<hr> معنی : مفعول، بچه خوشگل، بچه بی ریش <hr> معانی دیگر : پسربچه ی مفعول، پسر کونی، مابون، مکیاز، مخنث، کونی

معنی : مفعول، بچه خوشگل، بچه بی ریش معانی دیگر : پسربچه ی مفعول، پسر کونی، مابون، مکیاز، مخنث، کونی

catamite

<hr> معنی : ضماد <hr> معانی دیگر : مرهم، ضمادگذاشتن روی

معنی : ضماد معانی دیگر : مرهم، ضمادگذاشتن روی

cataplasm

<hr> معنی : منجنیق، سنگ انداز، منجنیقانداختن، بامنجنیق پرت کردن <hr> معانی دیگر : (با منجنیق یا پرتابگر) جهاندن، افکندن، پراندن، پرتاب شدن یا کردن، بزاندن، (جنگ افزار قدیمی) منجنیق، کشکنجیر (فلاخن بزرگی که با آن سنگ و آتش به سوی دشمن پرتاب می کردند)، (انگلیس) فلاخن، تیر و کمان (بچه ها)، (اسبابی که هواپیما یا موشک و غیره را از عرشه ی کشتی هواپیمابر به جلو و بالا می جهاند) پرتابگر، دستگاهی که در صورت لزوم خلبان را از هواپیمای جنگی به بیرون می افکند تا با چتر نجات فرود آید، هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکار میرود

معنی : منجنیق، سنگ انداز، منجنیقانداختن، بامنجنیق پرت کردن معانی دیگر : (با منجنیق یا پرتابگر) جهاندن، افکندن، پراندن، پرتاب شدن یا کردن، بزاندن، (جنگ افزار قدیمی) منجنیق، کشکنجیر (فلاخن بزرگی که با آن سنگ و آتش به سوی دشمن پرتاب می کردند)، (انگلیس) فلاخن، تیر و کمان (بچه ها)، (اسبابی که هواپیما یا 

catapult

<hr> معنی : ابشار بزرگ، اب مروارید، اب اوردن <hr> معانی دیگر : (چشم پزشکی) آب مروارید، کاتاراکت، آبشار بزرگ، سیل، سیلاب، آبگرفت، طب اب مروارید، اب اوردن چشم

معنی : ابشار بزرگ، اب مروارید، اب اوردن معانی دیگر : (چشم پزشکی) آب مروارید، کاتاراکت، آبشار بزرگ، سیل، سیلاب، آبگرفت، طب اب مروارید، اب اوردن چشم

cataract

<hr> معنی : زکام، نزله <hr> معانی دیگر : (پزشکی) نزله، التهاب جدار داخلی بینی و گلو همراه با درد و ترشح، ریزش، طب زکام

معنی : زکام، نزله معانی دیگر : (پزشکی) نزله، التهاب جدار داخلی بینی و گلو همراه با درد و ترشح، ریزش، طب زکام

catarrh

<hr> معنی : دیباچه، مقدمه، حد اعلی و منتا درجه رل نمایش <hr> معانی دیگر : (در نمایش های یونان و روم باستان) کاتاستاز، فروایست (بخش مهیج نمایش که کمی پیش از کاتاستروف یا فاجعه می آید)، pl بخش سوم داستان های باستانی که اوجمطلب دران بود، دردرام حداعلی ومنتها درجه رل نمایش

معنی : دیباچه، مقدمه، حد اعلی و منتا درجه رل نمایش معانی دیگر : (در نمایش های یونان و روم باستان) کاتاستاز، فروایست (بخش مهیج نمایش که کمی پیش از کاتاستروف یا فاجعه می آید)، pl بخش سوم داستان های باستانی که اوجمطلب دران بود، دردرام حداعلی ومنتها درجه رل نمایش

catastasis

<hr> معنی : فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی <hr> معانی دیگر : پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرمان کشته می شود یا گره کارها گشوده می گردد)، شور اوج، دژآشوب، عاقبت داستان

