<hr> معنی : بیرونی، حیاط منزل <hr> معانی دیگر : حیاط خلوت، حیاط بیرونی (که در منزل به آن باز می شود)

معنی : بیرونی، حیاط منزل معانی دیگر : حیاط خلوت، حیاط بیرونی (که در منزل به آن باز می شود)

dooryard

<hr> معنی : اگاهی، ماری جوانا، پیش بینی کردن، دارو دادن، تخدیر کردن <hr> معانی دیگر : ماده ی مخدر، ماده ی آرمنده، دوپینگ، (عامیانه) آدم احمق، تهی مغز، گول، خنگ، ماده ی لیزانه (روغن کاری)، ماده ی در آشام (جاذب)، نرم ساز (به ویژه نرم ساز و چرب ساز پوست بدن)، کرم پوست، مومیا (هر ماده چسبناک و جلادهنده ای که برای استحکام به روی سطح چیزی به ویژه بدنه و بال هواپیما می مالند)، زاموسخه، آب بند، مواد مخدر دادن به، با ماده ی مخدر درمان کردن، دوپینگ کردن، زور افزایی کردن، (هرچیزی که به چیز دیگری اضافه شود مثلا موادی که برای تازه نگهداری به کنسرو می زنند) برافزود، افزونه، برافزودن، اسب دارو (داروی انگیزگر یا آرام گر اسب مسابقه)، اسب دارو دادن به، (در شرطبندی روی اسب های مسابقه) پیش آگاهی درباره ی وضع جسمانی اسب، (درباره ی اسب) خبر محرمانه به دست آوردن، پیش آگاهی، بصیرت، (عکاسی) ماده ی ظهور (developer هم می گویند)، تقویت کردن، داروی مخدر

معنی : اگاهی، ماری جوانا، پیش بینی کردن، دارو دادن، تخدیر کردن معانی دیگر : ماده ی مخدر، ماده ی آرمنده، دوپینگ، (عامیانه) آدم احمق، تهی مغز، گول، خنگ، ماده ی لیزانه (روغن کاری)، ماده ی در آشام (جاذب)، نرم ساز (به ویژه نرم ساز و چرب ساز پوست بدن)، کرم پوست، مومیا (هر ماده چسبناک و جلادهنده ای که برای

dope

<hr> معنی : بردار <hr> معانی دیگر : خصیصه نما

معنی : بردار معانی دیگر : خصیصه نما

dope vector

<hr> معنی : احمق، گیج شده <hr> معانی دیگر : گیج شده بوسیله الکل یا ماده مخدر

معنی : احمق، گیج شده معانی دیگر : گیج شده بوسیله الکل یا ماده مخدر

dopey

<hr> معنی : تغلیظ، ناخالص سازی <hr> معانی دیگر : تغلیظ، ناخالص سازی

معنی : تغلیظ، ناخالص سازی معانی دیگر : تغلیظ، ناخالص سازی

doping

<hr> معنی : دهاتی، بسبک معماری قدیم یونان، وابسته بمردم دوریس یونان قدیم <hr> معانی دیگر : وابسته به ناحیه ی دوریس در یونان باستان و مردم و فرهنگ و زبان آن، (معماری یونان و روم) سبک دوریک (که ویژگی آن سادگی و داشتن ستون های کنگره دار و سرستون های گرد است)، (یکی از گویش های یونانی باستان) گویش دوریک

معنی : دهاتی، بسبک معماری قدیم یونان، وابسته بمردم دوریس یونان قدیم معانی دیگر : وابسته به ناحیه ی دوریس در یونان باستان و مردم و فرهنگ و زبان آن، (معماری یونان و روم) سبک دوریک (که ویژگی آن سادگی و داشتن ستون های کنگره دار و سرستون های گرد است)، (یکی از گویش های یونانی باستان) گویش دوریک

doric

<hr> معنی : خوابگاه <hr> معانی دیگر : (امریکا - عامیانه) خوابگاه (مخفف: dormitory)، dormitory : خوابگاه

معنی : خوابگاه معانی دیگر : (امریکا - عامیانه) خوابگاه (مخفف: dormitory)، dormitory : خوابگاه

dorm

<hr> معنی : رکود، کمون، نهفتگی <hr> معانی دیگر : رکود، کمون، نهفتگی

معنی : رکود، کمون، نهفتگی معانی دیگر : رکود، کمون، نهفتگی

dormancy

<hr> معنی : ساکت، خوابیده <hr> معانی دیگر : خسبیده، در خواب، تعطیل، ناکنش ور، غیرفعال، (به ویژه در مورد آتش فشان و گیاه و بیماری) خفته، خاموش، در کمون، نهفته، (نشان های نجابت خانوادگی) غنوده، (مجازی) پنهان، (جانورشناسی) زمستان خواب، در حال خواب زمستانی، آرمیده، درحال کمون

