انگلیسی به انگلیسی

coastal town

coastal waters

<hr> (انسان یا چیزی که سر می خورد یا بدون تقلا پیش می رود) سرنده، سرشگر، (کشتی) کرانه رو (کشتی مسافری یا باری که در راستای ساحل کار می کند)، سورتمه، هر چیزی که برای سریدن یا پیشرفت بدون تقلا به کار رود، سینی چرخ دار، کشتی کناره رو

(انسان یا چیزی که سر می خورد یا بدون تقلا پیش می رود) سرنده، سرشگر، (کشتی) کرانه رو (کشتی مسافری یا باری که در راستای ساحل کار می کند)، سورتمه، هر چیزی که برای سریدن یا پیشرفت بدون تقلا به کار رود، سینی چرخ دار، کشتی کناره رو

coaster

<hr> کشتی رانی درامتدادساحل ازیک بندربه بندردیگر

کشتی رانی درامتدادساحل ازیک بندربه بندردیگر

coasting

coasting trade

coastland

<hr> معنی : خط ساحلی <hr> معانی دیگر : راستای کرانه

معنی : خط ساحلی معانی دیگر : راستای کرانه

coastline

coasts of israel

<hr> معنی : بطرف ساحل، در امتداد ساحل <hr> معانی دیگر : به سوی ساحل، کران سوی (coastwards هم می نویسند)

معنی : بطرف ساحل، در امتداد ساحل معانی دیگر : به سوی ساحل، کران سوی (coastwards هم می نویسند)

coastward

<hr> بطرف ساحل، درامتداد ساحل

بطرف ساحل، درامتداد ساحل

coastwards

<hr> معنی : در طول ساحل <hr> معانی دیگر : در نزدیکی و در امتداد ساحل، کران راستا (coastways هم می گویند)

معنی : در طول ساحل معانی دیگر : در نزدیکی و در امتداد ساحل، کران راستا (coastways هم می گویند)

coastwise

<hr> معنی : روکش، کت، ژاکت، قشر، نیمتنه، غشاء، روکش کردن، پوشاندن، اندودن <hr> معانی دیگر : فرنج، نیم تنه (jacket هم می گویند)، پالتو (overcoat هم می گویند)، (در مورد جانوران) پوشش، پشم، خز، (در مورد گیاهان یا سازواره ها و بافت ها) لایه ی برونی، جلد، پوست، (در مورد رنگ و غیره) لایه، رویه، (محلی) دامن زنانه، (مهجور) اونیفورم، لباس حرفه ی بخصوص

معنی : روکش، کت، ژاکت، قشر، نیمتنه، غشاء، روکش کردن، پوشاندن، اندودن معانی دیگر : فرنج، نیم تنه (jacket هم می گویند)، پالتو (overcoat هم می گویند)، (در مورد جانوران) پوشش، پشم، خز، (در مورد گیاهان یا سازواره ها و بافت ها) لایه ی برونی، جلد، پوست، (در مورد رنگ و غیره) لایه، رویه، (محلی) دامن زنانه، (

coat

<hr> معنی : جالباسی، جا رختی <hr> معانی دیگر : جالباسی رخت اویز، چوب رخت

معنی : جالباسی، جا رختی معانی دیگر : جالباسی رخت اویز، چوب رخت

coat hanger

<hr> نشان، آرم، علامت مخصوص موسسه یا خانواده، نشان خانوادگی و اشرافی (معمولا متشکل است از سپری که روی آن علایم نجابت خانوادگی ترسیم شده است)، نشان یا علامت دولت یا خانواده وامثال ان

