<hr> معنی : مشکوک، مظنون <hr> معانی دیگر : مبهم، ناآشکار، ناهویدا، نامعلوم، غیرقطعی، غیر حتمی، غیر قابل پیش بینی، شک دار، گمان دار، (شهرت و سابقه) مورد تردید، غیر قابل اعتماد، دو دل، مردد، سرگردان

معنی : مشکوک، مظنون معانی دیگر : مبهم، ناآشکار، ناهویدا، نامعلوم، غیرقطعی، غیر حتمی، غیر قابل پیش بینی، شک دار، گمان دار، (شهرت و سابقه) مورد تردید، غیر قابل اعتماد، دو دل، مردد، سرگردان

doubtful

<hr> آدم شکاک، بدگمان، شک خوی

آدم شکاک، بدگمان، شک خوی

doubting thomas

<hr> معنی : مسلم، بی تردید <hr> معانی دیگر : بی شک، بدون شک، بی گمان، محتملا، شاید

معنی : مسلم، بی تردید معانی دیگر : بی شک، بدون شک، بی گمان، محتملا، شاید

doubtless

<hr> معنی : شیرینی وظرافت رفتار <hr> معانی دیگر : (مهجور)، ملایمت، وقار، آقامنشی، ملاحت

معنی : شیرینی وظرافت رفتار معانی دیگر : (مهجور)، ملایمت، وقار، آقامنشی، ملاحت

douceur

<hr> معنی : سرنگ، دوش اب، دوش گرفتن، تمیز کردن با دوش <hr> معانی دیگر : فواره (یا آب فشاردار) که برای شستشوی عضوی از بدن (به ویژه آلت تناسلی زن) به کار می رود (به دوش حمام می گویند: shower)، دوش زنانه، آب شویی (به ویژه فرج)، شستشو، آب دزدک یا تنقیه ای که برای این نوع شستشو به کار می رود

معنی : سرنگ، دوش اب، دوش گرفتن، تمیز کردن با دوش معانی دیگر : فواره (یا آب فشاردار) که برای شستشوی عضوی از بدن (به ویژه آلت تناسلی زن) به کار می رود (به دوش حمام می گویند: shower)، دوش زنانه، آب شویی (به ویژه فرج)، شستشو، آب دزدک یا تنقیه ای که برای این نوع شستشو به کار می رود

douche

<hr> معنی : خمیر، پول، خمیره <hr> معانی دیگر : (در پختن نان وغیره) خمیر، (خودمانی) پول، فلوس، پول و پله، اسکن، مایه، هرچیز خمیر مانند

معنی : خمیر، پول، خمیره معانی دیگر : (در پختن نان وغیره) خمیر، (خودمانی) پول، فلوس، پول و پله، اسکن، مایه، هرچیز خمیر مانند

dough

<hr> معنی : سرباز پیاده نظام، نان شیرینی میوه دار <hr> معانی دیگر : (امریکا - عامیانه - به ویژه در جنگ جهانی اول) سرباز پیاده

معنی : سرباز پیاده نظام، نان شیرینی میوه دار معانی دیگر : (امریکا - عامیانه - به ویژه در جنگ جهانی اول) سرباز پیاده

doughboy

<hr> معنی : گوشت الود <hr> معانی دیگر : (جنگ های داخلی امریکا) اهل ایالات شمالی که از ایالات جنوبی طرفداری می کرد، دارای صورتی مانند خمیر، تلقین پذیر

معنی : گوشت الود معانی دیگر : (جنگ های داخلی امریکا) اهل ایالات شمالی که از ایالات جنوبی طرفداری می کرد، دارای صورتی مانند خمیر، تلقین پذیر

doughface

<hr> (شیرینی بزرگ و حلقوی) نان کماجی، دونات، نان شیرینی گرد ومانند حلقه

(شیرینی بزرگ و حلقوی) نان کماجی، دونات، نان شیرینی گرد ومانند حلقه

doughnut

<hr> معنی : دلیر، بی باک <hr> معانی دیگر : (نادر) دلیر، شجاع، دلیر بیشتر بصورت مزاح بکار میرود

معنی : دلیر، بی باک معانی دیگر : (نادر) دلیر، شجاع، دلیر بیشتر بصورت مزاح بکار میرود

doughty

<hr> معنی : خمیری <hr> معانی دیگر : خمیرسان، خمیر مانند، (نان) نیمه پخته، (به ویژه پوست بدن) بدرنگ و ناسالم، شل و ول

