مترادف و متضاد

<hr> معنی : تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی <hr> معانی دیگر : فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی

معنی : تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی معانی دیگر : فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی

decadence

<hr> معنی : منحط، روبانحطاط، روبفساد رونده <hr> معانی دیگر : فرومایه، فاسد، فاوا، هرزه، رو به زوال، رو به نابودی

معنی : منحط، روبانحطاط، روبفساد رونده معانی دیگر : فرومایه، فاسد، فاوا، هرزه، رو به زوال، رو به نابودی

decadent

<hr> معنی : ده پهلو، شکل ده ضلعی و ده زاویهای <hr> معانی دیگر : (هندسه) ده گوشه، ده سویه (چند وجهی که دارای ده خط و ده گوشه است)، ده ضلعی

معنی : ده پهلو، شکل ده ضلعی و ده زاویهای معانی دیگر : (هندسه) ده گوشه، ده سویه (چند وجهی که دارای ده خط و ده گوشه است)، ده ضلعی

decagon

<hr> معنی : دهرو، ده وجه <hr> معانی دیگر : (هندسه) ده پهنه، ده سطحی (جسم کروی دارای ده سطح صاف)، ده وجهی

معنی : دهرو، ده وجه معانی دیگر : (هندسه) ده پهنه، ده سطحی (جسم کروی دارای ده سطح صاف)، ده وجهی

decahedron

<hr> معنی : عکس برگردان، کلسیم چیزی را گرفتن <hr> معانی دیگر : عکس برگردان

معنی : عکس برگردان، کلسیم چیزی را گرفتن معانی دیگر : عکس برگردان

decal

<hr> معنی : کلسیم گیری، بی اهک کردن، کم شدن مواد اهکی استخوان <hr> معانی دیگر : طب کلسیم گیری

معنی : کلسیم گیری، بی اهک کردن، کم شدن مواد اهکی استخوان معانی دیگر : طب کلسیم گیری

decalcification

<hr> معنی : کلسیم چیزی را گرفتن، بی اهک کردن <hr> معانی دیگر : کلسیم زدایی کردن (جدا کردن کلسیم از استخوان یا خاک و غیره)، کلسیم گیری، آهک گیری، decal : کلسیم چیزی را گرفتن

معنی : کلسیم چیزی را گرفتن، بی اهک کردن معانی دیگر : کلسیم زدایی کردن (جدا کردن کلسیم از استخوان یا خاک و غیره)، کلسیم گیری، آهک گیری، decal : کلسیم چیزی را گرفتن

decalcify

<hr> معنی : عکس برگردان <hr> معانی دیگر : عکس برگردان (decal هم می گویند)

معنی : عکس برگردان معانی دیگر : عکس برگردان (decal هم می گویند)

decalcomania

<hr> معنی : احکام دهگانه موسی <hr> معانی دیگر : احکام دهگانه موسی

معنی : احکام دهگانه موسی معانی دیگر : احکام دهگانه موسی

decalogue

<hr> معنی : ده متر، شعر ده وتدی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: dekameter

معنی : ده متر، شعر ده وتدی معانی دیگر : رجوع شود به: dekameter

decameter

<hr> معنی : ده متر، شعر ده وتدی <hr> معانی دیگر : ده متر

معنی : ده متر، شعر ده وتدی معانی دیگر : ده متر

decametre

<hr> معنی : خیمه بر بستن، رخت بر بستن، کوچ کردن، هزیمت کردن <hr> معانی دیگر : فرار کردن، گریختن، اردوگاه را ترک کردن، رهسپار شدن