معنی : فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی معانی دیگر : پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرمان کشته می شود یا گره کارها گشوده می گردد)، شور اوج، دژآشوب، عاقبت داستان

catastrophe

<hr> معنی : مصیبت بار، فاجعه انگیز <hr> معانی دیگر : مصیبت بار، فاجعه انگیز

معنی : مصیبت بار، فاجعه انگیز معانی دیگر : مصیبت بار، فاجعه انگیز

catastrophic

<hr> معنی : نوعی جنون <hr> معانی دیگر : (روان پزشکی) کاتاتونی، جمود خلسه ای

معنی : نوعی جنون معانی دیگر : (روان پزشکی) کاتاتونی، جمود خلسه ای

catatonia

<hr> معنی : طرقه <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) باسترک امریکایی (dumetella carolinensis از تیره ی mimidae)، یکجورباسترک امریکایی

معنی : طرقه معانی دیگر : (جانور شناسی) باسترک امریکایی (dumetella carolinensis از تیره ی mimidae)، یکجورباسترک امریکایی

catbird

<hr> موقعیت خوب، وضع رو براه

موقعیت خوب، وضع رو براه

catbird seat

<hr> معنی : سوت، صدای سوت، جیغ <hr> معانی دیگر : (در نمایش ها و سخنرانی ها و غیره) شیشکی، سوت کشیدن و همهمه ی حضار، شیشکی بستن، هو کردن، سوت مخصوصا در نمایش که نشانه نارضایتی مردم است

معنی : سوت، صدای سوت، جیغ معانی دیگر : (در نمایش ها و سخنرانی ها و غیره) شیشکی، سوت کشیدن و همهمه ی حضار، شیشکی بستن، هو کردن، سوت مخصوصا در نمایش که نشانه نارضایتی مردم است

catcall

<hr> معنی : دستگیره، شکار، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، از هوا گرفتن، فهمیدن، دچار شدن به، چنگ زدن، قاپیدن، بدست اوردن، درک کردن، گرفتن، جلب کردن <hr> معانی دیگر : دستگیر کردن، گیر انداختن یا افتادن، در تله افتادن یا انداختن، مچ کسی را باز کردن، درحین ارتکاب گرفتن، ناگهان خوردن به، به سوی خود کشیدن، (عامیانه) رادیو و تلویزیون و غیره را گرفتن، در خود داشتن، مفتون کردن، دل کسی را بردن، مسحور کردن، (در مورد آتش و زغال) گرفتن، گیراندن، (امریکا- بازی بیس بال و غیره) توپ را با دستکش ویژه گرفتن، کچر بودن، (پاس) گرفتن، شخص یا چیز گرفته شده، آدم مناسب برای ازدواج، قطعه، پاره، بخش، بریدگی یا شکست صدا هنگام حرف زدن (در اثر احساسات)، شرط نیرنگ آمیز، شرط سری، تله انداز، گیرانداز، نیرنگ آمیز، مشروط به شروط سری، واگرفتن، سرایت کردن، گول زدن، اغوا کردن، (هرچیزی که بگیرد و نگه دارد) چفت، گیره، گیرشگاه، زرفین، وهنگ، جالب، جذاب، شعار

معنی : دستگیره، شکار، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، از هوا گرفتن، فهمیدن، دچار شدن به، چنگ زدن، قاپیدن، بدست اوردن، درک کردن، گرفتن، جلب کردن معانی دیگر : دستگیر کردن، گیر انداختن یا افتادن، در تله افتادن یا انداختن، مچ کسی را باز کردن، درحین ارتکاب گرفتن، ناگهان خوردن به، به سوی خود کشیدن، (عا

