<hr> معنی : سوزاکی <hr> معانی دیگر : سوزاکی

معنی : سوزاکی معانی دیگر : سوزاکی

gonorrheal

<hr> معنی : سوزنک <hr> معانی دیگر : سوزاک، اتشک

معنی : سوزنک معانی دیگر : سوزاک، اتشک

gonorrhoea

<hr> (خودمانی)، عجیب و غریب، افسار گسیخته، زیاده رو (بیشتر در مورد سبک روزنامه نگاری به کار می رود)، بی شعور، نابخرد

(خودمانی)، عجیب و غریب، افسار گسیخته، زیاده رو (بیشتر در مورد سبک روزنامه نگاری به کار می رود)، بی شعور، نابخرد

gonzo

<hr> معنی : چسبناک، ماده چسبنده و لزج، بوی نامطبوع، مزهو طعم تند، ذوق، رغبت <hr> معانی دیگر : (آمریکا-خودمانی)، چیز چسبناک، چیز چسبان، شیرین و چسبناک، شیره مانند، میل

معنی : چسبناک، ماده چسبنده و لزج، بوی نامطبوع، مزهو طعم تند، ذوق، رغبت معانی دیگر : (آمریکا-خودمانی)، چیز چسبناک، چیز چسبان، شیرین و چسبناک، شیره مانند، میل

<hr> معنی : خیر، خوبی، کامیابی، مال منقول، مال التجاره، نیک، نیکو، ارجمند، خوشنام، خوش، پاک، خیر، قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع <hr> معانی دیگر : (حرف ندا): ای ! عجب ! وای !، (عامیانه) به خوبی، به طور خوب، (با: the) آدم های خوب، خوبان، (به صورت جمع) کالا، مال، جنس، مفید، معتبر، ممتاز، محموله

معنی : خیر، خوبی، کامیابی، مال منقول، مال التجاره، نیک، نیکو، ارجمند، خوشنام، خوش، پاک، خیر، قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع معانی دیگر : (حرف ندا): ای ! عجب ! وای !، (عامیانه) به خوبی، به طور خوب، (با: the) آدم های خوب، خوبان، (به صورت جمع) کالا، مال، جنس، مفید، معتبر، ممتاز

good

<hr> (معمولا با the) انجیل، کتاب مقدس

(معمولا با the) انجیل، کتاب مقدس

good book

good envy

<hr> صمیمیت، حسن نیت، خلوص نیت، پاک نهادی، پاک نهادی he performed his duties in good faith او وظایف خود را با خلوص نیت انجام داد

صمیمیت، حسن نیت، خلوص نیت، پاک نهادی، پاک نهادی he performed his duties in good faith او وظایف خود را با خلوص نیت انجام داد

good faith

<hr> معنی : رفیق شفیق، دزد، هم پیاله <hr> معانی دیگر : آدم خوش مشرب، آدم نیک خصلت

معنی : رفیق شفیق، دزد، هم پیاله معانی دیگر : آدم خوش مشرب، آدم نیک خصلت

good fellow

<hr> معنی : رفاقت <hr> معانی دیگر : مصاحبت دوستانه، خوش مشربی، معاونت

معنی : رفاقت معانی دیگر : مصاحبت دوستانه، خوش مشربی، معاونت

good fellowship

<hr> معنی : جمعه قبل از عید پاک <hr> معانی دیگر : جمعه ی قبل از عید پاک، جمعه ی نیک، جمعه ی مقدس

معنی : جمعه قبل از عید پاک معانی دیگر : جمعه ی قبل از عید پاک، جمعه ی نیک، جمعه ی مقدس

good friday

<hr> سرحال بودن، اهل مزاح بودن، مزاح، شوخ و شنگی، خوش مشربی

سرحال بودن، اهل مزاح بودن، مزاح، شوخ و شنگی، خوش مشربی

good humor

good intention

<hr> صبح به خیر، بامداد خوش، سلام، خداحافظ (سلام و خداحافظی ویژه ی بامداد تا ظهر)، صبح بخیر