معنی : خیمه بر بستن، رخت بر بستن، کوچ کردن، هزیمت کردن معانی دیگر : فرار کردن، گریختن، اردوگاه را ترک کردن، رهسپار شدن

decamp

<hr> معنی : کوچ، هزیمت <hr> معانی دیگر : کوچ، هزیمت

معنی : کوچ، هزیمت معانی دیگر : کوچ، هزیمت

decampment

<hr> معنی : ریختن، سرازیر کردن، اهسته خالی کردن، ظرف بظرف کردن <hr> معانی دیگر : (شراب و سرکه و غیره که درب دارند) از خمره یا خم به تنگ یا بطری ریختن، از بطری در ساغر ریختن، ریختن (آهسته به طوری که ته نشین شراب یا سرکه و غیره تکان نخورد)، ریختن شراب از تنگ و غیره

معنی : ریختن، سرازیر کردن، اهسته خالی کردن، ظرف بظرف کردن معانی دیگر : (شراب و سرکه و غیره که درب دارند) از خمره یا خم به تنگ یا بطری ریختن، از بطری در ساغر ریختن، ریختن (آهسته به طوری که ته نشین شراب یا سرکه و غیره تکان نخورد)، ریختن شراب از تنگ و غیره

decant

<hr> معنی : تنگ <hr> معانی دیگر : کوزه ی در دار

معنی : تنگ معانی دیگر : کوزه ی در دار

decanter

<hr> معنی : سر بریدن، گردن زدن، سر از تن جدا کردن <hr> معانی دیگر : سر بریدن، سر از تن جدا کردن، گردن زدن

معنی : سر بریدن، گردن زدن، سر از تن جدا کردن معانی دیگر : سر بریدن، سر از تن جدا کردن، گردن زدن

decapitate

<hr> معنی : ده پا <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) ده پا (هریک از سخت پوستان راسته ی decapoda یا ده پایان مانند خرچنگ و میگو)، خرچنگ ده پا

معنی : ده پا معانی دیگر : (جانورشناسی) ده پا (هریک از سخت پوستان راسته ی decapoda یا ده پایان مانند خرچنگ و میگو)، خرچنگ ده پا

decapod

<hr> معنی : زغال چیزی را گرفتن، کاربنگیری کردن <hr> معانی دیگر : (شیمی) کربنات زدایی کردن (دی اکسید کربن یا اسید کربنیک چیزی را گرفتن)، decarbonize : زغال چیزی را گرفتن

معنی : زغال چیزی را گرفتن، کاربنگیری کردن معانی دیگر : (شیمی) کربنات زدایی کردن (دی اکسید کربن یا اسید کربنیک چیزی را گرفتن)، decarbonize : زغال چیزی را گرفتن

decarbonate

<hr> معنی : زغال چیزی را گرفتن، کاربنگیری کردن <hr> معانی دیگر : (شیمی) کربن زدایی کردن، بی کربن کردن، کربن گیری کردن، decarbonate : زغال چیزی را گرفتن

معنی : زغال چیزی را گرفتن، کاربنگیری کردن معانی دیگر : (شیمی) کربن زدایی کردن، بی کربن کردن، کربن گیری کردن، decarbonate : زغال چیزی را گرفتن

decarbonize

<hr> معنی : ده هجایی <hr> معانی دیگر : ده هجایی

معنی : ده هجایی معانی دیگر : ده هجایی

decasyllabic

<hr> معنی : ورزشهای دهگانه دو و میدانی <hr> معانی دیگر : (دو و میدانی) ورزش های ده گانه (دو صدمتر - دو چهارصدمتر- دو هزار و پانصد متر - دو صد و ده متر با مانع ـ پرش طول - پرش ارتفاع - پرش با نیزه - پرتاب وزنه - پرتاب دیسک - پرتاب نیزه)