catch

<hr> معنی : چاییدن <hr> معانی دیگر : سرما خوردن، سرما خوردگی پیدا کردن

معنی : چاییدن معانی دیگر : سرما خوردن، سرما خوردگی پیدا کردن

catch cold

<hr> 1- فهمیدن، (معنی چیزی را) درک کردن، پی بردن 2- مد شدن، متداول شدن

1- فهمیدن، (معنی چیزی را) درک کردن، پی بردن 2- مد شدن، متداول شدن

catch on

catch sight

catch someone off guard

catch up

catch-22

<hr> معنی : گیرنده، بدست اورنده <hr> معانی دیگر : (ظرف یا گنجانه ای که چیزهای گوناگون را در آن می گذارند) هزار بیشه، (امریکا - بیس بال) کچر (کسی که پشت سر چوگانزن می ایستد و توپ هایی را که، او با چوگان نمی زند می گیرد)

معنی : گیرنده، بدست اورنده معانی دیگر : (ظرف یا گنجانه ای که چیزهای گوناگون را در آن می گذارند) هزار بیشه، (امریکا - بیس بال) کچر (کسی که پشت سر چوگانزن می ایستد و توپ هایی را که، او با چوگان نمی زند می گیرد)

catcher

<hr> معنی : جاذب، فریبنده، ساری، واگیر، مسری <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر (جنس silene از خانواده ی pink)، واگیر دار، سرایت کننده

معنی : جاذب، فریبنده، ساری، واگیر، مسری معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر (جنس silene از خانواده ی pink)، واگیر دار، سرایت کننده

catching

<hr> معنی : تله پول، تهیه شده برای پول دراوردن <hr> معانی دیگر : (در مورد خدمات بهداشتی و دولتی و غیره) ناحیه ی تحت پوشش، پهنه ی آبریز، آبگیر (ناحیه ای که آب های آن به یک رودخانه یا دریاچه وغیره می ریزد) (catchment basin هم می گویند)، تله ی پول (کالایی که ظاهر آن را خوب کرده اند تا به فروش برسد)، گول زنه، پول شو، پول کردنی

معنی : تله پول، تهیه شده برای پول دراوردن معانی دیگر : (در مورد خدمات بهداشتی و دولتی و غیره) ناحیه ی تحت پوشش، پهنه ی آبریز، آبگیر (ناحیه ای که آب های آن به یک رودخانه یا دریاچه وغیره می ریزد) (catchment basin هم می گویند)، تله ی پول (کالایی که ظاهر آن را خوب کرده اند تا به فروش برسد)، گول زنه، پول

catchpenny

<hr> معنی : مامور اخذ مالیات، باج گیر <hr> معانی دیگر : مامور اخذ مالیات، باج گیر

معنی : مامور اخذ مالیات، باج گیر معانی دیگر : مامور اخذ مالیات، باج گیر

catchpole

catchpoll

<hr> معنی : سوس گوجه فرنگی <hr> معانی دیگر : (سابقا در انگلیس) مامور بازداشت بدهکاران (که در پرداخت دیون خود کوتاهی می کردند)، رجوع شود به: ketchup، ketchup catsup : سوس گوجه فرنگی، غافلگیر کردن، رجوع شود به: ketchup، 1- غفلتا گرفتن، قاپیدن 2- اشتباه کسی یا چیزی را نشان دادن 3- رسیدن به، عقب افتادگی را بر طرف کردن، جلو زدن از 4- (با قلاب یاحلقه) گیرانداختن یا سفت کردن

معنی : سوس گوجه فرنگی معانی دیگر : (سابقا در انگلیس) مامور بازداشت بدهکاران (که در پرداخت دیون خود کوتاهی می کردند)، رجوع شود به: ketchup، ketchup catsup : سوس گوجه فرنگی، غافلگیر کردن، رجوع شود به: ketchup، 1- غفلتا گرفتن، قاپیدن 2- اشتباه کسی یا چیزی را نشان دادن 3- رسیدن به، عقب افتادگی را بر طرف