معنی : ساکت، خوابیده معانی دیگر : خسبیده، در خواب، تعطیل، ناکنش ور، غیرفعال، (به ویژه در مورد آتش فشان و گیاه و بیماری) خفته، خاموش، در کمون، نهفته، (نشان های نجابت خانوادگی) غنوده، (مجازی) پنهان، (جانورشناسی) زمستان خواب، در حال خواب زمستانی، آرمیده، درحال کمون

dormant

<hr> معنی : پنجره جلو امده زیر سقف ساختمان <hr> معانی دیگر : (معماری) پنجره ی شیروانی، پیش آمدگی شیروانی (که در آن پنجره یی قرار دارد)، دورمر (dormer window هم می گویند)

معنی : پنجره جلو امده زیر سقف ساختمان معانی دیگر : (معماری) پنجره ی شیروانی، پیش آمدگی شیروانی (که در آن پنجره یی قرار دارد)، دورمر (dormer window هم می گویند)

dormer

<hr> معنی : خوابگاه، شبانه روزی <hr> معانی دیگر : خوابگاهی، (به ویژه در مدرسه و دانشگاه) خوابگاه، اتاق خوابگاه، ساختمان خوابگاه، (انگلیس) حومه ای که مردم آن در شهر کار می کنند (نام کامل آن: dormitory suburb)، شبانه روزی مثل سربازخانه، مدرسه وغیره

معنی : خوابگاه، شبانه روزی معانی دیگر : خوابگاهی، (به ویژه در مدرسه و دانشگاه) خوابگاه، اتاق خوابگاه، ساختمان خوابگاه، (انگلیس) حومه ای که مردم آن در شهر کار می کنند (نام کامل آن: dormitory suburb)، شبانه روزی مثل سربازخانه، مدرسه وغیره

dormitory

<hr> معنی : موش زمستان خواب <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) موش زمستانخواب (تیره ی gliridae - از جوندگان درخت زی و کوچک)

معنی : موش زمستان خواب معانی دیگر : (جانورشناسی) موش زمستانخواب (تیره ی gliridae - از جوندگان درخت زی و کوچک)

dormouse

<hr> معنی : دهکده، شهر <hr> معانی دیگر : (مهجور) دهکده، ده، قصبه، جنوب افریقا شهر

معنی : دهکده، شهر معانی دیگر : (مهجور) دهکده، ده، قصبه، جنوب افریقا شهر

dorp

<hr> معنی : فقره، پشتی، فوقانی، ظهری <hr> معانی دیگر : پشتی (در مقابل شکمی: ventral)، پسین، عقبی، خلفی، (گیاه شناسی) دور از محور، وراآسه، هم ورآسه ای (abaxial هم می گویند)، سینه ای (thoracic هم می گویند)

معنی : فقره، پشتی، فوقانی، ظهری معانی دیگر : پشتی (در مقابل شکمی: ventral)، پسین، عقبی، خلفی، (گیاه شناسی) دور از محور، وراآسه، هم ورآسه ای (abaxial هم می گویند)، سینه ای (thoracic هم می گویند)

dorsal

<hr> معنی : پشت، ظهر <hr> معانی دیگر : هر اندام یا چیز پشت مانند، (جانور) پشت، ظهر حیوان یا چیزی

معنی : پشت، ظهر معانی دیگر : هر اندام یا چیز پشت مانند، (جانور) پشت، ظهر حیوان یا چیزی

dorsum

<hr> معنی : کرجی ته پهن ماهیگیری <hr> معانی دیگر : (قایق ماهی گیری ته پهن) دوری، رجوع شود به: john dory

معنی : کرجی ته پهن ماهیگیری معانی دیگر : (قایق ماهی گیری ته پهن) دوری، رجوع شود به: john dory

dory

<hr> معنی : مقدار مصرف، مقدار تجویز شده دارو، یک خوراک دارو، مقدار استعمال دارو <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد دارو) مقدار خوراک، پیمایش، میزان (تجویز شده)