معنی : ورزشهای دهگانه دو و میدانی معانی دیگر : (دو و میدانی) ورزش های ده گانه (دو صدمتر - دو چهارصدمتر- دو هزار و پانصد متر - دو صد و ده متر با مانع ـ پرش طول - پرش ارتفاع - پرش با نیزه - پرتاب وزنه - پرتاب دیسک - پرتاب نیزه)

decathlon

<hr> معنی : فساد، خرابی، پوسیدگی، تباهی، تنزل، زوال، پوسیدن، ضایع کردن، فاسد شدن، خراب شدن، محو شدن، تباه شدن، تنزل کردن، منحط شدن <hr> معانی دیگر : (به تدریج) فاسد کردن یا شدن، فاو شدن، تباه شدن یا کردن، (کم کم) خراب کردن یا شدن، تباهیدن، گندیدن، رو به زوال گذاشتن، رو به نیستی گذاشتن، (دندان) کرم خوردن، کاواک شدن یا کردن، (دندان) کرم خوردگی، کاواکی، فساد (تدریجی)، خرابی تدریجی، نیستی، اضمحلال، (فیزیک - فروپاشی خود انگیخته ی اتم های radioactive) فروکاست، واپاشی، فروکاست شدن، واپاشیدن، متلاشی شدن، فرسوده شدن، گندیدگی

معنی : فساد، خرابی، پوسیدگی، تباهی، تنزل، زوال، پوسیدن، ضایع کردن، فاسد شدن، خراب شدن، محو شدن، تباه شدن، تنزل کردن، منحط شدن معانی دیگر : (به تدریج) فاسد کردن یا شدن، فاو شدن، تباه شدن یا کردن، (کم کم) خراب کردن یا شدن، تباهیدن، گندیدن، رو به زوال گذاشتن، رو به نیستی گذاشتن، (دندان) کرم خوردن، کاوا

decay

<hr> معنی : ضایع، فاسد

decayed

<hr> معنی : فوت، مرگ، درگذشتن، مردن <hr> معانی دیگر : وفات، فوت کردن، وفات یافتن (از واژه ی die رسمی تر و مودب تر و حقوقی تر است)

معنی : فوت، مرگ، درگذشتن، مردن معانی دیگر : وفات، فوت کردن، وفات یافتن (از واژه ی die رسمی تر و مودب تر و حقوقی تر است)

decease

<hr> معنی : مرده، مرحوم <hr> معانی دیگر : متوفی

معنی : مرده، مرحوم معانی دیگر : متوفی

deceased

<hr> معنی : شخص متوفی، مرحوم <hr> معانی دیگر : (حقوق) مرحوم، متوفی، (تازه) مرده، درگذشته، مقتول، ‹امر

معنی : شخص متوفی، مرحوم معانی دیگر : (حقوق) مرحوم، متوفی، (تازه) مرده، درگذشته، مقتول، ‹امر

decedent

<hr> معنی : فریب، حیله، خدعه، شیادی <hr> معانی دیگر : گول، نیرنگ، کنوره، کلک، گربز، کرش، آورند، ثرب، فریبکاری، دوز و کلک، حقه بازی، تقلب

معنی : فریب، حیله، خدعه، شیادی معانی دیگر : گول، نیرنگ، کنوره، کلک، گربز، کرش، آورند، ثرب، فریبکاری، دوز و کلک، حقه بازی، تقلب

deceit

<hr> معنی : مکار، پرنیرنگ، فریب امیز <hr> معانی دیگر : فریبکار، متقلب، نیرنگ باز، آورندگر، دغل، فریب آمیز، نیرنگ آمیز

معنی : مکار، پرنیرنگ، فریب امیز معانی دیگر : فریبکار، متقلب، نیرنگ باز، آورندگر، دغل، فریب آمیز، نیرنگ آمیز

deceitful

<hr> معنی : عیاری <hr> معانی دیگر : فریب، فریبندگی، حیله گری، حیله بازی

معنی : عیاری معانی دیگر : فریب، فریبندگی، حیله گری، حیله بازی

deceitfulness

<hr> معنی : گول زدن، اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن، مغبون کردن، پا زدن <hr> معانی دیگر : نیرنگ به کار بردن، تقلب کردن، آورندیدن، کنوریدن، (قدیمی) خیانت کردن، دورویی کردن، نارو زدن، (قدیمی) وقت تلف کردن

