<hr> معنی : کف، تفاله، سفیدی، پس مانده، سرجوش، طبقه وازده اجتماع، درده گرفتن <hr> معانی دیگر : (مجازی) پست، فرومایه، (لایه ی روی آبگونه ها در اثر تخمیر یا جوشاندن و غیره) سرجوش، کفک، رویه، کفاب، (تصفیه ی شکر) تفاله، مواد زاید، (فلز مذاب) سرباره، ریماه، ریم آهن (scoria و dross هم می گویند)، (مجازی) زاید، بدردنخور، (جمع) فضولات، آخال، کنجال، سرباره یا کفاب (و غیره را) گرفتن، کف گیری کردن، پالودن

معنی : کف، تفاله، سفیدی، پس مانده، سرجوش، طبقه وازده اجتماع، درده گرفتن معانی دیگر : (مجازی) پست، فرومایه، (لایه ی روی آبگونه ها در اثر تخمیر یا جوشاندن و غیره) سرجوش، کفک، رویه، کفاب، (تصفیه ی شکر) تفاله، مواد زاید، (فلز مذاب) سرباره، ریماه، ریم آهن (scoria و dross هم می گویند)، (مجازی) زاید، بدردن

scum

<hr> معنی : صافی، رنگهای نقاشی، نرمی حاصله در اثر سایس یا مالش، بالایهای از رنگ کدر کردن <hr> معانی دیگر : (با افزودن یک لایه رنگ سفید کم رنگ) مات کردن، (به ویژه نقاشی را) نیمه پوشیده کردن، (با مالیدن رنگ خطوط نقاشی را) مبهم کردن، نیمه آشکار کردن، مالش مختصر، سایس بنرمی

معنی : صافی، رنگهای نقاشی، نرمی حاصله در اثر سایس یا مالش، بالایهای از رنگ کدر کردن معانی دیگر : (با افزودن یک لایه رنگ سفید کم رنگ) مات کردن، (به ویژه نقاشی را) نیمه پوشیده کردن، (با مالیدن رنگ خطوط نقاشی را) مبهم کردن، نیمه آشکار کردن، مالش مختصر، سایس بنرمی

scumble

<hr> معنی : کف الود <hr> معانی دیگر : کفاب مانند، سرباره مانند، آخالی، کفکی

معنی : کف الود معانی دیگر : کفاب مانند، سرباره مانند، آخالی، کفکی

scummy

<hr> معنی : انزجار، مایه نفرت، احساس نفرت کردن <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند و شمال انگلیس) منزجر شدن، (انگلیس) انزجار، تنفر

معنی : انزجار، مایه نفرت، احساس نفرت کردن معانی دیگر : (اسکاتلند و شمال انگلیس) منزجر شدن، (انگلیس) انزجار، تنفر

scunner

<hr> معنی : راه آب، سوراخ زهکشی دیواره کشتی، مجاری فاضل اب، مجرای ناودان، مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی، کمین کردن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) تباه کردن یا شدن، مختل کردن، به هم زدن، ناودان کشتی، سوراخ زهکشی عرشه، (در کف آشپزخانه یا بام و غیره) راه آب، سوراخ فاضلاب، زیرآب، (انگلیس) (کشتی خود را) عمدا غرق کردن، سورا&nbsp; زهکشی دیواره کشتی، راه اب

معنی : راه آب، سوراخ زهکشی دیواره کشتی، مجاری فاضل اب، مجرای ناودان، مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی، کمین کردن معانی دیگر : (عامیانه) تباه کردن یا شدن، مختل کردن، به هم زدن، ناودان کشتی، سوراخ زهکشی عرشه، (در کف آشپزخانه یا بام و غیره) راه آب، سوراخ فاضلاب، زیرآب، (انگلیس) (کشتی خود را) عمدا غرق کردن، 

scupper

<hr> معنی : انگور مشک <hr> معانی دیگر : انگور اسکاپرنانگ (انگور طلایی - بومی جنوب شرقی ایالات متحده)، شراب

معنی : انگور مشک معانی دیگر : انگور اسکاپرنانگ (انگور طلایی - بومی جنوب شرقی ایالات متحده)، شراب

scuppernong

<hr> معنی : پوسته، شوره سر، سعفه، سبوسه، وازده اجتماع، سفیدک زدن، با شوره پوشاندن، زدودن <hr> معانی دیگر : (پوست سر و غیره) شوره (بیشتر می گویند: dandruff)