معنی : مقدار مصرف، مقدار تجویز شده دارو، یک خوراک دارو، مقدار استعمال دارو معانی دیگر : (به ویژه در مورد دارو) مقدار خوراک، پیمایش، میزان (تجویز شده)

dosage

<hr> معنی : مقدار، خوراک دوا یا شربت، مقدار دوا، دوا دادن <hr> معانی دیگر : میزان دارو، خوراک دارو، مقدار دقیق دارو (یا درمان تجویز شده)، دوز، (تنبیه و چیزهای ناخوشایند) حصه ی روز، پستا، دارو دادن (به میزان خاص)، پیمانه بندی کردن (دارو و غیره)، دارو (به میزان خاص) خوراندن یا خوردن، میزان اشعه ی ایکس (و غیره) که به بیمار یا بخش به خصوصی از بدن داده می شود، (خودمانی) بیماری مقاربتی (به ویژه سوزاک)

معنی : مقدار، خوراک دوا یا شربت، مقدار دوا، دوا دادن معانی دیگر : میزان دارو، خوراک دارو، مقدار دقیق دارو (یا درمان تجویز شده)، دوز، (تنبیه و چیزهای ناخوشایند) حصه ی روز، پستا، دارو دادن (به میزان خاص)، پیمانه بندی کردن (دارو و غیره)، دارو (به میزان خاص) خوراندن یا خوردن، میزان اشعه ی ایکس (و غیره) 

dose

<hr> معنی : بستر، خوابگاه، خوابیدن <hr> معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی)، بستر (در مسافرخانه های ارزان)، شا&nbsp; زدن

معنی : بستر، خوابگاه، خوابیدن معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی)، بستر (در مسافرخانه های ارزان)، شا زدن

doss

<hr> معنی : پشتی <hr> معانی دیگر : dorsal پشتی، ظهری، پشتی صندلی وغیره

معنی : پشتی معانی دیگر : dorsal پشتی، ظهری، پشتی صندلی وغیره

dossal

<hr> معنی : پرونده، سوابق، دوسیه <hr> معانی دیگر : پرونده، دوسیه، سوابق

معنی : پرونده، سوابق، دوسیه معانی دیگر : پرونده، دوسیه، سوابق

dossier

<hr> معنی : نقطه، خال، لکه، نقطه دار کردن <hr> معانی دیگر : مخفف: وزارت ترابری، خجک، نکته، لکه ی کوچک، داغ کوچک، خالچه، گردی (کوچک)، با نقطه مشخص کردن، نقطه نقطه کردن، خال خال کردن، نقطه چین کردن، (ریاضی) علامت اعشار، نشان دهگان، (تلگراف) نقطه (در مقابل خط: dash)، مهریه (بیشتر می گویند: dowry)

معنی : نقطه، خال، لکه، نقطه دار کردن معانی دیگر : مخفف: وزارت ترابری، خجک، نکته، لکه ی کوچک، داغ کوچک، خالچه، گردی (کوچک)، با نقطه مشخص کردن، نقطه نقطه کردن، خال خال کردن، نقطه چین کردن، (ریاضی) علامت اعشار، نشان دهگان، (تلگراف) نقطه (در مقابل خط: dash)، مهریه (بیشتر می گویند: dowry)

<hr> معنی : خرق، ضعف پیری، کودنی در اثر پیری <hr> معانی دیگر : فرتوتی، خرفتی (در اثر پیری)، ناتوانی

معنی : خرق، ضعف پیری، کودنی در اثر پیری معانی دیگر : فرتوتی، خرفتی (در اثر پیری)، ناتوانی

dotage

<hr> معنی : ادم کور ذهن، خرفت، پیر یاوه گو <hr> معانی دیگر : پیر و خرفت، فرتوت، کاهل

معنی : ادم کور ذهن، خرفت، پیر یاوه گو معانی دیگر : پیر و خرفت، فرتوت، کاهل

dotard

<hr> معنی : پرت گویی کردن، خرفت شدن، عشق ابلهانه ورزیدن <hr> معانی دیگر : (در اثر پیری) خرف بودن، فرتوت بودن، دچار ناتوانی فکری و جسمی شدن، (با: on و upon - نابخردانه یا بیش از حد) دوست داشتن، شیدا بودن، واله بودن، مرده ی کسی بودن