catchup

<hr> معنی : کلمه راهنما، تکیه سخن، مفتاحکلام، کلمه سرصفحه برای جلب توجه <hr> معانی دیگر : بدون محدودیت درباره ی وزن، آزاد وزن، واژه ای که در اثر تکرار تبدیل می شود به اسم یا نشان گروه یا جنبش بخصوصی، تکیه کلام، ویژه سخن، (در اصل) اولین واژه ی صفحه ی بعدی کتاب که برای جلب توجه خواننده در دست راست و پایین صفحه ی پیشین چاپ می شد، رجوع شود به: guide word، (در تئاتر) آخرین حرف یک بازیگر که مفتاح کلمات بازیگر دیگر است (cue هم می گویند)، کلمه سرصفحه برای جلب توجه درفرهنگ ومانند ان

معنی : کلمه راهنما، تکیه سخن، مفتاحکلام، کلمه سرصفحه برای جلب توجه معانی دیگر : بدون محدودیت درباره ی وزن، آزاد وزن، واژه ای که در اثر تکرار تبدیل می شود به اسم یا نشان گروه یا جنبش بخصوصی، تکیه کلام، ویژه سخن، (در اصل) اولین واژه ی صفحه ی بعدی کتاب که برای جلب توجه خواننده در دست راست و پایین صفحه 

catchword

<hr> معنی : جاذب، گیرنده <hr> معانی دیگر : واژه ای که در اثر تکرار تبدیل می شود به اسم یا نشان گروه یا جنبش بخصوصی، تکیه کلام، ویژه سخن، (در اصل) اولین واژه ی صفحه ی بعدی کتاب که برای جلب توجه خواننده در دست راست و پایین صفحه ی پیشین چاپ می شد، رجوع شود به: guide word، (در تئاتر) آخرین حرف یک بازیگر که مفتاح کلمات بازیگر دیگر است (cue هم می گویند)، آنچه که دیر فراموش شود یا زود به یاد آید، زودیاد، جالب توجه، علاقه انگیز، گیرا، کاوش انگیز، نیرنگ آمیز، گول زنه، گیرانداز

معنی : جاذب، گیرنده معانی دیگر : واژه ای که در اثر تکرار تبدیل می شود به اسم یا نشان گروه یا جنبش بخصوصی، تکیه کلام، ویژه سخن، (در اصل) اولین واژه ی صفحه ی بعدی کتاب که برای جلب توجه خواننده در دست راست و پایین صفحه ی پیشین چاپ می شد، رجوع شود به: guide word، (در تئاتر) آخرین حرف یک بازیگر که مفتاح 

catchy

<hr> معنی : اغذیه لذیذ <hr> معانی دیگر : (قدیمی) خوراک لذیذ، دندان مز، دهان شیرین کن، درجمع خواربار، سورسات

معنی : اغذیه لذیذ معانی دیگر : (قدیمی) خوراک لذیذ، دندان مز، دهان شیرین کن، درجمع خواربار، سورسات

cate

<hr> معنی : کتاب تعلیمات دینی، تعالیم مذهبی شفاهی <hr> معانی دیگر : آموزش اصول دین مسیح (به طور شفاهی)، آموزش شفاهی، pl تعالیم مذهبی شفاهی

معنی : کتاب تعلیمات دینی، تعالیم مذهبی شفاهی معانی دیگر : آموزش اصول دین مسیح (به طور شفاهی)، آموزش شفاهی، pl تعالیم مذهبی شفاهی

catechesis

<hr> معنی : تعلیم و دستور مذهبی، پرسش نامه مذهبی، کتاب سوال و جواب دینی <hr> معانی دیگر : کتاب پرسش و پاسخ در باره ی اصول مذهب مسیحی، کتاب آموزش دینی (به ویژه به صورت پرسش و پاسخ)، (کتابی که اصول علم یا موضوعی را بیان کند) کتاب راهنما، کتاب شالوده، پایه کتاب، پرسش پی در پی، یک سلسله پرسش های رسمی