معنی : پوسته، شوره سر، سعفه، سبوسه، وازده اجتماع، سفیدک زدن، با شوره پوشاندن، زدودن معانی دیگر : (پوست سر و غیره) شوره (بیشتر می گویند: dandruff)

scurf

<hr> معنی : شوره دار <hr> معانی دیگر : شوره دار

معنی : شوره دار معانی دیگر : شوره دار

scurfy

<hr> معنی : فحاش، بد دهن، ناسزا گو <hr> معانی دیگر : scurrilous فحاش، ناسزا گو <hr> scurrile(e) بد دهن، بد زبان، زشت

معنی : فحاش، بد دهن، ناسزا گو معانی دیگر : scurrilous فحاش، ناسزا گو scurrile(e) بد دهن، بد زبان، زشت

scurrile

<hr> معنی : بد دهانی، سخن زشت، فحاشی، فحش کاری <hr> معانی دیگر : ناسزاگویی، دشنام گویی

معنی : بد دهانی، سخن زشت، فحاشی، فحش کاری معانی دیگر : ناسزاگویی، دشنام گویی

scurrility

<hr> معنی : زشت، فحاش، بد دهن، خارج ازاخلاق، ناسزا گو <hr> معانی دیگر : بددهان، دهان دریده، دشنام گو

معنی : زشت، فحاش، بد دهن، خارج ازاخلاق، ناسزا گو معانی دیگر : بددهان، دهان دریده، دشنام گو

scurrilous

<hr> معنی : حرکت تند و سریع، سراسیمگی، مسابقه کوتاه، حرکت از روی دست پاچگی، بسرعت حرکت دادن <hr> معانی دیگر : (با گام های کوتاه و تند) دویدن، دو زدن، موجب دویدن شدن، به دویدن انداختن، پراکندن، دو زنی، دویدن تند

معنی : حرکت تند و سریع، سراسیمگی، مسابقه کوتاه، حرکت از روی دست پاچگی، بسرعت حرکت دادن معانی دیگر : (با گام های کوتاه و تند) دویدن، دو زدن، موجب دویدن شدن، به دویدن انداختن، پراکندن، دو زنی، دویدن تند

scurry

<hr> معنی : کمبود ویتامین س، پوشیده از شوره، پست، منفور <hr> معانی دیگر : (پزشکی) اسکوربوت، بیماری ناشی از کمبود ویتامین ث، کمبود ویتامین c

معنی : کمبود ویتامین س، پوشیده از شوره، پست، منفور معانی دیگر : (پزشکی) اسکوربوت، بیماری ناشی از کمبود ویتامین ث، کمبود ویتامین c

scurvy

<hr> معنی : دم کوتاه <hr> معانی دیگر : (به ویژه خرگوش و آهو) دم کوتاه، کل دم، دمچه، دم کوتاه خرگوش وغیره

معنی : دم کوتاه معانی دیگر : (به ویژه خرگوش و آهو) دم کوتاه، کل دم، دمچه، دم کوتاه خرگوش وغیره

scut

scut work

<hr> معنی : سپرمانند، پوشیده از فلس های بزرگ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) سپری، سپرپوش (peltate هم می گویند)

معنی : سپرمانند، پوشیده از فلس های بزرگ معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) سپری، سپرپوش (peltate هم می گویند)

scutate

<hr> معنی : تیشه معماری، شلاق زدن، کتک زدن، پنبه زنی کردن <hr> معانی دیگر : (پنبه و الیاف شاهدانه و کتان) حلاجی کردن، زدن، کمان حلاجی، کمان پنبه زنی، پهن کردن، باز کردن

معنی : تیشه معماری، شلاق زدن، کتک زدن، پنبه زنی کردن معانی دیگر : (پنبه و الیاف شاهدانه و کتان) حلاجی کردن، زدن، کمان حلاجی، کمان پنبه زنی، پهن کردن، باز کردن

scutch

<hr> معنی : سپر، سپرحاوی نشان خانوادگی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: escutcheon، escutcheon : سپر

معنی : سپر، سپرحاوی نشان خانوادگی معانی دیگر : رجوع شود به: escutcheon، escutcheon : سپر

scutcheon

<hr> معنی : تازیانه زن <hr> معانی دیگر : scotcher تازیانه زن

معنی : تازیانه زن معانی دیگر : scotcher تازیانه زن

scutcher

<hr> معنی : سپرچه، پوشش سپر مانند جانوران <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) فلس سخت و استخوانی، لاکچه، فلس