صبح به خیر، بامداد خوش، سلام، خداحافظ (سلام و خداحافظی ویژه ی بامداد تا ظهر)، صبح بخیر

good morning

<hr> معنی : خوش خلقی ورفتار دلپذیر <hr> معانی دیگر : طینت خوش، طبیعت خوب، پاک نهادی، مهربانی، خوش برخوردی، خوش خویی، خوش خلقی

معنی : خوش خلقی ورفتار دلپذیر معانی دیگر : طینت خوش، طبیعت خوب، پاک نهادی، مهربانی، خوش برخوردی، خوش خویی، خوش خلقی

good nature

<hr> معنی : مژده <hr> معانی دیگر : مژده خبر خوش

معنی : مژده معانی دیگر : مژده خبر خوش

good news

<hr> شب به خیر (خداحافظی شب و هنگام رفتن به بستر)، شب شما خوش، شب بخیر

شب به خیر (خداحافظی شب و هنگام رفتن به بستر)، شب شما خوش، شب بخیر

good night

good quality

<hr> (انجیل) سامری نیکو، آدم رحیم و نیکوکار

(انجیل) سامری نیکو، آدم رحیم و نیکوکار

good samaritan

good things come to those who wait

good-for-nothing

good-humored

good-looking

good-natured

<hr> معنی : بدرود، وداع، خداحافظی، خدا حافظ <hr> معانی دیگر : by good خدا حافظ، بدرود، وداع

معنی : بدرود، وداع، خداحافظی، خدا حافظ معانی دیگر : by good خدا حافظ، بدرود، وداع

goodbye

<hr> معنی : نسبتا خوب <hr> معانی دیگر : نسبتا خوب

معنی : نسبتا خوب معانی دیگر : نسبتا خوب

goodish

<hr> معنی : خوشگلی <hr> معانی دیگر : زیبایی، قشنگی

معنی : خوشگلی معانی دیگر : زیبایی، قشنگی

goodliness

<hr> معنی : خوب، زیبا، قشنگ، خوب <hr> معانی دیگر : خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب

معنی : خوب، زیبا، قشنگ، خوب معانی دیگر : خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب

goodly

<hr> معنی : سالار، بزرگ خانواده، خرده مالک، مهمانخانه دار <hr> معانی دیگر : (تیتر یا عنوان مرد که از جنتلمن یک درجه پایین تر بود) گودمن، آقا، (قدیمی)، سرپرست خانواده، نان آور، شوهر، آقای منزل، بنی گودمن (جاز نواز و رهبر همنوازان جاز - آمریکایی)

معنی : سالار، بزرگ خانواده، خرده مالک، مهمانخانه دار معانی دیگر : (تیتر یا عنوان مرد که از جنتلمن یک درجه پایین تر بود) گودمن، آقا، (قدیمی)، سرپرست خانواده، نان آور، شوهر، آقای منزل، بنی گودمن (جاز نواز و رهبر همنوازان جاز - آمریکایی)

goodman

<hr> معنی : حسن، مروت، خوبی، نیکی <hr> معانی دیگر : پاک نهادی، عالی بودن، مهربانی، نیک سرشتی، نیت پاک، وشتی، علامت تعجب، عجب !، بهترین بخش، صفت حسنه، صفا، خلوص نیت، خاصیت، قوت، نیکوکاری، احسان

معنی : حسن، مروت، خوبی، نیکی معانی دیگر : پاک نهادی، عالی بودن، مهربانی، نیک سرشتی، نیت پاک، وشتی، علامت تعجب، عجب !، بهترین بخش، صفت حسنه، صفا، خلوص نیت، خاصیت، قوت، نیکوکاری، احسان

goodness

<hr> معنی : متاع، محموله <hr> معانی دیگر : کالا، مال التجاره، اروس، پارچه، (انگلیس) محموله، بار، جنس، اموال منقول، متعلقات شخصی، دارایی، دارایی منقول

معنی : متاع، محموله معانی دیگر : کالا، مال التجاره، اروس، پارچه، (انگلیس) محموله، بار، جنس، اموال منقول، متعلقات شخصی، دارایی، دارایی منقول

goods

<hr> معنی : خانم، بانو، کدبانوی خانه <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، زن خانه، کدبانو