معنی : تعلیم و دستور مذهبی، پرسش نامه مذهبی، کتاب سوال و جواب دینی معانی دیگر : کتاب پرسش و پاسخ در باره ی اصول مذهب مسیحی، کتاب آموزش دینی (به ویژه به صورت پرسش و پاسخ)، (کتابی که اصول علم یا موضوعی را بیان کند) کتاب راهنما، کتاب شالوده، پایه کتاب، پرسش پی در پی، یک سلسله پرسش های رسمی

catechism

<hr> معنی : تعلیم دادن از راه پرسش، از راه پرسش یاد دادن <hr> معانی دیگر : یاد دادن (به ویژه آموختن اصول دین از راه پرسش و پاسخ)، تعلیم دادن اصول دین از راه پرسش

معنی : تعلیم دادن از راه پرسش، از راه پرسش یاد دادن معانی دیگر : یاد دادن (به ویژه آموختن اصول دین از راه پرسش و پاسخ)، تعلیم دادن اصول دین از راه پرسش

catechize

<hr> معنی : کاد هندی <hr> معانی دیگر : کاد (ماده ی سخت و قهوه ای رنگی که از درخت آکاسیا acacia catechu و دیگر درختان و بوته های بومی آسیای شرقی به دست می آید)

معنی : کاد هندی معانی دیگر : کاد (ماده ی سخت و قهوه ای رنگی که از درخت آکاسیا acacia catechu و دیگر درختان و بوته های بومی آسیای شرقی به دست می آید)

catechu

<hr> معنی : نو اموز تعالیم مسیحیت <hr> معانی دیگر : نوآموز اصول دین مسیحی، در کلیسای مسیحی نو اموز تعالیم مسیحیت

معنی : نو اموز تعالیم مسیحیت معانی دیگر : نوآموز اصول دین مسیحی، در کلیسای مسیحی نو اموز تعالیم مسیحیت

catechumen

<hr> معنی : قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط <hr> معانی دیگر : من، بی قید

معنی : قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط معانی دیگر : من، بی قید

categoric

<hr> معنی : قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط <hr> معانی دیگر : قطعی (categoric هم می گویند)، وابسته به: category، بی قید

معنی : قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط معانی دیگر : قطعی (categoric هم می گویند)، وابسته به: category، بی قید

categorical

<hr> معنی : رستهبندی <hr> معانی دیگر : رسته بندی

معنی : رستهبندی معانی دیگر : رسته بندی

categorization

<hr> معنی : طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن، رده بندی کردن، رسته بندی کردن <hr> معانی دیگر : به دسته (یا رده یا گروهه و غیره) تقسیم کردن (رجوع شود به: category)

معنی : طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن، رده بندی کردن، رسته بندی کردن معانی دیگر : به دسته (یا رده یا گروهه و غیره) تقسیم کردن (رجوع شود به: category)

categorize

<hr> معنی : دسته، طبقه، رده، مقوله، رسته، زمره، مقولهمنطقی <hr> معانی دیگر : (در روش های طبقه بندی و گونه شناسی) رده، ردیف، گروه، گروهه، صنف، فروبست، (منطق - هر یک از طرقی که طبق آن بتوان دانش بشری را طبقه بندی کرد) مقوله، نوع، مبحث، باب

معنی : دسته، طبقه، رده، مقوله، رسته، زمره، مقولهمنطقی معانی دیگر : (در روش های طبقه بندی و گونه شناسی) رده، ردیف، گروه، گروهه، صنف، فروبست، (منطق - هر یک از طرقی که طبق آن بتوان دانش بشری را طبقه بندی کرد) مقوله، نوع، مبحث، باب

catena

<hr> معنی : چون دانه های زنجیر، مسلسل <hr> معانی دیگر : (هندسه ـ منحنی ایجاد شده توسط زنجیر یا ریسمان آویخته که آزادانه به طرفین حرکت کند) منحنی زنجیری، خم زنجیری (catenarian هم می گویند)