معنی : سپرچه، پوشش سپر مانند جانوران معانی دیگر : (جانور شناسی) فلس سخت و استخوانی، لاکچه، فلس

scutellum

<hr> معنی : گریز، روزنه، دریچه، کج بیل، عقب نشینی، سطل ذغال، جا ذغالی، گام تند، بسرعت دویدن، عقب نشینی کردن، در رفتن <hr> معانی دیگر : (برای حمل میوه و سبزی و غله) سبد تشتی، سبد ته پهن (معمولا بی دیواره)، رجوع شود به: scurry، (دیوار یا بام خانه - عرشه یا دیواره ی کشتی) سوراخ دردار، دهانچه، روزن، روزن پوش، (برای غرق عمدی کشتی) بدنه را سوراخ کردن، دیواره ی کشتی را دریدن، سورا&nbsp; کردن

معنی : گریز، روزنه، دریچه، کج بیل، عقب نشینی، سطل ذغال، جا ذغالی، گام تند، بسرعت دویدن، عقب نشینی کردن، در رفتن معانی دیگر : (برای حمل میوه و سبزی و غله) سبد تشتی، سبد ته پهن (معمولا بی دیواره)، رجوع شود به: scurry، (دیوار یا بام خانه - عرشه یا دیواره ی کشتی) سوراخ دردار، دهانچه، روزن، روزن پوش، (بر

scuttle

<hr> (کشتی) فواره ی آب خوری، بشکه اب عرشه کشتی، فواره اب اشامیدنی

(کشتی) فواره ی آب خوری، بشکه اب عرشه کشتی، فواره اب اشامیدنی

scuttlebutt

<hr> معنی : کاسه زانو، پوشش سپر مانند جانوران، پوسته استخوانی، سپر دراز یا تخم مرغی روم قدیم <hr> معانی دیگر : (ارتش روم باستان) سپر بلند چوبی (ویژه ی پیاده نظام)، (برخی حشرات و خزندگان) فلس سخت، سپرچه

معنی : کاسه زانو، پوشش سپر مانند جانوران، پوسته استخوانی، سپر دراز یا تخم مرغی روم قدیم معانی دیگر : (ارتش روم باستان) سپر بلند چوبی (ویژه ی پیاده نظام)، (برخی حشرات و خزندگان) فلس سخت، سپرچه

scutum

<hr> معنی : جام گل، قدح یا ابخوری دو دسته <hr> معانی دیگر : (یونان باستان) فنجان دودسته (و ته صاف)

معنی : جام گل، قدح یا ابخوری دو دسته معانی دیگر : (یونان باستان) فنجان دودسته (و ته صاف)

scyphus

<hr> معنی : داس، با داس بردن، درو کردن <hr> معانی دیگر : (کشاورزی)، داس دسته بلند، دهره

معنی : داس، با داس بردن، درو کردن معانی دیگر : (کشاورزی)، داس دسته بلند، دهره

scythe

<hr> معنی : دریا <hr> معانی دیگر : بحر، زو، دریاچه ی بزرگ، (مجازی) مقدار بسیار زیاد، دریایی، بحری، وابسته به دریا، آبی، وابسته به دریانوردی، دریارو، مناسب دریانوردی، وابسته به نیروی دریایی، موج بزرگ، آبکوه، (نجوم) رجوع شود به: mare

معنی : دریا معانی دیگر : بحر، زو، دریاچه ی بزرگ، (مجازی) مقدار بسیار زیاد، دریایی، بحری، وابسته به دریا، آبی، وابسته به دریانوردی، دریارو، مناسب دریانوردی، وابسته به نیروی دریایی، موج بزرگ، آبکوه، (نجوم) رجوع شود به: mare

<hr> معنی : لنگر کشتی <hr> معانی دیگر : (کشتیرانی) لنگر چتری

معنی : لنگر کشتی معانی دیگر : (کشتیرانی) لنگر چتری

sea anchor

<hr> معنی : شقایق دریایی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) شقایق دریایی (راسته ی actiniaria)

معنی : شقایق دریایی معانی دیگر : (جانور شناسی) شقایق دریایی (راسته ی actiniaria)

sea anemone

<hr> معنی : ماهی خاردار، گرگ دریایی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی بس (تیره ی serranidae از ماهیان استخوانی کرانه های شرقی امریکای شمالی به ویژه ماهی خوراکی به نام centropristes striata)

معنی : ماهی خاردار، گرگ دریایی معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی بس (تیره ی serranidae از ماهیان استخوانی کرانه های شرقی امریکای شمالی به ویژه ماهی خوراکی به نام centropristes striata)

sea bass

<hr> نسیم دریایی (که از دریا به خشکی می وزد)

نسیم دریایی (که از دریا به خشکی می وزد)

sea breeze

sea change

<hr> معنی : نهنگ، اسب ابی، گاو دریایی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) گاو دریایی، دریا گاو (انواع پستانداران دریایی گیاهخوار از راسته ی sirenia)