معنی : خانم، بانو، کدبانوی خانه معانی دیگر : (قدیمی)، زن خانه، کدبانو

goodwife

<hr> معنی : میل، مصلحت، حسن تفاهم، حسن نیت، خوش نیتی <hr> معانی دیگر : نیت پاک، نیکخواهی، توافق، تمایل، سر قفلی

معنی : میل، مصلحت، حسن تفاهم، حسن نیت، خوش نیتی معانی دیگر : نیت پاک، نیکخواهی، توافق، تمایل، سر قفلی

goodwill

<hr> معنی : شیرینی، مغز گردو و غیره، قاقا، چیز خوردنی، بسیار خوب <hr> معانی دیگر : خوردنی، خوراکی دلچسب (مثلا آب نبات)، تنقلات، (عامیانه)، (عامیانه) رجوع شود به: goody-goody، (قدیمی) زن، پیر زن، کدبانو، زن عامی (به صورت عنوان قبل از نام خانوادگی به کار برده می شد)، زن کامل و محترمه از طبقات پایین

معنی : شیرینی، مغز گردو و غیره، قاقا، چیز خوردنی، بسیار خوب معانی دیگر : خوردنی، خوراکی دلچسب (مثلا آب نبات)، تنقلات، (عامیانه)، (عامیانه) رجوع شود به: goody-goody، (قدیمی) زن، پیر زن، کدبانو، زن عامی (به صورت عنوان قبل از نام خانوادگی به کار برده می شد)، زن کامل و محترمه از طبقات پایین

goody

goody-goody

<hr> معنی : چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی <hr> معانی دیگر : چسبان، شیره مانند، سریش مانند، نوچ، بیش از حد احساساتی، سانتی مانتال، (آمریکا - خودمانی)، شیرین و چسبناک

معنی : چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی معانی دیگر : چسبان، شیره مانند، سریش مانند، نوچ، بیش از حد احساساتی، سانتی مانتال، (آمریکا - خودمانی)، شیرین و چسبناک

gooey

<hr> معنی : شخص احمق و کودن، ادم ساده، خیط و پیت کردن، خطا کردن، از کار طفره رفتن <hr> معانی دیگر : اشتباه کردن، (عامیانه) گاف کردن، (معمولا با: off یا around) اتلاف وقت کردن، وظیفه نشناسی کردن، ول گشتن، آدم ساده لوح، آدم خر، آدم زودباور، اشتباه (احمقانه)، گاف، سهو

معنی : شخص احمق و کودن، ادم ساده، خیط و پیت کردن، خطا کردن، از کار طفره رفتن معانی دیگر : اشتباه کردن، (عامیانه) گاف کردن، (معمولا با: off یا around) اتلاف وقت کردن، وظیفه نشناسی کردن، ول گشتن، آدم ساده لوح، آدم خر، آدم زودباور، اشتباه (احمقانه)، گاف، سهو

goof

<hr> معنی : سردواندن <hr> معانی دیگر : آدم از زیر کار دررو، آدم بیکاره، آدم وقت تلف کن

معنی : سردواندن معانی دیگر : آدم از زیر کار دررو، آدم بیکاره، آدم وقت تلف کن

goof off

<hr> احمق، کارنکن، از زیر کار دررو، لوس و مهمل، مخبط، اشتباه کار، شورتی، دست و پا چلفتی، مضحک

احمق، کارنکن، از زیر کار دررو، لوس و مهمل، مخبط، اشتباه کار، شورتی، دست و پا چلفتی، مضحک

goofy

<hr> معنی : ادم کش، ادم کودن، تروریست بی عرضه و نالایق <hr> معانی دیگر : (آمریکا) آدم مخبط، آدم کودن، آدم اشتباه کار، آدم حواس پرت، ادمشکش، ادامه دادن، پیش رفتن، قبل از دیگران راه افتادن یا شروع کردن

معنی : ادم کش، ادم کودن، تروریست بی عرضه و نالایق معانی دیگر : (آمریکا) آدم مخبط، آدم کودن، آدم اشتباه کار، آدم حواس پرت، ادمشکش، ادامه دادن، پیش رفتن، قبل از دیگران راه افتادن یا شروع کردن

goon

goopy

<hr> معنی : اردک ماهیخوار <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) اردک ماهی خوار