معنی : خمیری معانی دیگر : خمیرسان، خمیر مانند، (نان) نیمه پخته، (به ویژه پوست بدن) بدرنگ و ناسالم، شل و ول

doughy

<hr> معنی : سخت، لجوج <hr> معانی دیگر : اخمو، بداخم، عبوس، ترشرو، (اسکاتلند) سرسخت، خیره سر، سرسخت

معنی : سخت، لجوج معانی دیگر : اخمو، بداخم، عبوس، ترشرو، (اسکاتلند) سرسخت، خیره سر، سرسخت

dour

<hr> معنی : خیس کردن، روی چیزی آب ریختن، میل زدن، گمانه زدن، در اب یا چیز دیگری فرو بردن <hr> معانی دیگر : (کشتی رانی) به سرعت (بادبان ها را) پایین آوردن، (آتش یا چراغ) به سرعت خاموش کردن، (در اصل) محکم زدن، کوفتن، (عامیانه) کندن (کفش و لباس)، (به سرعت) در آب فرو کردن، (در آب) فرو شدن، آب ریختن به، رجوع شود به: dowse، روی چیزی اب ریختن

معنی : خیس کردن، روی چیزی آب ریختن، میل زدن، گمانه زدن، در اب یا چیز دیگری فرو بردن معانی دیگر : (کشتی رانی) به سرعت (بادبان ها را) پایین آوردن، (آتش یا چراغ) به سرعت خاموش کردن، (در اصل) محکم زدن، کوفتن، (عامیانه) کندن (کفش و لباس)، (به سرعت) در آب فرو کردن، (در آب) فرو شدن، آب ریختن به، رجوع شود ب

douse

<hr> معنی : فاخته، قمری <hr> معانی دیگر : کبوتر (به ویژه به عنوان نشان صلح)، کفتر، (مجازی) هواخواه صلح و تشنج زدایی، آشتی گرای (در مقابل: جنگ گرای: hawk)، (آدم) آرام و دوست داشتنی، (عامیانه) حیوونکی، عزیزم، (کبوتر کوچک) فاخته، زمان گذشته ی فعل: dive

معنی : فاخته، قمری معانی دیگر : کبوتر (به ویژه به عنوان نشان صلح)، کفتر، (مجازی) هواخواه صلح و تشنج زدایی، آشتی گرای (در مقابل: جنگ گرای: hawk)، (آدم) آرام و دوست داشتنی، (عامیانه) حیوونکی، عزیزم، (کبوتر کوچک) فاخته، زمان گذشته ی فعل: dive

dove

<hr> معنی : کبوتر خانه، خانه کبوتران <hr> معانی دیگر : dovecote کبوترخانه

معنی : کبوتر خانه، خانه کبوتران معانی دیگر : dovecote کبوترخانه

dovecot

<hr> معنی : کبوتر خانه، خانه کبوتران <hr> معانی دیگر : (جعبه ی خانه خانه که معمولا بر فراز تیرچوبی قرار دارد و کبوترها در آن لانه می کنند) کبوتر خانه، لانه ی کفتر، dovecot کبوترخانه

معنی : کبوتر خانه، خانه کبوتران معانی دیگر : (جعبه ی خانه خانه که معمولا بر فراز تیرچوبی قرار دارد و کبوترها در آن لانه می کنند) کبوتر خانه، لانه ی کفتر، dovecot کبوترخانه

dovecote

<hr> معنی : کام و زبانه دم فاختهای، جفت کردن <hr> معانی دیگر : (نجاری) کام و زبانه کردن، کلاف کردن، (واقعیت یا اطلاعات یا آمار و غیره) جفت و جور کردن یا شدن، (از نظر منطقی و غیره) هماهنگ کردن، (هرچیز به شکل دم کبوتر) دم کبوتری، کام و زبانه ی دم چلچله ای (بخش برجسته یا زبانه را tenon و بخش فرو رفته یا کام را mortise می گویند)، هم بست (یا اتصال) کام و زبانه ای (dovetail joint هم می گویند)، دارای کام وزبانه دم کبوتری

معنی : کام و زبانه دم فاختهای، جفت کردن معانی دیگر : (نجاری) کام و زبانه کردن، کلاف کردن، (واقعیت یا اطلاعات یا آمار و غیره) جفت و جور کردن یا شدن، (از نظر منطقی و غیره) هماهنگ کردن، (هرچیز به شکل دم کبوتر) دم کبوتری، کام و زبانه ی دم چلچله ای (بخش برجسته یا زبانه را tenon و بخش فرو رفته یا کام را m

dovetail

<hr> معنی : کشتی یک دکلی عربی <hr> معانی دیگر : dought اسکاتلند خوب بودن، قوی بودن، معتبر بودن، بدرد خوردن، خوشبخت بودن