معنی : گول زدن، اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن، مغبون کردن، پا زدن معانی دیگر : نیرنگ به کار بردن، تقلب کردن، آورندیدن، کنوریدن، (قدیمی) خیانت کردن، دورویی کردن، نارو زدن، (قدیمی) وقت تلف کردن

deceive

<hr> معنی : فریب دهنده، فریبکار، فریبده <hr> معانی دیگر : گول زن، فریبنده، ادم متقلب یاکلاه بردار

معنی : فریب دهنده، فریبکار، فریبده معانی دیگر : گول زن، فریبنده، ادم متقلب یاکلاه بردار

deceiver

<hr> معنی : فریبا، فریبده

deceiving

<hr> معنی : کند کردن، کاستن سرعت، اهسته کردن، از سرعت چیزی کاستن <hr> معانی دیگر : (از سرعت چیزی کاستن) کند کردن، تندی کاهی کردن، آهسته کردن، واشتاب کردن، کندمان کردن، کندیدن

معنی : کند کردن، کاستن سرعت، اهسته کردن، از سرعت چیزی کاستن معانی دیگر : (از سرعت چیزی کاستن) کند کردن، تندی کاهی کردن، آهسته کردن، واشتاب کردن، کندمان کردن، کندیدن

decelerate

<hr> معنی : کاهش سرعت <hr> معانی دیگر : تندی کاهی، سرعت کاهی، کندسازی، آهسته سازی، واشتاب، کندش، کندمان

معنی : کاهش سرعت معانی دیگر : تندی کاهی، سرعت کاهی، کندسازی، آهسته سازی، واشتاب، کندش، کندمان

deceleration

<hr> معنی : دسامبر <hr> معانی دیگر : (دوازدهمین ماه سال مسیحی) دسامبر، دی سمبر

معنی : دسامبر معانی دیگر : (دوازدهمین ماه سال مسیحی) دسامبر، دی سمبر

december

<hr> معنی : شایستگی، محجوبیت، نجابت، انطباق با مورد، پاک بینی <hr> معانی دیگر : مناسبت، ادب، بزرگواری، آبرومندی (رجوع شود به: decent)، (جمع) آداب و اصول، نزاکت و حسن سلوک، معرفت، (جمع) تسهیلات و نیازهای زندگی خوب، لطف، محبت

معنی : شایستگی، محجوبیت، نجابت، انطباق با مورد، پاک بینی معانی دیگر : مناسبت، ادب، بزرگواری، آبرومندی (رجوع شود به: decent)، (جمع) آداب و اصول، نزاکت و حسن سلوک، معرفت، (جمع) تسهیلات و نیازهای زندگی خوب، لطف، محبت

decency

<hr> معنی : محجوب، پاک بین، نجیب، اراسته <hr> معانی دیگر : درخور، شایسته، مناسب، نجیبانه، نجابت آمیز، پاکنهاد، فرامایه، مودبانه، با معرفت، با نزاکت، به قاعده، آبرومند(انه)، محترمانه، با بزرگواری، خوب، معقولانه، (عامیانه) پوشیده، با حجاب، با عفت

معنی : محجوب، پاک بین، نجیب، اراسته معانی دیگر : درخور، شایسته، مناسب، نجیبانه، نجابت آمیز، پاکنهاد، فرامایه، مودبانه، با معرفت، با نزاکت، به قاعده، آبرومند(انه)، محترمانه، با بزرگواری، خوب، معقولانه، (عامیانه) پوشیده، با حجاب، با عفت

decent

<hr> معنی : عدم تمرکز، غیر متمرکز سازی <hr> معانی دیگر : عدم تمرکز، غیر متمرکز سازی

معنی : عدم تمرکز، غیر متمرکز سازی معانی دیگر : عدم تمرکز، غیر متمرکز سازی

decentralization

<hr> معنی : غیر متمرکز کردن، عدم تمرکز دادن، حکومت محلی دادن به، از حالت تغلیظ خارج کردن <hr> معانی دیگر : تمرکز زدایی کردن، کانون زدایی کردن

