنی : اغل گاو یا حشم معانی دیگر : (امریکا)، حصار چهارپایان، آغل گاو، (عامیانه) اتاق بزرگ (به ویژه اتاق نرده دار زندان موقت)

bullpen

<hr> معنی : صحنه یا میدان گاوبازی <hr> معانی دیگر : محوطه ی گاو جنگی (یا گاو بازی)، صحنه ی مدور این محوطه، صحنه ی گاو جنگی

معنی : صحنه یا میدان گاوبازی معانی دیگر : محوطه ی گاو جنگی (یا گاو بازی)، صحنه ی مدور این محوطه، صحنه ی گاو جنگی

bullring

<hr> معنی : مزخرف، پرت <hr> معانی دیگر : چرند، چرت و پرت، سخن پوچ، لاف، گزافه گویی، چاخان، چرند گویی کردن، مزخرف گفتن، غلو کردن، قمپز دادن، (خودمانی - ناپسندیده)، تپالهی گاو

معنی : مزخرف، پرت معانی دیگر : چرند، چرت و پرت، سخن پوچ، لاف، گزافه گویی، چاخان، چرند گویی کردن، مزخرف گفتن، غلو کردن، قمپز دادن، (خودمانی - ناپسندیده)، تپالهی گاو

bullshit

<hr> معنی : پهلوان پنبه، گوشت، قلدر، گردن کلفت، قلدری کردن، تحکیم کردن <hr> معانی دیگر : زورگو، ضعیف کش، قلچماق، زورگویی کردن، ظلم و جور کردن، گردن کلفتی کردن، (انگلیس - محلی) همدم، همراه، (قدیمی) جاکش، (قدیمی) آدمکش مزدور، (قدیمی) آدم شریف، مرد خوب، شاد و خرم، سرزنده، (امریکا - عامیانه) عالی، خیلی خوب، گوشت گاو قوطی شده، گوشت گاو پخته و نمک زده، کنسرو گوشت گاو

معنی : پهلوان پنبه، گوشت، قلدر، گردن کلفت، قلدری کردن، تحکیم کردن معانی دیگر : زورگو، ضعیف کش، قلچماق، زورگویی کردن، ظلم و جور کردن، گردن کلفتی کردن، (انگلیس - محلی) همدم، همراه، (قدیمی) جاکش، (قدیمی) آدمکش مزدور، (قدیمی) آدم شریف، مرد خوب، شاد و خرم، سرزنده، (امریکا - عامیانه) عالی، خیلی خوب، گوشت 

bully

<hr> معنی : ترساندن، دست انداختن، تهدید کردن <hr> معانی دیگر : (عامیانه - محلی) زورگویی کردن، قلدری کردن

معنی : ترساندن، دست انداختن، تهدید کردن معانی دیگر : (عامیانه - محلی) زورگویی کردن، قلدری کردن

bullyrag

<hr> معنی : نی، بوریا، جگن، پیزر <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) علف بوریا، تزک (انواع گیاهان مرداب زی از جنس scirpus و از خانواده ی sedge)، (انگلیس) رجوع شود به: cattail

معنی : نی، بوریا، جگن، پیزر معانی دیگر : (گیاه شناسی) علف بوریا، تزک (انواع گیاهان مرداب زی از جنس scirpus و از خانواده ی sedge)، (انگلیس) رجوع شود به: cattail

bulrush

<hr> معنی : حامی، پناه، بارو، موج شکن، دیوار، خاکریز، خاکریز یا جان پناه، دیواره سد، سنگر بندی <hr> معانی دیگر : ملجا، شخص یا چیز محافظ، سپر بلا، حافظ، برج و بارو کشیدن، سنگر ساختن، سپر شدن، حفاظت کردن، دیوار ساحلی، رجوع شود به: breakwater، نرده یا دیواره ی دور کشتی (معمولا به صورت جمع)

معنی : حامی، پناه، بارو، موج شکن، دیوار، خاکریز، خاکریز یا جان پناه، دیواره سد، سنگر بندی معانی دیگر : ملجا، شخص یا چیز محافظ، سپر بلا، حافظ، برج و بارو کشیدن، سنگر ساختن، سپر شدن، حفاظت کردن، دیوار ساحلی، رجوع شود به: breakwater، نرده یا دیواره ی دور کشتی (معمولا به صورت جمع)

bulwark

<hr> معنی : ادم بیکار و تنبل، ادم بیکاره و مهمل، ادم تنبل، ادم مفت خور یا ولگرد، ولگردی یا مفتخوری کردن، بحد افراط مشروب نوشیدن <hr> معانی دیگر : قلندر، بی عار، ولگرد، خانه بدوش، ژنده پوش، گدای سرگردان، آدم بی عرضه و وظیفه نشناس، بی غیرت، تنبل و بیکاره، لاابالی، کسی که آنقدر عاشق کاری است که سایر وظایف خود را نادیده می گیرد، (به ویژه در ورزش) بد، نابلد، ناشی، (مزه یا مرغوبیت) ناباب، دروغین، قلابی، اشتباهی، باطل، بی فایده، معیوب، ناقص، قلندری کردن، ولگردی و گدایی کردن، بی عاری و میخواری کردن، بی غیرتی کردن، به این و آن متوسل شدن، ول گشتن، (خودمانی) با التماس گرفتن، (به کسی) بند شدن، بیمارگونه، شل، (انگلیس - خودمانی) ماتحت، کون، بقچه بندی، کون و کپل