نشان، آرم، علامت مخصوص موسسه یا خانواده، نشان خانوادگی و اشرافی (معمولا متشکل است از سپری که روی آن علایم نجابت خانوادگی ترسیم شده است)، نشان یا علامت دولت یا خانواده وامثال ان

coat of arms

coat of dust

<hr> جوشن، بر گستوان، زره، کژ آغند، کژین، زره نیم تنه ای

جوشن، بر گستوان، زره، کژ آغند، کژین، زره نیم تنه ای

coat of mail

coat of paint

coat tails

coat with

<hr> کت، نیمتنه، روکش، پوشاندن، روکش کردن، اندودن روکش

کت، نیمتنه، روکش، پوشاندن، روکش کردن، اندودن روکش

coated

<hr> کاغذ ویژه ی چاپ رنگی

coated paper

coated peanuts

coated pill

coated tongue

<hr> معنی : ژاکت <hr> معانی دیگر : نیم تنه نظامی، دامن کوتاه

معنی : ژاکت معانی دیگر : نیم تنه نظامی، دامن کوتاه

coatee

<hr> (جانورشناسی) کوتی (جنس nasua - جانوران گوشتخوار و درخت زی و بومی امریکای مرکزی و جنوبی)

(جانورشناسی) کوتی (جنس nasua - جانوران گوشتخوار و درخت زی و بومی امریکای مرکزی و جنوبی)

coati

coatimundi

<hr> معنی : پوشش، روکش، اندود <hr> معانی دیگر : پارچه ی پالتویی، روکش رنگ یا چیزهای دیگر

معنی : پوشش، روکش، اندود معانی دیگر : پارچه ی پالتویی، روکش رنگ یا چیزهای دیگر

coating

coatrack

coatroom

<hr> پشت کت (در محلی که چاک دارد)، (در لباس سلام) دنباله ی کت (که گاهی تا پشت زانو می رسد)، به دم دیگری چسبیدن

پشت کت (در محلی که چاک دارد)، (در لباس سلام) دنباله ی کت (که گاهی تا پشت زانو می رسد)، به دم دیگری چسبیدن

coattail

<hr> نویسنده ی مشترک، همنویس، شریک در تالیف ونگارش

نویسنده ی مشترک، همنویس، شریک در تالیف ونگارش

coauthor

coauthorship

<hr> معنی : ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن <hr> معانی دیگر : (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ماشین و غیره را) به کار انداختن

معنی : ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن معانی دیگر : (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ماشین و غیره را) به کار انداختن

coax

coaxal

coaxed him

coaxed it from him

coaxer

<hr> هم محور، هم آسه (coaxal هم می گویند)، (بلندگو) دو گانه

هم محور، هم آسه (coaxal هم می گویند)، (بلندگو) دو گانه

coaxial

coaxial cable

coaxially

coaxing

coaxingly

<hr> معنی : توده، ضرب، چوب ذرت، ادم مهم، ضربت برکپل <hr> معانی دیگر : (انگلیس - محلی) قلمبه، تکه (به ویژه تکه ی زغالسنگ)، (انگلیس - محلی) رئیس، پیشوا، رجوع شود به: corncob، (جانورشناسی) قوی نر، ضربت برکپل cobb نیز نوشته می شود

معنی : توده، ضرب، چوب ذرت، ادم مهم، ضربت برکپل معانی دیگر : (انگلیس - محلی) قلمبه، تکه (به ویژه تکه ی زغالسنگ)، (انگلیس - محلی) رئیس، پیشوا، رجوع شود به: corncob، (جانورشناسی) قوی نر، ضربت برکپل cobb نیز نوشته می شود

cob swan

cobain

<hr> معنی : کبالت، فلز لاجورد <hr> معانی دیگر : (شیمی) کبالت (عنصر فلزی خاکستری فام و براق و سخت و رسانا - نشان آن: co، وزن اتمی: 58/9332، شماره ی اتمی: 27، نقطه ی گداز: 1493c، نقطه ی جوش: 3100c)

معنی : کبالت، فلز لاجورد معانی دیگر : (شیمی) کبالت (عنصر فلزی خاکستری فام و براق و سخت و رسانا - نشان آن: co، وزن اتمی: 58/9332، شماره ی اتمی: 27، نقطه ی گداز: 1493c، نقطه ی جوش: 3100c)

واژه های حرف "c" - انگلیسی به انگلیسی