معنی : کشتی یک دکلی عربی معانی دیگر : dought اسکاتلند خوب بودن، قوی بودن، معتبر بودن، بدرد خوردن، خوشبخت بودن

dow jones industrial average

<hr> معنی : وارثه <hr> معانی دیگر : بیوه زن دارای عنوان اشرافی و ملک (معمولا همراه عنوان می آید: queen dowager و یا: dowager duchess)، بیوه زنی که از شوهرش باو دارایی یا مقامی بارکرسیده باشد

معنی : وارثه معانی دیگر : بیوه زن دارای عنوان اشرافی و ملک (معمولا همراه عنوان می آید: queen dowager و یا: dowager duchess)، بیوه زنی که از شوهرش باو دارایی یا مقامی بارکرسیده باشد

dowager

<hr> معنی : زن شلخته، کهنه، بی عرضه <hr> معانی دیگر : (بیشتر در مورد زن) بد لباس، شلخته، بد دوخت، از مد افتاده

معنی : زن شلخته، کهنه، بی عرضه معانی دیگر : (بیشتر در مورد زن) بد لباس، شلخته، بد دوخت، از مد افتاده

dowdy

<hr> معنی : با میخ پرچ بهم متصل کردن <hr> معانی دیگر : (میله ی چوبی یا فلزی بدون سر که برای وصل کردن دو چیز به کار می رود) زبانه، میخ چوبی، میخ بی پرچ، هم بند، می&nbsp; پرچی که دو چیز را روی هم نگاه میدارد pin، dنیز خوانده میشود، قطعه چوبی که در دیوار می گذارندتا می&nbsp; روی ان بکوبند، بامی&nbsp; پرچ بهم متصل کردن

معنی : با میخ پرچ بهم متصل کردن معانی دیگر : (میله ی چوبی یا فلزی بدون سر که برای وصل کردن دو چیز به کار می رود) زبانه، میخ چوبی، میخ بی پرچ، هم بند، می پرچی که دو چیز را روی هم نگاه میدارد pin، dنیز خوانده میشود، قطعه چوبی که در دیوار می گذارندتا می روی ان بکوبند، بامی پرچ بهم متصل کردن

dowel

<hr> معنی : سوراخ زیر زمینی، جهیز دادن <hr> معانی دیگر : (حقوق - بخشی از دارایی شوهر که پس از فوت او به زنش می رسد) میراث زوجه، جهیز، جهیزیه، استعداد، (با: with) دارای استعداد (یا موهبت) کردن، سورا&nbsp; زیر زمینی، لانه خرگوش وغیره

معنی : سوراخ زیر زمینی، جهیز دادن معانی دیگر : (حقوق - بخشی از دارایی شوهر که پس از فوت او به زنش می رسد) میراث زوجه، جهیز، جهیزیه، استعداد، (با: with) دارای استعداد (یا موهبت) کردن، سورا زیر زمینی، لانه خرگوش وغیره

dower

<hr> معنی : پایین، کرک، پایین، غمگین، دلتنگ، از کار افتاده، کرک صورت پایین، بطرف پایین، سوی پایین، بزیر، پایین، زیر <hr> معانی دیگر : پیشوند: زیر، به پایین [downhill]، به سوی پایین، به زیر، زیر افق، نزول کردن، واقع در پایین، به سوی جنوب، (از زمان یا شخص در گذشته به حال)، افسرده، سرافکنده، پکر، (شخص) افتاده (بر روی زمین و غیره)، دچار، (مقدار یا ارزش یا اندازه) کم، (در شرایط یا مقام) پایین، زبون، (صدا و وضع و غیره) آرام، به طور جدی، کاملا، تا بیشترین درجه، نقد، نوشته، ثبت، پایین کشیده، خراب، (امتیاز مسابقات) عقب، پایین آوردن یا آمدن، به زیر آوردن یا آمدن، شکست دادن، (خوراک یا نوشیدنی) بالا کشیدن، سرکشیدن، فرو دادن، (به سرعت) خوردن، پستی، جای کم ارتفاع، انجام شده، تمام، (پرهای نرم که زیر شاه پرهای پرنده می رویند) نرم پر، پرقو، (مو یا پشم نرم) کرک، (معمولا جمع) زمین مرتفع و پوشیده از علف، پر دراوردن جوجه پرندگان، پرهای ریزی که برای متکابکار میرود، پیش قسط