معنی : پرت گویی کردن، خرفت شدن، عشق ابلهانه ورزیدن معانی دیگر : (در اثر پیری) خرف بودن، فرتوت بودن، دچار ناتوانی فکری و جسمی شدن، (با: on و upon - نابخردانه یا بیش از حد) دوست داشتن، شیدا بودن، واله بودن، مرده ی کسی بودن

dote

<hr> (نابخردانه یا زیاده از حد) دوستدار، شیدا، واله، زیادمایل، شیفته ازروی نادانی، خرف، فرسوده

(نابخردانه یا زیاده از حد) دوستدار، شیدا، واله، زیادمایل، شیفته ازروی نادانی، خرف، فرسوده

doting

<hr> معنی : خال خال <hr> معانی دیگر : نقطه دار، منقوط، نقطه نقطه ای

معنی : خال خال معانی دیگر : نقطه دار، منقوط، نقطه نقطه ای

dotted

<hr> معنی : ادم احمق، مرغ باران <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ باران (به ویژه گونه ی اروپایی و آسیایی آن: eudromias morinellus)، مره باران

معنی : ادم احمق، مرغ باران معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ باران (به ویژه گونه ی اروپایی و آسیایی آن: eudromias morinellus)، مره باران

dotterel

<hr> معنی : توتون ته چپق <hr> معانی دیگر : توتون ته چپق

معنی : توتون ته چپق معانی دیگر : توتون ته چپق

dottle

<hr> معنی : خل، احمق، خال خال، نقطه نقطه <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، فرتوت، لرزان و ناتوان

معنی : خل، احمق، خال خال، نقطه نقطه معانی دیگر : (عامیانه)، فرتوت، لرزان و ناتوان

dotty

<hr> معنی : جفت، دوسر، المثنی، دوتایی، دوتا، برابر، همزاد، دولا، دو برابر کردن، مضاعف کردن، دولا کردن، دو برابر <hr> معانی دیگر : دو چندان، مضاعف، دو لایه، تا شده، دولا یا دوتا کردن یا شدن، دوگانه، دوقلو، دوترکه، دو جور، دو پشته، گول زننده، ریاکارانه، دو ارزشی (دارای ارزش یا اندازه یا مقدار یا قدرت دو چندان)، دو نفری، دو نفره، (آدم یا چیزی که شبیه دیگری باشد) جفت، همانند، نسخه ی ثانی، همتا، (هنرپیشه ای که به جای هنرپیشه ی دیگر نقش ایفا می کند) بدل، جانشین، تکرار کردن، نسخه ی بدل تهیه کردن، جانشین کردن یا شدن، نقش بدل بازی کردن، ویراژ رفتن، تغییر مسیر کامل، جاخالی، گریز، مسیر خود را (180 درجه) عوض کردن، دوبرابر کردن یا شدن، دوچندان کردن یا شدن، مضاعف کردن یا شدن، در دو ضرب کردن یا شدن، (کشتیرانی) دورزدن، به کار دیگری هم خوردن (علاوه بر کار اصلی)، (دارای دو معنی در آن واحد) دو پهلو، مبهم، گنگ، (موسیقی) دارای تن یک اوکتاو زیرتر کردن یا شدن، تن یک اوکتاو زیرتر، (گیاه شناسی - دارای بیش از یک ردیف گل برگ) پرپر، (تنیس و پینگ پنگ و غیره - جمع) دوبل، چهار نفری (در هر طرف دو نفر و جمعا چهار نفر)، (بیس بال) ضربه ای که به خاطر آن چوگان دار به بیس دوم می رود، چنین ضربه ای را زدن، (پوکر و غیره) دوبل، دوبل کردن، تاکردن باup

معنی : جفت، دوسر، المثنی، دوتایی، دوتا، برابر، همزاد، دولا، دو برابر کردن، مضاعف کردن، دولا کردن، دو برابر معانی دیگر : دو چندان، مضاعف، دو لایه، تا شده، دولا یا دوتا کردن یا شدن، دوگانه، دوقلو، دوترکه، دو جور، دو پشته، گول زننده، ریاکارانه، دو ارزشی (دارای ارزش یا اندازه یا مقدار یا قدرت دو چندان)،

double

<hr> معنی : غبغب انسان، غبغب <hr> معانی دیگر : غبغب

معنی : غبغب انسان، غبغب معانی دیگر : غبغب

double chin

<hr> معنی : دوسر، حرف دو پهلو <hr> معانی دیگر : دوسر، حرف دو پهلو

معنی : دوسر، حرف دو پهلو معانی دیگر : دوسر، حرف دو پهلو

double entendre

<hr> (امریکا - برنامه ای که شامل است بر دو فیلم سینمایی معمولا به قیمت یک فیلم) دوفیلمه، دو نمایشی