معنی : اردک ماهیخوار معانی دیگر : (جانور شناسی) اردک ماهی خوار

goosander

<hr> معنی : غاز، اتو، قاز، ماده غاز، گوشت غاز، ساده لوح واحمق، هیس، سیخ زدنبه شخص، اتو کردن، به کفل کسی سقلمه زدن <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی)، غاز ماده (نر آن را gander می گویند)، آدم لوس و احمق، آدم سبک مغز، آدم بی مزه، اتوی خیاطی، (به شوخی به کفل کسی) دست زدن، سقلمه زدن، (سیلی وار) به پشت کسی زدن، تحریک و تهییج کردن، به طور نامرتب بنزین به موتور رساندن، سی&nbsp;زدن به شخص، مثل غاز یا گردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن، علامت سکوت

معنی : غاز، اتو، قاز، ماده غاز، گوشت غاز، ساده لوح واحمق، هیس، سیخ زدنبه شخص، اتو کردن، به کفل کسی سقلمه زدن معانی دیگر : (جانور شناسی)، غاز ماده (نر آن را gander می گویند)، آدم لوس و احمق، آدم سبک مغز، آدم بی مزه، اتوی خیاطی، (به شوخی به کفل کسی) دست زدن، سقلمه زدن، (سیلی وار) به پشت کسی زدن، تحریک

goose

<hr> معنی : قدم اهسته <hr> معانی دیگر : (ارتش) قدم آهسته برداشتن، رژه رفتن بدون خم کردن زانو، پا دادن، پای انداز رفتن (goose-step هم می نویسند)، رژه روی با بدن راست و بدون خم کردن زانو قدم اهسته، رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن

معنی : قدم اهسته معانی دیگر : (ارتش) قدم آهسته برداشتن، رژه رفتن بدون خم کردن زانو، پا دادن، پای انداز رفتن (goose-step هم می نویسند)، رژه روی با بدن راست و بدون خم کردن زانو قدم اهسته، رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن

goose step

<hr> معنی : انگور فرنگی، خارتوت، رنگ سیاه مایل به ارغوانی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، سفرس، انگورفرنگی (میوه ی ترش و توت مانندی که در شیرینی پزی و مرباپزی کاربرد دارد)، بپا یامراقب دوشیزه

معنی : انگور فرنگی، خارتوت، رنگ سیاه مایل به ارغوانی معانی دیگر : (گیاه شناسی)، سفرس، انگورفرنگی (میوه ی ترش و توت مانندی که در شیرینی پزی و مرباپزی کاربرد دارد)، بپا یامراقب دوشیزه

gooseberry

<hr> معنی : چندش <hr> معانی دیگر : دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس، سفت شدن و دانه دانه شدن پوست در اثر سرما یا ترس، چندش، سیخ شدن مو (goose bumps و goose skin و goose pimples هم می گویند)، ترکیدگی پوست ازسرمایابیم

معنی : چندش معانی دیگر : دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس، سفت شدن و دانه دانه شدن پوست در اثر سرما یا ترس، چندش، سیخ شدن مو (goose bumps و goose skin و goose pimples هم می گویند)، ترکیدگی پوست ازسرمایابیم

gooseflesh

<hr> معنی : زانویی، زانو، هر چیزی شبیه گردن غاز، هر چیز شبیه ل شکل <hr> معانی دیگر : هر ابزار یا اسبابی که شبیه گردن غاز باشد (مثلا مفصل آهنی لوله یا پایه ی انعطاف پذیر چراغ رومیزی)، (لوله کشی) دوخم، شتر گلو، هرچیز شبیه u، زانو، زانویی

معنی : زانویی، زانو، هر چیزی شبیه گردن غاز، هر چیز شبیه ل شکل معانی دیگر : هر ابزار یا اسبابی که شبیه گردن غاز باشد (مثلا مفصل آهنی لوله یا پایه ی انعطاف پذیر چراغ رومیزی)، (لوله کشی) دوخم، شتر گلو، هرچیز شبیه u، زانو، زانویی

gooseneck

<hr> معنی : ترسو، احمق، شبیه غاز <hr> معانی دیگر : goosy شبیه غاز

معنی : ترسو، احمق، شبیه غاز معانی دیگر : goosy شبیه غاز

واژه های حرف "g" - مترادف و متضاد