معنی : پایین، کرک، پایین، غمگین، دلتنگ، از کار افتاده، کرک صورت پایین، بطرف پایین، سوی پایین، بزیر، پایین، زیر معانی دیگر : پیشوند: زیر، به پایین [downhill]، به سوی پایین، به زیر، زیر افق، نزول کردن، واقع در پایین، به سوی جنوب، (از زمان یا شخص در گذشته به حال)، افسرده، سرافکنده، پکر، (شخص) افتاده (ب

down

<hr> معنی : پیش قسط <hr> معانی دیگر : پیش پرداخت

معنی : پیش قسط معانی دیگر : پیش پرداخت

down payment

down-to-earth

<hr> معنی : بدبینی، افسرده <hr> معانی دیگر : (عامیانه) غم افزا، مغموم کننده، گرایش به پایین، (موسیقی) حرکت چوب دستی رهبر ارکستر به طرف پایین، حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین، غمگینی

معنی : بدبینی، افسرده معانی دیگر : (عامیانه) غم افزا، مغموم کننده، گرایش به پایین، (موسیقی) حرکت چوب دستی رهبر ارکستر به طرف پایین، حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین، غمگینی

downbeat

<hr> معنی : ویرانی، سربزیری، دل افسردگی <hr> معانی دیگر : به سوی پایین، فروسوی، غمگین، محزون، سر به زیر، سر در گریبان، سرشکسته، غمگینی

معنی : ویرانی، سربزیری، دل افسردگی معانی دیگر : به سوی پایین، فروسوی، غمگین، محزون، سر به زیر، سر در گریبان، سرشکسته، غمگینی

downcast

<hr> (عامیانه) داروی مسکن، آرام بخش، داروی خواب آور، دلسرد کننده

(عامیانه) داروی مسکن، آرام بخش، داروی خواب آور، دلسرد کننده

downer

<hr> معنی : ریزش، افت، زوال، انحطاط، سقوط، بارش <hr> معانی دیگر : (سقوط ناگهانی) زوال، نابودی، سرنگونی، علت سرنگونی، مایه ی شکست

معنی : ریزش، افت، زوال، انحطاط، سقوط، بارش معانی دیگر : (سقوط ناگهانی) زوال، نابودی، سرنگونی، علت سرنگونی، مایه ی شکست

downfall

<hr> معنی : کم ارزش کردن، جمع و جور کردن، دست کم گرفتن <hr> معانی دیگر : (کسی را) تنزل رتبه یا حقوق دادن، (ارزش، اهمیت یا احترام و غیره) تنزل دادن، (به خاطر داشتن ناخالصی و غیره) درجه بندی پایین تری دادن به، پایین آوردن، (به ویژه راه) سرازیری، سراشیبی، سرازیر، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دون شمردن

معنی : کم ارزش کردن، جمع و جور کردن، دست کم گرفتن معانی دیگر : (کسی را) تنزل رتبه یا حقوق دادن، (ارزش، اهمیت یا احترام و غیره) تنزل دادن، (به خاطر داشتن ناخالصی و غیره) درجه بندی پایین تری دادن به، پایین آوردن، (به ویژه راه) سرازیری، سراشیبی، سرازیر، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دون شمردن

downgrade

<hr> معنی : دل شکسته، افسرده <hr> معانی دیگر : پکر، سردرگریبان، غم زده، مایوس

معنی : دل شکسته، افسرده معانی دیگر : پکر، سردرگریبان، غم زده، مایوس

downhearted

<hr> معنی : انحطاط، سرازیری، سراشیبی، سرپایینی، نشیب، سینه کش، سراشیب، سرازیر، سرازیر <hr> معانی دیگر : در سرازیری، در سراشیبی، وابسته به اسکی در سرازیری، (اسکی) مسابقه ی فرود، آسان، عاری از اشکال

معنی : انحطاط، سرازیری، سراشیبی، سرپایینی، نشیب، سینه کش، سراشیب، سرازیر، سرازیر معانی دیگر : در سرازیری، در سراشیبی، وابسته به اسکی در سرازیری، (اسکی) مسابقه ی فرود، آسان، عاری از اشکال

downhill

<hr> برداشتن اطلاعات از جای دیگر و اعمال در کامپیوتر

برداشتن اطلاعات از جای دیگر و اعمال در کامپیوتر

download

<hr> معنی : ناودان <hr> معانی دیگر : ناودان عمودی

معنی : ناودان معانی دیگر : ناودان عمودی

downpipe

<hr> کم اهمیت (یا ارزش) جلوه دادن

کم اهمیت (یا ارزش) جلوه دادن

downplay

<hr> معنی : بارندگی زیاد، فرو ریزی، بارش متوالی <hr> معانی دیگر : باران شدید، رگبار