(امریکا - برنامه ای که شامل است بر دو فیلم سینمایی معمولا به قیمت یک فیلم) دوفیلمه، دو نمایشی

double feature

<hr> معنی : دقت <hr> معانی دیگر : مضاعف

معنی : دقت معانی دیگر : مضاعف

double precision

<hr> معنی : یک سطر در میان، یک خط در میان نوشتن <hr> معانی دیگر : یک خط در میان نوشتن

معنی : یک سطر در میان، یک خط در میان نوشتن معانی دیگر : یک خط در میان نوشتن

double space

<hr> تبعیض (بخصوص بین زن و مرد)، یک بام و دو هوا، قواعد تبعی­ امیز وسخت گیر مخصوصا نسبت بجنس زن

تبعیض (بخصوص بین زن و مرد)، یک بام و دو هوا، قواعد تبعی­ امیز وسخت گیر مخصوصا نسبت بجنس زن

double standard

double star

<hr> یکه خوردن، واکنش دوگانه

یکه خوردن، واکنش دوگانه

double take

<hr> حقوق دو برابر (مثلا در مقابل کار در روزهای تعطیل یا اضافه کار)، دستمزد دو برابر، پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی

حقوق دو برابر (مثلا در مقابل کار در روزهای تعطیل یا اضافه کار)، دستمزد دو برابر، پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی

double time

<hr> معنی : دولا کردن، دولا شدن <hr> معانی دیگر : 1- کاملا خم یا تا کردن، (مشت را) گره کردن 2- (از شدت درد یا خنده و غیره) دولا شدن، در اطاق یا تختخواب یک نفره شریک شدن، دولاشدن در اثر خنده وغیره

معنی : دولا کردن، دولا شدن معانی دیگر : 1- کاملا خم یا تا کردن، (مشت را) گره کردن 2- (از شدت درد یا خنده و غیره) دولا شدن، در اطاق یا تختخواب یک نفره شریک شدن، دولاشدن در اثر خنده وغیره

double up

double-cross

double-dealing

doubled

<hr> معنی : لنگه، قرین، کلیجه، نوعی یل یا نیم تنه <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع - در بازی نرد و غیره) جفت، (جامه ی مردانه ی قدیم) نیم تنه ی بی آستین، کلیچه، (هریک از دو بخش یک جفت) تا، قرینه، (جواهرسازی) سنگ دوتایی (سنگی که از به هم چسباندن دو سنگ درست شده است)، جفت، دوتا، دولنگه

معنی : لنگه، قرین، کلیجه، نوعی یل یا نیم تنه معانی دیگر : (معمولا جمع - در بازی نرد و غیره) جفت، (جامه ی مردانه ی قدیم) نیم تنه ی بی آستین، کلیچه، (هریک از دو بخش یک جفت) تا، قرینه، (جواهرسازی) سنگ دوتایی (سنگی که از به هم چسباندن دو سنگ درست شده است)، جفت، دوتا، دولنگه

doublet

<hr> دوبرابر، دوچندان، دومرتبه، به طور دوگانه، دوتایی، دوقلو، جفتی، بطورمضاعف، ازدوراه، ازدوجهت

دوبرابر، دوچندان، دومرتبه، به طور دوگانه، دوتایی، دوقلو، جفتی، بطورمضاعف، ازدوراه، ازدوجهت

doubly

<hr> معنی : دو دلی، گمان، نا معلومی، شک، تردید، شبهه، شک داشتن، تردید کردن، مظنون بودن <hr> معانی دیگر : تردید داشتن، دودل بودن، اندید، باور نکردن، مطمئن نبودن، اطمینان نداشتن، بدبین بودن به، (قدیمی) ظنین بودن، نگرانی داشتن از، سوظن، اشکال، گرفتاری

معنی : دو دلی، گمان، نا معلومی، شک، تردید، شبهه، شک داشتن، تردید کردن، مظنون بودن معانی دیگر : تردید داشتن، دودل بودن، اندید، باور نکردن، مطمئن نبودن، اطمینان نداشتن، بدبین بودن به، (قدیمی) ظنین بودن، نگرانی داشتن از، سوظن، اشکال، گرفتاری

واژه های حرف "d" - مترادف و متضاد