معنی : ادم بیکار و تنبل، ادم بیکاره و مهمل، ادم تنبل، ادم مفت خور یا ولگرد، ولگردی یا مفتخوری کردن، بحد افراط مشروب نوشیدن معانی دیگر : قلندر، بی عار، ولگرد، خانه بدوش، ژنده پوش، گدای سرگردان، آدم بی عرضه و وظیفه نشناس، بی غیرت، تنبل و بیکاره، لاابالی، کسی که آنقدر عاشق کاری است که سایر وظایف خود را

<hr> معنی : سرهم بندی کردن، وزوز کردن، صدای زنبور کردن، اشتباهکاری کردن <hr> معانی دیگر : اشتباه لپی کردن، گاف کردن، تلوتلو خوردن، تپق زدن، زشت و ناجور راه رفتن، من من کردن

معنی : سرهم بندی کردن، وزوز کردن، صدای زنبور کردن، اشتباهکاری کردن معانی دیگر : اشتباه لپی کردن، گاف کردن، تلوتلو خوردن، تپق زدن، زشت و ناجور راه رفتن، من من کردن

bumble

<hr> معنی : زنبورعسل <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) خر زنبور (انواع زنبورهای درشت و پر مو به رنگ سیاه و زرد به ویژه جنس bombus)، زنبور عسل نر، زنبور درشت از جنس bombus، زنبوردرشت

معنی : زنبورعسل معانی دیگر : (جانور شناسی) خر زنبور (انواع زنبورهای درشت و پر مو به رنگ سیاه و زرد به ویژه جنس bombus)، زنبور عسل نر، زنبور درشت از جنس bombus، زنبوردرشت

bumblebee

<hr> (امریکا - خودمانی) هر چیز ناخوشایند، (قدیمی - خودمانی) آدم انگل، آدم ولگرد و تلکه کن، ادم بیکار، ادم تنبل، چر&nbsp;میان

(امریکا - خودمانی) هر چیز ناخوشایند، (قدیمی - خودمانی) آدم انگل، آدم ولگرد و تلکه کن، ادم بیکار، ادم تنبل، چر میان

bummer

<hr> معنی : بر امدگی، دست انداز جاده، تکان سخت، تکان ناگهانی، ضربت حاصله دراثر تکان سخت، ضربت، ضربت زدن <hr> معانی دیگر : (جاده) دست انداز، ضربه، تکان، برخورد، تصادم، خوردن به، ضربه زدن یا خوردن، با تکان به چیزی خوردن، تلپ تلپ کردن، بامب بامب کردن، قلمبه شدگی (در اثر ضربه)، برآمدگی، (امریکا - خودمانی) جای دیگری را گرفتن (در شغل یا در هواپیماو غیره)، برکنار کردن، اخراج کردن، (امریکا - خودمانی) نرخ را بالا بردن (در مورد قیمت اجناس یا شرطبندی در قمار و غیره)، (جمجمه خوانی) برجستگی جمجمه، (امریکا - خودمانی) تکان دادن لگن خاصره به پس و پیش یا طرفین (مثلا هنگام رقص)، تکان سخت در هواپیماو غیره، ضربت توام باتکان زدن

معنی : بر امدگی، دست انداز جاده، تکان سخت، تکان ناگهانی، ضربت حاصله دراثر تکان سخت، ضربت، ضربت زدن معانی دیگر : (جاده) دست انداز، ضربه، تکان، برخورد، تصادم، خوردن به، ضربه زدن یا خوردن، با تکان به چیزی خوردن، تلپ تلپ کردن، بامب بامب کردن، قلمبه شدگی (در اثر ضربه)، برآمدگی، (امریکا - خودمانی) جای دیگ

bump

<hr> 1- خوردن به، تصادم کردن با، 2- (اتفاقا به کسی) بر خوردن

1- خوردن به، تصادم کردن با، 2- (اتفاقا به کسی) بر خوردن

bump into

<hr> معنی : بالا بردن <hr> معانی دیگر : (قیمت چیزی را) ناگهان و بسیار بالا بردن

معنی : بالا بردن معانی دیگر : (قیمت چیزی را) ناگهان و بسیار بالا بردن

bump up

<hr> معنی : سپر، ضرب خور، سپراتومبیل، چیز خیلی بزرگ، ساتگینی، چیز خیلی بزرگ <hr> معانی دیگر : (اتومبیل و کامیون) سپر، (امریکا) سپر واگن و لوکوموتیو راه آهن (در انگلیس بیشتر می گویند buffer)، ضربه گیر، فراوان، وافر، (فنجان و لیوان و غیره) پر، لبالب، لبریز، (عامیانه) درشت، نخبه

معنی : سپر، ضرب خور، سپراتومبیل، چیز خیلی بزرگ، ساتگینی، چیز خیلی بزرگ معانی دیگر : (اتومبیل و کامیون) سپر، (امریکا) سپر واگن و لوکوموتیو راه آهن (در انگلیس بیشتر می گویند buffer)، ضربه گیر، فراوان، وافر، (فنجان و لیوان و غیره) پر، لبالب، لبریز، (عامیانه) درشت، نخبه

واژه های حرف "b" - مترادف و متضاد