معنی : نهنگ، اسب ابی، گاو دریایی معانی دیگر : (جانور شناسی) گاو دریایی، دریا گاو (انواع پستانداران دریایی گیاهخوار از راسته ی sirenia)

sea cow

<hr> معنی : خرچنگ خاردار <hr> معانی دیگر : crawfish sea ج

معنی : خرچنگ خاردار معانی دیگر : crawfish sea ج

sea crayfish

<hr> معنی : گاو دریایی، خوک دریایی، ملوان کهنه کار <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: seal

معنی : گاو دریایی، خوک دریایی، ملوان کهنه کار معانی دیگر : رجوع شود به: seal

sea dog

<hr> معنی : پاریلا <hr> معانی دیگر : مرغابی دریایی

معنی : پاریلا معانی دیگر : مرغابی دریایی

sea duck

<hr> معنی : رنگ سبز مایل بابی <hr> معانی دیگر : سبز مایل به آبی، سبز دریا رنگ

معنی : رنگ سبز مایل بابی معانی دیگر : سبز مایل به آبی، سبز دریا رنگ

sea green

<hr> ارتفاع سطح دریا (به ویژه هنگام برکشند و فروکشند)، تراز یا سطح دریا، رویه دریا

ارتفاع سطح دریا (به ویژه هنگام برکشند و فروکشند)، تراز یا سطح دریا، رویه دریا

sea level

<hr> معنی : نیروی دریایی، قدرت بحری، کشور حاکم بر دریاها <hr> معانی دیگر : کشور دارای نیروی دریایی قوی، قدرت دریایی

معنی : نیروی دریایی، قدرت بحری، کشور حاکم بر دریاها معانی دیگر : کشور دارای نیروی دریایی قوی، قدرت دریایی

sea power

sea room

<hr> (ناشناخته یا تخیلی) حیوان اژدها مانند دریایی، رجوع شود به: oarfish

(ناشناخته یا تخیلی) حیوان اژدها مانند دریایی، رجوع شود به: oarfish

sea serpent

<hr> معنی : کیف پارچهیی محتوی لباس ملوانان <hr> معانی دیگر : کیف پارچه یی محتوی لباس ملوانان، کیسه ی ملوانان، انبان ملوان، جامه دان

معنی : کیف پارچهیی محتوی لباس ملوانان معانی دیگر : کیف پارچه یی محتوی لباس ملوانان، کیسه ی ملوانان، انبان ملوان، جامه دان

seabag

<hr> معنی : کف دریا، بستر اقیانوس <hr> معانی دیگر : ته دریا، دریا بستر

معنی : کف دریا، بستر اقیانوس معانی دیگر : ته دریا، دریا بستر

seabed

<hr> معنی : کرانه دریا <hr> معانی دیگر : کرانه ی دریا، ناحیه ی کنار دریا، کناره دریا، کناردریا، دریا کنار، خط ساحلی

معنی : کرانه دریا معانی دیگر : کرانه ی دریا، ناحیه ی کنار دریا، کناره دریا، کناردریا، دریا کنار، خط ساحلی

seaboard

<hr> معنی : بوسیله کشتی حمل شده، دریا برد، حمل شده از راه دریا <hr> معانی دیگر : دریابرد (در برابر: هوابرد airborne)

معنی : بوسیله کشتی حمل شده، دریا برد، حمل شده از راه دریا معانی دیگر : دریابرد (در برابر: هوابرد airborne)

seaborne

<hr> معنی : دریا کنار، ساحل دریا <hr> معانی دیگر : کرانه، ساحل، کرانه دریا، ساحل دریا، دریا کنار

معنی : دریا کنار، ساحل دریا معانی دیگر : کرانه، ساحل، کرانه دریا، ساحل دریا، دریا کنار

seacoast

<hr> معنی : دریا نوردی <hr> معانی دیگر : وارد به رموز دریا نوردی

معنی : دریا نوردی معانی دیگر : وارد به رموز دریا نوردی

seacraft

<hr> معنی : ملوان، دریا نورد، بحر پیما <hr> معانی دیگر : ناوی

معنی : ملوان، دریا نورد، بحر پیما معانی دیگر : ناوی

seafarer

<hr> معنی : دریا نوردی <hr> معانی دیگر : دریانورد، ملوان، دریاگرد، شغل ملوانی

معنی : دریا نوردی معانی دیگر : دریانورد، ملوان، دریاگرد، شغل ملوانی

واژه های حرف "s" - مترادف و متضاد