معنی : بارندگی زیاد، فرو ریزی، بارش متوالی معانی دیگر : باران شدید، رگبار

downpour

<hr> معنی : راست، مطلق، خالص، رک، محض، صرفا <hr> معانی دیگر : کاملا، کلا، تماما، به تمام معنا، سراپا، یکسره، روراست، بی شیله و پیله، درست، جانانه، (قدیمی) عمود، راست و سرازیر، ساده

معنی : راست، مطلق، خالص، رک، محض، صرفا معانی دیگر : کاملا، کلا، تماما، به تمام معنا، سراپا، یکسره، روراست، بی شیله و پیله، درست، جانانه، (قدیمی) عمود، راست و سرازیر، ساده

downright

<hr> معنی : نا مرغوب <hr> معانی دیگر : مربوط به طبقه پایین تر و کم درآمدتر

معنی : نا مرغوب معانی دیگر : مربوط به طبقه پایین تر و کم درآمدتر

downscale

<hr> بخش زیرین، زیر، (امور مالی و بازرگانی) کسادی، کاهش قیمت ها، زیان (معمولا به صورت: روبه کاهش یا کسادی on the downside)

بخش زیرین، زیر، (امور مالی و بازرگانی) کسادی، کاهش قیمت ها، زیان (معمولا به صورت: روبه کاهش یا کسادی on the downside)

downside

<hr> چیزی (مثل اتومبیل) را به همان صورت در مقیاس کوچکتری تولید کردن

چیزی (مثل اتومبیل) را به همان صورت در مقیاس کوچکتری تولید کردن

downsize

<hr> معنی : درجلو پرده تاتر و نمایش <hr> معانی دیگر : (تئاتر و غیره) در جلو صحنه

معنی : درجلو پرده تاتر و نمایش معانی دیگر : (تئاتر و غیره) در جلو صحنه

downstage

<hr> معنی : طبقه پایین، واقع در طبقه زیر <hr> معانی دیگر : در پایین پله ها، پایین (از پله ها)، در طبقه ی اول ( یا زیرین)، دراطاقهای پایین

معنی : طبقه پایین، واقع در طبقه زیر معانی دیگر : در پایین پله ها، پایین (از پله ها)، در طبقه ی اول ( یا زیرین)، دراطاقهای پایین

downstairs

<hr> معنی : پایین رود <hr> معانی دیگر : به سوی پایین رودخانه، همراه جریان آب رودخانه

معنی : پایین رود معانی دیگر : به سوی پایین رودخانه، همراه جریان آب رودخانه

downstream

<hr> معنی : نوسان بطرف پایین، رکود بازار، تنزل کارهای تجارتی و غیره <hr> معانی دیگر : (در مورد زدن چوگان یا ضربه و غیره) ضربه از بالا به پایین، روند نزولی

معنی : نوسان بطرف پایین، رکود بازار، تنزل کارهای تجارتی و غیره معانی دیگر : (در مورد زدن چوگان یا ضربه و غیره) ضربه از بالا به پایین، روند نزولی

downswing

<hr> معنی : مدت از کار افتادگی، مدتی که کارخانه کار نمیکند <hr> معانی دیگر : (مدت زمانی که طی آن موتور یا کارخانه به علت تعمیر و غیره خوابیده است) تعطیل، فرویش، مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز، مدت از کار افتادگی

معنی : مدت از کار افتادگی، مدتی که کارخانه کار نمیکند معانی دیگر : (مدت زمانی که طی آن موتور یا کارخانه به علت تعمیر و غیره خوابیده است) تعطیل، فرویش، مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز، مدت از کار افتادگی

downtime

<hr> معنی : قسمت مرکزی شهر، مرکز تجارت شهر <hr> معانی دیگر : به سوی مرکز شهر، میان شهری، در مرکز شهر، مرکز شهر، شارستان، (امریکا) مرکز شهر، وسط شهر

معنی : قسمت مرکزی شهر، مرکز تجارت شهر معانی دیگر : به سوی مرکز شهر، میان شهری، در مرکز شهر، مرکز شهر، شارستان، (امریکا) مرکز شهر، وسط شهر

downtown

<hr> معنی : سیرنزولی، سیر بطرف پایین <hr> معانی دیگر : downturn : سیرنزولی

معنی : سیرنزولی، سیر بطرف پایین معانی دیگر : downturn : سیرنزولی

واژه های حرف "d" - مترادف و متضاد