معنی : چون دانه های زنجیر، مسلسل معانی دیگر : (هندسه ـ منحنی ایجاد شده توسط زنجیر یا ریسمان آویخته که آزادانه به طرفین حرکت کند) منحنی زنجیری، خم زنجیری (catenarian هم می گویند)

catenary

<hr> معنی : پیوستن، متصل کردن، الحاق کردن، چون دانه های زنجیر، مسلسل کردن <hr> معانی دیگر : ردیف کردن (مانند دانه های زنجیر)، زنجیر کردن، مرتب و به هم وابسته کردن

معنی : پیوستن، متصل کردن، الحاق کردن، چون دانه های زنجیر، مسلسل کردن معانی دیگر : ردیف کردن (مانند دانه های زنجیر)، زنجیر کردن، مرتب و به هم وابسته کردن

catenate

<hr> معنی : چون دانه های زنجیر <hr> معانی دیگر : تسلسل، بهم پیوستگی، بهم پیوستن

معنی : چون دانه های زنجیر معانی دیگر : تسلسل، بهم پیوستگی، بهم پیوستن

catenation

<hr> معنی : تهیه کردن، اذوقه رساندن، خواربار رساندن <hr> معانی دیگر : برای عروسی و مهمانی و غیره خوراک پختن و در محل تحویل دادن، سورسات رسانی کردن، خوراک فراهم کردن، (بیشتر با to) نیاز دیگران را برآوردن، زاوری کردن، تر و خشک کردن، فراهم نمودن

معنی : تهیه کردن، اذوقه رساندن، خواربار رساندن معانی دیگر : برای عروسی و مهمانی و غیره خوراک پختن و در محل تحویل دادن، سورسات رسانی کردن، خوراک فراهم کردن، (بیشتر با to) نیاز دیگران را برآوردن، زاوری کردن، تر و خشک کردن، فراهم نمودن

cater

<hr> معنی : کج <hr> معانی دیگر : بطور مورب، کج

معنی : کج معانی دیگر : بطور مورب، کج

cater corner

<hr> معنی : وراج، اذوقه رسان، سورسات چی <hr> معانی دیگر : زاور، (کسی که شغلش تدارک و تحویل خوراک به مجالس عروسی و مهمانی و غیره است) سورسات چی

معنی : وراج، اذوقه رسان، سورسات چی معانی دیگر : زاور، (کسی که شغلش تدارک و تحویل خوراک به مجالس عروسی و مهمانی و غیره است) سورسات چی

caterer

<hr> معنی : خون اشام، کرم صدپا، تراکتور زنجیری <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) لیسه (یا لارو یا غنج یا غوزه ی کرم مانند برخی حشرات به ویژه پروانه و بید)، کرم حشره، بشکل کرم صد پا حرکت کردن

معنی : خون اشام، کرم صدپا، تراکتور زنجیری معانی دیگر : (جانور شناسی) لیسه (یا لارو یا غنج یا غوزه ی کرم مانند برخی حشرات به ویژه پروانه و بید)، کرم حشره، بشکل کرم صد پا حرکت کردن

caterpillar

<hr> معنی : صدای شیون گربه، جیغ کشیدن <hr> معانی دیگر : (مثل گربه ی فحل شده) میامیا کردن، زاریدن، فریاد ناله مانند کشیدن، جیغ کشیدن مانند گربه

معنی : صدای شیون گربه، جیغ کشیدن معانی دیگر : (مثل گربه ی فحل شده) میامیا کردن، زاریدن، فریاد ناله مانند کشیدن، جیغ کشیدن مانند گربه

caterwaul

<hr> معنی : گربه ماهی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) گربه ماهی (راسته ی siluriformes)

معنی : گربه ماهی معانی دیگر : (جانور شناسی) گربه ماهی (راسته ی siluriformes)

واژه های حرف "c" - مترادف و متضاد