معنی : غیر متمرکز کردن، عدم تمرکز دادن، حکومت محلی دادن به، از حالت تغلیظ خارج کردن معانی دیگر : تمرکز زدایی کردن، کانون زدایی کردن

decentralize

<hr> معنی : فریب، فریب خوردگی، نیرنگ، تزویر، گول، فریبکاری، اغفال، حیله، شیادی، تقلب <hr> معانی دیگر : حقه بازی، گول خوردگی، فریفتگی، اغوا شدگی، آورند، خدعه، دوز و کلک، بدسگالی

معنی : فریب، فریب خوردگی، نیرنگ، تزویر، گول، فریبکاری، اغفال، حیله، شیادی، تقلب معانی دیگر : حقه بازی، گول خوردگی، فریفتگی، اغوا شدگی، آورند، خدعه، دوز و کلک، بدسگالی

deception

<hr> معنی : فریبنده، فریبا، فریب امیز، گمراه کننده، گول زننده <hr> معانی دیگر : نیرنگ آمیز، فریب آمیز، ریشخندآمیز، آب زیر کاه، لیوه، غلط انداز

معنی : فریبنده، فریبا، فریب امیز، گمراه کننده، گول زننده معانی دیگر : نیرنگ آمیز، فریب آمیز، ریشخندآمیز، آب زیر کاه، لیوه، غلط انداز

deceptive

<hr> معنی : دسیبل <hr> معانی دیگر : (صوت شناسی - الکترونیک) دسی بل (واحد شدت صوت)، واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یا صوت رابیان میکند، واحدی برای اندازه گیری شدت و ضعف صدا

معنی : دسیبل معانی دیگر : (صوت شناسی - الکترونیک) دسی بل (واحد شدت صوت)، واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یا صوت رابیان میکند، واحدی برای اندازه گیری شدت و ضعف صدا

decibel

<hr> معنی : حل کردن، قصد کردن، تصمیم گرفتن، فیصل دادن، فیصله کردن، مصمم شدن <hr> معانی دیگر : اراده کردن، برآن شدن، آهنگیدن، عزم کردن، داوری کردن، تعیین کردن، مشخص کردن، به نتیجه رسیدن، وا داشتن، باعث شدن

معنی : حل کردن، قصد کردن، تصمیم گرفتن، فیصل دادن، فیصله کردن، مصمم شدن معانی دیگر : اراده کردن، برآن شدن، آهنگیدن، عزم کردن، داوری کردن، تعیین کردن، مشخص کردن، به نتیجه رسیدن، وا داشتن، باعث شدن

decide

<hr> معنی : قطعی، مصمم <hr> معانی دیگر : واضح، آشکار، بی تردید، پر اراده، راسخ، معین، مشخص

معنی : قطعی، مصمم معانی دیگر : واضح، آشکار، بی تردید، پر اراده، راسخ، معین، مشخص

decided

decidedly

<hr> معنی : برگریز، گیاهی که در زمستان برگ میریزد <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی - در مورد شاخ و دندان شیری و بال و غیره) ریزنده، (گیاه شناسی) برگ ریز، خزانگر (در مقابل: همیشه سبز، بی خزان evergreen)، با خزان

معنی : برگریز، گیاهی که در زمستان برگ میریزد معانی دیگر : (جانورشناسی - در مورد شاخ و دندان شیری و بال و غیره) ریزنده، (گیاه شناسی) برگ ریز، خزانگر (در مقابل: همیشه سبز، بی خزان evergreen)، با خزان

deciduous

<hr> معنی : یکدهم گرم <hr> معانی دیگر : دسی گرم (سنجه ی وزن برابر با یک دهم گرم)، یکدهم گرم <hr> decigram(me) دسیگرم یک دهم گرم

معنی : یکدهم گرم معانی دیگر : دسی گرم (سنجه ی وزن برابر با یک دهم گرم)، یکدهم گرم decigram(me) دسیگرم یک دهم گرم

واژه های حرف "d" - مترادف و متضاد